اجتماعیاخلاقی - تربیتیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

تملق و چاپلوسي و علل و آثار آن

samamosتملق وچاپلوسي از رذايل اخلاقي است. كسي كه چاپلوس است و هم آن كسي كه تملق را دوست مي دارد و انتظار حمد و ثناي بي مورد و بيجا دارد، از فضليت اخلاقي به دور هستند. چاپلوسي براي فرد و جامعه تاثيرات زيانباري دارد. از اين رو در آيات و روايات از اينگونه خلق و خوي پرهيز داده شده است.

نويسنده دراين نوشتار برآن است تا علل و عوامل تملق و نيز آثار آن را براساس آموزه هاي وحياني اسلام بيان كند.

چاپلوسي و تملق، ريشه رذايل اخلاقي

شاردن سياح معروف فرانسوي مي نويسد: شاه عباس به جهت تنبيه متملقان درباري، امر كرد درمجلسي سرقليان ها را به جاي تنباكو از سرگين الاغ پرساخته و آتش روي آنها قرار دادند!

پس از آنكه درباريان مشغول پك زدن به قليانها شدند، شاه عباس گاه و بيگاه مي گفت: اين تنباكوها را حاكم همدان براي من فرستاده است! كيفيت آن چگونه است و هريك از درباريان حاضر درحالي كه به شدت سرفه مي كردند درپاسخ با لحني چاپلوسانه جواب مي دادند: قربان! اين تنباكو فوق العاده عالي و خوش عطر و بو است و درجهان بهتر از آن پيدا نمي شود.

اين تنها يك گزارش از تملق و چاپلوسي است كه در ميان درباريان و دولتمردان رواج دارد. اهل تملق، انسان هاي خودباخته اي هستند كه تنها به يك رذيله اخلاقي دچار نيستند، بلكه تملق و چاپلوسي در بردارنده چندين رذيلت اخلاقي است. از جمله آنها مي توان به رذيلت دروغ اشاره كرد. چاپلوسان اهل دروغ، رياكاري، توجيه گري، عذر تراشي، نقدگريزي، غلو و چند رذيلت اخلاقي ديگر هستند و بدتر از آن كه گناهي را مرتكب مي شوند، تملق شده را به گناه ترغيب و تشويق مي كنند و اجازه نمي دهند تا حقيقت خود را بشناسد و به بازسازي افكار و رفتار خويش بپردازد.

تملق گويي موجب مي شود تا تملق شده دچار غرور و عجب و تكبر شود و حالت طبيعي خود را از دست دهد؛ درحالي كه انسان سالم و متعادل چون انسان مومن، مانند آيينه عمل مي كند و سره و ناسره شخص را نشان مي دهد.

اينگونه است كه به ديگري فرصت خودشناسي از منظر ديگران و از يك زاويه ديدي ديگر مي دهد. اصولا نقش نقد و انتقاد بر همين پايه استوار است تا ديگري به بازشناسي خود از منظر ديگران بپردازد؛ زيرا انسان به اموري عادت مي كند و به طبيعت دوم او تبديل مي شود. از اين رو، به سادگي حتي نابهنجارها و ضد ارزش ها را هنجار و ارزش مي پندارد و موجب مي شود تا مسير باطلي را درپيش گيرد و دچار سقوط اخلاقي و در نهايت سقوط از مقام انسانيت شود.

تفاوت تملق با ثنا و حمد

يكي از فضائل اخلاقي، حمد و ثناست. خداوند منشأ همه حمدها و ستايش هاست و همه حمدها از آن اوست. حمد به يك معنا نوعي سپاس و شكرگزاري نيز قلمداد مي شود، زيرا بيان خوبي ها و زيبايي ها و احسان و انعام و انفاق كسي نوعي سپاس زباني است.

خداوند از پيامبر (ص) و مومنان مي خواهد تا به بيان نعمت هاي الهي بپردازند؛ زيرا اين كار نوعي سپاس و ستايش است. (ضحي، آيه 11)

با نگاهي به تعريف چاپلوسي و تملق مي توان دريافت كه چاپلوسي در زير مجموعه ثنا و مدح و حمد قرار مي گيرد، با اين تفاوت كه حمد و ثنا به دسته مثبت و منفي تقسيم مي شود. اگر ثنا و مدح و ستايش بر پايه صداقت و بيان حقيقت و واقعيت باشد، امري پسنديده است؛ اما اگر از صداقت و حقيقت بيرون برود و چيزي كه در شخص نيست بيان شود يا فضيلتي را داراست ولي در آن حد و اندازه نيست و شخص بيش از آنچه استحقاق دارد مورد توجه و نظر قرار مي گيرد و ستوده مي شود، در آن صورت اين ثنا و حمد به عنوان تملق و حمد دروغين قلمداد شده و مذموم و ناپسند شمرده مي شود.

اميرمؤمنان(ع) در بيان معيار ارزش حمد و ثنا و جدا كردن آن از دو راه افراط و تفريط ديگر يعني تملق و حسادت مي فرمايد: الثناء بأكثر من الاستحقاق ملق و التقصير عن الاستحقاق عي او حسد؛ ثنا و ستايش بيش از استحقاق، تملق است و كمتر از استحقاق، ناتواني و حسادت است. (نهج البلاغه، حكمت 339)

واژه ملق به معناي چاپلوسي است. اين واژه در قرآن به شكل املاق براي بيان نداري و مشكل مالي آمده است؛ (مجمع البيان، ذيل آيه 151 سوره انعام) اما اينكه چرا در قرآن به انسان ندار، نسبت املاق مي دهد از آن روست كه انسان ندار براي كسب درآمد به چاپلوسي و تملق رو مي آورد. هر انسان بي مايه اي براي رسيدن به مايه مي كوشد تا با تملق به آن برسد. از اين رو در توصيف اين دسته از افراد ندار عنوان املاق را به كار مي برد؛ زيرا كساني كه از روي املاق (نداري) يا خشيه املاق (ترس از نداري) كودكان خويش را مي كشند، انسان هاي سست مايه از نظر مادي و معنوي هستند. (انعام، آيه 151؛ اسراء، آيه 31)

آيت الله جوادي آملي (مدظله العالي) مي گويد: اين املاق به معناي فقر نيست، چه اينكه فقر هم به معناي نداري نيست. آن كسي كه مال ندارد تهيدست است به او مي گويند فاقد نه فقير، فقير يعني كسي كه ستون فقراتش شكسته است. منتها ملت گرسنه كه دستش خالي است و قدرت ايستادگي ندارد به آن مي گويند فقير. كم كم اين كلمه فقير درباره كسي كه مال ندارد هم رايج شده وگرنه حقيقت اين لغت به معناي نداشتن مال نيست، بلكه به معناي كسي است كه ستون فقراتش شكسته است. پس يك، كسي كه ستون فقراتش شكسته است قدرت ايستادن ندارد؛ دو، ملتي كه دستش خالي است ستون فقرات اقتصادي اش شكسته است؛ سه، قدرت ايستادگي (نه ايستادن)، ندارد؛ چهار، وگرنه فقير به معناي مال ندار نيست چه اينكه مسكنت هم همين طور است، مسكين هم همين طور است اينها معاني اي است كه بعد پيدا شده، در جريان املاق هم همين طور است «خشيه املاق» (اسراء، آيه 13) كه فرزندانشان را مي كشتند «خشيه املاق» نه املاق به معناي فقر باشد آدم ندار به ملق و چاپلوسي و تملق مي افتد؛ چون به چاپلوسي مي افتد مي گويند «خشيه املاق» لازمه نداري، چاپلوسي است. امساك هم همينطور است فرمود: شما خزائن رحمت الهي را داشته باشيد دستتان بسته است اين مي شود تكاثري فكر كردن، اما كوثري انديشيدن اين است كه فرمود: «اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقه ؛ هر وقت مشكل مالي پيدا كرديد با خدا معامله كنيد. (نهج البلاغه، حكمت 258)

به هر حال، در فرهنگ قرآني، واژه ملق كه به معناي چاپلوسي است به معناي نداري به كار رفته است؛ زيرا آدم ندار به چاپلوسي گرفتار مي شود و تملق گو مي شود.

البته در قرآن همين مفهوم تملق و چاپلوسي، با واژه ديگري به كار رفته است. خداوند از افراط در حمد و ثنا به معناي چاپلوسي اشاره مي كند و از مردم مي خواهد تا از اين كار پرهيز كنند. چنانكه مي فرمايد: لا تحسبن الذين يفرحون بما اتوا و يحبون أن يحمدو بما لم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازه من العذاب و لهم عذاب اليم؛ البته گمان مبر كساني كه بدانچه كرده اند شادماني مي كنند و دوست دارند به آنچه نكرده اند مورد ستايش قرار گيرند، قطعا گمان مبر كه براي آنان نجاتي از عذاب است كه عذابي دردناك خواهند داشت. (آل عمران، آيه 188)

در آيات قرآني مردم به سه دسته تقسيم شده اند: 1- گروهي كه كار مي كنند و انتظار پاداش يا تشكر از مردم ندارند: «لانريد منكم جزاء و لاشكورا»؛ 2- گروهي كه كار مي كنند تا مردم بدانند و ستايش كنند: «رئاء الناس»؛ 3- گروهي كه كار نكرده، انتظار ستايش از مردم دارند: «يحبون ان يحمدوا بمالم يفعلوا…»

عوامل و آثار تملق گويي و چاپلوسي

در اسلام براي اينكه اين تمايل نابجا- ستايش بدون عمل- كور شود، از هرگونه تملق و چاپلوسي منع شده است. از اين رو، ستايش و ستودن كسي كه در انجام دادن وظايف شرعي يا اجتماعي، سهل انگار است، چاپلوسي و تملق نام دارد. اين كار، نوعي آفت زباني است و نكوهيده بودن آن در سخنان هدايت گر رهبران معصوم اسلام(ع) آشكارا بيان شده است؛ چرا كه تملق گويي و چاپلوسي، ستايش شوندگان دروغين را فخرفروشي و خودبين بار مي آورد و براي ستمگران و خيانتكاران نيز، نوعي تأييد و تشويق عملي به شمار مي آيد. گروهي از افراد، از چاپلوسي ديگران، مغرور مي شوند و خود نيز به باوري بي اساس از خويش مي رسند. اينان در وظايف و مسئوليت هاي خود، سستي و خيانت روا نمي دارند و درعين حال؛ خود را وظيفه شناس، امانت دار و فداكار در راه مردم مي پندارند و از آنان انتظار تاييد و سپاسگزاري دارند.

اميرمؤمنان(ع) در بيان آسيب هايي كه تملق و چاپلوسي براي فرد و جامعه به دنبال خواهد داشت، مي فرمايد: كثره الثناء ملق يحدث الزهد و يدني من العزه ؛ بسيار ستايش كردن از افراد، چاپلوسي است كه تكبر را سبب مي شود و شخص را از عزت دور مي سازد.

از آيات قرآني به دست مي آيد كه بسياري از رذايل اخلاقي از تملق گرايي برمي خيزد. از جمله اينكه عجب و غرور و انتظار تملق از مردم، ريشه در تملق گرايي دارد و همين مساله موجبات هلاكت قطعي فرد و جامعه را به دنبال خواهد داشت. خداوند مي فرمايد: «يفرحون… يحبون… فلا تحسبنهم بمفازه »

از نظر قرآن، هرگونه تحليل و تفسير نابجا نسبت به هركس و هر موردي محكوم است و نمي بايست كسي اين گونه رفتار كند، چرا كه هلاكت خود و ديگران را موجب مي شود. البته آنچه خطرش براي مردم و جامعه بيشتر است، توقع حمد است، نه توقع شكر و مدح؛ زيرا در حمد، نوعي ستايش آميخته با پرستش نهفته است از اين رو خداوند در نقد تملق گويي از واژه حمد استفاده مي كند و مي فرمايد كه اينان دوست دارند تا ستايش شوند و محمود گردند: «يحبون ان يحمدوا» (آل عمران، آيه 188؛ تفسير نور، قرائتي، ذيل آيه)

مفسران تفسير نمونه نيز در ذيل آيه آورده اند: افراد زشتكار دو دسته اند: دسته اي براستي از عمل خود شرمنده اند و روي طغيان غرائز، مرتكب زشتي ها و گناهان مي شوند. نجات اين دسته، بسيار آسان است، زيرا هميشه بعد از انجام گناه پشيمان شده، مورد سرزنش وجدان بيدارشان قرار مي گيرند.

ولي دسته ديگري هستند كه نه تنها احساس شرمندگي نمي كنند، بلكه به قدري مغرور و از خود راضي هستند كه از اعمال زشت و ننگينشان خوشحالند و حتي به آن مباهات مي كنند، و از آن بالاتر، مايل هستند كه مردم، آنها را نسبت به اعمال نيكي كه هرگز انجام نداده اند، مدح و تمجيد كنند. آيه فوق مي گويد: گمان مبريد، كه اين گونه اشخاص كه از اعمال زشت خود خوشحالند و دوست مي دارند در برابر آنچه انجام داده اند، از آنها تقدير شود، از عذاب پروردگار بدورند و نجات خواهند يافت. بلكه نجات براي كساني است كه حداقل از كار بد خود شرمنده اند و از اينكه كار نيكي نكرده اند، پشيمانند.

در پايان آيه مي گويد: نه تنها اينگونه اشخاص از خود راضي و مغرور، اهل نجات نيستند، بلكه عذاب دردناكي در انتظار آنها است.

از اين آيه ممكن است، استفاده شود كه فرح و سرور در برابر كار نيكي كه انسان توفيق انجام آن را يافته (اگر به صورت معتدل باشد و مايه غرور و خودپسندي نگردد) نكوهيده نيست. همچنين علاقه به تشويق و تقدير، در برابر كارهاي نيكي كه انجام شده، آن هم اگر در حد اعتدال باشد و انگيزه اعمال او نباشد مذموم نخواهد بود، زيرا اينها غريزي انسان است. اما با اين حال، دوستان خدا و افرادي كه در سطوح عالي ايمان قرار دارند، حتي از چنان سرور و چنين تقديري خود را به دور مي دارند.

آنها همواره، اعمال خود را ناچيز و كمتر از ميزان لازم مي بينند و خود را مقصر در برابر عظمت پروردگار، احساس مي كنند.

ضمنا تصور نشود كه آيه فوق مخصوص به منافقاني است كه در صدر اسلام بوده اند، بلكه همه افرادي كه در عصر و زمان ما، در شرايط مختلف اجتماعي قرار دارند و از اعمال زشت خود شادند و يا مردم را تحريك مي كنند كه آنها را با قلم يا سخن، در برابر اعمالي كه انجام نداده اند، تقدير كنند، همگي مشمول اين آيه اند.

اين چنين افراد، نه تنها عذاب دردناك جهان ديگر، در انتظارشان است، بلكه در زندگي اين جهان نيز گرفتار خشم مردم و جدائي از خلق خدا و انواع نابساماني ها خواهند شد.

در آيه بشارتي است براي مؤمنان و تهديدي است براي كافران، چنان كه مي فرمايد: خداوند، مالك آسمان ها و زمين است و او بر همه چيز قادر است.

يعني دليلي ندارد كه مؤمنان براي پيشرفت خود از راه هاي انحرافي وارد شوند و به كاري كه انجام نداده اند تشويق گردند، آنها مي توانند در پرتو قدرت خداوند آسمان و زمين، با استفاده كردن از طرق مشروع و صحيح به پيشروي خود ادامه دهند و نيز افراد بدكار و منافق كه مي خواهند با استفاده از اين طريق انحرافي به جائي برسند، تصور نكنند كه از مجازات پروردگاري كه بر تمام هستي حكومت مي كند، نجات خواهند يافت. (تفسير نمونه، ذيل آيه)

بنابراين، تملق و چاپلوسي موجب هلاكت گوينده و شنونده آن مي شود؛ زيرا از يك سو، ستايش شونده را به فخرفروشي و كبرورزي وامي دارد و از سويي ديگر، عزت نفس را از گوينده مي گيرد. اين مسئله از عقده حقارت و پايين بودن اعتماد به نفس ناشي مي شود. از آنجا كه فرد متملق، در خود احساس بي ارزشي مي كند، براي جلب توجه، به چاپلوسي ديگران پناه مي آورد. چنين شخصي به برخي افراد اين فرصت را مي دهد كه از تملق و ستايش ديگران لذت ببرند و در مقابل، آنان را به رنج از عقده حقارت نيز مي اندازد. بدين ترتيب، با دامن زدن به اين تملق ها، خود نيز احساس رضايت مي كند و درعين حال در خود كم بيني زيانباري به سر مي برد.

چاپلوسي و تملق، غرور مي آورد و مغرور به پند ناصحان گوش نمي دهد و اگر اين حركت او با قدرت همراه شود، مردم را به سختي و بدبختي مي افكند. براين اساس، پيامبر گرامي اسلام(ص) فرمود: «اذا مدحت اخاك في وجهه امررت علي حلقه موسي؛ هرگاه برادرت را پيش رويش بستايي، چنان است كه تيغ بر گلويش نهاده اي.» فرد چاپلوس، افزون بر اينكه مرتكب دروغ، نفاق و ميدان دادن به ستمگران مي شود، به نسبت موقعيت ستمگران و آثار ناگواري از تملق و چاپلوسي او پديد آمده، خود، يكي از عوامل فساد و شريك جرم زيان ها و خسارت هاي وارد شده از اين ناحيه به شمار مي رود. هر كس به مقدار دخالت، همكاري، تأييد و تشويق خود از ديگران، در پيدايش فساد و ارتكاب جرم ها و ظلم، سهيم و شريك است.

روش برخورد با متملق

مناسب ترين روش براي مبارزه با رفتارهاي تملق آميز، بي اعتنايي به تملق گوينده است. پيامبراكرم(ص) در نكوهش چاپلوسي و مدح بيجا مي فرمايند: «احثوا التراب علي وجوه المداحين؛ به صورت چاپلوسان خاك بپاشيد.»

يكي از بهترين و مناسب ترين روش هاي برطرف سازي رفتارهاي تملق آميز، اعتنا نكردن و پاسخ مثبت ندادن به رفتار چاپلوسان است كه در حيطه روان شناسي، «خاموشي» ناميده مي شود. بدين ترتيب، اين گونه افراد، روش به ظاهر كارآمد خود را غير مؤثر و تحقيرآميز مي يابند و به اجبار، با تجديدنظر در شخصيت خود، سعي خواهند كرد رفتارهاي مناسبي را جايگزين رفتار پيشين خود كنند. در مقابل، توجه و نيز پاسخ دهي مثبت به رفتارهاي مناسب و اصلاح شده اين گونه افراد، روش مكمل براي تكنيك خاموشي است و اين تكنيك، در اصطلاح روان شناسان «تقويت مثبت» نام دارد. بدون ترديد، رشد و ترويج فرهنگ چاپلوسي و چاپلوس پروري در هر سازمان و محيطي، سبب آلودگي فرهنگي و اخلاقي محيط كاري مي شود و به مرور، افراد غير كارآمد سرپرستي امور را به دست مي گيرند كه كاهش ارتباط افراد سالم و كاردان و نيز پايين آمدن بهره وري در نتيجه فروپاشي سازمان را منجر خواهدشد.هيچ فرد چاپلوسي جرئت تملق گويي و دگرفريبي به خود راه نخواهد داد، مگر آنكه اطرافيان ضعيف النفس و چاپلوس پرور، براي ارضاي حقارت هاي ذاتي خود، از او حمايت كنند. پيامبراكرم(ص) مي فرمايند: «لو مشي رجل الي رجل يسكين مرهف، كان خيراً له من ان يثني عليه في وجهه؛ اگر مردمي با كارد برنده و تيزي به سراغ مردي بروند، براي او بهتر است از اينكه در پيش رو، مدحش را بگويد. (محمدرضا پورفلاحتي، نشريه طوبي، شهريور 1386، شماره12، صفحه99)

به هرحال تملق گويي و چاپلوسي به عنوان يكي از رذايل اخلاقي كه اگر در جامعه به ويژه در ميان مسئولان و دولتمردان راه يابد، موجبات بسياري از رذايل پست اخلاقي ديگر مي شود و امكان بازسازي به فرد و جامعه نمي دهد و تباهي و فساد را در چهره هاي گوناگون گسترش مي دهد و بسياري از آثار و پيامدهاي مخرب از جمله موارد پيش گفته را سبب مي شود. بنابراين، بر شنوندگان تملق است كه به شدت با متملق و چاپلوس برخورد كنند و اجازه رشد چاپلوسي را در جامعه ندهند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا