اعتقادی - کلامیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

بي كرانه گي علم امام(ع)

samamosدر بينش شيعي، يكي از ويژگي هاي امامت، بي كرانه گي علم امام (ع) است؛ از اين روست كه هيچ گونه كرانه مندي براي علم امام(ع) نسبت به حقايق مشهود و غيبي قايل نمي شوند؛ ‌چنان كه علم وي آغاز و انجامي نداشته و از دايره زمان نيز بيرون مي باشند. بنابراين نمي توان علم وي را محدود به موجودات و يا گذشته و حال دانست بلكه علم وي شامل اموري كه در آينده تحقق خواهد يافت همانند علم وي نسبت به حال وگذشته است.

اين مطلبي است كه شاخه ها و آثار بسياري برآن بار مي شود. هر يك از آن ها نيازمند دليلي بر اثبات است؛ زيرا ازبرخي از آيات قرآني بر مي آيد كه علم غيب به عنوان نمونه اختصاص به ذات احديت داشته و كسي را بر آن آگاهي نيست. نويسنده در اين نوشتار كوتاه به بيان ويژگي هاي علم امام (ع) پرداخته كه با هم آن را مي خوانيم.

آگاهي امام(ع) بر علم غيب

در آياتي از قرآن اين معنا به صراحت بيان شده است كه علم غيب مخصوص ذات خداوندي است كه غير او از چنين توانايي اي برخوردار نمي باشد. از جمله در آيه 65 سوره نمل آمده است: قل لايعلم من في السموات و الارض الغيب الا الله ؛ بگو هيچ كس د رآسمان ها و زمين جز خداوند، از غيب آگاه نيست.

با اين همه خداوند در آيات 26 و 27 سوره جن به روشني، علم غيب پيامبران خويش را امري مورد رضايت و پسند خويش بر مي شمارد و آنان را نيز از گروه آگاهان و عالمان به غيب مي داند: عالم الغيب فلايظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول؛ خداوند داناي غيب است، پس كسي را بر غيب خود آگاه نمي كند، جز پيامبري كه مورد رضا و پسند او باشد.

از جمع اين دو دسته از آيات دانسته مي شود كه كسي جز خداوند متعال غيب را بالذات و از پيش خود و به طور مستقل نمي داند ولي ممكن است كه آن علم غيب را به پيامبران برگزيده ي خود تعليم نمايد. بنابراين،‌ گروهي از پيامبران و انسان ها از كساني هستند كه آگاه به علم غيب شده و از گروه مستثنائات قرار گرفته اند.

از كساني كه خداوند خشنود است تا علم غيبش در اختيار آنان قرارگيرد، پيامبر گرامي(ص) است. امامان معصوم(ع) نيز بر اساس روايات متعدد از راه وارثت از حضرت رسول گرامي (ص) به علم غيب الهي دسترسي دارند.

به سخن ديگر، از آيات و روايات اين معنا به دست مي آيد كه علم الهي كه علم حضوري و شهودي مي باشد،‌ علم ذاتي مي باشد ؛‌ اين در حالي است كه علم برخي از پيامبران از جمله پيامبر گرامي(ص) به تعليم الهي است و امامان معصوم (ع) به وراثت از پيامبر(ص) ازآن بهره مند مي باشند.

علامه طباطبايي در ذيل آيات سوره جن در مجلد بيستم الميزان مي نويسد: علم غيب بالاصالة از آن خدا است و بالتبع و به تعليم الهى ديگران هم مى‏توانند آن را دارا شوند.

وي درباره آيه " إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ" مي افزايد: اين استثنا، استثناى از كلمه" احدا" است، و جمله" من رسول" بيان جمله" مَنِ ارْتَضى‏" است، در نتيجه مى‏فهماند كه خداى تعالى هر پيغمبرى از پيامبران را كه بخواهد به هر مقدار از غيب مختص به خود كه بخواهد آگاه مى‏سازد.

پس اگر اين آيه را به آياتى مانند آيه شريفه" وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ"؛ و نزد او است كليدهاى ناپيدا كه نداند آنها را جز او. (سوره انعام، آيه 59. ) و آيه" وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ"؛ غيب آسمانها و زمين از آن خداست. (سوره نحل، آيه 77.) ، و آيه" قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ"؛ بگو كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از غيب آگاهى ندارند جز خدا. (سوره نمل، آيه 65.) ضميمه كنيم كه علم غيب را مختص به خداى تعالى مى‏داند، اين نتيجه به دست مى‏آيد كه علم غيب به اصالت از آن خداست، و به تبعيت خدا ديگران هم مى‏توانند به هر مقدارى كه او بخواهد به تعليم او داشته باشند.

پس مى‏توان گفت كه آيات راجع به غيب كه يك دسته آن را مختص به خدا مى‏داند، و دسته ديگر را در باره غير خدا هم ممكن مى‏داند، نظير آيات راجع به ميراندن است، كه يك جا آن را مختص خدا مى‏داند و مى‏فرمايد:" اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ" ؛ خداست كه جانها را مى‏گيرد. (سوره زمر، آيه 42. ) و يك جا آن را به ملائكه نسبت مى‏دهد و مى‏فرمايد:" قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ" ؛ بگو جان شما را ملك الموتى مى‏گيرد كه موكل بر شماست. (سوره الم سجده، آيه 11.) و جايى ديگر آن را به رسل نسبت مى‏دهد و مى‏فرمايد:" حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا" ؛ تا زمانى كه مرگ يكى از شما فرا رسد فرستادگان ما جان او را مى‏گيرند.( سوره انعام، آيه 61. )

پس توفى به اصالت منسوب به خداست، و به تبعيت منسوب به ملائكه و يا به عبارتى رسل است، چون ملائكه اسباب متوسطى هستند كه مسخر خدا و تحت فرمان اويند. (الميزان؛ ج 20 ص 84)

وي در ادامه مي نويسد: علم به غيب بالأصاله و مستقلا خاص خداى تعالى است، به آن معنايى كه توضيح داديم، پس خداى تعالى به ذات خودش عالم به غيب است، و ديگران اگر علمى به غيب داشته باشند به تعليم او دارند، با اين نكته كه از آيه استفاده كرديم روشن مى‏شود كه هر جا خداى تعالى از انبيا حكايت كرده كه منكر علم غيب خود شده‏اند، منظور اين بوده كه بفهمانند ما رسولان، بالأصاله و مستقلا علم به غيب نداريم، نه اينكه با وحى خدا هم داناى به غيب نمى‏شويم، مانند آنجا كه فرموده:" قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ" ؛ بگو من ادعا نمى‏كنم كه خزينه‏هاى خدا در دست من است، و من غيب نمى‏دانم. (سوره انعام، آيه 50. ) و آنجا كه فرموده:" وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ"؛ و اگر من غيب‏دان بودم خيرات و منافع زيادى جمع مى‏كردم. (سوره اعراف، آيه 188.) «3»، و آنجا كه فرموده:" قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ"؛ بگو من از ميان رسولان رسولى نوظهور نيستم نه مى‏دانم كه با من چه مى‏كنند، و نه اينكه با شما چه مى‏كنند، و پيروى نمى‏كنم مگر آنچه را كه به من وحى مى‏شود. (سوره احقاف، آيه 9. )

علامه طباطبايي مي نويسد: بعد از آن كه عموميت جمله" فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً" به وسيله جمله" إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ" شكسته شد، به صورت عام مخصص در آمده كه مى‏تواند باز هم تخصيص بخورد، هم چنان كه در مورد بحث در باره انبيا تخصيص خورده، چون آيات قرآنى دلالت دارد بر اينكه بر آن حضرت وحى مى‏شود، مثلا فرموده:" إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ" ؛ ما به تو وحى كرديم، همانطور كه به نوح و پيغمبران بعد از او وحى كرديم. (سوره نساء، آيه 163. )، و نيز دلالت دارد بر اينكه وحى يكى از مصاديق غيب است.

بنا بر اين، يك پيغمبر دسترسى به غيب دارد، هم چنان كه رسول دارد، البته اين در صورتى است كه مراد از رسول در جمله" إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ" مقامى مقابل مقام نبوت باشد، و اما اگر منظور مطلق كسانى باشد كه از ناحيه خدا به سوى خلق گسيل مى‏شوند نبى هم از همان كسان است، هم چنان كه آيه زير بر اين معنا شهادت مى‏دهد:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ …" ؛ ما قبل از تو هيچ رسول و پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه .. (سوره حج، آيه 52. ) چون نبى را هم ارسال شده مى‏داند، و آيه" وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ .." ؛ ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم ، مگر اينكه .. ( سوره اعراف، آيه 94. ) پس نبى هم مانند رسول جزو استثنا شدگان از عموم نفى است، بدون اينكه عموم مذكور نيازمند به تخصيص جديدى بشود.

و همچنين در مورد امام به آن معنايى كه قرآن كلمه امام را در آن استعمال مى‏كند، چون خداى تعالى امام را به صفت صبر و يقين توصيف كرده، مثلا مى‏فرمايد:" وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ" ؛ و ما بعضى از آنان را پيشوايانى كرديم كه به امر ما هدايت مى‏كنند، و بدين جهت چنين كرديم كه صبر كردند، و به آيات ما يقين داشتند. (سوره الم سجده، آيه 24. )، و نيز امامان را چنين توصيف كرده كه پرده و حجاب از پيش رويشان برداشته شده، مثلا فرموده:" وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ" ؛ و ما اين چنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم ارائه داديم (تا چنين و چنان شود، و) تا از صاحبان يقين گردد.( سوره انعام، آيه 75. ) ، و نيز فرموده:" كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ" ؛ چنان نيست كه شما خيال مى‏كنيد اگر شما علم اليقين داشتيد به سراغ اين موهومات و تفاخرها نمى‏رفتيد، شما قطعا جهنم را خواهيد ديد.( سوره تكاثر، آيه 5 و 6. ) و ما در بعضى از مباحث سابق در اين باره سخن گفتيم. و اما ملائكه آنچه از وحى آسمان كه قبل از نزولش حمل مى‏كنند، و همچنين آنچه‏ از عالم ملكوت مشاهده مى‏كنند، نسبت به خود آنان شهود است، نه غيب، هر چند كه براى ما غيب مى‏باشد، پس نمى‏توان ملائكه را مشمول استثنا دانست، علاوه بر اين جمله" فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً" تنها شامل اهل دنيا مى‏شود كه در روى زمين زندگى مى‏كنند و اگر بنا باشد از سكنه زمين تجاوز كنيم تا شامل ملائكه هم باشد، بايد مردگان را هم كه امور آخرت را كه به نص قرآن غيب اين عالم است مشاهده مى‏كنند مشمول استثنا بدانيم، و حال آنكه قطعا مشمول نيستند، براى اينكه اگر مردگان هم مشمول باشند ديگر حتى يك نفر هم در تحت عموم" فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً" باقى نمى‏ماند، چون هر انسان زمينى روزى از دنيا مى‏رود و غيب عالم را مى‏بيند، و در روز قيامت كه" يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ"، و نيز" ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ" در باره‏اش فرموده، تمامى مردم يك جا مبعوث مى‏شوند، و غيب عالم براى همه مشهود مى‏گردد، پس همانطور كه اموات مشمول استثنا نيستند، به خاطر اينكه عالم اموات غير اين عالم است، همچنين ملائكه هم مشمول نيستند، براى اينكه عالمشان غير اين عالم است.

وي در ادامه مي آورد: در آيه شريفه عموميت" فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً" استثنا شد، به اينكه رسولان به غيب آگاه مى‏شوند. چيزى كه هست اين را هم مى‏فهماند كه رسولان در هر چيزى كه تحقق يافتن رسالتشان مشروط به آن باشد كه نسبت به آن علم غيب داشته باشند، اين علم را خواهند داشت، حال چه متن رسالتشان از قبيل معارف اعتقادى و شرايع دين و قصص و عبرتها و حكمت‏ها و مواعظ باشد، و چه اينكه نشانيهاى رسالتشان باشد و مردم با ديدن آن‏ نشانه و آن معجزه به صدق رسول در ادعاى رسالتش پى ببرند، هم چنان كه در قرآن كريم از بعضى رسولان نمونه‏هايى از اين قبيل حكايت كرده، مثلا در باره صالح فرموده كه به قوم خود گفت:" تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ"؛ سه روز در خانه‏هايتان متمتع گرديد و اين وعده‏اى است كه دروغ نخواهد بود. ( سوره هود، آيه 65) و در باره عيسى فرموده كه به بنى اسرائيل فرمود:" وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ" اگر بخواهيد به شما خبر مى‏دهم كه چه خورديد، و چه چيز در خانه‏هايتان ذخيره كرديد و همين نشانه‏اى است براى شما.( سوره آل عمران، آيه 49)، و نيز آياتى كه در باره وعده‏هاى رسولان آمده، و پيشگويي هايى كه در خود قرآن كريم آمده، همه اينها از موارد اظهار غيب است.

از كتاب خرائج و جرائح از محمد بن فضل هاشمى، از حضرت رضا (ع) روايت شده كه آن جناب نظر كرد به ابن هذاب، و سپس فرمود: اگر به تو خبر دهم كه در همين روزها يكى از ارحامت كشته مى‏شود، آيا تصديقم مى‏كنى؟

گفت: نه، براى اينكه كسى به جز خداى تعالى غيب نمى‏داند.

فرمود: مگر اين خداى تعالى نيست كه مى‏فرمايد:" عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ"، پس رسول اللَّه (ص) كه مرضى نزد خدا است غيب مى‏داند، ما هم ورثه همان رسولى هستيم كه خدا او را به هر مقدار از غيب خود خواسته آگاه كرده، پس ما هم مى‏دانيم آنچه شده و آنچه كه تا روز قيامت خواهد شد .( خرائج و جرائح، ص 306.)

علامه طباطبايي توضيح مي دهد كه روايات در اين باب از حد شمار بيرون است، و مدلول آنها اين است كه رسول اللَّه (ص) علم غيب را از راه وحى از خداى تعالى گرفته، و امامان (ع) از آن جناب به ارث گرفته‏اند.

خواستن مساوي دانستن

از ويژگي هاي علم امام (ع) آن است كه اگر بخواهند مي دانند. اين بدان معناست كه خواستن براي آنان دانستن است همان گونه كه خواستن به معناي توانستن و انجام آن چيز است. روايات بسياري از امامان معصوم (ع) صادر شده است كه مي فرمايند: لو شاؤوا علموا و اذا لم يشاؤوا لم يعلموا؛ هر گاه بخواهند مي دانند ، و هر گاه نخواهند نمي دانند.(بحارالانوار ، ج 26 ، ص 56)

از اين روايات فهميده مي شود كه امامان (ع) هر وقت خواستند چيزي بدانند به مقام نورانيت (بحارالانوار ، ج 26، ص 1) خود توجه نموده و آن را مي دانستند؛‌ ولي هميشه به آن مقام توجه نداشتند. اين مانند فقيهي است كه تمام مسايل نزد او حاضر نيست؛‌ ولي ملكه اجتهاد را دارا مي باشد به طوري كه هرگاه بخواهد مساله اي را بداند به ماخذ حكم رجوع كرده و آن را مي داند.

علم كامل به هستي و موروثي بودن آن

در روايات است كه علم امام معصوم(ع) علمي موروثي است. از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: لو كنت بين موسي و الخضر لاخبرتهما اني اعلم منهما و لانباتهما ما ليس في ايديهما لان موسي و الخضر اعطيا علم ما كان و لم يعطيا علم ما هو كائن الي يوم القيامه و ان رسول الله (ص) اعطي علم ما كان و ما هو كائن الي يوم القيامة فورثناه من رسول الله (ص) وارثة؛ اگر ميان حضرت موسي و خضر بودم ، حتما به اطلاع آنان مي رساندم كه من از آنان آگاه تر و داناترم و چيزهايي را به آن دو مي گفتم كه در حضورشان نبود و از امور اينده بود؛ زيرا به حضرت موسي و خضر(ع) تنها علم وقايع گذشته و حال عطا شده بود و دانش اموري كه در آينده تا قيامت اتفاق مي افتاد به آن دو داده نشده است؛ در حالي كه دانش گذشته و وقايع اينده تا روز قيامت به رسول الله (ص) عطا شده است و ما نيز آن ها را از رسول الله به ارث برده ايم.(بحارالانوار ج 20 ص 17 و ج 26 ص 196)

در اين روايت به خوبي از موروثي بودن علم امام (ع) و نيز دانش كامل به همه وقايع از گذشته و تا قيامت سخن به ميان آمده است كه مختص پيامبر(ص) وامامان معصوم (ع)‌است. تنها چيزي كه درباره علم آينده نياز است آن كه ايشان اراده كنند ولي علوم گذشته و حال در اختيار ايشان است و هماره از آن آگاه هستند.

البته ناگفته نماند كه براي امامان (ع) دو گونه علم بوده است: بعضي از علوم و دانش هاي ايشان از علوم بديهي است كه هرگز از نظرشان غايب نبوده است ؛‌ولي برخي ديگر از علوم ايشان ، به گونه اي بود كه نيازمند تامل و توجه بوده است. از اين روست كه در روايت اين معنا مورد تاكيد قرار گرفته است كه كه ايشان هرگاه مي خواستند مي دانستند: اذا شاؤوا علموا.

در روايتي آمده است كه امام صادق (ع) فرمود: ان الامام اذا شاء‌ ان يعلم علم ؛ بي گمان امام هرگاه خواست كه بداند مي داند.(بحارالانوار ج 26 ص 56)

در روايت ديگري عمار ساباطي مي گويد: از آن حضرت(ع) پرسيدم: ايا امام علم غيب مي داند؟ ايشان فرمود: لا و لكن اذا اراد ان يعلم الشي علمه الله ذلك؛ خير ولي هر گاه خواست چيزي را بداند ،‌خداوند ان را به او ياد مي دهد.( بصائر الدرجات ص 315)

اين دسته دوم از علوم و دانش ها مانند دانش هاي اجتهادي فقيهان است كه از ملكه و توانايي دانستن برخوردار مي باشند ولي تا زماني كه التفات و توجهي بدان پيدا نكنند ، از آن آگاهي ندارند؛‌ ولي همين كه بدان توجه والتفات يافتند با جنبه نوري خويش از آن آگاه مي شوند.

نكته ديگر آن كه علوم آنان دفعي است گرچه معلوم مي تواند تدريجي باشد. به اين معنا علوم آنان همانند قرآن كه به صورت دفعي و يكباره بر قلب پيامبر(ص) نازل شد و خداوند در اين باره فرموده است: و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي ؛ و ما كتاب را بر تو نازل كرديم تا بيانگر تمام چيزها باشد. (سوره نحل آيه 89) ؛ زيرا در اين آيه " لكل شي" به معناي همه چيز است كه با تدريجي بودن سازگار نمي باشد؛ به ويژه آن كه روز مبعث كه روز رسالت پيامبراكرم (ص) است سوره اي نازل شده كه با " اقرا باسم ربك " آغاز شده است. سياق آيات آن سوره به گونه اي است كه اين سوره نخستين سوره اي است كه بر رسول خدا(ص) نازل شده است. از اين سوره نيز بر مي آيد كه نبوت پيش از رسالت بوده است؛ چنان كه از آيات ديگر نيز بر مي آيد كه قرآن به شكل دفعي و يكباره نازل شده است. اين نزول دفعي در شب نوزدهم يا بيست و يكم و يا بيست و سوم ماه رمضان هما سال بوده است و خداوند در اين باره مي فرمايد: انا انزلناه في ليفه مباركة؛ بي گمان ما قرآن را در شب خجسته اي فروفرستاديم (دخان آيه 3)؛ و يا مي فرمايد: انا انزلناه في ليلة القدر؛ بي گمان ما قرآن را در شب قدر فروفرستاديم. (قدر آيه 1)

سپس در طول بيست و سه سال قرآن با توجه به تحقق تدريجي حوادث و رخدادها آن حضرت دوباره بر اساس نزول تدريجي ايات را بر وقايع و رخدادها تطبيق كرد، چنين حالتي نيز در علم و معلوم امام وجود دارد. پس علوم ايشان دفعي است هر چند كه علم آنان به معلوم تدريجي مي باشد.

از رواياتي كه درباره تعليم رسول الله به اميرمومنان علي (ع) وارد شده مي توان دريافت كه تعليم ايشان همانند تعليمي كه در ميان ما رايج است، تدريجي نبوده است، بلكه آن حضرت به شكل دفعي و يكباره همه علوم را به اميرمومنان علي (ع) به وراثت آموزش داده است.

در آن روايات آمده است كه رسول خداوند(ص) در بيماري پايان عمرش ، اميرمومنان علي (ع) را فراخواند و در مدت كوتاه هزار حديث و يا هزار باب و در از دانش را به آن بزرگوار آموخت كه هر كدام از آن ها خود هزار در را مي گشايد: يفتح كل حديث (باب) الف باب.( بصائر الدرجات ، ص 313 تا 315 و نيز بحارالانوار ، ج 22 ، ص 461)

افزايش علم امام درشب هاي جمعه

يكي از ويژگي هايي كه براي علم امام (ع) در روايات بيان شده است ، افزايش علم ايشان در شب هاي جمعه است. در روايتي است كه ارواح امامان معصوم(ع) در شب هاي جمعه بالا مي رود و به نوعي عروج برخوردار مي شود كه در آن عروج علم ايشان افزايش مي يابد. عبارت آن گونه است كه : يزداد في علومهم جما غفيرا؛ و فروان به علوم ايشان افزوده مي شود.

از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: ما من ليلة جمعة الا و لاولياء الله فيها سرور، اذا كانت ليلة الجمعة وافي رسول الله (ص) العرض و وافيت معه فما ارجع الا بعلم مستفاد و لولا ذلك لنفد ما عندنا؛ شب جمعه اي نيست كه مگر آن اولياي خدا سرور ويژه اي در آن دارند، هنگامي كه شب جمعه فرا مي رسد رسول خدا (ص) با عرش (علم خداوندي) ارتباط برقرار مي كند و من نيز همراه با او با عرش تماس حصال مي كنم و در نيتجه آن با علمي كه از آن جا بهره برده ام باز مي گردم و اگر اين نبود ، قطعا آن چه در نزد ما است پايان مي پذيرفت.( بحار الانوار ، ج 23 ، ص 333)

اين مطلب نشان مي دهد كه خواسته هاي ايشان براي دانش بيش تر كه در جمله " اذا شاؤوا علموا" بيان شده است ، از راه صعود ارواح آنان در شب هاي جمعه مي توان اتفاق بيافتد. بنابراين ، آنان برخي از علوم خويش را از راه صعود در شب هاي جمعه به دست مي آورند كه مي تواند شامل علوم ايشان به جزئيات باشد.

شگفت اين كه همه علوم از واسطه پيامبر(ص) مي باشد حتي براي اوصيايي كه در ميان انسان تا قيامت حاضر هستند و پيامبر(ص) به عنوان صادر نخستين و در مقام واسطه فيض ميان خدا و همه پيامبران و اوصيا چه زندگان و چه مردگانشان عمل مي كند.

در روايت ديگري از امام صادق (ع) آمده است: به ارواح پيامبران و اوصيايي كه از دنيا رفته اند و نيز به روح وصي اي كه در ميان شما زندگي مي كند ، اجازه داده مي شود كه به آسمان صعود كنند تا اين كه به عرش پروردگار برسند.. آن گاه پيامبران و اوصيا در حالي سرشار از شادماني و سرور هستند و وصي اي كه در ميان شما زندگي مي كند بسيار بسيار به علمش افزوده مي گردد.(بصائر الدرجات ، ص 131)

بنابراين امامان معصوم (ع) به علم اسمان و زمين و آن چه در آن است و هم چنين وقايع گذشته و حال و آينده آگاه هستند و اين دانش ايشان مي تواند از راه هاي گوناگون به دست آيد كه يكي از آن ها دانش به ماكان و ما يكون از راه صعود و عروج در شب هاي جمعه است.

علم به جزيئات

از روايات پيشين و هم چنين روايات ديگر بر مي آيد كه امامان (ع) هم گونه كه به كليات آگاهي دارند به جزئيات نيز آگاهي دارند و چيزي از ايشان از خفي و اخفي نهان نيست. روايات بسياري است كه در آن بيان شده امامان(ع) به " ما كان و ما يكون و ما هوكائن الي يوم القيامة ؛ از گذشته و حال و آينده تا قيامت " آگاهي دارند و به ذره اي از عالم آگاه و دانا هستند. از جمله اين روايات مي توان به حديث حماد ازامام صادق (ع) اشاره كرد كه فرمود: نحن والله نعلم ما في السموات و ما في الارض و مافي الجنة و ما في النار و ما بين ذلك؛ به خدا سوگند ما به تمام آن چه در اسمان ها و زمين اتفاق مي افتد و نيز به وقايع بهشت و دوزخ و رخدادهاي آن آگاهيم .

حماد مي گويد : من ازاين فرمايش حضرت مبهوت شدم و به ايشان نگريستم كه حضرت خطاب به من سه بار فرمود: ان ذلك من كتاب الله ؛ همه اين ها را از كتاب خدا مي دانم. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: و يوم نبعث من كل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا علي هولاء و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي و هدي و رحمه و بشري للمسلمين ؛ و به ياد آور روزي را كه در هر امتي ، گواهي از خودشان بر ايشان مي انگيزيم و تو را نيز بر اينان گواه مي آوريم و اين كتاب را كه روشنگر هرچيز و رحمت و بشارت براي مسلمانان است بر تو فروفرستاديم.( نحل آيه 89)

سپس باز فرمود: انه من كتاب الله فيه تبيان كل شي ، فيه تبيان كلي شي ؛ همه اين ها را از كتاب خدا مي دانم؛ زيرا آن روشنگر همه چيز است و تمام امور را بيان مي كند.(بصائر الدرجات ص 128 و بحارالانوار ج 26 ص 8 و ج 92 ص 85 و روايات ديگر)

وضعيت امامان نسبت به هم ديگر به گونه اي است كه هرچيزي را يك امام مي داند امام ديگر نيز مي داند؛ زيرا آنان نور يگانه اي هستند و همه متصل به نور محمدي (ص) مي باشند.

علم به خفيات و نيات مردمان

چنان كه از اين حديث و روايات ديگر به دست آمده همه امامان(ع) بر همه اعمال امت ها و مردمان آگاهي دارند و اين آگاهي به سر و نيت و خفيات آنان نيز مي باشد؛ زيرا آنان چنان كه‌ آيه 89 سوره نحل بيان كرده است گواهان خداوند و شاهدان وي مي باشند و براي شهادت و گواهي نيازمند علم به همه خفيات آدمي است.

عرضه اعمال مردمان بر امامان (ع) كه در رواياتي چون روايات باب 20 مجلد 23 ص 333 آمده است بيانگر اين معناست كه آنان هم بر جزئيات و مشهودات آگاهي دارند هم بر غيب و نهان دل هاي آدمي و بر اين اساس در روز قيامت مي تواند شاهد بر امت و پيامبر(ص) بر اين امامان (ع) باشند كه نمايندگي و وصايت از وي دارند.

علم به مرگ خويش

به نظر مي رسد كه اين آگاهي داراي محدوديت هايي نيز بوده است و به شكلي مي تون گفت كه علم ايشان داراي كرانه مندي بوده است. از جمله مي توان به روايات درحد استفاضه يا در حد تواتر معنوي اي اشاره كرد كه بر عدم آگاهي امامان (ع) ازمرگ خود دلالت دارد. از آن جمله مي توان به كلام اميرمومنان علي (ع) اشاره كرد كه مي فرمايد: هر چه تفحص كردم كه بدانم مرگم چه هنگام است نتوانستم… تا اين كه مي فرمايد: هيهات ! علم مخزون ؛ دور است. اين دانش نهاني و اندوخته ويژه خداوند است.(نهج البلاغه ؛ خطبه 149)

ولي با توجه به آيات و روايات بسياري ديگر مي توان گفت كه اين ندانستن مربوط به جهات ظاهري و حساب ها و تجربيات و اسباب بشري است كه ناظر به جنبه بشري بودن آنان مي باشد. به اين معنا كه از نظر جهات بشري اين گونه است؛‌ چنان كه پيامبران(ع) نيز هماره مي فرمودند: انما انا بشر مثلكم؛‌ ما همانند شما بشري هستيم كه نيازمند زن و خواب و خوراك هستيم. اما در همان حال جنبه اي ديگري داشتند كه ازآن در آيات به جنبه يلي الربي ياد مي شود و در آيه اي آمده است: انما يوحي الي ؛ به جز آن كه بر ما وحي مي شود و با خداوند در ارتباط هستيم.

بنابراين منافاتي نيست كه ايشان به واسطه جنبه نوري و توجه يافتن بدان ، هر چه را بخواهند، بدانند: اذا شاؤوا علموا.

پيامبر اكرم (ص) نيز جنبه ظاهري داشته و خداوند درباره آن بزرگوار مي فرمايد: قل انما انا بشر مثلكم؛ بگو من تنها بشري همسان شما هستم.(كهف آيه 110)

در روايت است كه در يكي از جنگ ها كه آن حضرت با اصحاب خود به مدينه بر مي گشتند، در يك فرسنگي مدينه نزد چاهي به نام " بقعا " منزل نمودند. حضرت (ص) در همان جا به علم غيب ، مرگ يكي از منافقان را به اصحاب خود خبر دادند.

پس به سبب توفان شديد، شترها از جمله شتر حضرت گم شدند و حضرت دستور دادند كه برويد شترم را پيدا كنيد.

يكي از منافقان گفت: اين مرد ادعا دارد كه مرگ يكي از ما را از غيب مي داند و خبر مي دهد و حال آن كه نمي داند كه شترش كجاست؟

اين سخن را به پيامبر(ص) رساندند. ايشان فرمود: در فلان دره ريسمان شترم به خاري گير كرده است. رفتند و ديدند به همان گونه اي بود كه آ‌ن حضرت(ص) خبر داده بودند.(بحارالانوار ، ج 2 ص 284 و نيز مجمع البيان، طبرسي، ج 10، ص 23 و الميزان، ج 19، ص 284)

بنابراين امامان (ع) به مرگ خويش نيز عالم و آگاه هستند، البته اين زماني است كه بخواهند و از جنبه نوري خويش بهره گيرند.

اما اين كه چرا با آن كه آنان به مرگ خود و ديگران آگاهي داشتند ولي با خوردن انگور مسموم يا حضور در مسجد موجبات مرگ و شهادت خويش را فراهم مي آورند، پرسشي است كه نكته اي در آن مغفول شده است. به اين معنا كه اساسا بايد توجه داشت كه هر چيزي تا واجب الوجود نشود به وجود نمي آيد: الشي ما لم يجب لم يوجد. بنابراين هر كاري نسبت به كننده و فاعل خودش ضروري نيست،‌بلكه تنها نسبت به علت تام آن ضروري مي شود. از آن جايي كه اراده و مشيت الهي جزو علت تامه است و تنها علم و آگاهي معصوم و اراده وي كارساز نمي باشد ،‌ نمي توان گفت كه كاري از دست امام (ع) بر مي آمد. اين همان چيزي است كه در آيات قرآني به " ما تشاوون الا ان يشاء الله ؛‌ هر آن چه را خدا خواست و اراده كرد شما مي خواهيد ،‌ از آن ياد شده است. بنابراين علت تام تحقق چيزي اراده الهي است. بنابراين مي توان گفت كه تحقق فعل و تحت تكليف بودن آن با ضروري بودن آن منافات ندارد؛‌ چنان كه افعال ارادي انسان اين گونه است. به اين معنا كه انسان به انجام آنها مكلف است ولي در همان حال ضروري نيز مي باشد.

بر اين پايه است كه امامان(ع) با اين كه مي دانستند، شهيد مي شوند،‌ اقدام به انجام فعل مي كردند. حضرت اميرمومنان(ع) بر اين اساس به محراب مي رود و امام حسن (ع) وامام رضا(ع) نوشيدني مسموم از انار و انگور مي خورند و يا حضرت سيد الشهداء (ع) وارد كربلا مي شوند و در صدد چاره جويي و دفع قضا و قدر الهي بر نمي ايند.

به سخن ديگر، انسان گاهي از اوقات به علم قطعي مي داند كه به فعل اختياري خود در ساعتي معين زهر مي خورد و يا در فلان ميدان و خيابان تصادف مي كند و جانش را از دست مي دهد؛‌ و گاهي ديگر نيز قطعا مي داند كه به فعل اختياري و ارادي خود در ساعتي مشخص تصادف كرده و يا تير مي خورد ،‌ ولي اين واقعه مشروط به رفتن است،‌ به گونه اي كه اگر برود كشته مي شود و اگر نرود از مرگ خواهد جست.

در صورت نخست ، هر گونه چاره جويي بيهوده و بي معناست؛ زيرا انسان خود را در هلاكت واقع مي بيند ،‌ نه آن كه خود را در هلاكت مي اندازد تا گفته شود: لاتلقوا بايديكم الي التهلكه ؛‌ با دست خود ، خود را در هلاكت نيندازيد.(بقره آيه 195) ؛ زيرا اين خطاب اصولا متوجه چنين شخصي نيست.

اما در صورت دوم تمسك به اسباب و بهره گيري از آن ها براي چاره جويي و خودداري از رفتن به هلاكت جا دارد و خطاب آيه 195 نيز متوجه اوست.

اقدام امامان معصوم (ع) از قبيل صورت نخست است كه وقوع حتمي فعل را چه بخواهند و چه نخواهند مي دانستند و چاره جويي و نرفتن آنان معناي نداشت؛ زيرا همه برخلاف علم قطعي اوست كه مفروض است. در حقيقت قضاياي كه امامان (ع) با آن رو به رو بودند از نوع وقوع در هلاكت بوده نه ايقاع و القاي در آن ؛ يعني آنان خود را در هلاكت مي ديدند نه آن كه در هلاكت واقع مي سازند.

به سخن ديگر، امامان معصوم(ع) برابر اموري كه مي دانستند به هر حال واقع خواهد شد،‌ تسليم بودند و در مقام چاره جويي و رهايي از آن بر نمي آمدند: خداوند مي فرمايد: قل لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الي مضاجعهم ؛ بگو اگر شما در خانه هاي خود هم بوديد،‌ كساني كه كشته شدنشان نوشته شده و قضاي حتمي الهي است، قطعا با پاي خود در قتلگاه هاي خويش حاضر مي شدند.(سوره آل عمران آيه 154)

مقام فقري امام(ع)

انسان كامل كسي است كه در مقام فقري مي باشد و درك كرده كه از خود هيچ ندارد و همه چيز از آن غني بالذات يعني خداوند تعالي است. از اين روست كه انسان كاملي چون امامان معصوم (ع) مي دانند كه در مقام فقر ذاتي مي باشند و هيچ كمال مستقلي براي ايشان نيست. اين مساله موجب مي شود كه علم خويش را نيز از آن خداوند بدانند و در مسير اراده و مشيت الهي گام بردارند و در مقابل كتاب حتم الهي مقاومت نكرده بلكه تسليم محض باشند.

نتيجه آگاهي امام به مقام فقري خويش ، تسليم محض بودن در برابر خداوند و مشيت اوست. از اين روست كه آنان هماره اهل تسليم بودند و مقاومتي نداشتند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا