اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

حالات نفس در برابر جلال عظمت الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، الله نامی برای همه صفات و اسماء‌ الهی است. هم چنین از نظر قرآن، الله به سبب همان جامعیت در بر گیرنده دو دسته اصلی از صفات و اسماء است که از آن به جلال و اکرام تعبیر شده که در اصطلاحات علمی به عنوان اسماء و صفات جلالی و جمالی مطرح است.

خدا در قرآن انسان را به سبب دارندگی همه صفات الهی از جلال و جمال به عنوان خلیفه الله قرار داده است. این بدان معناست که انسان می بایست با شناخت نفس خویش را پروردگار و رب العالمین آشنا شود که همان الله است. این گونه است که انسان شناختی نسبت به الله می یابد. واکنش انسان در برابر چنین خدایی می بایست رفتاری مبتنی بر عمق فهم و فقاهت باشد و در برابر همان الله، به سبب معرفت و شناخت حالاتی که بر اساس میزان معرفت پدید می آید. این گونه است که شخص در مقام تصدیق معرفت خویش، بر اساس همان میزان شناخت، رفتاری را نشان می دهد که در آیات قرآنی به آن پرداخته شده و نویسنده در این مطلب بر آن است تا بر اساس آموزه های وحیانی حالات نفس را در برابر جلال عظمت الهی را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

تغییرات مثبت و منفی نفس

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نفس انسانی که همان روح الهی دمیده در کالبد خاکی است، بر اساس مشیت حکیمانه الهی از قابلیت تغییر در محدوده مشیت برخوردار است؛ زیرا انسان موجودی دارای اراده و حق انتخاب آزاد در دایره مشیت و سنت های الهی است.(شمس، آیات ۷ تا ۱۰؛ رعد، آیه ۱۱؛ انفال، آیه ۵۳)

این انتخاب ارادی و آزاد می تواند شخص را در دو سمت متضاد قرار دهد؛ زیرا انتخابی می تواند انسان را به سمت دفن و زنده به گور کردن نفس و فطرت های الهامی بکشاند که در نهایت خیبه و نومیدی و محرومیت برای نفس رقم می خورد یا آن که با انتخاب درست بر اساس تقوای مبتنی بر آموزه های فطری ـ تکوینی و آموزه های وحیانی تشریعی در مسیر هدایت الهی باقی بماند و به رستگاری و فلاح برسد.(شمس، آیات ۷ تا ۱۰)

جدایی ساحت علم از عمل

از نظر قرآن، ساحت علم از عمل در انسان جدا است. البته هر عملی می بایست بر اساس علم یقینی یا ظنی معتبر باشد نه بر اساس جهل، شک و ظن نامعتبر.

جدایی ساحت علم از عمل در انسان به این معنا است که لزوما علم موجب نمی شود تا شخص عملی مبتنی بر علم داشته باشد، بلکه هستند بسیاری از مردم که با داشتن علم قطعی و یقین در سطح بصیرت، بر خلاف آن عمل می کنند و به جای تصدیق معلومات خویش به تکذیب عملی رو می آورند و به انکار و جحد می پردازند.(نمل، آیه ۱۴)

بنابراین، هماره این گونه نیست که انسان بر اساس علم خویش عمل کند و عمل متاثر از علم باشد؛ زیرا گاه بر اساس جهل یا شک یا ظنون بلکه خلاف علم قطعی عمل می کند.

البته کسانی نیز هستند که بر اساس معلومات قطعی و یقینی خویش عمل می کنند و با تصدیق علمی در مقام جزم اندیشه ای و تصدیق عملی در مقام اراده و انگیزه، مطابق معلومات و مبتنی بر آن عمل کرده و زندگی خویش را سامان می دهند. این گونه است که دگرگونی ها در حالات نفس و تغییر می تواند بر اساس علم و معلومات باشد، یا بر خلاف آنها شکل گیرد که پیامد آن مشاهده دو رفتار متفاوت در این دو دسته افراد انسانی است.

علل مخالفت انسان با علم قطعی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عللی موجب می شود که انسان بر خلاف علم قطعی عمل کند که از جمله آنها می توان به «علو و ظلم» اشاره کرد.(نمل، آیه ۱۴)

صفت علو در انسان موجب می شود که خود را عالی بداند و نیاز نبیند که مبتنی بر قوانین و سنت های الهی در تکوین و تشریع عمل کند. چنین شخصی ربوبیت و پروردگاری را برای خود می داند و حاضر نیست تا از قوانین و سنت های الهی پیروی کند؛ بلکه به جای آن بر اساس عقل ناقص خویش یا هواهای نفسانی و خواسته های آن عمل می کند و قوانین و سنت ها را وضع و اجرا می کند. امروز در جهان معاصر همین اتفاق افتاده است و انسان ها خود را در مقام پروردگاری قرار داده به وضع قوانین می پردازند و این گونه همانند فرعون مدعی این معنا شده و خود را پروردگار اعلی می نامند: انا ربکم الاعلی؛ من پروردگار اعلی و برترین شما هستم.(نازعات، آیه ۲۴)

برخی دانسته به ظلم می پردازند و بر خلاف علم خویش عمل می کنند؛ زیرا این دسته از مردم حاضر نیستند در چارچوب و محدوده های عقلی و نقلی زندگی کنند. این گونه است که به تجاوزگری پرداخته و حدود الهی در تکوین و تشریع را نادیده گرفته و به فجور و دریدگی و عبور از خطوط قرمز آن می پردازند. این ظلم شامل ظلم به خدا و نادیده گرفتن خالقیت و معبودیت و ربوبیت، ظلم به خود و دفن فطرت الهی خویش و ظلم به دیگران در اقسام و انواع تجاوزات به حقوق دیگران بروز و ظهور می کند.

آثار باطنی و ظاهری تصدیق معلومات

از نظر قرآن، کسی که معلومات خویش را در عمل تصدیق می کند، تحت تاثیر آن نفس و قلب انسانی متاثر می شود و حالاتی برای نفس و قلب ایجاد می شود که هر یک از آنها آثاری دارد. این آثار در خارج از نفس نیز بروز و ظهور می کند؛ زیرا تصدیق حقیقی زمانی رخ می دهد که علم به ساحت عمل در آید و انسان این گونه نشان دهد که تحت تاثیر معلومات خویش قرار گرفته است.

به عنوان نمونه یکی از روش های وحی الهی، وحی در رویا است. وقتی انسان وحی در رویا را می پذیرد، رویت خویش در رویا را رویت و دیدن حقیقت می شمارد و بر اساس آن عمل و رفتار می کند. از همین روست که حضرت ابراهیم(ع) با دیدن رویا به ذبح فرزند اقدام می کند؛ زیرا رویای خویش را وحی الهی می شمارد که می بایست آن را تصدیق کند. این تصدیق با عمل ذبح به نمایش در می آید و این گونه آن حضرت به ذبح فرزند خویش اقدام می کند که خدا از آن به تصدیق علم بر اساس عمل مبتنی بر آن یاد کرده است.(صافات، آیات ۱۰۱ تا ۱۰۵)

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، تصدیق معلومات قطعی و یقینی از سوی انسان در باطن نفس و ظاهر عمل خودش را نشان می دهد. البته هر چه سطح معرفت و علم قوی تر و شدیدتر باشد، به همان میزان نیز عمل قوی تر تشدید می شود، چنان که کاهش سطح نیز موجب تضعیف عمل می شود؛ زیرا هر کسی بر اساس شاکله و شخصیت خودش عمل می کند.(اسراء، آیه ۸۴)

به سخن دیگر، علم اگر از سوی عالم تصدیق شود، در جان او نقش می بندد و به شکل ملکه و مقوم ذاتی در می آید و همین امر موجب می شود که شخص بر اساس علم خویش عمل کند. از آن جایی که علم و معرفت انسان همانند ایمان و تقوا و نور و دیگر امور معنوی تشکیکی  و دارای مراتب صفر تا صد است، به همان میزان درجه و سطح معرفت و علم، شخص عمل می کند.

پس از آن جایی که سطوح معرفتی و علم اشخاص متعدد و متنوع است، به همان میزان حالاتی که برای نفس ایجاد می شود متعدد و متنوع است. از همین روست که در آیات قرآنی برای هر سطح از این سطوح علمی و معرفتی و نیز حالاتی که نفس به می رسد، نام ها و اسمایی مطرح شده است که در این جا به آنها پرداخته می شود.

حالات نفس در برابر معرفت به خدا

از نظر قرآن، معرفت انسان نسبت به الله حالاتی را ایجاد می کند که بستگی به درجه معرفتی شخص دارد. از همین روست معصومان از پیامبر(ص) و امیرمومنان (ع) درباره درجه معرفتی متفاوت انسان سخن گفته اند: من عرف نفس فقد عرف ربه؛ هر کسی نفس خویش را بشناسد، به همان میزان پروردگار خودش را شناخته است.

به سخن دیگر شناخت و معرفت هر کسی نسبت به پرودگارش تابع شناخت از نفس خویش است؛ زیرا نفس انسانی تجلی صفات الله و اسمای الهی است. پس اگر انسان همه اسما و صفات الهی را در خود ظهور داده باشد به همان میزان تحت ربوبیت همه اسما و صفات الهی قرار می گیرد؛ زیرا هر صفت و اسمی تلاش می کند تا ظهور کند و با پرورش نفس این امکان را فراهم می آورد. پس با آن که همه انسان ها ظرفیت بروز و ظهور همه اسماء‌ و صفات الهی را دارند، اما این بستگی به آن دارد که چه میزان اجازه داده اند تا صفات با ربوبیت الهی بروز و ظهور کند. اگر همه صفات بروز و ظهور کند چنان که در معصوم(ع) چنین است، در این هنگام رب العالمین پروردگار اوست و شناخت او نیز با الله خدا بود که پروردگار چنین نفسی است. اما اگر تنها صفاتی از خدا در شخص بروز و ظهور کند معرفت شخص تنها نسبت به همین دسته از صفات ظهور یافته در نفس خواهد بود و به تبع شناخت او نیز تنها نسبت به همین پروردگار است نه رب العالمین.

از نظر آموزه های وحیانی همین تفاوت در معرفت نفس و تبع آن معرفت رب و پرورگار موجب می شود که حالات نفس متفاوت باشد. برای هر یک از این حالات نفس، نامی خاص است که در آیات قرآنی بیان شده است.

از نظر قرآن، کسی که با الله ارتباط پیدا کند و نسبت به آن شناخت و معرفت یابد، با همه صفات و اسماء‌ الهی ارتباط پیدا کرده و تحت ربوبیت رب العالمین قرار می گیرد که همه صفات الله در آن بروز و ظهور کرده است. این شخص در برابر اسماء جلالی و جمالی حالتی دارد که از آن به «رغبت و رهبت» یاد می شود؛ یعنی به جمال و اکرام الهی رغبت و گرایش می یابد و در برابر جلال و عظمت الهی با «رهبت» مواجه می شود. چنین افراد هنگام دعا و نیایش متوجه جمال و جلال خدا بوده با حفظ این حالت به دعا و نیایش می پردازند. چنان که پیامبرانی چون زکریا و یحیی و خاندان ایشان این گونه بودند.(انبیاء، آیه ۹۰)

آثار حالات گوناگون در باطن و ظاهر

از نظر قرآن، هر یک از حالات در باطن و ظاهر یعنی نفس و رفتار انسان آثاری دارد که توجه به این حالات می تواند در فهم حقیقت کمک شایانی بکند. از جمله حالات نفس انسانی در برابر جلال  و عظمت الهی می توان به این موارد اشاره کرد:

  • اخبات: خدا در قرآن از حالت اخبات قلب انسانی در برابر عظمت جلال الهی سخن به میان آورده است. باید توجه داشت که قلب و فؤاد دو مرتبه از مراتب نفس است که مسئولیت ادراکی و گرایشی نفس را به عهده دارد؛ به این معنا که اندیشه و انگیزه در انسان در ارتباط با این دو مرتبه از مراتب نفس است. از نظر قرآن، برای قلب حالاتی است که شامل زنگار(مطففین، آیه ۱۴)، طبع و ختم(بقره، آیه ۷) و مانند آنها به سبب رفتار فجور آمیز و ضد تقوایی نفس است. تغییر منفی که سرانجام انسان را گرفتار آتش دوزخ می کند؛ زیرا صفات الهی این گونه دفن و زنده به گور می شود و فرصت ظهور و تجلی و بروز نمی یابد. از همین روست که شخص محروم از آن صفات و آثار و برکات آن ها خواهد بود که از آن به «خاب» تعبیر می شود.(شمس، آیه ۱۰) اهل خیبه ، جبار و عنید(ابراهیم، آیه ۱۵)، فجور و دریدگی و دسیسه کردن نفس(شمس، آیات ۲ تا ۱۰)، افتراء‌ به خدا(طه، آیه ۶۱) و ظلم(طه، آیه ۱۱۱) هستند که این گونه به دوزخ جلال الهی وارد می شوند؛ در برابر کسی که نسبت به خدا معرفت یابد و بر اساس معرفت خویش عمل کند، حالات مثبتی در نفس در مرتبه قلب رخ می دهد که از آن به «اخبات» یاد می شود. از نظر قرآن، مخبتین کسانی هستند که در برابر خدای واحد تسلیم شده و به اسلام گرویده اند. کسانی که وقتی نام خدا و ذکر او به میان می آید قلوب آنان به حالتی از خوف می رسد که از آن به «وجل» تعبیر می شود. در برابر مصیبت ها صابر هستند و در برابر خدا به اقامه نماز می پردازند و مقیم آن هستند. هم چنین در مسائل اقتصادی از هر چه روزی ایشان شده به دیگران انفاق می کند.(حج، آیات ۳۴ و ۳۵) از نظر قرآن، ایمان و عمل صالح در کنار اخبات به سوی پروردگار است که انسان را به بهشت جاودانه می رساند.(هود، آیه ۲۳) هم چنین خدا در قرآن می فرماید که اهل اخبات کسانی هستند که در برابر انواع ابتلائات الهی از جمله شیطنت شیطان در امر نبوت، به گونه ای عمل می کنند که مطیع خدا و رسول الله باشند نه تابع شیطنت شیاطین؛ چرا که مخبتین از آزمون فتنه الهی سربلند بیرون می آیند و در دام شیطان نمی افتند. در حالی که بیمار دلان به جای آن که القائات الهی را پیروی کنند دنبال القائات شیطانی می روند.(حج، آیات ۵۲ تا ۵۴) از نظر قرآن، مختبین این واکنش را بر اساس علم انجام می دهند؛ زیرا می دانند و علم دارند که هر چیزی که پیامبر(ص) بیان می کند مطلب حق از سوی پروردگار پیامبر(ص) است و بدان ایمان دارند.(همان)
  • رهبت: از نظر قرآن، رهبت که نوعی ترس عالمانه و سطحی از سطوح ترس و خوف نسبت به جلال الهی است، موجب می شود تا انسان کاری را انجام دهد که مستحق خشم و غضب الهی و مواجه شدن با جلال الهی نباشد. از نظر قرآن، ترس و خوف داشتن بر اساس معرفت از جلال الهی هرگز از ارزش کاری کم نمی کند؛ زیرا این خوف و ترس به جا و امری ارزشی است. از همین روست که پیامبران و اولیاء‌ الهی دارای چنین سطحی از خوف عالمانه هستند و درخواست ها و دعا و نیایش خویش را با این حالت انجام می دهند.(انبیاء، آیه ۹۰) همین ظهور و بروز جلال الهی است که حضرت موسی(ع) را به رهبت انداخت و خدا از وی می خواهد برای آرامش خویش دست را در گریبان خویش فرو برد تا از فشار عظمت و جلالی الهی بکاهد و آرام گیرد.(قصص، آیه ۳۲) از نظر قرآن، برخی از مردم تحت تاثیر جمال الهی قرار می گیرند و به یک معنا فقط اهل رجا هستند، اما برخی دیگر تنها تحت تاثییر جلال الهی قرار می گیرند و تنها اهل رهبت هستند. این گونه است که رهبانیت را ابتداع می کنند و با بدعت در دین می خواهند خود را از جلال الهی در امان نگه دارند(توبه، آیه ۳۴؛ حدید، آیه ۲۷)، در حالی که انسان متعادل می بایست تجلی الله در دو وجه ذوالجلال و الاکرام باشد(الرحمن، آیه ۲۷) و این گونه در حالات باطنی و رفتار ظاهری خویش اهل حذر و رجا (زمر، آیه ۹) یا خوف و رجا (اسراء، آیه ۵۷) یا خوف و طمع (اعراف، آیه ۵۶؛ سجده، آیه ۱۶) یا رهبت و رغبت باشند.(انبیاء، آیه ۹۰؛ ) از نظر قرآن،‌ کسانی که فهم عمیق و فقاهت نسبت به خدا ندارند، به جای آن که رهبت خدا داشته و از عظمت و جلال الهی بترسند،‌ از دیگران می ترسند و ترس و رهبت آنان در دلهایشان شدیدتر از رهبت الهی است.(حشر، آیه ۱۱) از نظر قرآن،ٰ انسان تنها می بایست از عظمت و جلال الهی رهبت داشته باشد و بر اساس آن نسبت به عهدی که با خدا بسته وفا کند و رفتاری بر اساس قوانین و سنت های الهی در تکوین و تشریع داشته باشد.(بقره، آیه ۴۰) پس چنین افرادی که اهل رهبت هستند تنها خدا پرست بوده و در رفتار تابع امر و نهی الهی هستند.(نحل، آیه ۵۱؛ اعراف، آیه ۱۵۴)
  • خشیت: از دیگر حالات قلب و نفس انسانی،‌ حالت خشیت است که از آن به ترس عالمانه تعبیر می شود؛ زیرا از نظر قرآن تنها عالمان به خدا به این حالت می رسند.(فاطر، آیه ۲۸) آنان مردمانی هستند که کتاب الله را تلاوت می کنند و به اقامه نماز می پردازند و از چیزهایی که خدا به آنان داده آشکار و نهان انفاق می کنند و امید و رجا به تجارتی با خدا دارند که کساد و نابودی در آن راه نمی یابد و این گونه با خدا تجارت می کنند.(فاطر، آیات ۲۸ و ۲۹) آنان تحت تاثیر وحی قرار گرفته و از این ذکر و تذکره الهی بهره مند می شوند.(طه، آیات ۲ و ۳؛ اعلی، آیه ۱۰) اهل خشیت از هر رخداد و مطلبی درس و عبرت می گیرند.(نازعات، آیه ۲۶) از نظر قرآن،‌ خشیت عالمانه هماره نسبت به خدا است و جز از خدا از کسی خشیت ندارند؛ زیرا خدا را برای خویش بس دانسته و به حسب و حسابرسی او بسنده می کنند.(احزاب، آیه ۳۹) پس ترسی از جهاد و قتال نخواهند داشت، در حالی خشیت توده مردم بر خلاف این خشیت عالمانه مومنان است؛ زیرا آنان از دیگران در سطح خدا یا فراتر از آن خشیت دارند.(نساء، آیه ۷۷) خشیت مومنان در آشکار و نهان است.(فاطر، آیه ۱۸) وقتی حالت خشیت در مومنان بروز می کند،‌ تاثیرات آن در پوست بدن آنان نیز آشکار می شود و پوست آنان لین و نرم می شود، چنان که قلب آنان از سختی و شقاوت به نرمی و لیانت می رسد و تحت تاثیر ذکر الله قرار می گیرد.(زمر، آیه ۲۳) این گونه است که از مغفرت الهی و اجر کبیرش بهره مند می شوند.(ملک، آیه ۱۲)  اهل خشیت تحت تاثیر انذار الهی قرار داشته و جلال الهی و نماد دوزخ آنان را به چنان ترسی و خوفی می رساند که از آن به خشیت یاد می شود.(نازعات،‌آیه ۴۵) آنان اهل هدایت های الهی بوده و بر اساس هدایت فطری تکوینی(طه، آیه ۵۰) و هدایت تشریعی عمل می کنند و در جایگاه متهدین و فائزون و برندگان در مسابقه دنیا قرار می گیرند.(توبه، آیه ۱۸؛ نور، آیه ۵۲)
  • شفقت: شفقت یک نوع ترس و بیم آگاهانه است که در دل بروز می کند. (انبیاء، آیات ۲۸ و ۴۹) پس باید گفت که شفقت نیز تابع معرفت و شناخت و علم نسبت به جلال الهی است که در قلب انسان نمایان می شود و یکی از مراتب حالات نفس در برابر جلال الهی است.(انبیاء، آیه ۴۹) از همین روست که در بسیاری از موارد اصطلاح شفقت با خشیت به کار رفته است.(همان؛ مومنون، آیه ۵۷) از نظر قرآن، اهل شفقت به آیات پروردگار ایمان داشته و کسی را شریک خدا قرار نمی دهند و از هر چه خدا به ایشان داده به دیگران نیز می دهند و قلوب آنان در حالت وجل و ترسی خاص است که نسبت به آینده و هنگام بازگشت  و رجعت به خدا دارند که خدا با ایشان چگونه معامله می کند. از همین روست که در کارهای خیر سرعت و سبقت می جویند و در حد وسعت خویش تکالیف الهی را انجام می دهند.(مومنون، آیات ۵۷ تا ۶۲) پس ترس از قیامت در میان اهل شفقت به نوعی برجسته تر است و از همین روست که آنان کارهای خیر را تحت تاثیر حسابرسی روز قیامت و وجل و ترس از عذاب قیامتی انجام می دهند.(همان؛ شوری، آیات ۱۷ و ۱۸؛ معارج، آیه ۲۷) از نظر قرآن همین حالت شفقت که در مومنان در دنیا وجود دارد،‌ برای اهل دوزخ هنگام مشاهده عذاب اخروی پدیدار می شود و آنان را نگران می سازد.(کهف، آیه ۴۹؛ شوری، آیه ۲۲)
  • خوف: خوف، ترسی است که می تواند عالمانه یا جاهلانه باشد؛ یعنی ترسی است که عامل ایجاد آن در دل می تواند حتی بر اساس خیالات و توهمات باشد؛ چنان که می تواند عالمانه و بر اساس علم و دانشی باشد که مربوط به واقعیت یا حقیقی است. بنابراین، وقتی از خوف در قرآن سخن به میان می آید ناظر به هر دو حالت در انسان است. از نظر قرآن، خوف نسبت به خدا می بایست در دلها باشد که ریشه در عظمت و جلال الهی دارد و عذاب های دنیوی و اخروی دارد. با نگاهی به آیات قرآنی دانسته می شود که اصطلاح خوف برای پیامبران و اولیای خاص نیز مطرح شده است تا جایی که مقربانی از سابقون از جمله اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دارای خوف از عذاب اخروی بوده اند.(انسان، آیات ۸ تا ۱۰)
  • خشوع: یکی از حالات نفس و قلب انسان در برابر جلال الهی، حالت خشوع است. از نظر قرآن کسانی که اهل علم باشند وقتی آیات قرآنی برای آنان تلاوت می شود هر آیه از آیات قرآنی موجب ازدیاد خشوع در آنان می شود.(اسراء، آیات ۱۰۷ تا ۱۰۹) آنان در برابر عظمت الهی به خشوع می افتند.(آل عمران،‌ آیه ۱۹۹) البته از نظر قرآن،‌ رسیدن به حالت خشوع نیازی به علم یقینی ندارد،‌ بلکه ظن معتبر نیز موجب می شود تا شخص در برابر جلال و عظمت سر فرود آورد و به بندگی و اطاعت بپردازد. از همین روست که کسانی که گمان می کنند به ملاقات پروردگارشان می روند و به سوی او رجعت دارند،‌ به حالت خشوع می رسند و به نماز می پردازند و برای رهایی از ظهور جلال در حالت غضب الهی از نماز استعانت می جویند.(بقره، آیات ۴۵ و ۴۶) خشوع در برابر قرآن و آیات الهی می بایست در انسان ها ظهور کند؛ زیرا اگر خدا قرآن را بر کوه هم می فرستاد حالت خشوع در آن ایجاد می شد. پس دل انسان می بایست بسیار سخت تر از کوه و جمادات باشد که تحت تاثیر قرآن نرم نمی شود و به خشوع نمی رسد.(حشر، آیه ۲۱) حالت خشوع آثاری دارد که از جمله آنها تواضع و فروتنی و فروافتادگی است؛ یعنی همان طوری که زمین فروافتاده و خاشع است تا باران را دریافت کند(فصلت، آیه ۳۹)، دل ها مومنان می بایست این گونه فروافتاده و خاشع باشد تا وحی و آثار آن را دریافت کند. آثار این خشوع قلبی در نگاه فروافتاده در برابر عظمت  وجلال الهی است که چشم در چشم نمی شود و خواری و ذلت در ظاهر  و باطن ایشان بروز می کند.(قلم، آیه ۴۳؛ معارج، آیه ۴۴) از نظر قرآن قلوب واجف و مضظرب دارای دیدگانی خاشع و فروافتاده است.(نازعات، آیات ۸ و ۹) از این روست که چهره ها و وجوه افراد در برابر عظمت و جلال هماره زبون و شرمسار است و حالتی از فروافتادگی و تذلل و تواضع را به نمایش می گذارد.(نساء، آیات ۱ و ۲) پس وقتی چیزی بر ایشان عرضه می شود خشوع و فروافتادگی در سطح تذلل و ذلت و پستی هم چون زمین پست و خاشع به خود می گیرند با گوشه چشم می نگرند و چشم در چشم نمی شوند.(شوری، آیه ۴۵) بر همین اساس است که اهل ایمان به سبب شناخت  و معرفت عالمانه خویش نسبت به جلال  و عظمت الهی در هنگام نماز حالت خشوع می گیرد و فروتنی و فروافتادگی و تذلل را به نمایش می گذارد.(مومنون، آیه ۲)
  • خضوع: خضوع از دیگر حالاتی است که انسان در برابر عظمت و جلال دارد. از نظر قرآن می توان با قوتی که خدا دارد، هر کسی را در برابر آیات الهی به خضوع در آورد و گردن های آنان را فرو آورد تا گردن کشی در برابر آیات نکنند.(شعراء، آیه ۴) از نظر قرآن،‌ از آثار خضوع آن است که در کلام انسان با حالتی سخن می گوید که که بیانگر فروافتادگی و ذلت است. البته از این خضوع کلامی برخی برای فریب زنان استفاده می کنند.(احزاب، آیه ۳۲) یعنی به گونه ای نشان می دهند که در برابر عظمت زنی فروافتاده هستند و می خواهند این گونه خود را مطیع نشان دهند تا زن را به ارتکاب گناه بکشانند و او را رام و مطیع خویش سازند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا