اجتماعیاخلاقی - تربیتیفرهنگیفلسفیمعارف قرآنی

جايگاه، نقش و كاركردهاي تعليم و تربيت

آموزه هاي قرآن، در حوزه ربوبيت و پروردگاري خداوند معنا مي يابد. به اين معنا كه خداوند پس از مقام آفرينش انسان و يا هر آفريده اي ديگر در مقام ربوبيت و پروردگاري مي نشيند و همه برنامه ها را در راستاي تكامل و پرورش وي به كار مي گيرد.

از اين رو، دومين اسم و نامي كه پس از خالقيت و آفريدگاري ظهور و بروز مي كند، نام ربوبيت است. خداوند آفريده ها را مي آفريند تا آنان را در يك فرآيند پرورشي به كمال شايسته و سزاوارشان برساند. بر اين پايه و اساس تعليم و آموزش نيز به عنوان بستري براي پرورش آفريده هاي خاصي معنا و مفهوم مي يابند كه قابليت آموزش را دارا مي باشند. بنابراين آموزه هاي قرآن نيز همانند ديگر آموزه هاي وحياني كه براي هدايت و پرورش انسان فرو فرستاده شده، بستر و زمينه ساز پرورش و تربيت انسان است.

پروردگاري خداوند به معناي آن است كه هدف از آفرينش ربوبيت بوده است و خداوند در اين مقام است كه همگان را از رحمت و فيض خويش برخوردار مي سازد. آموزه هاي وحياني قرآن و ديگر كتب آسماني به شكلي از اشكال در مقام ربوبيت خود را نشان مي دهند. انسان نيز با خودسازي و ديگرسازي در ابعاد بينشي و نگرشي و منشي و كنشي (ايمان و عمل) هم خود را مي سازد (تزكيه) و هم ديگري را به اين كار رهنمون و هدايت مي كند (توصيه و امر به معروف) تا مصداق برخوردار از نعمت تام و كمال خداوند گردد و از دايره زيانكاراني كه سرمايه وجوديشان به هدر رفته بيرون آيند. (سوره عصر)
در اين نوشتار تلاش بر آن است تا اهميت و جايگاه، نقش و كاركردهاي تربيت و نيز روش هاي درست تربيتي بر پايه آموزه هاي قرآني نموده شود؛ مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
معناشناسي تربيت
تربيت از ريشه ربو به معناي فزوني و نمو است. (لسان العرب، ابن منظور، ج 5، ص 126) راغب اصفهاني در كتاب مفردات الفاظ القرآن خويش بر اين باور است كه ربيت الولد، فرزند را تربيت كرد، از واژه ربو گرفته شده است.(مفردات ص 340 ماده ربو) ولي برخي گفته اند كه اصل اين واژه از ريشه رب با تشديد باء يعني از ربب) گرفته شده و از همين رو هم معناي ربوبيت است. راغب در همان كتاب در ص 336 مي نويسد: رب، در اصل به معناي تربيت است و آن به معناي ايجاد چيزي به صورت تدريجي و در فرآيند است تا به كمال خود برسد.
برپايه نظر استادان واژه شناسي و زبان شناسان به نام ادبيات عربي و تازي مي بايست گفت كه تربيت در معناشناسي تازي همان پرورش دادن استعدادهاي دروني و نهفته اي است كه در هر چيز وجود دارد. به سخن ديگر به فعليت رساندن استعدادهاي دروني و سرشته هر چيزي در يك فرآيند و به صورت تدريج را تربيت مي گويند.(نگاه كنيد: تعليم و تربيت در اسلام؛ شهيد مرتضي مطهري ص75)
ابن منظور به كارگيري واژه تربيت را تنها در چيزهايي درست مي داند كه قابليت و شأن رشد و نمو را در يك فرآيند دارا باشد؛ از اين رو كاربرد آن را درباره فرزند و كشت و زراعت درست مي داند ولي كاربرد اين واژه را در چيزهايي ديگر كه قابليت رشد و نمو را نداشته باشند نادرست برمي شمارد. (نگاه كنيد: لسان العرب ج 5 ص 128)
به نظر مي رسد كه مي توان تفاوت هاي معنايي روشني ميان رب و ربي يافت به اين معنا كه ربوبيت رساندن هر آفريده اي به كمال لايق است درحالي كه تربيت اختصاص به چيزهايي دارد كه داراي شانيت رشد و نمو باشند. به سخن ديگر همه آفريده ها تحت ربوبيت آفريدگارشان قرار مي گيرند تا به كمال خويش دست يابند ولي تنها برخي از آفريده ها هستند كه در مقام تربيت ويژه اي قرار گرفته تا خود استعدادهاي خويش را بنماياند. از اين رو مي توان در تربيت نوعي تعامل دوسويه را تصوير و ترسيم كرد. به اين معنا كه در تربيت افزون بر توجه خاص به رشد و نمو مي توان شروط اختيار و شانيت و قابليت را نيز درنظر گرفت. بنابراين تنها چيزهايي با خصوصيات خاص به نوعي پرورش دست مي يابند كه در آن تعامل دو سويه ميان پرورش دهنده و پرورش خواسته وجود دارد. از اين رو در كاربرد تربيت در مواردي كه تنها شرط نمو و رشد قرار دارد نوعي تسامح وجود دارد؛ زيرا شرط اختيار و تعامل دو سويه تحقق ندارد. در كاربردهاي قرآني تربيت و پرورش به موجوداتي اختصاص مي يابد كه از ادراك و شعور و آگاهي و آموزش و اختيار و اراده خاصي برخوردار باشند و ديگر چيزها مانند زراعت را نمي توان به مفهوم تربيت شده گرفت. بنابراين از باب توسعه و تعميم مي توان آن را درباره هر چيزي كه در يك فرايند قابل تحول و تغيير است به كاربرد چنان كه ما درباره زراعت و حتي مرباجات آن را به كار مي بريم و مي گويم اين مربي است و يعني تربيت شده در يك فرآيند و به شيوه هاي خاص.
در قرآن براي بيان مفهوم تربيت پرورش افزون بر واژه ربوبيت از واژگاني چون رشد، تزكيه، اصطناع و اعيينا همراه با قرائن و شواهد سياقي به كار گرفته شده است.
اهميت تربيت
از آن چه گفته شد مي توان به اهميت تربيت و نقش آن در زندگي دنيوي و اخروي انسان دست يافت. تربيت به معناي پرورش انسان هايي كامل بر پايه هاي آموزه هاي وحياني بسيار اهميت دارد. بنابراين براي دست يابي به جامعه برتري كه زمينه هاي رشد و تكاملي فردي و اجتماعي را فراهم مي آورد، بهره گيري از روش هاي تربيتي قرآن بسيار مفيد است. آيه6 سوره تحريم به مسئله تكليف و وظيفه افراد در برابر اعضاي خانواده و پرورش درست آنان اشاره دارد. چنان كه سوگندهاي متعدد خداوند به تزكيه نفس و پرورش آن (شمس آيات1تا9) به بعد ديگري از آن توجه مي دهد. در يك جمله چنان كه گفته شد هدف اصلي نه تنها بعثت پيامبران (بقره آيه921 و 151 و آل عمران آيه 461 و نيز جمعه آيه) بلكه هدف از افزايش تربيت آفريده ها و پرورش آن ها با اسم ربوبيت است.
بسترها و زمينه هاي تربيتي
براي دست يابي به تربيت مي بايست به عواملي توجه داشت كه بستر و زمينه هاي مناسب را براي پذيرش تربيت از سوي تربيت شونده فراهم مي آورد. به اين معنا كه تربيت كننده مي بايست اين نكات را در نظر داشته باشد كه تربيت شونده زماني تحت تأثير قرار مي گيرد كه شرايط و مقتضيات براي تأثيرگذاري فراهم باشد.
به سخن ديگر، تربيت در حقيقت گونه اي تغيير نگرش است. نگرش ها از آن جايي كه ارتباط تنگاتنگي با بينش ها و جهان بيني و هستي شناسي شخص دارد از پايداري خاصي برخوردار است. پايداري نگرش موجب مي شود كه امكان تغيير و تحول كم تر گردد و تربيت دشوار شود. به ويژه در مواردي كه نگرش ها به شكلي درآمده باشند كه رفتار و كرداد و منش شخص به صورت عادت و طبيعت دوم درآيد، در اين هنگام هرگونه تغيير و تحولي همانند تغيير دادن امور ثابت غريزي و فطري است. اما چنان كه گفته شد و از واقعيت هاي بيروني نيز به دست مي آيد، تغيير و تحول امور طبيعي و فطري و غريزي امكان پذير و شدني است. از اين روست كه مردمان نه تنها خود از فطرت خداجو و كمال خواه دور مي شوند و به نقص گرايش مي يابند، بلكه جانوران را مي آموزند كه خلاف طبيعت خود حركات نمايشي را به جا آورند. بنابراين اين امكان نيز وجود دارد كه شخصي كه در يك فرايند طولاني داراي نگرش خاصي شد، با بازپرورش دوباره به فطرت پاك خويش بازگردد.
براي تغيير نگرش مي بايست در يك فرآيند پيچيده برنامه هايي به مورد اجرا درآيد تا شخص را به آن چه هدف از پرورش است نزديك سازند. در جانوران مي توان با شرطي كردن چنان كه پاولوف انجام داد برخي تغييرات را در رفتار طبيعي آن ها پديد آورد؛ اما انسان جانوري هوشمند است كه رفتار و منش و كنش و واكنش وي بر پايه بينش و نگرش است. از اين رو اگر مي بايست تغيير در هر حوزه منشي و يا كنشي و يا واكنشي وي پديد آورد و يا نابهنجاري را به هنجاري دگرگون ساخت بايد به بينش و نگرش وي توجه كرد و اين مسئله تغيير نگرش ها را در انسان با دشواري جدي مواجه مي سازد كه در حكم ناشدني قرار مي دهد.
قرآن براي تغيير نگرش انسان به اموري چند توجه مي دهد تا با تغيير در آن ها شخص دچار فرآيند تغيير نگرش شود و آن چه اولياي پرورشي در نظر دارند تحقق يابد. قرآن به مسئله باورهايي چون اعتقاد به خدا و معاد و مانند آن در آيات چندي اشاره كرده است تا اين معنا را بنماياند كه چگونه بينش ها و نگرش ها مي تواند در هنجارها و منش و كنش انسان تأثيرگذارباشد. از جمله مي توان به آيه 681 سوره بقره و نيز سوره طلاق آيه 2 اشاره كرد كه به دوموضوع مهم ايمان به خدا و قيامت به عنوان عوامل تأثيرگذار در حوزه نگرش و پرورش توجه مي دهد. براي تبيين زمينه ها و بسترهاي مناسب تغيير در نگرش و پرورش، آن دراين جا به مهمترين اين امور پرداخته مي شود.
1- ارائه برهان: انسان موجودي خردمند است. هرچند كه در آغاز از نگرش ها تحت تأثير عواطف و احساسات و گروه هاي همسالان شكل مي گيرد و نوجوانان و جوانان بر پايه آن هنجاري هايي را از خود بروز مي دهند و يا نابهنجاري هايي را دامن مي زنند، ولي اگر به خود ايشان مراجعه كنيد توجيهات عقلاني و يا عقلايي براي آن مي جويند و ارائه مي دهند تا نگرش خويش را خردمندانه و برپايه اصول عقلايي بنماياند. هرچه شخص به كمال بلوغ و رشد عقلاني نزديك مي شود نگرش ها تحت تأثير اصول عقلايي شكل مي گيرد و يا مي كوشد تا آن را با اصول عقلي و يا اصول عقلايي و خرد جمعي نزديك كند. از اين رو مي بايست براي تأثيرگذاري و تغيير نگرش در راستاي اصول تربيتي، ادله و براهين قوي و استواري را ارائه داد. قرآن خود از اين روش براي تغيير نگرش و تربيت مومنان استفاده كرده و در يك فرآيند پيچيده و زمان بري توانست در مدينه انسان هايي برتر با جامعه نمونه ايجاد كند. خداوند در آيه 471 سوره نساء مي فرمايد: يا ايهاالناس قدجاءكم برهان من ربكم؛ اي مردم ازسوي پروردگار شما برهان آمد. برهان هر دليل روشن و محكمي است كه عقل و خرد انساني را تحت تأثير قرار مي دهد و بر واقعيت نوري از حقانيت مي تاباند. از اين رو، معجزات پيامبران و همچنين آيات قرآني به عنوان برهان ازسوي خداوند مطرح شده است (نگاه كنيد همان و نيز يوسف آيه 42 و قصص آيه 23)
برهان اين امكان را مي بخشد تا بينش شخص تغيير اساسي و بنيادي كند و نگرش نيز بر اين اساس از پايداري و ثبات بيشتري برخوردار خواهدشد. از اين رو قرآن مي كوشد تا با تغييراتي كه از راه ارائه برهان پديد مي آورد، نگرش هاي پايدارتري را بيافريند و شخص را به گونه اي متحول و پرورش دهد كه در منش و كنش از شخصيت پايداري برخوردار گردد.
2- استعداد و زمينه هاي وراثتي: از ديگر علل و عوامل تأثيرگذار در پرورش مي بايست به مسئله استعدادها و ظرفيت هاي فردي و وراثتي توجه داشت. بي گمان اشخاص نسبت به يكديگر تفاوت هايي دارند. همانگونه كه محيط زيست و زمان با كمك عوامل بيروني چون حجم اطلاعات مبادله شده و داده هايي كه ازسوي همسالان منتقل مي شود و ابزارها و فن آوري متفاوت هر دوران تأثيرات شگرفي در تغيير نگرش انسان ها به جا مي گذارد نمي توان عواملي چون استعدادهاي وراثتي را ناديده گرفت. در پژوهش هاي علمي و تجربي اخير به نقش تغذيه اشاره مي شود و نشان داده شده كه چگونه تأثيرات شگرفي در فهم و هوش و حافظه به جا مي گذارد. خون و وراثت نيز از اين دسته عوامل دروني و بيروني است كه در شدت و ضعف استعدادها تأثيرگذار هستند. قرآن به اين مسئله با تمثيل سرزمين پاك و نيكو و سرزمين ناپاك و خبيث اشاره مي كند و مي گويد كه زمين هاي آماده و پاك بهره هاي نيكويي را با خود دارند و سرزمين خبيث جز پليدي و زشتي نمي روياند. اين نوع تصريف آيات و بيان مطلب و حقيقتي به اشكال گوناگون است (اعراف آيه 85) بنابراين استعدادهاي ذاتي و وراثتي در مسئله تغيير نگرش ها و پرورش ها نقش اساسي و مهمي ايفا مي كنند؛ زيرا كساني كه از آمادگي كمتري برخوردارند، در درك مفاهيم و پذيرش آن دچار مشكل مي شوند و نمي توان اميدي به تغيير نگرش و درنتيجه پرورش آنان داشت.
قرآن در آيه 62 و 27 سوره نوح و نيز آيه 82 سوره مريم به نقش حساس وراثت و خون اشاره مي كند. دراين آيات به صراحت مشخص مي شود كه چگونه مي تواند خون و خانواده در شكل گيري نگرش و بينش و كنش انسان نقش مهمي ايفا كند. در سوره نوح سخن از آن است كه اين مردمان كافر جز كافر و فاسق نمي زايند و در سوره مريم سخن از اين است كه چگونه مي تواند از خانواده اي اصيل و پاك دامن فردي نابكار زاده شود. اين اعتراض به شكل انكاري صورت مي گيرد كه به معناي آن است كه مردمان باور نمي كنند كه چنين چيزي ممكن و شدني باشد كه از خوني پاك و اصيل بدكار به دنيا آيد. البته در اين آيات به زمينه هاي محيطي نيز اشاره شده و نشان مي دهد كه خانواده خوب به عنوان محيطي سالم مي تواند در پرورش سالم تا چه اندازه نقش داشته باشد و يا خانواده منحرف چگونه نسل هاي منحرف و بزهكار تحويل جامعه مي دهند.
3. آزمون ها و امتحانات: براي آن كه تغييرات در نگرش و بينش ها پديد آيد نمي توان تنها به اموري چون ايجاد بينش جديد بسنده كرد و يا به ارايه برهان اكتفا نمود؛ زيرا انسان در يك فرآيندي به طبيعت دوم و عاداتي دست مي يابد كه نمي تواند از آن ها دل بكند و رها شود حتي اگر اراده اي براي تغيير داشته باشد؛ از اين رو انسان نسبت به بسياري از امور و مسايل محافظه كار است و هرگونه تغيير را برنمي تابد بلكه با آن به مقابله و مبارزه برمي خيزد.
براي رهايي از اين اموري كه عادت و طبيعت انسان شده گاهي چيزي شبيه جراحي لازم و ضروري است. امتحانات و ابتلائاتي كه انسان با آن در طول زندگي روبه رو مي شود، چيزي شبيه همان جراحي ضروري براي برداشتن غده اي سرطاني است. ابتلائات و آزمون هايي از اين دست همان گونه كه استعدادها و ظرفيت هاي نهان انسان را فعال و آشكار مي كند هم چنين ابزاري كارآمد براي برداشتن نابهنجاري ها و يا نگرش هاي نادرستي است كه در دل و جان آدمي ريشه كرده است.
قرآن يكي از علل و عوامل مهم براي تغيير نگرش و يا نابهنجاري را آزمون ها و امتحاناتي مي شمارد كه هر از گاهي آدمي بدان گرفتار مي شود. بلايايي چون ترس از دست دادن آرامش و امنيت و گرفتاري فقدان آسايش و گرسنگي و يا زيان هاي مالي و جاني و كمبود در محصولات و بهره و سود در سرمايه از آن دسته از عواملي است كه آدمي را تكان مي دهد و موجبات تغيير در نگرش و رفتار وي را سبب مي شود به گونه اي كه دوباره شخص در انديشه مي افتد كه خود را بازسازي كرده و زندگي خويش را به گونه اي ديگر مديريت كند كه اين در حقيقت به معناي پرورش دوباره آدمي است. (بقره آيات 551 و 157)
بنا بر اين گاه برخورداري از امكانات و مزاياي جديد (انعام آيه 461 و 165) و گرفتار شدن به عنوان گوناگون بلايا و آزمون ها (بقره آيه 421) و دچار شدن به انواع خوشي ها و ناخوشي ها (اعراف آيه 861) براي تغييراتي سخت و دشواري است كه در حكم عمل جراحي مي باشد تا انسان را از آن چه بدان عادت كرده برهاند و موجبات تغيير در بينش و نگرش شخص را فراهم آورد كه نتيجه آن پرورش يافتن دوباره وي مي باشد.
4. آموزش مستقيم و غيرمستقيم: تعليم مستقيم و غيرمستقيم از عوامل ديگر مؤثر در تغيير نگرش و بينش است. از اين رو در آيات قرآن چون آل عمران و آيه 2 سوره جمعه به مسئله آموزش در كنار پرورش توجه داده شده است. حضرت موسي(ع) نيز از خداوند مي خواهد تا وي را تحت آموزش و تعليم خاص خود قرار دهد و اين گونه است كه مأمور مي شود تا با اطاعت از عالم رباني خضر به دانش رشدي دست يابد و پرورش برتري را بپيمايد. در اين داستان به مسئله بينش و نگرش به خوبي اشاره شده است و نشان مي دهد كه چگونه بينش ها و نگرش هاي ثابت از پيش استوار شده مي تواند به عنوان مانع و بازدارنده عمل كند و جلوي تعليم درست و كامل و پرورش جديد را بگيرد. چنان كه در اين آيات توضيح داده مي شود استواري بينش و نگرش خاص موسي(ع) نمي گذارد تا تعليمات خضر و آموزش هاي وي تأثير چنداني بگذارد و موسي از تعليم و پرورش رشدي كامل برخوردار گردد. حضرت خضر(ع) مي كوشد تا با از ميان بردن بينش و نگرش استوار و ثابت موسوي وي را به سوي دانش ديگر بكشاند ولي مقاومت هايي كه از سوي موسي(ع) به جهت استواري و استحكام بينش و نگرش وي انجام مي گيرد همه تلاش هاي خضر را بي نتيجه مي كند. خضر مي كوشد تا آن بينش و نگرش را فرو پاشاند و موسي مقاومت شديدي از خود نشان مي دهد و گاه واكنش هاي وي از حد عادي خارج و بيرون مي رود. از اين رو مي توان گفت كه ثبات مطلبي حق و يا مرتبه اي از حق علت اصلي بازسازي نگرشي به شمار مي آيد.
به هرحال يكي از عوامل موثر در پرورش انسان ها تعليم و آموزش درست است كه به صورت مستقيم و غيرمستقيم انجام مي شود. اگر شخص از همان آغاز در تحت تعليمات و آموزش هاي درست و صحيح قرار گيرد كار تا اندازه اي آسان تر است تا آن كه نگرش و بينش ساخته و استوار را تغيير داد و دوباره بازسازي كرد كاري كه خضر مي كوشيد با موسي(ع) انجام دهد كه آيات نشان مي دهد كه يا سخت و يا نشدني است (كهف آيات 66 تا 76)
البته عواملي چون غرور و تكبر نيز بيان شده است (لقمان آيه 71 و 81) ولي به نظر مي رسد كه تكبر و غرور نيز از بينش و نگرش نادرستي برخاسته است كه پيش از اين از راه تعليم مستقيم و غيرمستقيم در ذهن شخص جا گرفته است. از اين رو تكبر و غرور مي ورزد و تعليمات و آموزش هاي جديد را يا نمي پذيرد و يا به دشواري مي پذيرد.
روش هاي تربيتي و پرورشي
روش هاي تربيتي قرآن فراتر از زمان است. از اين روست كه مي توان آن چه را عقل بشري پس از سده ها از راه آزمون و خطا به دست آورده در آيات قرآني يافت. از جمله روش هايي كه قرآن به آن ها اشاره كرده مي توان به مسئله الگوبرداري از ديگران مهم يا ديگري مهم شخصي و يا نوعي اشاره كرد. از ديگر روش هايي كه دراين جا بدان پرداخته خواهد شد: آسان گيري، استمرار رهنمودها و آموزش ها، اعتدال در آموزش، بيان تدريجي و از آسان به سخت، ايجاد اميدواري و تشويق و پاداش، انذار و تنبيه، مراقبت و كنترل، تبيين علل و فلسفه آموزه ها، نشان دادن نمونه هاي عيني از راه مشاهده، مقايسه، تحريك عواطف و ايجاد محبت، بهره گيري از تمثيل، روش پرسش و پاسخ، جدل و حكمت، قصه و موعظه، بيداري وجدان و مانند آن است.
1- الگوبرداري از ديگري: انسان متناسب با رشد و توانايي هايش در تعامل با ديگران قرار مي گيرد و از ميان آنها كساني كه پيش تر او را تحت تاثير قرار مي دهند، برايش مهم مي شوند افرادي كه فرد آنان را مهم تلقي مي كند «ديگري مهم» مي نامند.
ديگران مهم، كساني هستند كه فرد مي كوشد تا خود را شبيه و همانند آنها بسازد و به ريخت آنان درآيد و در راستاي هويت آنان خود را تغيير دهد. ديگران مهم، نمونه ها، سرمشق، اسوه و الگوي او هستند. شخصيت هاي علمي، فرهنگي، ورزشي و سياسي و مذهبي «ديگران مهم» تلقي مي شوند كه الگوي رفتارها را تشكيل مي دهند.
ديگران مهم، لزوماً افراد هم عصر ما نيستند، بلكه شخصيت هاي تاريخي، رماني و داستاني و حتي افسانه اي هم مي توانند ديگران مهم يك شخص باشند.
زماني كه فرد به ارزيابي خود مي پردازد، معمولا خود را با ديگران مهم مقايسه مي كند و به ميزاني كه ميان خود و اين شخصيت فاصله و تفاوت مي بيند، از هويت كنوني اش احساس ناخرسندي مي كند و در جهت تغيير آن مي كوشد.
گاهي به جاي اين كه فرد خاصي، ديگري مهم يك نفر باشد، ديگران به صورت نامشخص الگوي او قرار مي گيرند. زماني كه فرد از پوشيدن يك نوع لباس طفره مي رود و آن را بد مي داند، معمولا استدلال او اين است كه مردم چه مي گويند؟ در اين جا مردم، يك ديگري مهم نامشخص است كه فرد آنان را نمونه و اسوه خود قرار داده است. همچنين هنگامي كه فرد درپي آن است كه ويژگي ها و رفتار ديگران را به صورت كلي در خود ايجاد كند و نمي خواهد از شخص خاصي پيروي كند، در اين مورد هم الگوي او كلي و نامشخص است. دراين گونه موارد به اين ديگري نامشخص كه براي فرد مهم تلقي مي شود و فرد مي كوشد خود را شبيه و همانند او سازد، ديگري نوعي مي گويند. يكي از اين ديگري نوعي، مردم هستند. كلمه مردم، به فرد يا افراد خاصي اشاره ندارد، بلكه هر فردي متناسب با شرايط خود، ديگري نامشخص و مهمي كه رفتارش را مطابق با سليقه و انتظارات او شكل مي دهد و خود را با او همانند مي سازد، مردم مي نامد.
ايفا كنندگان نقش هاي مختلف هم مي توانند ديگري نوعي افراد باشند. كلمه بازاري هم به شغل و هم به صفات مشترك و كلي اي اشاره مي كند كه نقش بازاري را با آن مي شناسند. اشخاصي دوست دارند كه بازاري يا فرهنگي باشند و خود را همانند آنان سازند. به نظر چنين شخصي، بازاري يا فرهنگي بودن، آن چنان مهم است كه شخص مي تواند هويت خويش را همانند آنان بازسازي كند.
در بسياري موارد، شخص هنگام ارزيابي خويش، خود را با ديگري نوعي مقايسه مي كند و به ميزاني كه ميان خود و تصويري كه از ديگري نوعي دارد فاصله و تفاوت ببيند، احساس ناخشنودي مي كند و براي تغيير دادن «خود» اقدام مي كند. دانش آموزي كه از سرزنش ديگران متاثر مي شود، ممكن است از فاصله اي كه ميان خود و ديگري نوعي دانش آموز درس خوان مي بيند، ناخرسند باشد، يا از اين كه مانند شاگردان درس خوان نيست (ديگري مهم) ناراحت شود. درحالي كه دانش آموزي كه تحت تاثير سرزنش قرار نمي گيرد، ممكن است فرد يا افراد درس خوان ديگري مهم يا نوعي او نباشند، بلكه يك ورزشكار و ورزشكاران را الگو و ديگري مهم خود قرار دهد. به همين دليل هم اگر احساس كند كه در يك ورزش مانند ديگران مهم اش نيست، ناراحت خواهد شد.
دوره نوجواني از نظر شكل گيري هويت فرد دوره مهمي است؛ زيرا دراين دوره به ديگران بسياري براي فرد به عنوان ديگري مهم يا نوعي مطرح مي شوند.اين ديگران مهم و نوعي ممكن است، شخصيت هاي سياسي، ادبي و علمي زمان حال با گذشته يا شخصيت هاي رمان ها و داستان ها باشند.
ازجمله عواملي كه به سبب آن ها، ديگران، مهم تلقي مي شوند، ارزش ها و مزايا هستند. ارزش ها و مزايا اموري هستند كه براي فرد مهم و مطلوب تلقي مي شوند. به همين دليل، كساني هم كه از مزايا برخوردارند يا توانسته اند ارزش ها را در خود متجلي سازند، مهم به شمار مي آيند.
تعلق خاطر شيعيان به امير مؤمنان(ع) و امام حسين(ع) و يا حضرت ابوالفضل(ع) و الگو بودن آنان به دليل برخورداري از سجاياي اخلاقي، گذشت و قدرت پهلواني و مانند آن است. اين درحالي است كه آرزوي افراد براي «سرمايه دار بزرگ شدن» بيشتر به دليل جاذبه مزيت ثروت است.
قرآن باتوجه به اين خصيصه مهم در انسان كه گرايش ذاتي به الگوپذيري دارد، به نمونه هاي مهمي در آيات قرآن اشاره مي كند. بيان بسياري از داستان هاي پيامبران براي الگودهي به شخص مؤمن است. گاه به صراحت از الگو بودن برخي براي مؤمنان ياد مي كند و گاه ديگر به نمونه هاي خاص در حوزه مردان و زنان اشاره مي كند. گاه مريم دختر عمران و گاه آسيه همسر فرعون را به نام الگوي زنان سرمشق قرار مي دهد.
در آيه 09 سوره انعام پس از بيان نمونه ها و اسوه ها به مؤمنان پيشنهاد بلكه فرمان مي دهد كه به روش ايشان خويش را تربيت كنند و پرورش دهند و ديگران را به اين سمت و سو بخوانند.
در آيه 12 سوره احزاب مي فرمايد: لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكرالله كثيرا؛ پيامبر به عنوان سرمشق كساني دانسته شده است كه به خداوند اميدوارند و آخرت را مي جويند و آسايش و آرامش آن را مي طلبند.
از اين جاست كه مسئله الگو براي تغيير نگرش و نيز ايجاد گرايش جوانان به هنجارهاي سالم مي تواند مهم باشد؛زيرا اگر اين الگوها براي شخص مهم باشند وي مي كوشد خود را مانند آنان تربيت كند.
البته قرآن براي هشدارباش به الگوهاي منفي و آثار و پيامدهاي پيروي از چنين الگوهايي نيز اشاره مي كند كه مي تواند به مواردي چون بلعم باعورا در علم و دانش، قارون در ثروت اندوزي و زن نوح و لوط در انحرافات خانوادگي اشاره كرد. (نگاه كنيد: نحل آيه 211 و نيز يس آيه 31 تا 91 و تحريم آيه 01).
2. آسان گيري: انسان از هرچيز جديد و نويي به طور طبيعي فرار مي كند؛ به ويژه اگر اين نوآوري در حوزه مجهولات وي قرار گيرد و شناختي نسبت به آن نداشته باشد. كارهاي سخت و دشوار اگر همراه با نوآوري باشد اين مسئله را دوچندان دشوارتر مي سازد. از اين رو مي بايست براي تغيير در نگرش بينش فرد راه آسان گيري به عنوان يكي از اصول اساسي آموزش و پرورش مورد توجه قرار گيرد. يكي از روش هايي كه قرآن براي تغيير بينش و نگرش از آن بهره برده و مفيد بودن آن نيزاثبات شده است، آسان گيري و مسئله گام به گام از آسان به سخت است.
يكي از روش هاي جلب اشخاص به مطلب و امري در راستاي تغيير بينش و نگرش آن است كه فرد را درموقعيت هاي مختلف همراهي كرد. يكي از موقعيت هايي كه اشخاص راوادار به پذيرش و تسليم در برابر خواسته هاي مهمي از سوي فرد ديگر مي كند، اين است كه در آغاز خواسته اي كوچك و كم اهميت رابه آنان بقبولاند، و پس از آن از وي بخواهد كه خواسته مهم تري را بپذيرد. اين روش در اصطلاح روان شناسي اجتماعي به گام به گام موسوم است. در روان شناسي اجتماعي ثابت شده است كه پذيرش تقاضاي كوچك اوليه، احتمال پذيرش تقاضاي بزرگ بعدي را بسيار بالا مي برد. ازاين رو مي بايست از تربيت شوندگان بخواهند كه هنجارهاي كوچك و پيش پا افتاده را پذيرفته و عمل كند و همين كه به پذيرش و عمل به هنجارهاي كوچك عادت كرد، مسايل و مطالب مهم تر و اساسي تري از او خواسته شود.
قرآن از اين روش به خوبي بهره برده است كه مي توان به آيات 871 و 682 سوره بقره و آيات 77 و 87 سوره حج و آيه 02 مزمل اشاره كرد كه از احكام آسان به سخت متحول مي شود.
3- استمرار رهنمودها و آموزش ها و به يادآوري: در ادبيات تازي بر مساله تكرار و به يادآوري در حوزه يادگيري تاكيد مي شود به گونه اي كه از ضرب المثل هاي ساري و جاري مي توان به الدرس حرف و تكرار الف، اشاره كرد. پرورش به معناي تغييرات ژرف و عميق در حوزه هاي بينشي و نگرشي است كه شكل طبيعت دوم در جان شخص ريشه دوانده و او را به شخصيت كنوني در آورده است. اكنون مي بايست در يك فرآيند پيچيده آن را با آب نرم پرورش كه قطره قطره در سنگ مرمر شخصيت او مي ريزد به شكل و شاكله ديگر در آورد. پرورش عملياتي اين چنين است. بنابر اين تداوم و استمرار و به يادآوري از اصول اساسي آن به شمار مي آيد. در سوره قصص آيه 15 به مساله استمرار اشاره شده و مي فرمايد: لقد وصلنا لهم القول لعلهم يتذكرون؛ براي آن كه تاثيرگذار باشد و به ياد داشته باشند سخن را تكرار كرده و به هم پيوند داده ايم. اصول تكرار و استمرار در خود آيات به خوبي وجود دارد. گاه در يك آيه حقيقت و مطلبي بارها تكرار مي شود و يا در سوره هاي ديگر همان مطلب و حقيقت با همان واژگان و يا با تغييرات جزيي بيان مي شود. گاه نيز يك حقيقت به اشكال مختلف تبيين مي گردد كه از آن به تصريف الايات ياد شده است تا مطلب افزون بر استمرار و تكرار براي همگان قابل فهم گردد. اين يادآوري و استمرار و تكرار مي تواند شخصيت فرد را تحت تاثير قرار دهد و مفيد واقع شود.(ذاريات آيه 55 و طور آيه 92 و اعلي آيه 9)
4- اعتدال در پرورش: اصول اساسي اسلام بر عدالت و اعتدال بنياد نهاده شده است. زندگي مسلمان به گونه اي طراحي شده تا درحوزه هاي فردي و اجتماعي راه اعتدال را در پيش گيرد. اعتدال و ميانه روي در امر آموزش و پرورش نيز بخشي از اين كلي و عامي است كه مامور به رعايت آن شده است. (اسراء آيات 92 و 83 و فرقان آيه 76)
لقمان به فرزند خويش مي فرمايد: يابني … اقصد في مشيك؛ اي پسرم! در راه رفتن خويش ميانه روي را مراعات كن! (لقمان آيات 71 و 91)؛ زيرا تندروي و كندروي هر دو آفات زيادي را به دنبال دارد. پرورش امري است كه مي بايست به دور از هرگونه تندروي و كندروي انجام پذيرد تا بتواند تاثيرگذار باشد.
5- بيان تدريجي: از روش هايي كه قرآن براي پرورش درست سفارش كرده و خود بدان پايبند بوده و عمل كرده است، بيان تدريجي است. هر چند كه قرآن بر قلب پيامبر (ص) جمله واحده به شكل انزالي نازل شده است ولي براي اين كه در حوزه عمل زندگي بتواند تاثيرگذار باشد و مردمان را به شكل جديد برنامه شده بسازد، به شكل تنزيل و تدريج دوباره نازل شده است تا هر زماني كه خداوند شرايط را مناسب مي ديد به گوش مردمان رسانده شود.
بيان تدريجي دو كاركرد اساسي مي تواند داشته باشد؛ يكي آن كه تربيت شونده متاثر از دوام و استمرار برنامه خود را با برنامه هماهنگ مي كند و انگيزه وي افزايش مي يابد وديگر تغيير و دگرگوني در يك فرآيند طولاني و به آهستگي و كلمه به كلمه و گام به گام انجام مي شود. در حقيقت شخص به شكل واضح با تمام جزئيات برنامه خو مي گيرد و تحت تاثير آن قرار گرفته و به آهستگي و آرامي بدون كم ترين فشاري تغييرات مطلوب روي مي دهد. (فرقان آيه 23)
به تعبير قرآن از آن جايي كه هر يك بينش ها و نگرش هايي كه شاكله و شخصيت فرد را شكل داده است، بخشي تاريك از وجود شخص است و مي بايست گام به گام وي را به سوي نور هدايت كرد تا دچار كوررنگي نشود و واكنش تند و شديدي انجام ندهد و يا از نور نگريزد مي بايست در يك فرآيند انجام پذيرد تا شخص گام به گام و آهسته و به تدريج وارد فضاي ديگر شود كه از آن به نور ياد مي كند. پرورش در حقيقت آوردن شخص از چند ظلمت و تاريكي به يك فضاي نوراني است. (حديد آيه 9)
قرآن هشدار مي دهد كه شيطان از روش گام به گام بهره مي گيرد تا شخص را به امري عادت دهد و صفت و منشي در شخص جاگير و پابرجا شود. قرآن از اين روش به سياست گام به گام (خطوط) ياد كرده است. (نور آيه 12)
به هر حال تربيت امري تدريجي است و جز با استمرار وتدريج به پايداري و ثبات نمي رسد كه از آن به نگرش ياد مي شود. بنابر اين لازم است كه هم در بيان و هم در عمل سياست تدريج و گام به گام و استمرار رعايت شود.
6- ايجاد اميدواري و تشويق و پاداش: در روش آموزشي و پرورشي قرآن بشارت بر انذار و تشويق بر تنبيه مقدم مي شود. قرآن مي كوشد تا نخست در شخص اين اميد را برانگيزد كه اين تحول و تغيير نه تنها امكان پذير است بلكه براي او فوايد بسياري دارد. آرزوها و آرمان هايي را در شخص برمي انگيزد تا به سوي آن حركت كند. (كهف آيه 62) به مژده مي دهد كه با اين تغيير به چيزهايي كه كمالي و زيباست دست مي يابد و در حقيقت به چيزهايي كه مي خواهد مي رسد. (ال عمران آيه 491 و بقره آيه 551 و 751 و توبه آيه 02 و 12) آنان را تشويق مي كند تا با حركت تغييري، خود را به اهداف خويش برسانند و اميدوار باشند كه اين اهداف دست يافتني و مطلوب خواهد بود. (آل عمران آيه 341) و پاداش خوبي از درون و بيرون نصيب و بهره او خواهد شد. به اين معنا كه از نظر روحي و رواني آرامش دست مي يابد و در زندگي خويش به امنيت و آسايش مي رسد (فرقان آيه 36 و 57 و بقره آيه 862 مائده آيه 9)
در تشويق و پاداش مي بايست علت تشويق و جهت پاداش بيان شود تا انگيزه دروني بر استمرار عمل در شخص تقويت شود. (انفال آيه 56 و توبه 301)
7-انذار و تنبيه: انذار و ترساندن از پيامدهاي نامطلوب بينش و نگرش كنوني در حوزه نظري مي تواند اين تاثير را به جا گذارد كه شخص دست كم خود را از نظر ديگري مطلوب و محبوب نيابد انذار به معناي هشدار باش است. اگر اين انذار از سوي افراد مهم و يا همان الگوها انجام پذيرد تاثيرگذارتر است. البته تكرار از سوي اشخاص و مردم نيز شخص را بيدار مي كند و تا اندازه اي در مي يابد كه شخصيت كنوني وي از نظر جامعه مطلوب نيست و نه تنها موجب مي شود تا ديگران از وي كنار گيرند (تنبيه) بلكه پيامدهاي نامطلوبي براي خود شخص خواهد داشت (انعام آيه 51 و 15 و 741)
تنبيه مي بايست با توجه به شرايط و متناسب شخص و يا كاري باشد كه مستوجب تنبيه شده است؛ زيرا تنبيه چنان كه از خود واژه بر مي آيد به معناي بيداري و هوشيار باش است؛ از اين رو مي توان با صورت رفتاري همانند اخم و ترش روي و روي برگردان و يا ترك و قهر كردن و يا به شكل گفتاري و در نهايت به شكل بدني و فيزيكي انجام شود. قرآن از همه اين روش ها براي پرورش اشخاص و جامعه استفاده كرده است. در روايت آمده است: عاقب بقدر الذنب؛ مجازات مي بايست به اندازه گناه باشد. (مجمع الزوايد؛ ج 8، ص 601)
8- مراقبت و كنترل: مراقبت بيروني از سوي تربيت كنندگان و نيز ايجاد ابزارهاي دروني مراقبت و كنترل و تقويت آن از ديگر روش هاي تربيتي و پرورشي قرآن است. (لقمان آيه 61) البته قرآن بر مراقبت دروني تاكيد مي ورزد و مي كوشد تا ابزارهاي مراقبتي را دروني سازد. از اين رو با تغيير در بينش و نگرش در حوزه هستي شناسي و مساله محاسبه و مجازات در معاد و رستاخيز مي كوشد تا مراقبت را دروني سازد. تاكيد بر اين كه هر شخصي مي بايست خود بر اعمال خود نظارت داشته باشد، دو كاركرد دارد؛ نخست آن كه اين مراقبت هميشگي و در همه زمان ها و حالات است و ديگر آن كه شخص مورد تكريم و احترام قرار گرفته و مسئوليت عمل و مراقبت به خودش واگذار شده است. واگذاري مسئوليت به تربيت شونده براي مراقبت و كنترل از خود، در حقيقت ايجاد نوعي اعتماد به نفس است (مائده آيه 501 و نيز حشر آيه 81 و 91)
9- تبيين علل و فلسفه آموزه ها: تبيين فلسفه رفتارهاي اخلاقي و هنجارهاي اجتماعي و شرعي موجب مي شود تا شخص خود انگيزه لازم براي تغيير نگرش به دست آورد. در حقيقت تبيين علل و فلسفه رفتارها و هنجارها و فوايد آن، تغيير در حوزه بينشي فرد است. انسان هر چه به كمال نزديك باشد منطقي تر و عقلاني تر مي انديشد و در جست وجوي علل عقلي و يا عقلايي رفتارها و هنجارها مي باشد. تبيين اين كمك را به شخص مي كند تا براي رفتارهاي هنجاري توجيه و دليل و فلسفه اي عقلي و يا عقلايي داشته باشد و انگيزه براي تلاش در تغيير نگرشي در وي تشديد مي شود. (لقمان آيات 31 تا 91)
10. نشان دادن نمونه هاي عيني از راه مشاهده: انسان به طور طبيعي نسبت به تغيير در حوزه هايي كه به نظر طبيعي و غريزي و يا عادت شده، نوميد است. ايجاد اميدواري براي امكان تغيير و نيز نشان دادن نمونه هاي عيني از كساني كه اين راه را رفته اند، از روش هاي آموزشي و پرورشي قرآن است كه خود نيز براي تغيير اساسي در ميان مردمان حجاز از آن بهره برده است. (بقره آيه 37 و 47 و نيز 258 و 952)
11. مقايسه: براي تغيير در نگرش و هنجارهاي شخص مي بايست وي را با نتايج و پيامدهاي هر دو دسته از هنجارهاي درست و نادرست آشنا كرد. مقايسه ميان دو هنجار و نشان دادن پيامدهاي هر يك مي تواند انگيزه در تغيير را در فرد پديد آورد. قرآن از اين روش بسيار بهره گرفته است. از اين رو به مقايسه ميان دانش و جهل، نور و ظلمت و مانند آن پرداخته و آثار و پيامدهاي هر يك را از دو روش تحليل درون و بيرون نشان داده است. البته قرآن براي تقويت اعتماد به نفس و مراقبت دروني بررسي پيامدها را به خود شخص واگذار مي كند تا خود اين مقايسه را انجام دهد بدون اين كه فشاري از بيرون به عنوان تحليل پيامدها صورت بگيرد. از اين روست كه از خود شخص مي خواهد تا به مقايسه ميان آن دو اقدام كند و نيازي نمي بيند تا در همه موارد خود مقايسه كرده و نتايج را تبيين و روشن سازد. (نساء آيه 95 و مائده آيه 100 انعام آيه 50 و 122)
12. تحريك عواطف و ايجاد محبت: دعوت محبت آميز همراه با خوش خلقي، مدارا و مهرباني (شعراء آيه 106 و 109 و نيز آل عمران آيه 159 و نحل آيه 127 و 128) از روش هاي تربيتي قرآن است. تربيت كنندگان مي بايست با روش عطوفت آميز، شخص را به سوي خويش جذب و جلب كنند تا تحت تاثير محبت نگرش وي را تغيير دهند. هرچند اسلام و قرآن بر رفتار احساسي و عاطفي تاكيد نمي كند و اصول عقلاني و عقلايي را مراعات مي دارد ولي تحريك عواطف به عنوان انگيزه هاي ابتدايي عمل نيك مورد توجه است تا شخص پس از در پيش گيري رفتار و هنجاري پسنديده، دگرگوني و تغيير در نگرش خويش را آغاز كند. به سخن ديگر، هرچند تغييرات رفتاري برآمده از تحريك عواطف پايدار نيست ولي براي آغاز تغيير در نگرش مي تواند مفيد باشد. اين مساله به ويژه در نوجوانان كه عواطف و احساساتشان قوي و نيرومند است از كارايي بيش تري برخوردار است. با اين همه تحريك عواطف تنها مقدمه براي تغيير نگرش با ارايه دليل و برهان است. از جمله مواردي كه قرآن از اين روش بهره برده است تحريك عواطف مردمان نسبت به يتيمان و نيازمندان است. (نساء آيه 9و نيز نور آيه 22)
13. بهره گيري از تمثيل: تمثيل به معناي نشان دادن مواردي مشابه است. به اين معنا كه مورد عين چيز درخواستي نيست ولي با توجه به شباهت هايي كه وجود دارد مي توان به همانند در روش و هدف پي برد. بهره گيري از تمثيل در حوزه پرورشي نيز مورد تاكيد و تائيد قرآن است و خود نيز در برخي از موارد از آن سود جسته است كه مي توان به تمثيل پشه و خوشه هاي گندم و باران نرم و تند براي تبيين مسايلي به ويژه در حوزه بينشي و نظري (كليات) اشاره كرد. (بقره آيه 62 و 162 و 264 و 266)
14. روش پرسش و پاسخ: استفاده از پرسش براي ايجاد ذهنيت مساعد جهت تعليم و تفهيم حقيقت به پرورش شونده، از روش هاي تربيتي قرآن است. قرآن از روش ايجاد پرسش و طرح مساله در شخص مي كوشد وي را برانگيزد تا در نگرش و هنجارهاي خويش بنگرد و اين امكان براي وي فراهم آيد كه به قضاوت و داوري درباره اعمال و نتايج آن تفكر كند. گاه انسان متوجه اعمال و رفتار خود نيست، طرح پرسش موجب مي شود تا شخص خود به درنگ كردن در اعمال و رفتار خويش اقدام كند. اين روشي است كه مي توان آن را از روش هاي عقلاني در حوزه پرورشي دسته بندي كرد. در حقيقت طرح سؤال حوزه بينشي و نظري مخاطب را مورد توجه قرار مي دهد و شخص را بر مي انگيزد تا در بينش خود تفكر و در صورت نياز تغيير دهد. البته هدف همان تغيير بينش و نگرش ولي از راه تفكر و تدبر شخص تربيت شونده است تا كم تر تحت عاملي بيروني قرار گيرد؛ زيرا برخي افراد نسبت به تغيير در حوزه بينشي و نگرشي از بيرون حساسيت فزاينده اي را نشان مي دهند و موضع گيري كرده و به مقابله بر مي خيزند. از اين رو از روش طرح سؤال نسبت به اين دسته افراد بهره مي گيرد. (بقره آيه 44و 16)
15. جدل و حكمت: احتجاج جدلي و اظهار همراهي با شخص كه در موضع عناد و مقابله قرار گرفته است از راه هاي قرآني براي تغيير بينش و نگرش شخص است. در اين جا پس از همراهي ابتدايي و ظاهري و با بهره مندي از اصول و مباني پذيرفته شده در نزد شخص، در يك فرايند اصول عقايدي و بينشي وي را ابطال كرده و وي را به تغيير در بينش و نگرش وادار مي سازند. اين روش موجب مي شود تا شخص موضع گيري تند و صريحي از خود نشان ندهد و از همراهي ابتدايي خود را با تربيت كننده همراه و همدل بيابد. اين همراهي و همدلي در حقيقت نوعي توجه به عواطف شخص و بهره گيري از روش محبت و مهرباني و ارايه برهان و دليل است. از اين رو مي توان آن را روشي تركيبي دانست. بنابراين هم از عواطف شخص بهره مي گيرد و هم از نظام جدل سودجسته و در نهايت از روش حكمت و برهان استفاده مي شود تا تغيير بينشي و نگرشي در تربيت شونده رخ دهد. (انعام آيات 76 و 79 و نحل آيه 125 و بقره آيه 129 و 151)
16. قصه و موعظه: بهره گيري از قصه و موعظه را مي توان در حوزه تمثيل و جدل و تحريك عواطف قرار دهد. از اين رو مي توان گفت كه برخي از روش هاي تربيتي قرآن تركيبي است. شايد بر اين مطلب پا فشرد كه قرآن گاه از روش هاي تركيبي براي تربيت بهره مي برد و با توجه به مقتضيات و شرايط مخاطب و پرورش شونده از همه يا برخي از روش هاي همزمان سود مي برد. (اعراف آيه 176 و هود آيه 120 و يوسف آيه 111)
17. بيداري وجدان: به داوري گرفتن وجدان اشخاص، از روش هاي تربيتي موثري است كه قرآن در پرورش انسان ها از آنها بسيار بهره گرفته است. در اين روش قرآن با ايجاد پرسش شخص را وادار مي سازد كه خود به بازبيني بينش و نگرش خويش بپردازد. به عنوان مثال به كساني كه در انفاق از اموال نامرغوب استفاده مي كنند، اين پرسش را در ايشان بر مي انگيزاند كه آيا ايشان اگر خود جاي گيرنده انفاق بودند حاضر مي شدند جنس نامرغوبي را بگيرند كه به آنان داده مي شود؟ (بقره آيه 267)
به اين معنا كه شخص را وادار مي سازد تا دست كم در تصور خيالي جاي گيرنده قرار دهد. اين همان عبارت معروفي است كه از امام علي(ع) و ديگراني نقل شده است؛ آن جايي كه اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: آن چه را براي خود نمي پسنديد براي ديگران هم نپسنديد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا