اجتماعیمعارف قرآنی

تفاوت هاي خانواده ايراني و غربي

نگاه اسلامي به مرد و زن، نگاهي در درون اصالت فرد وجامعه است. اين درحالي است كه در فرهنگ غربي كه پس از نهضت بيداري پديد آمده، اصالت فرد و ليبراليسم در كنار اومانيسم و انسان محوري، موجب شده تا فرديت، معنا و مفهوم ديگري پيدا كند و شخص و شخصيت زن و يا مرد در جامعه به دور از نقش واقعي آن، مورد ارزيابي قرار گيرد.

در فرهنگ غربي، هويت زن تنها و تنها به زن بودن وي به دور از نقش هاي اجتماعي اوست كه شخصيت او را معنا مي بخشد. اين درحالي است كه تأكيد در فرهنگ شرقي به ويژه اسلامي بر شخصيت زن است كه در نقش هاي اجتماعي آن ظهور مي يابد.

بدين ترتيب هويت زن، در جامعه شكل مي گيرد و معنا مي يابد و زن مي كوشد تا نقش خود را در جامعه مورد تأكيد قرار دهد و پيش از آن كه زن باشد مي كوشد تا همسر يا مادر باشد. لذا در زنان بيش از مردان، شخص به مفهوم زن بودن رنگ مي بازد و شخصيت اجتماعي اوست كه هويت او را مي سازد. شخصيت اجتماعي همان نقش زن در جامعه كوچك خانواده است كه در اين جا ما از آن به همسر بودن و مادر بودن سخن مي گوييم.

تقابل فرهنگي

هرچند كه فضاي پس از انقلاب و حضور پررنگ زنان در جامعه ايراني، زن ايراني، به يك معنا مانند هر زن غربي مدرن برخورد مي كند، به طوري كه در خارج از خانه تحصيلات خوبي داشته و داراي شغل است حق انتخاب شوهر را با رضايت والدين دارد و حتي در مديريت امور خانه و خانواده حق تصميم گيري داشته و از نفوذ قابل توجهي برخوردار است، ولي همچنان براساس باورهاي اسلامي و فرهنگ ايراني خود، هويت و شخصيت خود را در زن بودن نمي جويد بلكه در نقش اجتماعي زن بودن خويش آن را مي جويد. از اين رو با آن كه خود را زن مي يابد و مي خواهد زن بودن خويش را در كنار مرد بودن نشان دهد، ولي بيش ترين تلاش او آن است كه از اين زن بودن به عنوان يك نقش اجتماعي بهره گيرد. لذا نمي خواهد مرد باشد و همانند مرد انديشه و يا كار كند؛ زيرا خود را مكمل مرد مي داند چنان كه مرد را نيز مكمل خود مي يابد. اين بدان معناست كه نقش هاي متفاوتي را براي خود قايل است كه مردان از عهده آن برنمي آيند.

به سخن ديگر، همان اندازه كه مرد بر مرد بودن خود تكيه مي كند و نقش و كار ويژه هاي خاص را براي خود تعريف مي كند، زن نيز بر زن بودن خود تأكيد داشته و نقش و كار ويژه هاي خاص خود را مي جويد. با اين همه بيش از هر چيزي مي كوشد تا خود را در نقش هاي خاص خود تعريف كند هويت بخشد.، نه آن كه بكوشد تا با نگاهي جنسيتي، تمايزات جنسيتي را بزدايد و آن را ناديده گيرد.

به سخن ديگر، هرچند خود را در انسانيت با مرد همسان مي يابد ولي زن بودن خود را نه يك مشكل بلكه يك عنصر مثبت و سازنده به شمار مي آورد و مي كوشد تا براساس آن نقش هاي خاص خود را تعريف كند و به شكل كامل از آن بهره گيرد. چنان كه به مرد نيز اين فرصت را مي دهد تا مرد بودن خود را بپذيرد و اثبات كند و از آن براي نقش خاص وي بهره مند شود. براين اساس زنان ايراني، فرزندان خويش را اين گونه تعريف مي كنند تا ضمن پذيرش همساني در انسانيت، بر جنبه هاي زن بودن و مرد بودن در راستاي نقش تأكيد كنند. اين بدان معناست كه مرد و زن ايراني خود را باتوجه به نقش خويش تعريف مي كنند. زن مي پذيرد كه مسئوليت خانه و خانواده در حوزه تربيت بر عهده اوست و مادر بودن تنها به زاييدن نيست؛ از اين رو مسئله زبان مادري مطرح مي شود كه به معناي تربيت كامل كودك و فرزند است. چنان كه پيش از تولد فرزند، نقش همسر بودن را براي خود به عنوان مكمل مرد تعريف كرده است. اين گونه است كه زن ايراني به آساني همزمان مردسالاري را به معناي اين كه مردان مسئوليت اصلي امور اقتصادي، و روحي و رواني خانواده را به عهده دارند، تأييد مي نمايد.

براين اساس زن ايراني هويت خود را در ايفاي نقش «مادر» و «همسر» بودن مي بيند تا «زن» بودن در برابر مرد بودن كه در آن نگرش فردگرايانه و تبعيض جنسيتي بسيار قوي ديده شده است. از اين رو زن ايراني، همانند مرد ايراني معتقد به فداكردن خوشي، نيازها و حتي زندگي به خاطر خانواده است. آن چه براي مرد و زن ايراني مهم است، خانواده و نقشي است كه هريك برعهده گرفته و مسئوليتي است كه بر گردن دارند.

مرد ايراني، مايل است كه داراي همسري با تحصيلات خوب، شاغل، خوش لباس و پيرو مد، مستقل و اجتماعي باشد. هم زمان او بنابه نگرش سنتي برخاسته از فرهنگ اسلامي ايراني، از زن به مثابه همسر و مادر فداكار، توقع دارد تا بي ادعا ازمرد خود به عنوان شوهر و پدر و در حقيقت بخش ديگر مكمل كننده خانواده، اطاعت و پيروي كند. لذا زن و مرد از نظر اجتماعي مورد ارزش و احترام قرار مي گيرند؛ زيرا هريك كار ويژه و نقش خود را به درستي ايفا مي كنند. بنابراين هرگاه برخلاف نقش خود عمل مي كنند، از نظر اجتماعي نه تنها زن يا مرد نيستند بلكه همسر و يا پدر و مادر مناسبي هم قلمداد نمي شوند.

نقش هاي اجتماعي

در يك هويت «ايراني»، مناسبات خانوادگي و دوستي داراي ارزش بالايي است. در واقعيت امر مفهوم خانواده و دوستي در فرهنگ ايراني، تبلور فرهنگ اسلامي است كه مرزي مابين خود وديگران قائل نمي شود.

ايرانيان از طريق تربيت مي آموزند كه يك عضو خوب خويشان و يك دوست صادق و مهربان باشند. خصوصيات عضو صادق خانواده بودن و دوست وفادار بودن داراي ارزش بالايي است.

در يك مناسبات اجتماعي، اگر اين خصوصيات در فرد ايراني كاهش يابد، به مثابه نزول شخصيتي او تلقي مي شود. خانواده در يك جامعه ايراني نقش عملكرد قاطع در ساخت اجتماعي را بازي مي كند.

در واقعيت امر، خانواده دقيقاً مانند همه جوامع سنتي داراي قدرت تأثيرگذاري گسترده اي نسبت به جامعه غربي مدرن است. زماني كه از خانواده ايراني صحبت مي شود بايستي به خاطر آورد كه خطا خواهد بود كه خانواده در غرب را مترادف مفهوم «خانواده بزرگ» در ايران بدانيم. خانواده در ايران نه تنها در برگيرنده همه فرزندان ازدواج كرده و نكرده است بلكه در برگيرنده پـدر بزرگ و مادر بزرگ، عمو و دايي، خاله و عمه نيز است.

نقش اجتماعي در جامعه اسلامي ايراني تنها به اين محدود نمي شود، بلكه نظارت همگاني و تربيت عمومي بر عهده يكايك اعضاي جامعه نهاده مي شود و هر يك نسبت به ديگري ولي امر به شمار مي آيد و ولايت پيدا مي كند؛ زيرا «كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته؛ هر يك چوپان ديگري و هر يك مسئول از ديگري است. اين همان ولايت متقابل است كه هر يك نسبت به ديگري دارد. اين ولايت از يك سو حق و از سوي ديگر مسئوليت و وظيفه است كه برعهده همگان نهاده مي شود. در اين جا نيز ميان مرد و زن تفاوتي نيست و تمايزات جنسيتي معنا و مفهومي ندارد.

سخن درباره نقش هاي مختلف زن و مرد و يا هر فرد مسلمان نسبت به ديگري بسيار است كه بيان همه آن ها بيرون از حوصله اين مقاله است.

مقام خانواده

در يك خانواده ايراني فقط پدر و مادر و فرزندان خانواده نيستند كه مسئوليت و وظايفي در قبال يك ديگر احساس مي كنند. بلكه هر فرد عضو خانواده داراي حقوق و وظايفي در برابر فرد بزرگتر است. بدين طريق رابطه مابين اعضاي خانواده، تشكيل دهنده پايه اساسي زندگي اخلاقي ايراني هاست.

تاثير خانواده بر روي زندگي ايراني ها محدود به عرصه اخلاقيات نيست، بلكه در زندگي اجتماعي آنان نيز نقش بزرگي ايفا ميكند. ازطريق والدين، بچه ها مي آموزند كه خواست خانواده در برابر خواسته هاي فردي، هميشه داراي ارجحيت است.

يك ايراني در وهله اول از طريق عضويت در يك خانواده هويت مي يابد نه از طريق عضويت در جامعه. علت اين مسئله آن است كه جامعه ، فاقد واحدهاي ديگري است كه بتواند ازحقوق فرد و خانواده دفاع كند. خانواده به مثابه يك سازماني است كه امنيت را به فرد عضو خانواده مي بخشد. خانواده به اين معنا نقش بيمه اجتماعي در برابر اعضاي خود را بازي مي كند. به عنوان نمونه فرزندان بدون توجه به اين كه در چه سني ازدواج مي كنند، تا مرحله ازدواج در خانواده خود زندگي مي كنند. بر طبق رسومات موجود فرزندان پس از ازدواج تمام وسايل خانه مورد احتياج خود را از والدين دريافت مي كنند. زماني كه پسري ازدواج مي كند، تمام هزينه عروسي و مخارج و حتي تهيه مكان براي زندگي آينده آنان به دوش والدين است. حتي پس از ازدواج، فرزندان با همسران و فرزندان خود اگر به دليل مسايل اقتصادي و يا بيكاري قادر به امرار معاش نباشند هميشه جرئت بازگشت مجدد به نزد خانواده خود را دارند.

خانواده نقش محافظت از اعضاي خود، هم به شكل پشتيباني اقتصادي و هم به صورت پشتيباني معنوي دروضعيت بيكاري، اعتياد، ورشكستگي و غيره را دارا مي باشد. در واقع اين تنها والدين نيستند كه خود را براي فرزندان خود قرباني مي كنند. بلكه تفكر قرباني كردن خود براي ديگران، آموزشي است كه همه از سنين كودكي مي آموزند. مواظبت و مراقبت از پيران عضو خانواده، يك پايه اساسي در فرهنگ ايراني اسلامي است. در واقع به دليل نبود سيستم مواظبت از سالمندان نيست كه فرزندان اين مسئوليت را برعهده مي گيرند، بلكه سيستم فكري ايراني باعث مي شود كه اعضاي جوان خانواده، مسئوليت نگهداري از سالمندان را كه نمي توانند به دلايل اقتصادي و يا فيزيكي روي پاي خود بايستند، بر دوش گيرند.

با توجه به آنچه كه بيان شد، مي توان درك نمود كه«خانواده» داراي سيستم اجتماعي ديگري متفاوت از مفهوم خانواده در جامعه غرب است. در جامعه غرب سيستم موجود در اجتماع است كه نيازهاي اجتماعي هر فرد را كم و بيش برآورده مي سازد.

پيامد آن چه كه بيان شد اين است كه يك فرد در جامعه غربي در يك محيط اجتماعي، آموزش و تربيت مي يابد كه اين آموزه ها در راستاي فردگرايي و آزادي به دور از نقش هاي اجتماعي سير مي كند، ولي يك فرد ايراني در يك ساخت اجتماعي كه مبناي آموزه هاي آن در راستاي امنيت زيرپوشش خانواده و نقش اجتماعي هر يك سير مي نمايد، آموزش و تربيت مي يابد.

به هر حال فرهنگ اسلامي ايراني اقتضا مي كند كه شخص، شخصيت واقعي و هويت كامل خود را در خانواده و اجتماع تعريف كند و براساس نقش هاي اجتماعي جايگاه و ارزش خود را باز شناسد. لذا فردگرايي و تنها به خود انديشيدن رنگ مي بازد.

براين اساس در فرهنگ اسلامي، تولي و ولايت پذيري امري مهم و اساسي است؛ زيرا هر يك از افراد جامعه از مرد و زن، نسبت به ديگري ولايت دارد و براوست كه نه تنها خود را به ايمان مجهز و به عمل صالح مسلح نمايد بلكه ديگران را نيز بدان بخواند و در حوزه امر به معروف و نهي از منكر هدايت و تربيت ديگري را به عهده گيرد. از اينرو همواره نقش هاي متقابلي نيز براي همگان تعريف مي شود و هر حقي مسئوليتي و هر مسئوليتي حقي را به دنبال مي آورد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا