اجتماعیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

تقیه اجتماعی، راهی برای رهایی

بسم الله الرحمن الرحیم

تقیه یکی از کلید واژه های مهم در تعاملات اجتماعی اقلیت تحت فشار علیه اکثریت برای رهایی از فشار و ستم فعلی و احتمالی است. از این روست که در در روایات روش و آیین اهل بیت(ع) معرفی شده که هماره به عنوان یک اقلیت از سوی اکثریت حاکم تحت فشار قرار داشتند. نویسنده در این مطلب بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، راهکار برونرفت از فشار اکثریت اجتماعی را در قالب تقیه تبیین کرده و ابعاد، عوامل، آثار و حدود آن را بیان نموده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

تقیه، صیانت از جان اقلیت های اجتماعی

واژه تقیه از ریشه «وقی» و «وقایه» هم خانواده «تقوا» به معنای حفظ و نگه داری چیزی از آسیب، تعرض، اذیت و آزار دیگران(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص‌881‌، «وَقى».) همانند فراهم آوری و استفاده از سِپَر برای دفاع است.

در اصطلاح فقه اسلامی تقیه به معنای نگهدارى خود يا‌همكيشان از ضرر دیگری، به‌واسطه موافقت كردن ظاهری با او در قول يا فعلِ مخالف حق است. (نگاه کنید: فرهنگ معارف اسلامى، ج‌1، ص‌573.)

به ظاهر تقیه با نفاق همانند است؛ زیرا هر دو موافقت ظاهری با اکثریت حاکم است تا این گونه از تعرضات و اذیت و آزار در امان مانده و از منافع اجتماعی بهره برداری شود؛ اما فرق اساسی میان تقیه و نفاق است؛ زیرا در تقیه موافقت ظاهری با باطل و مخالفت باطنی با حق برای حفظ جان و عرض و مال است؛ در حالی که در نفاق موافقت ظاهری با حق و مخالفت باطنی با آن است.

به سخن دیگر، منافق حق را می شناسد، ولی آن را آگاهانه و عامدانه نمی پذیرد تا این گونه از فشار اکثریت حاکم مدافع حق در امان بماند و مقاصد باطل خویش را پیش برد؛ در حالی که اهل تقیه، برای حفظ و صیانت از خود و هم کیشان حق شناس و حق خواه، موافقت ظاهری با باطل می کند.

در آیات قرآنی به اشکال گوناگون از نفاق مذمت شده و آنان را بدتر از کفار دانسته است؛ در حالی که فرمان به تقیه را در شرایط حاکمیت باطل برای حفظ و صیانت از مجموعه قلیل و اندک حق شناسان و حق خواهان صادر کرده است؛ چنان که به صراحت نه تنها این حکم را داده بلکه از عمل افرادی چون عمار یاسر در هنگام شکنجه از سوی مشرکان مکی حمایت و دفاع کرده است. خداوند درباره او می فرماید: مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ ؛ هر كس پس از ايمان آوردن خود به خدا كفر ورزد عذابى سخت‏ خواهد داشت؛ مگر آن كس كه مجبور شده؛ ولى قلبش به ايمان اطمينان دارد. (نحل، آیه 106) طبق شأن نزول، آيه درباره عمّار ياسر نازل شده است كه در زير شكنجه مشركان اظهار كفر نمود در حالی که در قلب او ایمان موج می زد و هرگز سینه اش برای کفر و بازگشت به آن باز نبوده و گرایشی به آن نداشته است.(مجمع‌البيان، ج‌5‌-‌6‌، ص‌597)

در قرآن از واژه «تتّقوا» و نیز جملاتى مانند «لايخشون أحداً» و «فقال إِنّى سقيم»، برای تبیین احکام تقیه اصطلاحی استفاده شده است. باید توجه داشت در روايتى از امام صادق(عليه السلام)، آيات ‌9‌و‌19‌و‌20 سوره كهف(تفسير نورالثقلين، ج‌4، ص‌406) و هم چنین 88 تا 97 سوره صافات به تقيّه معنا شده است.

از این آیات به دست می آید که در زمانی که افراد جامعه ایمانی و اهل حق در اقلیت باشند و فشار و تهدید و قتل برای بازگشت به کفر و آیین آن از سوی اکثریت حاکم وجود داشته باشد، شخص می تواند تقیه کند و اظهار ظاهری به کفر کرده و خود را از شرور و اذیت و آزارهای آنان در امان نگه دارد.

در حقیقت از مهم ترین کارکردها و نقش تقیه همان حفظ اقلیت مسلمان و اهل حق است تا بتوانند پس از قدرت یابی حق را اجرا کنند؛ اما تا زمانی که شرایط برای قیام به حق و اجرای آن فراهم نیست، با تقیه بسترهای لازم را ایجاد می کنند. بنابراین می توان گفت که تقیه همانند دوره انتظار یک حرکت انفعالی نیست، بلکه یک حرکت فعالانه جریان ساز مخفی و نهان است که به ظاهر در آرامش است ولی در زیر آن جریان تند و فعال وجود دارد که خواهان تغییر وضعیت موجود است. این تغییر همراه با اقدام های نهانی است و این گونه نیست که فعالان تقیه دست از کار شسته باشند و با سکوت خود فضای تغییر را فراهم نیاورند، بلکه هماره با اقداماتی بر آن هستند تا تغییر یا شرایط تغییر فراهم آید.

در نقش و کارکرد تقیه همین بس که اهل تقيّه با بهره گیری از آن روش گام هایی برای تغییر از یک سو و نیز دفع و رفع توطئه ها و فشارها بر می دارند و به خنثى‌سازى بديها و توطئه‌هاى دشمنان می پردازند.(مومنون، آیه 96)

بنابراین، تقیه نقش کلیدی برای احقاق حق و دفع و رفع فشار اهل باطل از اهل حق دارد. به سخن دیگر، برای مبارزه با مشرکان و کافران و اهل باطل تقیه نقش کلیدی و اساسی را ایفا می کند و فرصتی را برای اهل حق فراهم می آورد تا با حفظ خود و موقعیت بتوانند با ایجاد تغییر در شرایط یا با بهره گیری از شرایط متغیر به مبارزه با باطل اقدام کنند و حق را احقاق کرده و آن را در جامعه به شکل گسترده وفراگیر به اجرا در آورند.(صافات، آیات 83 تا 93)

پس در جامعه ای که گفتمان های ضد حق و عدالت بر آن حاکم است و اقلیتی خواهان حق در آن زندگی می کنند، راه برونرفت و چاره رهایی از تقابل، کناره گیری از تعامل و تقابل در قالب همراهی است. البته همراهی برای دست یابی به اهداف گوناگون در آیات قرآنی تجویز شده است؛ زیرا گاه لازم است در برابر کنش های جاهلان با نوعی همراهی در سکوت و ابزار سلام خود را از شرور بی خردان حفظ و صیانت کرد(فرقان، آیه 62) و گاه دیگر لازم است تا برای هدایت آنان نوعی همراهی داشت و کنش و واکنش تقابلی نداشت تا امکان گفتمان سالم و به دور از تنش انجام شود و راه هدایت باز شود.(انعام، آیات 76 تا 79)

هم چنین اقلیت های اجتماعی برای رهایی از اذیت و آزار و جلوگیری از تعرض به جان و مال و عرض خود می توانند از ابزار تقیه بهره گیرند. امام باقر عليه السّلام در تبیین علت تشریع قانون و حکم الهی تقیه فرموده است: خُلِقَتِ التَّقِيَّةُ لِيُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَا تَقِيَّةَ؛ تقيه براى جلوگيرى از خونريزى و حفظ جان انسانها است . هر گاه خونى ريخته شد ديگر جاى تقيه كردن نيست. (مشكاة الانوار فى غرر الاخبار، فصل یازدهم، باب التقیه)

احکام تقیه از منظر قرآن

تقیه در شرایط خاصی مجاز دانسته شده است. پس جواز آن عام و مطلق نیست؛ بلکه اصل عدم تقیه در زندگی است مگر آن شرایط خاصی پدید آید. هم چنین این گونه نیست که استفاده از تقیه بدون قید باشد، بلکه اگر کسی به تقیه عمل می کند، باید قیود آن را بشناسد و بدان عمل کند.

از مهم ترین شرایط اجرای تقیه آن است که شخص یا اشخاص در اقلیتی تحت فشار اکثریتی قرار گیرند که راهی برای صیانت از جان و مال و عرض آنان وجود نداشته باشد. روش تقیه این گونه است که عمار یاسر انجام داده است؛ یعنی اظهار لفظی باطل می کند در حالی که در باطن از آن بیزار بوده و حق را در جان خویش به اطمینان تمام دارا است.(نحل، آیه 106)

در حالی که قرآن ولایت و حکومت کافران بر مسلمانان و مومنان را باطل می داند و پذیرش آنان را ناروا می شمارد و می گوید: وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا؛ و هرگز خداوند برای کافران علیه مومنان راهی قرار نداده تا حاکم شوند.(نساء، آیه 141) و هر گونه ولایت آنان را باطل می داند(مائده، آیه 51 و آیات دیگر)، با این همه در شرایطی مجاز دانسته در قالب تقیه ولایت آنان را پذیرا شده تا این گونه به عنوان اقلیت از فشار حاکمیتی اکثریت در امان مانده و با نوعی همراهی ظاهری جان و مال و عرض خود را صیانت کنند. خداوند می فرماید: لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً ؛ مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به ولی و حاکم بگيرند و هر كه چنين كند در هيچ چيز او را از ولایت خدا بهره‏ اى نيست؛ مگر اينكه از آنان به نوعى تقيه كند.(آل عمران، آیه 28)

پس اقلیت اسلامی در کشورهای غیر اسلامی ولایت حاکمان طاغوتی را به ظاهر می پذیرند و در باطن آن را قبول ندارند و اگر شرایط عوض شود و از فشار و اکثریت کاسته شده یا از میان برود، باید نوعی حاکمیت و ولایت را در میان خودشان ایجاد کرده و از حکومت و نیز محاکم آنان دوری کنند. به عنوان نمونه به جای مراجعه به محاکم قضایی خود به حکمیت و داوری میان خودشان اقدام کنند و به حل و فصل دعاوی بپردازند. امام صادق عليه السّلام فرمود: مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ فَلَا يَتَكَلَّمُ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ إِلَّا بِالتَّقِيَّةِ؛ هر كس به خدا و روز رستاخيز ايمان دارد در دولت باطل حرفى را نمى زند، مگر اينكه تقيه كند. (مشكاة الانوار فى غرر الاخبار، فصل یازدهم، باب التقیه)

امام باقر (ع) می فرماید: خالِطُوهُم بِالبَرّانِيَّةِ ، و خالِفوهُم بِالجَوّانِيَّةِ ، إذا كانَتِ الإمرَةُ صِبيانِيَّةً ؛ هرگاه حكومت باطل و جاهلانه بود با آنان (غير خودى ها) در ظاهر آميزش كنيد و در باطن مخالفشان باشيد. (همان)

در جامعه که اکثریت با مخالفان است و آنان ایمان ایشان را نمی پذیرند و به اذیت و آزار می پردازند، لازم است تا تقیه کنند و از اظهار ایمان خودداری ورزند. امام صادق (ع) در بیان این روش می فرماید: اتَّقُوا على دِينِكُم فاحجِبُوهُ بِالتَّقيَّةِ ؛ فإنّهُ لا إيمانَ لِمَن لا تَقيَّةَ لَهُ ، إنّما أنتُم في النّاسِ كالنَّحلِ في الطَّيرِ ؛ لَو أنَّ الطَّيرَ تَعلَمُ ما في أجوافِ النَّحلِ ما بَقِيَ مِنها شيءٌ إلاّ أكَلَتهُ؛ نگران دين خود باشيد و آن را با تقيّه پوشيده نگه داريد؛ زيرا كسى كه تقيّه ندارد ايمان ندارد. شما در ميان مردم مانند زنبوران عسل در ميان پرندگان هستيد. اگر پرندگان بدانند كه درون زنبور عسل چيست، همه آنها را مى خورند و چيزى باقى نمى گذارند.(همان)

البته در مواردی تقیه نه تنها جایز نیست، بلکه حرام است. پس اگر تقیه برای حفظ جان و دفع ضرری است که اکثریت حاکم کافر و باطل بر اهل حق روا می دارند(مائده، آیه 105؛ نحل، آیه 103؛ آل عمران، آیه 28) پس جایی که جانی حفظ نشود تقیه نیز جایز نیست. امام صادق(ع) می فرماید: إنّما جُعِلَتِ التَّقيَّةُ لِيُحقَنَ بِها الدَّمُ ، فإذا بَلَغَتِ التَّقيَّةُ الدّمَ فلا تَقيَّةَ . و ايمُ اللّهِ ، لَو دُعِيتُم لِتَنصُرونا لَقُلتُم: لا نَفعَلُ ، إنّما نَتَّقي ، و لَكانَتِ التَّقيَّةُ أحَبَّ إلَيكُم مِن آبائكُم و اُمَّهاتِكُم ، و لَو قَد قامَ القائمُ ما احتاجَ إلى مُساءلَتِكُم عَن ذلكَ ، و لَأقامَ في كَثيرٍ مِنكُم مِن أهلِ النِّفاقِ حَدَّ اللّهِ ؛ تقيّه در حقيقت براى جلوگيرى از ريختن خون ها قرار داده شده است. پس هر گاه تقيّه منجر به ريخته شدن خون شود، ديگر تقيّه نباشد. به خدا سوگند كه اگر شما را دعوت كنند كه ما را يارى دهيد قطعاً خواهيد گفت ما اين كار را نمى كنيم بلكه تقيّه مى كنيم و تقيّه را از پدر و مادرتان دوست تر خواهيد داشت و زمانى كه قائم قيام كند، نيازى ندارد كه در اين باره از شما سؤال كند و درباره بسيارى از منافقان شما حدّ خدا را جارى خواهد ساخت.(میزان الحکمه، ریشهری، ج 13، باب تقیه)

امام باقر يا امام صادق عليهما السلام ـ در پاسخ به سؤال زراره از تقيّه كردن نسبت به مسح كردن بر روى كفش ـ با آن که حکم فقهی اهل سنت و عامه است، می فرماید : ثَلاثَةٌ لا أتَّقي فيهِنَّ أحَدا: شُربُ المُسكِرِ، و مَسحُ الخُفَّينِ، و مُتعَةُ الحَجِّ ؛ سه چيز است كه من در آنها از كسى تقيّه نمى كنم: شراب خوردن، مسح كردن روى كفش و متعه حجّ.(میزان الحکمه، ریشهری، ج 13، باب تقیه)

به سخن دیگر، تقیه نسبت به همه چیز و همه جا نیست، انسان باید شرایط را بسنجند. گاه در محیط و زمانی تقیه جایز است و گاه دیگر جایز نیست؛ به عنوان نمونه در زمانی که اقلیت باشد جایز است ولی اگر اکثریت شد نمی تواند به رویه تقیه ادامه دهد. هم چنین اصل حفظ جان و عرض و مال است؛ ولی همان طوری که گاه باید مال و عرض داد، هم چنین گاه لازم است تقیه کنار گذاشته شود و جان را برای حفظ دین داد. البته این جان دادن در حقیقت همان از دست دادن تن برای حفظ جان واقعی انسان است که ایمان و دین است؛ همان طوری که امام حسین(ع) تن داد تا جان ایمان خودش و جامعه حفظ شود. از همین روست که تقیه برای پیامبر(ص) در راستای اعلام خلافت و جانشینی امام علی(ع) با آن که جان او در معرض خطر قرار می گیرد، حرام دانسته شده است(مائده، آیات 3 و 67؛ روایات تفسیری)

از مواردی که تقیه حرام است، تقیه مسلمانان در اموری که اهم است مانند مساله قبله(بقره، آیه 150) و تقیه پیامبران در مساله ابلاغ رسالت الهی (احزاب، آیه 39) که حرام دانسته شده است.

با نگاهی به رویه پیامبران معلوم می شود که اگر تقیه برای امامان معصوم(ع) جایز دانسته شده، برای پیامبران جایز و روا نبوده است. از همین رو، پیامبران از ابلاغ رسالت تقیه نمی کردند.( یونس، آیه 71؛ هود، آیات 50 تا 55) بر همین اساس از پرهيز شعيب(عليه السلام) از هرگونه تقيّه در ابلاغ رسالت خود به‌رغم تهديد وى به شكنجه و سنگسار می توان دریافت که تقیه در اصل تبلیغ اسلام و رسالت الهی جایز نیست(اعراف، آیات 85 تا 89) و انسان باید به هر شکلی شده به تبلیغ بپردازد و اسلام را به جهانیان معرفی کند، حتی اگر شده با کتمان ایمان خود و بیان حقایق چنان که مومن آل فرعون عمل کرد.(غافر، آیات 28 تا 35)

بر اساس همین رویه است که پيامبر(صلى الله عليه وآله) از تقيّه به هنگام بيان معارف اساسى توحيد براى مشركان پرهيز می کرد و با همه تهدیدها و فشارها و اذیت و آزارها دست از بیان حقیقت و رسالت برنداشت و به تقیه رو نیاورد.(اعراف، آیات 188 تا 195)

پیشینه تقیه

چنان که گفته شد، تقیه دارای پیشینه تاریخی است. قرآن گزارش هایی از آن به دست داده است. از جمله کسانی که در رفتار اجتماعی دست به تقیه زدند می توان از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرد که خود را به تمارض زد تا بتواند به دور از چشم کافران بتان را بشکند و آنان را با حفظ بت بزرگ به تردید افکند.(صافات، آیات 88 تا 97)

اصحاب کهف هر چند در آغاز تقیه را کنار گذاشتند و اعلام اسلام کردند و به شریعت حضرت مسیح(ع) تن دادند، ولی همین افراد از تقیه برای حفظ جان پس از فرار به غار استفاده کردند.(کهف، آیات 9 و 19 و 20)

هم چنین مؤمن آل‌فرعون با بهره گیری از اصل راهبردی و سازوکار عملیاتی تقيّه ، با پنهان كردن ايمانش، به منظور نجات موسى(عليه السلام) از این راهکارها به خوبی سود برد و بارها حضرت موسی(ع) را نجات داده و حتی زمینه را برای گسترش فرهنگ اسلامی و مقابله با فرهنگ و رویه فرعونی فراهم آورد و به تبلیغ غیر مستقیم اسلام و توحید و شریعت الهی موسی(ع) پرداخت.(غافر، آیه 28 و آیات دیگر)

هم چنین تقيّه يوسف(عليه السلام) با نسبت دادن دزدى به برادرانش، براى نگهداشتن بنيامين در نزد خويش از راهکارهایی است که برای رسیدن به اهداف خویش استفاده کرده است.(یوسف، آیات 7 و 76)

امام صادق(عليه السلام) با اشاره به تقیه حضرت یوسف(ع) فرمود: التّقيّة من دين الله. سپس فرمود: يوسف(عليه السلام)گفت: اى كاروانيان، شما دزد هستيد، در حالى كه چيزى را ندزديده بودند! (تفسير نورالثقلين، ج‌2، ص‌443) گفتنى است كه تقيّه و چاره‌جويى يوسف(عليه السلام)از قانون پادشاه مصر بود كه بتواند برادرش را نگه دارد و اين موضوع، الهامى بود از سوى خداوند؛ به قرينه آيه‌76. (الميزان، ج‌11، ص‌225)

هم چنین تقيّه عمّار ياسر در برابر مشركان، با تظاهر به كفر، به‌رغم ايمان قلبى‌اش از جمله مواردی است که در سابق اسلامی در آیات قرآنی بیان شده است.(نحل، آیه 106)

شیوه ها و روش های اجرای تقیه

هر کسی با توجه به شرایط می تواند ابزارها و روش هایی را برای اجرای اصل تقیه به کار گیرد. در آیات قرآنی نمونه هایی بیان شده که از جمله آن ها می توان به تظاهر بر خلاف واقعیت همانند تظاهر به تمارض(صافات، آیات 88 و 89)، مدارا و برخورد نیک و خوب (مومنون، آیه 96) و همراهى با زبان و انكار قلبى(نحل، آیه 106) اشاره کرد.

البته در این شیوه ها نباید حق نایده گرفته شود؛ زیرا هرگز هدف وسیله را توجیه نمی کند و نمی توان با ابزار و شیوه های باطل به حق رسید. بنابراین، اگر تقیه ای به کار گرفته می شود باید به گونه ای باشد که انسان خلاف حق را تثبیت نکند.

موجبات تقیه

این که در چه زمانی و به چه عاملی باید تقیه کرد، مطلبی است که در آیات قرآنی به آن پرداخته شده است؛ زیرا تقیه برای شرایط خاصی است. بنابراین، نمی توان در هر شرایطی از این روش و راهکار استفاده کرد. امام صادق(ع) می فرماید: لِلتَّقيَّةِ مَواضِعُ ، مَن أزالَها عَن مَواضِعِها لَم تَستَقِمْ لَهُ، و تَفسيرُ ما يُتَّقى مِثلُ (أنْ يَكونَ) قَومُ سَوءٍ ظاهِرُ حُكمِهِم و فِعلِهِم على غَيرِ حُكمِ الحَقِّ و فِعلِهِ ، فكُلُّ شيءٍ يَعمَلُ المؤمنُ بَينَهُم لِمَكانِ التّقيَّةِ مِمّا لا يُؤدّي إلَى الفَسادِ في الدِّينِ فإنّهُ جائزٌ ؛ تقيّه جايگاه هايى دارد. هر كه آنها را از جايگاهشان دور كند براى او استوار نمانند و توضيح مورد تقيّه مثل اين است كه مردمى بدكار ظاهرِ حكم و كردارشان برخلاف حكم و كردار حقّ باشد. در چنين وضعى هر عملى كه مؤمن در ميان اين مردم از روى تقيّه انجام دهد به شرط آنكه به تباهى دين نينجامد، جايز است.

در کتاب وسائل الشيعة ـ به نقل از ميثم نهروانى ـ آمده است: دَعاني أميرُ المؤمنينَ عليُّ بنُ أبي طالبٍ عليه السلام و قالَ : كَيفَ أنتَ يا مِيثمُ إذا دعاكَ دَعِيُّ بَني اُميَّةَ عُبيدُ اللّهِ بنُ زيادٍ إلَى البَراءَةِ مِنّي ؟ فقلتُ : يا أميرَ المؤمنينَ ، أنا و اللّهِ لا أبرأُ مِنكَ . قالَ : إذن و اللّهِ يَقتُلَكَ و يَصلِبَكَ ، قلتُ : أصبِرُ فَذاكَ في اللّهِ قَليلٌ ، فقالَ : يا مِيثَمُ ، إذَنْ تَكونَ مَعي في دَرَجَتي؛ امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام مرا صدا زد و فرمود: چگونه خواهى بود آنگاه كه آن بى اصل و نسبِ بنى اميّه، عبيد اللّه بن زياد، تو را به بيزارى جستن از من وا دارد؟ عرض كردم: اى امير مؤمنان! به خدا سوگند كه هرگز از شما بيزارى نمى جويم. فرمود: به خدا قسم كه در اين صورت تو را مى كشند و به دار مى آويزند. عرض كردم: صبر مى كنم، و اين در راه خدا چيزى نيست. فرمود: اى ميثم! در اين صورت با من در يك درجه خواهى بود.

امام باقر عليه السلام ـ در نامه خود به سعد الخير ـ نوشت: و لَو لا أن تَذهَبَ بِكَ الظُّنونُ عنِّي لَجَلَّيتُ لَك عَن أشياءَ مِن الحَقِّ غَطَّيتُها ، و لَنَشرتُ لَك أشياءَ من الحَقِّ كَتَمتُها ، و لكنِّي أتَّقيكَ و أستَبقِيكَ ، و لَيسَ الحَليمُ الّذي لا يَتَّقي أحَدا في مَكانِ التَّقوى ، و الحِلمُ لِباسُ العالِمِ فلا تَعرَيَنَّ مِنهُ ؛ اگر بيم آن نمى رفت كه درباره من دستخوش گمان ها[ى واهى ]شوى هر آينه حقايقى را برايت آشكار مى ساختم كه پوشيده مى دارم، و چيزهايى از حقيقت را برايت فاش مى ساختم كه كتمان مى دارم. ليكن من براى تو تقيّه مى كنم و خواهان بقاى تو هستم و خردمند و بردبار نيست كسى كه در جايى كه بايد بترسد و تقيّه كند، از كسى تقيّه نكند و بردبارى جامه دانش است. پس هرگز خود را از آن برهنه مساز.

در آیات قرآنی موجباتی برای تقیه بیان شده که عبارتند از:

  1. اضطرار: ضرورت و اضطرار، موجب جواز تقيّه است. به این معنا که اگر امکان آن نیست تا انسان در حکومت و حاکمیت گفتمان باطل و ظالم کاری انجام دهد، با احتیاط و حفظ ایمان باطنی خود و خوف از خدا، ظاهر حکومت و ولایت را می پذیرد و برای تغییر شرایط اقدام می کند. (آل عمران، آیه 28) امام على عليه السلام می فرماید: و اللّهِ ، لَو نادَيتُ في عَسكري هذا بِالحَقِّ الذي أنزَلَ اللّهُ على نَبيِّهِ و أظهَرتُهُ و دَعَوتُ إلَيهِ و شَرَحتُهُ و فَسَّرتُهُ على ما سَمِعتُ مِن نَبيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما بَقِيَ فيهِ إلاّ أقَلُّهُ و أذَلُّهُ و أرذَلُهُ ، و لاستَوحَشوا مِنهُ ، و لَتفَرَّقوا عنّي ، و لو لا ما عَهِدَهُ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَيَّ و سَمِعتُهُ مِنهُ و تَقَدَّمَ إلَيَّ فيهِ لَفَعَلتُ و لكنّ رسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد قالَ : كُلُّ ما اضطُرَّ إلَيهِ العَبدُ فَقَد أحَلَّهُ اللّهُ لَهُ و أباحَهُ إيّاهُ ؛ به خدا سوگند اگر آن حقيقتى را كه خداوند بر پيامبرش نازل فرمود، در ميان اين لشكرم فرياد مى زدم، و آن را بر اساس آنچه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيده ام هويدا مى ساختم و به آن دعوت مى كردم و شرح و تفسيرش مى نمودم، در اين سپاه جز كمترين و ضعيف ترين و پست ترين آن كسى باقى نمى ماند و همه از آن مى رميدند و از گرد من پراكنده مى شدند. اگر نبود سفارش رسول خدا صلى الله عليه و آله به من و آنچه از او شنيدم و درباره آن به من فرمان داد، هر آينه اين كار را مى كردم. ليكن رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر چيزى را كه آدمى بدان ناچار شود خداوند آن را براى او حلال و مباح ساخته است.(میزان الحکمه، ج 13؛ باب تقیه) هم چنین امام باقر عليه السلام در این باره می فرماید: التَّقيَّةُ في كُلِّ ضَرورَةٍ ؛ تقيّه در موردى است كه ضرورت ايجاب كند(همان)؛ و در جایی دیگر نیز می فرماید: التَّقيَّةُ في كُلِّ شيءٍ يُضطَرُّ إلَيهِ ابنُ آدَمَ فَقَد أحَلَّهُ اللّهُ لَهُ ؛ تقيّه در هر چيزى است كه آدمى به آن ناچار شود؛ زيرا خداوند در اين حالت آن را براى او حلال كرده است(همان)؛ و نیز می فرماید: التَّقيَّةُ في كُلِّ ضَرورَةٍ، و صاحِبُها أعلَمُ بِها حِينَ تَنزِلُ بهِ ؛ تقيّه در هر موردى است كه ضرورت پيش آيد و تقيّه كننده خود بهتر مى داند كه در چه وقت بايد تقيّه كند.(همان)
  2. اكراه: اكراه و اجبار دشمن كافر، از عوامل تقيّه است. پس نیازی نیست که در هر شرایطی ایمان خویش را آشکار کرد و خود و اقلیتی مومن و اهل حق را به خطر افکند، بلکه با اجرای روش تقیه می توان به حفظ خود و اقلیت پرداخت و شرایط را تغییر داد.(نحل، آیه 106)
  3. حفظ جان: حفظ جان از خطر، موجب تقيّه در برابر دشمن است.(نحل، ایه 106؛ کهف، آیات 19 و 20؛ غافر، آیه 28)
  4. حفظ دين: هم چنین حفظ دين و ايمان، سبب تقيّه است. به سخن دیگر، انسان سبک و سنگین کرده و اهم و مهم می کند؛ زیرا گاه لازم است تا خطر کرده و اصل دین را حفظ کند؛ چنان که امام حسین(ع) کرده است. در این حالت انسان تنها تن می دهد و جان به سلامت به پیشگاه خدا برده وکلیت اسلام را حفظ می کند. در زمانی که کلیت و اصل دین به گونه ای در خطر است که باید جان داد باید این کار را کرد؛ زیرا دین آمده است تا جامعه بشری را نجات دهد و دادن یک تن و جان یا چند تا برای حفظ کلیت لازم است؛ اما اگر اصل دین حفظ است و تنها برخی از احکام یا مسایل آن اجرای نمی شود نیازی نیست تن و جان داد بلکه می توان تقیه کرد.(همان)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا