اعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

تبدل امثال انسان در نشات و عوالم

samamosیکی از اصطلاحات قرآنی تبدل امثال است که انسان ها در عوالم و نشات خواهند داشت. خداوند به صراحت در آیات 60 و 61 سوره واقعه می فرماید: نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ‏؛ ماييم كه ميان شما مرگ را مقدّر كرده‏ايم و بر ما سبقت نتوانيد جست و مى‏توانيم‏ امثال شما را به جاى شما قرار دهيم و شما و شما را در آن جهانى كه نمى‏دانيد، آفرينش تازه‏اى بخشيم. و هر آينه شما آفرينش نخست- زندگى دنيوى- را دانسته‏ايد، پس چرا ياد نمى‏كنيد و پند نمى‏گيريد؟

دیدگاه مفسران در تبدل امثال

مفسران بر این باورند که مراد از تبدل امثال آن است که با مرگ نسلی از انسان از میان می رود و نسلی دیگر جایگزین می شود. علامه طباطبایی در ذیل آیات می نویسد: كلمه" امثال" جمع مثل- به كسره ميم و سكون ثاء- است، و مثل هر چيزى عبارت است از چيزى كه در نوعيت با آن يكى باشد، و ساده‏تر بگويم: فردى ديگر از نوع آن باشد مانند زيد كه مثل عمرو است، يعنى فردى ديگر از نوع انسان است، و مراد از جمله" أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ" اين است كه: شما را با امثالى از بشر تبديل كنيم، و يا امثال شما را بجاى شما تبديل كنيم، و به هر حال معناى آن اين است كه: جماعتى از بشر را با جماعتى ديگر، نسلى را با نسلى ديگر عوض و تبديل كنيم، اخلاف بيايند و جاى اسلاف را بگيرند.

كلمه" ما" در جمله" وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ" موصوله است، و مراد از آن خلقت است، و جمله عطف است بر جمله" نبدل"، و تقدير كلام چنين است:" على ان نبدل امثالكم و على ان ننشئكم" يعنى ما مرگ را بر اين اساس مقدر كرديم كه نسلى ديگر مثل شما را جايگزين شما كنيم، و بر اين اساس كه به شما خلقتى ديگر دهيم كه نمى‏دانيد چگونه است، و آن خلقت ديگر عبارت است از هستى آخرتى كه از جنس هستى ناپايدار دنيا نيست.

و حاصل معناى دو آيه اين است كه: مرگ در بين شما به تقديرى از ما مقدر شده، نه اينكه ناشى از نقصى در قدرت ما باشد، به اين معنا كه ما نتوانيم وسيله ادامه حيات را براى شما فراهم كنيم و نه اينكه اسباب ويرانگر و مرگ و ميرآور بر اراده ما غالب شده، و ما را در حفظ حيات شما عاجز كرده باشد، بلكه خود ما شما را بر اين اساس آفريديم كه پس از أجلى معين بميريد، چون خلقت ما بر اساس تبديل أمثال است يعنى طبقه‏اى بميرند، و جا براى طبقه‏اى ديگر باز كنند، اسلاف را بميرانيم و اخلاف را به جاى آنان بگذاريم، و نيز بر اين اساس است كه بعد از مردن شما خلقتى ديگر وراى خلقت ناپايدار دنيوى به شما بدهيم، پس مرگ عبارت است از انتقال از خانه‏اى به خانه‏اى ديگر، و از خلقتى به خلقتى بهتر، نه اينكه‏ عبارت باشد از انعدام و فناء.

بعضى از مفسرين(روح المعانى، ج 27، ص 147) احتمال داده‏اند كلمه" امثال" در آيه شريفه جمع مثل- به دو فتحه- باشد، كه به معناى وصف است، و در نتيجه دو جمله" عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ" و" نُنْشِئَكُمْ …" ما مرگ را بر اين اساس مقدر كرده‏ايم كه اوصافتان را دگرگون سازيم، و در آخرت به خلقتى شما را مبعوث كنيم كه خودتان نمى‏دانيد، مثلا بعضى از شما را به صفت و شكل سگ محشور كنيم، بعضى ديگر را به صورت خوك و يا اشكال و صور ديگر، بعد از آنكه در دنيا بر صفت انسان بوديد، ولى معناى قبلى جامع‏تر و پرفايده‏تر است.

" وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ" مراد از" نشاه اولى" دنيا است، و مراد از" علم به آن"، علم به خصوصيات آن است، كه مستلزم اذعان به نشاه‏اى ديگر و جاودانه است، نشاه‏اى كه در آن به اعمال جزا مى‏دهند، براى اينكه از نظام حيرت‏انگيز عالم دنيا اين معنا به طور يقين به دست مى‏آيد كه لغو و باطلى در عالم هستى نيست، و قطعا براى اين نشاه فانى غايت و هدفى است باقى، و نيز از ضروريات نظام دنيا اين است كه مى‏بينيم هر موجودى به سوى سعادت نوعي ‏اش هدايت شده، و انسانها هم بايد از طريق بعث رسل و تشريع شرايع و توجيه امر و نهى به سوى سعادتشان هدايت شوند، و اين نيز صورت نمى‏گيرد مگر اينكه در برابر اعمال نيك پاداشى و در مقابل اعمال زشت كيفرى مقرر شود، و چون دنيا براى پاداش و كيفر تنگ است، ناگزير بايد در عالمى ديگر كه همان نشاه آخرت است صورت بپذيرد (به آيه 27 و 28 از سوره ص مراجعه شود).

نظریه ای دیگر درباره تبدل امثال

همان طور که معنای گفته شده در تبدل امثال به معنای نسل های دیگر می تواند درباره این آیه داده شود، می توان به دلایلی آن را در باره تبدل امثال یک انسان احتمال داد. به این معنا که هر فرد انسانی یک ماهیت ثابت نیست و این گونه نیست که انسان را مانند دیگر انواع جنس حیوان بدانیم که اهل فلسفه و منطق می گویند؛ چرا که انسان موجودی متاله است و نمی توان آن را همانند دیگر موجودات از جمله حیوان دانست. اگر ما انسان را از نوع تحت جنس انسان هم ردیف انواع چون اسب و گاو و مانند آن می دانیم، باید توجه داشت که این ظاهر انسان نمی بایست گول زننده باشد؛ چرا که انسان در ظاهر فقط از جنس حیوان است. از این رو تعبیری که برای انسان در آیه 14 سوره مومنون آورده، پذیرش حیوانیت در آغاز تا پیش از« انشاء» است. اما وقتی انشاء صورت می گیرد خلقی دیگر ایجاد می شود که نمی توان آن را همانند حیوانی در ردیف اسب بدانیم که تنها تفاوتی اندکی با حیوانی دیگری چون گاو دارد، بلکه انسان به سبب همان «نفخ روح»(حجر، آیه 29؛ ص، آیه 72) و «تعلیم اسماء»(بقره، آیه 31) حیوانی متاله است که موجب شده تا اشرف آفریده های الهی شود و از دایره حیوان و انعام بالاتر رود به گونه ای که تفاوت ماهوی آنان همانند تفاوت زمین و آسمان است. تکلیف و مسئولیت خلافت الهی انسان به سبب همین ویژگی های انحصاری اوست.

این عبارت «أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ » به معنای این است که خلقت انسانی به سبب همان دمیدن روح یک خلقت خاص است و ظرفیت انسانی را چنان دگرگون و تغییر می دهد که انسان را نمی توان یک نوع خاص از حیوان دانست، بلکه حتی حیوانیت انسان را بپذیریم و آن را جنس برای انسان بدانیم ولی هر شخص و فرد انسانی در نهایت به تنهایی خود نوعی خاص منحصر به فرد است.

البته باید توجه داشت که بر اساس آموزه های قرآنی هر فرد انسانی خود جنس، بلکه جنس الاجناس است و از همین روست تا پایان عمر و اجل مسمی نمی توان درباره ماهیت او سخن گفت؛ زیرا هر شخص انسانی در فرآیند عمر خود ماهیت خود را می سازد و در نهایت قلب یعنی همان حقیقت انسان شکل نهایی خود را می گیرد که سنگ خارا یا آهن(بقره، آیه 74؛ اسراء، آیه 50) یا چارپایان(اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44) یا پست تر از آنها خواهد شد.(همان)

بنابراین، انسان خلقت خاصی دارد و هر فرد انسانی جنس الاجناس است که تحت آن انواع گوناگونی از پست ترین شکل وجود یعنی سنگ خارا که هیچ انفعالی ندارد تا برتر از همه موجودات و اشرف مخلوقات قرار دارد.

خداوند در آیات سوره واقعه از مرگ به عنوان عامل انتقال انسان از نشات و عالمی به عوالم دیگر سخن می گوید. این انتقال نسبت به هر فرد و شخص انسانی در عوالم گوناگون اتفاق می افتد که ما نسبت به سه عالم دنیا و برزخ و آخرت آگاهی اجمالی داریم. این تبدل امثال که در آیه مطرح شده می تواند نسبت به تغییراتی باشد که هر فرد انسانی در عوالم گوناگون تجربه می کند. پس می تواند مراد از امثال در آیه نسبت به خلقت های گوناگون هر فرد در عوالم گوناگون باشد. به این معنا که هر فردی انسان در نشئات و عوالم گوناگون دارای مثل ها و امثالی است.

خداوند می فرماید این انتقال در نشئات و عوالم در قالب های دیگر اتفاق می افتد و این گونه نیست که شما در جهان های دیگر همین صورت و شکل را دارا بوده و یا از همین جسد و جسم برخوردار باشد؛ بلکه در هر نشاه و عالمی با توجه به شرایط آن جا، صورت و شکل و جسمی خاص خواهی داشت که مثل این جسم مادی مثلا است نه این که عین آن باشد.

خداوند می فرماید شما وضعیت خود را در نشاه دنیا و عالم مادی دیده اید و می توانید از همین دنیا به عنوان نمونه و مدل بهره گیرد و بدانید که در عوالم دیگری که به جزئیات آن آگاه نیستید شما دارای شکل و صورتی دیگر هستید که هم شبیه دنیایی شماست و هم شبیه آن نیست.

تاکید بر واژه انشاء در آیه 61 سوره واقعه این معنا را مورد توجه قرار می دهد که خلقتی که در نشئات و عوالم دیگر صورت می گیرد بسیار با خلقت دیگر متفاوت است هر چند که از یک نظر شبیه و همانند است. پس هر فردی انسانی در هر جهانی که معلوم نیست شمار آن نیز چه مقدار باشد، خلقت شگرفی خواهد داشت؛ چرا که واژه انشاء به معنای ایجاد خاص و وجودبخشی ویژه ای است که موجبات تحول بنیادین می شود؛ چنان که در آیه 14 سوره مومنون به آن اشاره کرده است.

علامه طباطبایی در ذیل واژه انشاء در آیه 14 سوره مومنون می نویسد: كلمه" انشاء" به طورى كه راغب مى‏گويد به معناى ايجاد چيزى و تربيت آن است، هم چنان كه" نشا" و" نشاة" به معناى احداث و تربيت چيزى است و از همين جهت به جوان نورس مى‏گويند:" ناشئ" «1».

در اين جمله سياق را از خلقت، به انشاء تغيير داده و فرموده:" ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ" با اينكه ممكن بود بفرمايد:" ثم خلقناه …" و اين به خاطر آن است كه دلالت كند بر اينكه آنچه به وجود آورديم چيز ديگرى، و حقيقت ديگرى است غير از آنچه در مراحل قبلى بود، مثلا، علقه هر چند از نظر اوصاف و خواص و رنگ و طعم و شكل و امثال آن با نطفه فرق دارد الا اينكه اوصافى كه نطفه داشت از دست داد و اوصافى همجنس آن را به خود گرفت.

خلاصه، اگر عين اوصاف نطفه در علقه نيست ليكن در همجنس آن هست مثلا اگر سفيد نبود قرمز مى‏باشد و هر دو از يك جنسند به نام رنگ، به خلاف اوصافى كه خدا در مرحله اخير به آن داده و آن را انسان كرده كه نه عين آن اوصاف در مراحل قبلى بودند و نه همجنس آن، مثلا در" انشاء" اخير، او را صاحب حيات و قدرت و علم كرد. آرى، به او جوهره ذاتى داد (كه ما از آن تعبير مى‏كنيم به" من") كه نسخه آن در مراحل قبلى يعنى در نطفه و علقه و مضغه و عظام پوشيده به لحم، نبود هم چنان كه در آن مراحل، اوصاف علم و قدرت و حيات نبود، پس در مرحله اخير چيزى به وجود آمده كه كاملا مسبوق به عدم بود يعنى هيچ سابقه‏اى نداشت.

ضمير در" انشاناه"- به طورى كه از سياق بر مى‏آيد- به انسان در آن حالى كه استخوانهايى پوشيده از گوشت بود بر مى‏گردد، چون او بود كه در مرحله اخير خلقتى ديگر پيدا كرد، يعنى، صرف ماده‏اى مرده و جاهل و عاجز بود، سپس موجودى زنده و عالم و قادر شد پس ماده بود و صفات و خواص ماده را داشت، سپس چيزى شد كه در ذات و صفات و خواص مغاير با سابقش مى‏باشد و در عين حال اين همان است، و همان ماده است پس مى‏شود گفت آن را به اين مرحله در آورديم و در عين حال غير آن است، چون نه در ذات با آن شركت‏ دارد و نه در صفات و تنها با آن، نوعى اتحاد و تعلق دارد تا آن را در راه رسيدن به مقاصدش به كار گيرد، مانند آلتى كه در دست صاحب آلت است، و در انجام مقاصدش استعمال مى‏كند، نظير قلم براى نويسنده. پس تن آدمى هم آلتى است براى جان آدمى.

و اين همان حقيقتى است كه از آيه" وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ" ؛ گفتند آيا بعد از آنكه در زمين گم شديم دوباره خلقت جديدى به خود مى‏گيريم؟ اينان نسبت به ديدار پروردگارشان كافرند، بگو شما (در زمين گم نمى‏شويد) بلكه ملك الموت همان كه موكل بر شما است جان شما را مى‏گيرد.(سجده، آيات 10 و 11) هم استفاده مى‏شود. پس آنكه فرشتگان در حين مرگ او را مى‏گيرند آن انسان است، و آنچه در قبر متلاشى مى‏شود و مى‏پوسد، آن بدن انسان است، نه خود انسان.(المیزان، ذیل آیه 14)

به هر حال، از سیاق آیات به دست می آید که مراد از تبدل امثال در آیه تبدل یک شخص در جهان های دیگر است که مثال و شکل های گوناگونی می گیرد در حالی اصل آن باقی و برقرار است؛ یعنی شخص با آن که در جهان دیگر تبدیل می شود همان اصل او باقی است. آن چه انسان از زندگی دنیا به دست آورده و می شناسد یک مثل از امثالی است که او در جهان دیگری خواهد داشت. انسان در جهان دیگری که نمی داند تبدل امثال می یابد و اشکال و صور گوناگونی به دست می آورد.

معنای معاد جسمانی

به هر حال، هر فرد انسانی با مرگ به عوالم دیگر منتقل می شود که ما هیچ اطلاعات تفصیلی درباره آن نداریم و تنها اطلاعات کلی از طریق وحی نسبت به کلیت آن داریم. هر فرد انسانی در این عوالم دارای امثالی است که از برخی جهات همانند نشاه و عالم مادی و دنیوی است ولی از بسیاری از جهات متفاوت است. بنابراین می بایست گفت که تبدل امثال می تواند نسبت به هر فرد انسانی در عوالم و جهان های گوناگون اتفاق افتد و خداوند در هر عالمی مثل او را جایگزین و تبدیل می کند.

در حقیقت این آیه می خواهد بگوید که انسان در عوالم دیگر هر چند در حقیقت یک چیز است ولی از جهاتی دارای تفاوت هایی است که او را از عین خود بودن بیرون آورده و مثل او می کند. پس هر فرد انسانی در هر عالمی از عوالم امثالی از خود را خواهد داشت نه عین که عین همین وجود مادی و دنیوی در آخرت خواهد بود. این همان چیزی است که ملاصدرا درباره معاد جسمانی انسان گفته است.

پس انسانی که در آخرت دوباره ایجاد و انشاء می شود، همین انسان مادی و با همین جسم مادی زمینی و دنیوی نیست بلکه دارای جسمی است که مناسب عالم آخرت است. از همین رو نمی توان آن را عین جسم مادی دنیوی دانست و قایل به معاد جسمانی به معنای جسم مادی و دنیوی شد بلکه معاد جسمانی انسان مثل جسم انسانی در دنیاست نه عین آن.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا