روان شناسیسیاسیمعارف قرآنیمناسبت ها

تحليلي بر صبر فاطمي و گريه هاي بيت الاحزان

آنچه در پي مي آيد تحليلي جامع و مختصر از فلسفه مبارزات حضرت فاطمه با ناحق گرايان و بهره گيري ايشان از حربه گريه و مويه براي بيان حق و حقيقت به مردم است. نويسنده در اين مقاله به چگونگي شكل گيري بيت الاحزان اشاره مي كند و تصريح مي كند كه گريه هاي فاطمه(س) دو پيام مشخص داشته است. با هم اين مقاله را از نظر مي گذرانيم:

واژه شناسي صبر
صبر در منطق قرآني به عنوان فضيلت اخلاقي و عامل مهم در راستاي كمال يابي بشر مورد تاكيد و توجه ويژه قرار گرفته و در شبكه آموزه هاي بلند آن از كليد واژه هاي مهم دست يابي به تقرب الي الله شمرده است.
صبر در كاربردها و اصطلاحات قرآني به معناي مهار و مديريت نفس نسبت به كنش هاي شديد عاطفي و عوامل تحريكي آن است تا رفتارها و واكنش ها برخاسته از عواطف و احساسات تحريك شده نباشد بلكه در چارچوب قوانين و خرد، عرف و شريعت بوده و از جاده اعتدال به افراط و تفريط كشيده نشود. از اين رو هرگونه رفتار و واكنش احساسي و عاطفي شديد كه در شكل اندوه و يا شادي (بطر و فرح) انجام گيرد از دايره صبر بيرون بوده و به عنوان واكنشي منفي تلقي مي شود. آثار نابردباري و ناشكيبايي در حوزه هاي مادي و معنوي و نيز دنيوي و اخروي به گونه اي است كه خداوند صابران را در مقام كساني مي شمارد كه توانسته اند مديريت نفس خويش را به عهده گرفته و در مسير تكاملي گام بلندي بردارند.

اگر به رفتارها و واكنش هاي برخاسته از احساسات شديد اطرافيان نسبت به رخدادهاي شادي آفرين و يا اندوه زا توجه شود به خوبي دانسته مي شود كه چگونه اين رفتارها افزون بر خيره سري و سبك سري در حوزه رفتاري، موجبات بحران شديد را براي فرد و جامعه فراهم مي آورد. به علاوه تصميمات و واكنش هاي شديد عاطفي در بسياري از موارد، خروج از قوانين و هنجارهاي اجتماعي و اخلاقي و شريعت را به دنبال دارد. از اين رو مساله صبر به عنوان فضيلت اخلاقي و هنجاري مورد تاكيد قرار گرفته و آموزش هاي تربيتي خاصي نيز در قرآن براي دست يابي به اين فضيلت به عنوان منش برتر و اخلاق نمونه و آرماني ارايه شده است.
بر اين اساس از نظر قرن و بينش و نگرش آموزه هاي و حياني آن، هرگونه واكنش و رفتاري برخاسته از عوامل تحريكي شديد عواطف امري مذموم است. در اين مساله تفاوتي ميان عوامل تحريك شادي و يا غم نيست؛ زيرا هرگونه عوامل هيجاني كه انسان را از حالت طبيعي و عادي بيرون برد و در مسيري قرار دهد كه نفس و هيجانات تحريكي آن، رفتارها و واكنش هاي او را مديريت و هدايت كند، عاملي دانسته شده است كه مي بايست با پيش زمينه صبر آن را مديريت و كنترل كرد. از اين رو انسان مي بايست در يك فرآيند تربيتي و آموزشي، اخلاق و فضيلت صبر را در خود ايجاد و روز به روز آن را تقويت كند تا در نتيجه آن به شخصيت متعادل و آرماني نزديك و يا به آن دست يابد.
واكنش نامناسب در مواقع بروز هيجانات
بسياري از انسان ها در حالت عادي و طبيعي واكنش هاي خوب و متعادل و عقلاني و قانوني و شرعي از خود بروز مي دهند و در رفتارها و واكنش هاي خويش مي كوشند انسان هاي مدبري باشند كه پيامدهاي هر عمل و واكنشي را مي سنجند و براساس چارچوب هاي عقلاني و عقلايي و شرعي رفتار مي كنند. با اين همه در هنگام بروز عوامل تحريكي هيجانات مانند شادي هاي پس از پيروزي و يا اندوه هاي از دست دادن جان و مال و مانند آن واكنش هاي نامناسب و غيراخلاقي و زشتي از خود بروز مي دهند كه حتي كودكان نيز از اين گونه رفتارها و واكنش ها شگفت زده مي شوند.
گريه هاي شديد و حالت غش و ضعف و در نتيجه آن حركت هاي غيرطبيعي و غيرمانوس و حتي غيراخلاقي و هنجاري امري است كه در بسياري از موارد در ميان اطرافيان به چشم مي خورد. اين رفتارها و واكنش ها گاه به شخص و يا ديگري آسيب هاي جدي و غير جبران ناپذيري مي زند و او را راهي بيمارستان مي كند و گاه به سبب افسردگي و روان پريشي به تيمارستان رهنمون مي سازد و حتي گاه نيز ديده شده كه رفتارهاي خشونت آميز و تنش زايي را بروز مي دهد كه در نتيجه به ندامتگاه ها و زندان ها كشيده مي شود.
ويژگي انسانهاي سالم و آرماني
اين در حالي است كه انسان هاي با شخصيت سالم و آرماني انسان هايي هستند كه رفتار و واكنش هاي منطقي و عقلاني و عقلايي و در چارچوب شريعت و قانون و اخلاق از خود بروز مي دهند و با آن كه احساسات و عواطف آن ها برانگيخته و تحريك شده است ولي آن را مديريت و كنترل مي كنند. چنين اشخاصي را عموم مردم به عنوان انسان هاي صابر و بردبار مي شناسند و آنان را در جايگاه بلند و مقامي والا و ارزشمند دسته بندي مي كنند. به اين معنا كه اين انسان ها از نظر توده مردم انسان هايي هستند خويشتن دار كه توانسته اند بر نفس خويش مديريت و كنترل يابند. اين در حالي است كه خود آنان نيز به عنوان انسان هاي معمولي و طبيعي نسبت به عوامل تحريك عواطف و احساسات واكنش نشان مي دهند و حتي واكنش هاي آنان لطيف تر و به شكلي سخت تر است؛ زيرا انسان هاي كامل و صاحب دردي هستند كه نه تنها درد خود بلكه جامعه انساني بلكه همه موجودات را دارند. اما از آن جا كه توانسته اند مهار نفس و احساسات و عواطف خويش را در اختيار گيرند، عواطف، مديريت رفتاري و كنشي و واكنشي آنان را به دست نمي گيرد و آنان بيرون از چارچوب ها رفتار نمي كنند.
اما پرسش اين جاست كه چرا انسان هاي كاملي چون حضرت يعقوب(ع) و حضرت فاطمه(س) كه در مقام بلندي نشسته اند و خداوند از ايشان ستايش مي كند، واكنش هاي تند و به نظر احساسي بروز مي دهند كه حتي حضرت يعقوب به سبب اين حزن و اندوه شديد كور مي شود و فرزندان وي او را به گونه اي مورد تعريض قرار مي دهند و آن ديگري نيز گريه هايش به اندازه اي است كه ناچار از شهر بيرون رفته و گاه به كوه هاي احد و يا به ميان قبرستان بقيع پناه مي برد و يا در اتاقي در بيرون شهر به نام بيت الاحزان سكنا مي گزيند و گريه هاي خويش را ادامه مي دهد؟
الگوهاي كامل
بي گمان قرآن حضرت يعقوب(ع) را به عنوان الگوي كامل رفتاري معرفي مي كند؛ زيرا انتخاب هر بخشي از زندگي پيامبران و يا ديگران بي آن كه نقد و تعريضي به كنش ها و واكنش ها و گفتارهاي آنان شود بيانگر تاييد رفتار است؛ چون شيوه بياني قرآن بر اين قرار گرفته است كه هر رفتاري را پس از طرح در صورتي كه اشكال و نقدي بر آن وارد بوده بيان كند و عدم طرح نقد و يا اشكال و اعتراض به معناي تاييد رفتاري است كه بيان شده است. انتخاب هر بخشي از زندگي هر الگوئي در حقيقت اوج آن بخش است كه مي تواند الگوي سازنده تربيتي و اخلاقي براي ديگران باشد.
آن بخش هايي كه از زندگي حضرت يعقوب(ع) انتخاب شده بخشي است كه مي توان گفت اوج زندگي معراجي و كمالي آن حضرت مي باشد. از اين رو مي بايست آن را به عنوان الگوي رفتاري و تربيتي قرآن شناسايي و معرفي كرد. آن حضرت در واكنش به رفتارهاي زشت فرزندان خويش كه يوسف(ع) را به چاه انداختند و آنگاه به كاروانيان فروختند و سپس گريان به نزد وي آمده و مدعي دريدن يوسف به دست گرگان شدند، مي فرمايد كه من صبر جميل را در پيش مي گيرم و خداوند نيز اين مساله را با واگذاري به سكوت تاييد مي كند.
بنابر اين واكنش هاي احساسي آن حضرت (ع) در چارچوب صبر جميل و شكيبايي زيبا معنا مي شود.
اين در حالي است كه آن حضرت (ع) آن چنان در فراق و جدايي فرزند خويش مي گريد كه بينايي خويش را از دست مي دهد. با اين همه نمي توان گفت كه آن حضرت (ع) شكيبايي نورزيده و جزو صابران نبوده است؛ زيرا آن حضرت (ع) نه تنها با حكمت امور و مديريت و پروردگاري خداوند به عالم، شناخت و ايمان داشته بلكه در عمل نيز آن را به منصه ظهور مي رسانيده است. بنابر اين ريشه گريه ها و پريشان حالي وي را مي بايست در امور ديگر جست.
صبر جميل پيامبران
آن حضرت (ع) از اين كه چنين اتفاق هايي رخ مي دهد آگاه بود و حتي از دروغگويي فرزندان و زنده بودن يوسف و به مقام پيامبري رسيدن او اطلاع داشت و علم به اين امور غيبي داشته است. اما آن چه وي را به اندوه كشانده بود فرزنداني بود كه در مسير تربيتي درستي قرار نگرفته و نتوانسته بودند در آزمون هاي الهي پيروز شوند. غم و اندوه آن حضرت همانند رنج و دردي است كه هر انسان كاملي از وضعيت مردم مي برد و از اين كه امتي گمراه مي شوند و خشم و غضب الهي را به جان مي خرند اندوهگين مي شوند.
رحمت رحيمي ايشان اجازه نمي دهد كه هيچ موجودي چه رسد فرزندانش گرفتار غضب و خشم الهي شوند و راهي را بپيمايند كه عاقبت آن دوزخ است اگر پيامبراني چون ابراهيم مي كوشند براي مشرك و كافر دعاي استغفار كند و به او (اب) تعبير مي كند و يا نوح (ع) كه بيش از نهصد سال مردم خويش را به هدايت مي خواند ولي كسي گوش نمي دهد و يا پيامبر اكرم (ص) كه به سبب رنج مردمان، خود را به عذاب مي افكند و خداوند گاه از ايشان به باخع نفسك و يا باخع علي نفسك ياد مي كند، همه اينها از اين روست كه ايشان درد مردم و دين آنان را داشتند و نمي خواستند راهي را بروند كه سرانجام بدي دارد.
آن پيامبران (ع) به حقيقت بر صبر جميل حركت مي كردند زيرا انسان هاي كامل و آگاهي به همه مسايل بودند و از رحمت و رافت و مهر و وفا به درجه كمالي آن سود مي بردند و با آنكه احساسات ايشان به شدت برانگيخته مي شد ولي نمي گذاشتند كه احساسات، آنان را از راه حق و صواب بيرون برد و به گمراهي و افراط و تفريط بكشاند.
حضرت فاطمه (س) چنان كه قرآن بيان مي كند از آن دسته انسانهاي كامل و الگويي است كه همه زندگي ايشان براساس حق و حقانيت بنياد گذاشته شده بود. خداوند در بسياري آيات و چند سوره ايشان را مي ستايد و آنان را بهشتي و اهل رضوان مي شمارد با اين همه چگونه است كه تحت تاثير واكنش هاي مرگ پدر و غصب ولايت قرار مي گيرد و آن چنان رفتارهاي به ظاهر احساسي و تند بروز مي دهد؟
خانواده معصوم
اگر به زندگي كساني كه خداوند به عنوان الگوهاي زندگي در قرآن معرفي كرده توجه گردد دانسته مي شود كه همه آن اوج ها و كمالات، فردي بوده است و در هيچ يك از گزارش هاي قرآني به خانواده الگويي جز خانواده علوي و فاطمي اشاره نشده است؛ زيرا در كنار همه پيامبران معصوم (ع) كساني بوده اند كه غير معصوم بودند و نمي توانستند خانواده الگو و نمونه اي را معرفي كنند. اما تركيب خانواده علي (ع) و فاطمه (س) به گونه اي است كه مي تواند الگوي خانوادگي ارايه دهد. حضرت ابراهيم (ع) با آن كه خود در همه زندگي برطبق گزارش قرآن – الگوست، اما خانواده الگويي نداشته است زيرا ساره و هاجر معصوم نبودند.
زنان الگويي كه قرآن معرفي مي كند همسر فرعون آسيه (س) و مريم بنت عمران (س) است كه ايشان نيز خانواده معصوم نداشتند بلكه همسر آسيه(س) فرعون كافر است.
زندگي پيامبر (ص) نيز اين گونه است و حتي برخي از زنان پيامبر (ص) به گونه اي بودند كه ضد الگو بودند و آيات بسياري كه در سوره احزاب و تحريم و مانند آن آمده است بيانگر رفتار ضد اخلاقي و هنجاري برخي از آنان است كه خداوند به پيامبرش پيشنهاد مي دهد آنان را طلاق دهد. اين زنان و همسران پيامبر به گونه اي از اخلاق آن حضرت سوء استفاده مي كردند كه موجبات اذيت و آزار ايشان را فراهم مي آورد. رحمت رحيمي پيامبر (ص) موجب شده بود كه آنان حتي مانند زنان عادي در خانه پيامبر رفتار نكنند و آن حضرت حتي در خانه خويش مورد اذيت و آزار قرار مي گرفت.
از اين رو رفتارهاي خانوادگي زنان پيامبر (ص) نمي تواند الگوي مردم باشد؛ هر چند كه رفتارهاي پيامبر (ص) حتي نسبت به زنان موذي مي تواندالگوي رفتاري باشد كه برخاسته از رحمت رحيمي ايشان بوده است.
در اين ميان قرآن تنها خانواده الگويي كه مطرح مي سازد خانواده فاطمي است كه شوهر و همسر و فرزندان، افرادي معصوم بوده اند و قابليت الگوبرداري از زندگي آنان وجود دارد. هيچ عملي از ايشان بيرون از دايره عقل و عقلا و شرع و قانون نبوده بلكه فراتر از آن دايره احسان و الگوهاي برتر تعريف -مي شود و مي تواند براي همگان مفيد و سازنده باشد؛ زيرا آنان نيز انسان هاي عادي و معمولي (بشر مثلكم) بودند كه توانستند با تلاش خويش به مقامات عصمت و طهارت دست يابند و با چند گام بلند، خود را به محبوبيت خداوند و رضايت او برسانند و از فيض و فضل و هبه الهي برخوردار گردند و رجس و پليدي را از خود برانند.
بيت الاحزان و مويه هاي شبانه روز
اكنون اگر صبر امري پسنديده و فضيلت برتر براي همگان است و انسان هايي كامل و معصوم مي بايست از آن برخوردار باشند چگونه حضرت فاطمه(س) نسبت به رحلت پيامبر(ص) واكنش هاي تند و احساسي بروز مي دهد و گريه هاي ايشان به حدي مي رسد كه مردم و دولتمردان به گلايه و شكايت نزد اميرمؤمنان(ع) مي روند و از وي مي خواهند كه او را از گريه باز دارد و يا گريه هاي خويش را تنظيم كند و شب را واگذارد تا مردم مدينه آرامش يابند و چرا مي بايست اين گريه ها ادامه يابد و حتي به بيرون شهر و بيت الاحزان كشيده شود؟
پيام گريه هاي فاطمه(س)
چنان كه گفته شد واكنش هاي آن حضرت در چارچوب صبر جميل تبيين و تحليل مي شود و افزون بر آن دو معنا و مفهوم را به شكل پيام به انسان ها مي آموزد.
پيام نخست اين گريه ها و مويه ها را مي بايست دراين جست كه نه تنها امت اسلام بلكه بشريت از پيام آوران آسماني محروم شده اند و اين مصيبت بزرگي است كه تنها اهل آن مي فهمند و آن را ادراك مي كنند.
از زمان هبوط آدمي به زمين تا زمان پيامبر اكرم(ص) درهاي هدايتي آسمان بر روي آدمي باز بود و هر از گاهي پيامبري با توجه به شرايط و نيازهاي بشري، هدايت هاي الهي را به اشكال مختلف به بشر هبوطي مي رسانيد تا راه بازگشت را بيابند. با آن كه هرگز زمين از انسان كامل و حجت خالي نمي شود ولي با رحلت پيامبر(ص) بشريت و به ويژه امت اسلام دچار قطع وحي آسماني به شكل هدات هاي تشريعي شد. اين مصيبتي بزرگ است كه تنها اهل آن مي تواند به درك آن نايل شده و متاثر گردد. از اين رو اميرمومنان(ع) و ديگر معصومين براين فقدان عظيم خون گريستند و اميرمؤمنان(ع) تنها به اين دلخوش بود كه دست كم استغفار مانده است كه بتوان با آن از گذرگاه هاي خطرساز زندگي گذشت و تن و جان به سلامت برد.
حضرت فاطمه(ص) با آن كه از اين مسئله مي گريست بر فقدان پدري نيز مي گريست كه نمونه آن در پيش و پس تاريخ نخواهد آمد. او مظهر اسم الله بود و در مقام قاب قوسين او ادني نشسته بود. كسي بود كه دستگير خانواده بود و آنان را به كمالات مي رساند. اكنون در فقدان چنين پدري مي بايست خون گريست و مويه ها و گريه هاي شبانه روز را نمي توان پاداش آن بلند مرد تاريخ و اوج انسانيت دانست.
پيام دوم
پيام ديگري كه اين حركت داشت پيامي سياسي است؛ از اين روست كه با واكنش هاي تند دولت مردان و حاكمان وقت روبه رو شد. كساني كه پيغام مي فرستادند كه دست از مويه بردارد. دولت مردان صاحب قدرت و نفوذ بودند كه بار سياسي حركت فاطمي را شناخته و دانسته بودند.
زنان براي دلداري نزد ايشان مي آمدند و آن حضرت از مصيبت عظماي ديگري سخن مي گفت كه نظام ولايي بدان دچار شده بود و كودتاي عده اي از مردم، نظام ولايي را از سلطه رهبري امت بيرون رانده بود. اكنون امت بي سرپرستي معصوم و حجتي كامل راهي را درپيش گرفته بود كه آثار آن در دو بعد خانوادگي و امتي ظهور مي كرد.
خانواده عصمت و طهارت از رهبري امت دور مي شد و مردم كژراهه مي رفتند و از صراط مستقيم دور مي گشتند. تمامي زحمات نه تنها بيست و سه ساله پيامبر بلكه يك صد و بيست و چهار هزار پيامبر به هدر مي رفت. امت تا روز ظهور مهدي(عج) از رهبري معصوم و حجت(ع) و از دولت و نظام ولايي بي بهره مي شدند. و از سويي ديگر هزاران بلا بر سر بزرگ مرد كائنات، امير مومنان علي(ع) مي آيد و فرزندان پيامبر (ص) تيرباران مي -شوند و يا به زهر كشته مي شوند و يا به شمشير قطعه قطعه شده و اسب بر تن ايشان رانده مي شود.
آن حضرت(س) براساس سخنان پيامبر(ص) كه از غيب و وقايع و رخدادهاي پس از وفات خود بيان كرده بود مي دانست كه منافقان مدينه و مكه كه پيش از اين در فكر دولت بودند و مي كوشيدند تا حكومتي همانند حكومت وابسته حيره ايجاد كنند و تا انتخاب پادشاه پيش رفته بودند اكنون با ياري برخي از مسلمانان كه طالب قدرت و حكومت بودند بيكار نخواهند نشست و تمام تلاش خويش را براي به دست گرفتن قدرت به كار خواهند گرفت.
حضرت مي توانست مسئله را به سكوت برگزار كند و مردم را بدان سرزنش نمايد كه خود راه تباهي را در پيش گرفته اند و مي بايست در قيامت و رستاخيز پاسخگو باشند؛ ولي وي نيز همانند همسرش مي دانست كه خداوند از عالمان و آگاهان پيمان گرفته كه در برابر ظلم ستمگران، ساكت و خاموش ننشينند و دست كم حجت را بر ايشان تمام كند؛ چرا كه خداوند مي فرمايد ما هيچ امتي را بي آزمون رها نساختيم و هيچ امتي را بي اتمام حجت مجازات و مؤاخذه نكرده و نخواهيم كرد و براي هر امتي هدايت گري فرستاده و يا مي فرستيم تا حقايق را بر ايشان بيان كند و چيزي فروگذار نكند.
اكنون امت پس از پيامبر(ص) به آزموني سخت گرفتار شده بودند تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد. اين گونه است كه يكي سوي آزمون وجود ولايت مظلومي است كه اكنون مشغول تجهيز جنازه است و مي بايست حق بزرگي را ادا كند و در سوي ديگر اين آزمون مرداني هستند كه مدعي ايمان مي باشند و از آن جايي كه خداوند سوگند خورده كه ايماني را بي آزموني نپذيرد اكنون زمان آزمون هاي سخت و به تعبير قرآن بلاي عظيم است كه مي بايست مدعيان از صاحبان ايمان واقعي بازشناخته شوند.
آزمون هاي سخت در امت هاي پيشين
پيش از اين قرآن گزارش هاي بسياري از فتنه و بلاي عظيم نسبت به امت هاي پيش مطرح كرده بود كه بسياري از ايشان شكست خورده بودند. زماني كه حضرت موسي(ع) براي دريافت وحي و كتاب تورات به كوه طور مي رود تا به كمك آموزه هاي قرآني بتواند قوانين مدني و نوشته شده اي فراهم آورد تا تمدن يهودي را شكل بخشد، برخي از مدعيان ايمان و قدرت كوشيدند تا از خلأ قدرت بهره برده و خود را به عنوان رهبر امت معرفي كنند. در اين زمان است كه هارون(ع) را به توطئه اي از قدرت خلع مي كنند و خود رهبري امت را به دست مي گيرند و مردم را به سمت و سويي مي برند كه جز هلاكت و گمراهي نبود. اين گونه است كه سامري قدرت را از جانشين موسي(ع) يعني هارون مي گيرد و با ساخت خدايي دروغين از گوساله زرين، مردم را به سوي پرستش آن فرامي خواند.
تكرار حوادث بني اسرائيل براي مسلمانان
پيامبر(ص) بارها و بارها به وضعيت بني اسرائيل اشاره مي كند و بيان مي دارد كه وضعيت ايشان در ميان همه امت ها وضعيت ويژه اي است كه مي بايست از آن پند گرفته شود. از اين رو قرآن بارها و بارها به مسائل يهود و بني اسرائيل اشاره مي كند؛ حتي پيامبر بيان مي دارد كه همه مسائلي كه براي يهود اتفاق افتاده است براي امت اسلام طابق النعل بالنعل اتفاق مي افتد و امت اسلام همان راهي را مي روند كه بني اسرائيل رفته اند.
يكي از وضعيت هاي پيش آمده براي بني اسرائيل مسئله مخالفت با جانشين برحق و الهي يعني حضرت هارون(ع) است. پيامبر چنان كه در احاديث اهل سنت نيز بسيار آمده است به اميرمومنان(ع) خطاب كرده و مي فرمايد: اما ترضي ان تكون مني بمنزله هارون من موسي الا انه لانبي بعدي؛ آيا خشنود نمي شود كه نسبت تو به من همانند نسبت هارون به موسي باشد با اين تفاوت كه پس از من پيامبري نيست.
در حقيقت آن حضرت(ع) را به عنوان جانشين خويش معرفي مي كند و چنان كه مي دانيم حضرت هارون(ع) پيامبري بود كه در خدمت موسي(ع) بوده است. اما مردم در حق آن بزرگوار چنان كه قرآن حكايت مي كند ظلم مي كنند و به رهبري سامري بر ضد او طغيان مي كنند. چنين حالتي در هنگام وفات پيامبر(ص) پيش آمده بود. حضرت فاطمه(س) مي ديد كه امت در پي گوساله زرين سامري مي دوند و خدا و نظام ولايي را فراموش كرده اند.
مبارزه فاطمه با سامري گرايان امت
فاطمه(س) براي مبارزه با سامري گرايان امت به ميان مجلس مي رود و چندين سخنراني مي كند و گاه دست حسنين(ع) را مي گيرد و به خانه هاي انصار و مهاجرين مي رود و آنان را به همراهي با علي(ع) فرامي خواند تا حق هاروني به او بازگردانده شود.
تلاش هاي وي به علل مختلف كارساز نمي شود. سامري ها، با پيشنهاد مقام و پول، بسياري را مي خرند و گروهي از بزرگان قوم به سمت سامري هاي زمان مي چرخند.
دولت مردان حاكم، نيازمند پول بودند تا كارهاي خويش را پيش برند. فدك باغي پر محصول و پر درآمد بود كه از سوي پيامبر(ص) به فاطمه بخشيده شده بود تا بتواند نظام ولايي را پشتيباني كند. با اين همه دولت مردان، نخستين اقدامي را كه انجام مي دهند مصادره فدك براي پيش برد اهداف سياسي خويش است. درآمدهاي فدك مي توانسته هزينه برخي از خريدهاي افراد را تأمين كند. اين گونه است كه فدك به حكم سياسي مصادره مي شود.
حضرت فاطمه(ص) با آن كه در عزاي سرور كائنات نشسته است مي بايست در دو جبهه ديگر خود را نشان مي داد نخست بازگشت جريان سياسي و فرهنگي و اجتماعي جامعه به مجراي اصلي آن كه همان نظام ولايي و رهبري علي(ع) بود و ديگر آن كه با بازپس گيري فدك، دولت ولايي را از نظر مالي تأمين كند. دولتمردان مي دانستند كه در دست داشتن فدك مي تواند به تقويت نظام ولايي كمك كند از اين رو آن را مصادره مي كنند. تلاش هاي فاطمه(س) هر چند كه برخي از دولت مردان را با خود همراه مي سازد ولي درنهايت با حضور عده اي ديگر خنثي مي شود. اين گونه است كه حضرت(س) ناچار مي شود تا از اين مظلوميت به خداوند گلايه كند.
اگر آتش سوزي در خانه و سقط كودك را نپذيريم و آن را به عللي مورد ترديد قرار دهيم نمي توانيم از اين مسئله بگذريم كه آن حضرت(س) به اشكال مختلف مورد تهاجم و اهانت و تهديد قرار گرفتند ظلمي كه به آن حضرت شده است به اندازه اي است كه ديگر نيازي نيست كه به همه اين فشارها و زدن ها و تهديدها اشاره كنيم. به سخني ديگر مجموعه ظلم و ستمي كه به ايشان روا شده در اندازه اي است كه حتي به زنان اشراف و يا زنان عادي روا نمي شود. اهانت هايي تاريخ درباره فاطمه(س) نقل مي كند. خود كفايت مي كند تا ديگراني كه در برابر ايشان قرار گرفته اند محكوم به ظلم و ستم نسبت به ايشان شوند و مي بايست پاسخ گوي اين اهانت ها باشند.
علت دفن شبانه
پرسش اين نوشتار اين است كه چرا آن حضرت(س) حاضر به پذيرش برخي از اهالي قدرت نمي شود و يا خواستار دفن شبانه مي شود؟
آن حضرت(س) چنان مورد تحقير و اهانت قرار مي گيرند كه اگر حتي فرزند پيامبر(ص) بودن نبود نمي بايست اين گونه با او رفتار مي شد؛ زيرا به صراحت آيات بسياري از قرآن و حتي سوره خاصي كه درباره ايشان نازل شده بود ايشان اهل بهشت بودند و خداوند گواهي و شهادت داده بود كه او از هر پليدي دور است و از اهالي بهشت رضوان مي باشد.
اگر كسي گواهي قرآن را قبول مي داشت مي بايست در حق او به عنوان كسي كه اهل بهشت است آن چنان عزت و احترام و كرامت مي كرد تا از شفاعت وي بهره ببرد. اما چه شد كه اين راستگوي و اهل بهشت، گواهي اش نسبت به فدك و زمين ميراثي اش پذيرفته نمي شود؟
اگر همين يك اهانت كه از سوي عده اي نسبت به آن بزرگوار شد تنها دليل ما براي گريه ها و مويه هاي ايشان باشد كفايت مي كند تا به آن حضرت حق بدهم اين گونه واكنش شديد نشان دهد. انسان اگر مومن است كه خداوند و آيات قرآني بر راستي گواهي مي دهد چگونه به خود جرات مي دهد تا در برابر اين زن بهشتي او را متهم به عدم پذيرش شهادت كند؟
مجموعه اهانت ها و ستم هايي كه از سوي دولتمردان انجام شد ولّي خدا را در مقام مظلوميت قرار داد. در اين زمان است كه مظلوم مي بايست به راه هاي مختلف حق خويش را بخواهد. گاه از راه مجادله به احسن و گاه موعظه و پند و گاه ديگر از حربه سخنراني و حتي مويه و گريه استفاده كند تا به ديگران اتمام حجت نمايد.
شكل گيري بيت الاحزان
تلاش هاي آن حضرت به اشكال مختلف تا دم مرگ ادامه يافت. آن چه دولت مردان را عاصي كرده بود گريه هاي آن مظلوم تاريخ است كه براي دست يابي به حق و اتمام حجت در طول شبانه روز انجام مي داد. گريه هاي آن حضرت گاه با شكايت و گلايه به خدا و پدر بزرگوارش بود كه قصه ظلم بر امير مومنان(ع) و فرزندان رسول(ص) و خود را بيان مي كرد. زنان اين حكايت را مي شنيدند و دولت مردان را در تنگنا قرار مي دادند. اصحاب قدرت نسبت به حركت هاي سياسي آن حضرت(س) نمي توانستند گامي بردارند. هر چند با محدوديت سازي هائي كوشيدند تا كسي به در خانه آن حضرت(س) نرود و يا از سخنراني باز دارند ولي مويه هاي آن حضرت خود موجب پريشان حالي دولتمردان شده بود. از اين رو از امير مؤمنان(ع) مي خواهند كه وي را ازمويه ها و گريه هايش كه همراه با گلايه و شكايت بود باز دارد. آن حضرت(س) به اين توجيه كه مردم از گريه هاي ايشان آسايش ندارند مجبور شد به بقيع كه در آن زمان بيرون از آبادي بود برود ولي آن جا را نيز نپذيرفتند زيرا هر كسي كه از آن ناحيه مي گذشت و يا از حضور هميشگي آن حضرت آگاه مي شد تحريك مي شد. به نظر دولت مردان مويه هاي ايشان همراه با گلايه، تهديدي براي امنيت دولت بود.
آن حضرت ناچار مي شود كه گاه به بيرون شهر و حتي به احد بر سر مزار شهداي آن برود. او در آن جا نيز ازمشكلات و فشارهاي مدعيان ايمان سخن گفت و گلايه ها كرد.
اين وضعيت تا زمان مرگ و به سخني شهادت ايشان ادامه داشت و اين گونه شد كه تاريخ بني اسرائيلي در امت محمدي(ص) تكرار شد و حضرت امير مومنان(ع) هنگام دفن فاطمه(س) خطاب به پيامبر(ص) اين آيه را خواندند: بن ام ان القوم استضعفوني و كادوا يقتلوني «يعني: اي برادر! جمعيت به من ظلم كردند و نزديك بود مرا بكشند.
فلسفه مويه هاي فاطمي
در حقيقت مويه هاي فاطمه(س) براي بيان اتمام حجت و آگاهي بخشي بوده است؛ زيرا در روايات است كه آن حضرت در ميان مويه ها و گريه هايش از انواع ظلم و ستم هايي كه پس از رحلت پيامبر(ص) بر سر او و خانواده اش آمده بود شكايت مي كرد و خطاب به پيامبر(ص) و يا خداوند آن را بازگو مي كرد كه خود نوعي اطلاع رساني بود كه موجبات تحريك مردم را فراهم مي آورد. اين روش را به شكلي ديگر امام زين العابدين در دوره خفقان اموي انجام مي داد و با خواندن دعاهايي خاص مسائل مهم اجتماعي و سياسي و اخلاقي را كه در جامعه مسلمين رواج داشت گوشزد مي كرد و مردم را نسبت به آن حساس مي ساخت.
فاطمه(س) با مويه هاي خويش به درگاه خدا و رسول، مردم را آگاه مي ساخت كه چگونه به كمك منافقان قديم و جديد اسلام به بيراهه رفت و همان تحريف كه در بني اسرائيل رخ نموده بود دوباره در حال تكرار شدن بود. اما شگفت كه در اين ميان تنها چند گوش شنوا بود و ديگران همه در پي دنيا رفتند و گوساله، زرين سامري را پيشواي خويش قرار دادند و در نهايت بر اسلام چنان شد كه اميرمومنان(ع) كه برادر پيامبر(ص) و به گواهي قرآن و خدا اهل روضه رضوان است نخست خانه نشين مي شود و سپس به نام خدا او را مي كشند و سرور جوانان بهشت را يكي به زهر كشته و در هنگام خاكسپاري تيرباران مي كنند و ديگري را در كربلا به نام خدا و به قصد تقريب به خدا و شفاعت پيامبر(ص) مي كشند و بر سر خاندان مصطفي چنان مي آورند كه حق است كه آسمان بر اين مظلوميت خون ببارد و چرا فاطمه از اين آغاز گاه اين همه ظلم، خون نگريد؟
جاي آن است كه خون موج زند در دل لعل
زين تغابن كه خزف مي شكند بازارش
اين ها موجبات مويه هاي ايشان است. اين مسئله به اشكال مختلف در روايات متعدد آمده است كه در فرصت هاي ديگر بايد به آنها پرداخته شود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا