بهشتي بي آفتاب
ما انسان ها عادت كرده ايم كه با معيارهاي دنيايي همه چيز را بسنجيم و تصويري كه از آخرت و جهان ديگر به دست مي دهيم شباهتي بسيار با دنيا دارد هر چند كه برخي استثنائات را پذيرفته ايم وبراي بهشت، اموري چون فقدان تكليف و مشكلاتي چون خريد و فروش، ازدواج ، بي خانماني و مانند آن را حل كرده ايم ولي نتوانسته ايم با معيارهاي قراني به آخرت بنگريم.
بسياري از دوستان هماره از وضعيت زنان و شوهرانشان سوال مي كنند كه آيا با آن ها هستند و اگر زنان بهشتي را در اختيار دارند، زنان انساني آن ها چه مي شود؟ يا اين كه مي گويند: اين عذاب ها و سختي ها در دنيا به گونه اي است كه انسان پس از مدتي با آن خو مي گيرد و برايش قطب شمال و جنوب با سرماي جانكاهش بهشت مي شود و يا كويرهاي سوزان با درجه حرارتي كه خون آدمي را نيز به جوش مي آورد، آن چنان لذت بخش مي شود كه حاضر نيست ترك وطن كند. سفرهاي عارف سده هفتم ابن عربي به مناطق مختلف جهان از كشورش اندلس تا ايران موجب شده است به اين باور برسد كه براي دوزخيان جاويدان در دوزخ نيز روزي عذاب هاي الهي برايشان عذب و گوارا و شيرين مي شود. از اين روست كه عذاب را خداوند از واژه عذب گرفته است تا به اين گوارايي و شيريني اشاره داشته باشد و بگويد كه به هر حال دوزخ هم براي جاويدانان در آن روزي شيرين و عذب مي شود. آيا واقعا اين طور است؟
به نظر مي رسد كه آيه 48 سوره ابراهيم كه خداوند در آن به تغيير و تبديل وضعيت زمين و آسمان ها در قيامت و ايجاد و انشاي جهاني ديگر از آسمان و زمين اشاره دارد، موجب اين باور شده است كه وضعيت آن چنان تغيير نمي كند و اگر هم تغييراتي رخ نمايد بسيار جدي و مهم نيست كه از آن به تغييرات ماهوي ياد شود. اين در حالي است كه اين آيه كه مي فرمايد: يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ؛ آن روز که زمين به زمينی جز اين بدل شود و آسمانها به آسمانی ديگر ، و همه در پيشگاه خدای واحد قهار حاضر آيند؛ و هم چنين آيات ديگر بيانگر نوعي تغيير است كه مي توان به تغيير ماهيت از آن ياد كرد. بنابراين تنها وجه مشتركي كه ميان جهان كنوني و جهان تبديلي آخرت مي توان يافت در همان جسمانيت آن است و در امور ديگر تفاوت ها آن چنان زياد و بزرگ است كه نمي توان به سادگي از كنار آن گذشت.
در تفسير اين فراز از آيه مباركه دو نظر است:
1 – به باور «ابن عباس» منظور اين است كه روز جزا و كيفر خدا روزى است كه اصل زمين مىماند، امّا چهره و هيئت آن با از بين رفتن كوهها و جنگلها و پست و بلندى ها دگرگون مىشود و به صورت صاف و پاك بسان نقره سفيد مىگردد؛ ديگر نه خونى در آن مىريزد و نه گناهى بر روى آن انجام مىگيرد؛ و آسمان ها نيز دگرگون مىگردند و ماه، خورشيد و ستارگان نابود مىشوند و آن گاه اين شعر را مىخواند كه: فما الناس بالناس الّذين عهدتهم و لا الدّار بالدّار الّتى كنت اعرف نه، مردم آنانى هستند كه با آنان آشنا بودم، و نه خانه آن خانهاى است كه من مىشناختم.
روايت «ابوهريره» از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نيز اين بيان را تأييد مى كند كه فرمود: خدا زمين را به زمين ديگرى تبديل مىكند ونيز آسمان ها را دگرگون مىسازد و آن ها را بسان سفرهاى صاف و بدون كژى و انحراف درمى آورد، آن گاه مردم به سوى آن رانده مىشوند و هر كس در جاى نخستين خود قرار مىگيرد و هر آنچه در دل زمين بوده و يا بر پشت آن قرار داشته در جايگاه خود استقرار مىيابد.
2 – امّا به باور گروهى از مفسّران از جمله «جبايى» منظور اين است كه: زمين و آسمان به زمين و آسمان ديگرى تبديل مىگردد. در تفسير اهل بيت عليهم السلام از حضرت باقر و صادق عليهما السلام روايت شده است كه: زمين به صورت نان تازهاى درمىآيد كه مردم تا پايان حساب از آن مىخورند؛ چرا كه خدا مىفرمايد: ما آنان را جسدى قرار نداديم كه غذا نخورند.
«سهل بن ساعدى» از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده است كه فرمود: مردم بر زمين صاف و سپيدى كه نشانهاى براى كسى در آن نيست محشور مىگردند. از «ابن مسعود» است كه در روز رستاخيز كره زمين به آتش تبديل مىگردد و وراى زمين بهشت پرطراوت و زيباى خداست كه مردم به منظرههاى زيباى آن مىنگرند، و آن گاه كه هنوز حسابرسى آغاز نشده است، مردم بر روى آن كوره داغ و سوزان سخت پريشان و ناراحت در انتظار فرجام كار خويش هستند. «كعب» مىگويد: آسمان ها و درياها شعلهور مىگردند و زمين دگرگون مىشود.
از «ابوايوب» آوردهاند كه يكى از دانشمندان يهود نزد پيامبر آمد و گفت: اى پيامبر خدا، اين آيه را ديدهاى كه مىفرمايد: «يوم تبدّل الارض غير الارض…» روزى كه زمين، به زمين ديگرى تبديل مىگردد… پيامبر فرمود: آرى، منظورت چيست؟ پرسيد: در آن روز مردم كجا خواهند بود؟ پيامبر فرمود: مردم آن روز ميهمانان خدا هستند؛ از اين رو هرگز در اين مورد فرو نمىمانند. به باور پارهاى، زمين آن روز براى گروهى به بهشت تبديل مىگردد و براى گروهى ديگر به دوزخ سوزان. امّا به باور «حسن» مردم آن روز در زمين ديگرى كه زمين آخرت است و دوزخ نيز در آنجاست محشور مىگردند. يادآورى مى گردد كه آيه تقديرى دارد كه در اصل اين گونه است: «تبدّل السّماوات غير السّماوات» كه به خاطر وجود قرينه حذف شده است. وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ. و مردم از دل گورها سر بر مىآورند و آشكار مىگردند، و همه براى حساب و كتاب در پيشگاه خداى يكتا كه حيات و مرگ به دست اوست حضور مىيابند. با اين كه همه پديدهها و همه چيز در هر حال در پيشگاه خدا آشكار است، بدان دليل در اين آيه برخاستن مردگان از دل گور را پديدار شدن در پيشگاه خدا عنوان مىدهد كه در آن روز و آن مرحله، حساب مردم تنها با خداست و همه براى حساب و كتاب و دريافت پاداش و كيفر خويش حضور مىيابند.
علامه طباطبايي در الميزان در ذيل آيه مي نويسد: با در نظر گرفتن الف و لام عهد و واو عاطفه تقدير آيه چنين مىشود:" يوم تبدل هذه الارض غير هذه الارض و تبدل هذه السماوات غير هذه السماوات- روزى كه اين زمين بغير اين زمين مبدل مىشود و اين آسمانها به آسمانهايى غير اين مبدل مىگردد".
آن گاه درباره وجوهى كه در معناى مبدل شدن زمين و آسمانها ذكر شده است (يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ) مي نويسد: مفسرين در معناى مبدل شدن زمين و آسمانها اقوال مختلفى دارند: بعضى «1» گفتهاند: آن روز زمين نقره و آسمان طلا مىشود. چه بسا تعبير كردهاند كه زمين مانند نقره پاك و آسمان مانند طلا درخشان مىشود. بعضى «2» ديگر گفتهاند: زمين جهنم و آسمان بهشت مىشود. يكى ديگر «3» گفته: زمين يكپارچه نان خوش طعمى مىشود كه مردم در طول روز قيامت از آن مىخورند. ديگرى «4» گفته: زمين براى هر كسى به مقتضاى حال او مبدل مىشود. براى مؤمنين به صورت نانى در مىآيد كه در طول روز عرصات از آن مىخورند و براى بعضى ديگر نقره، و براى كفار آتش مىشود. عدهاى «5» گفتهاند: مقصود از تبديل زمين كم و زياد شدن آن است. به اين معنا كه كوهها و تپهها و گوديها و درختان همه از بين رفته، زمين مانند سفره، گسترده تخت مىشود، و دگرگونى آسمانها به اين است كه آفتاب و ماه و ستارگان از بين مىروند، و خلاصه آنچه در زمين و آسمانست وضعش عوض مىشود.( (1) فخر رازى، ج 19، ص 146 از ابن مسعود، روح البيان ج 4، ص 436، به نقل از قرطبى. (2) مجمع البيان، ج 6، ص 325، به نقل از ابن مسعود. (3) مجمع البيان ج 6، ص 324، از زراره و محمد بن مسلم. (4) مجمع البيان ج 6 ص 325 (5) تفسير فخر رازى ج 19 ص 146)
منشاي اين اختلاف در تفسير تبديل، اختلاف رواياتى است كه در تفسير اين آيه آمده است. و اختلاف روايات در صورتى كه معتبر باشند، خود بهترين شاهد است بر اينكه ظاهر آيه شريفه مقصود نيست، و اين روايات به عنوان مثل آمده است.
دقت كافى در آياتى كه پيرامون تبديل آسمانها و زمين بحث مىكند اين معنا را مىرساند كه اين مساله در عظمت به مثابهاى نيست كه در تصور بگنجد، و هر چه در آن باره فكر كنيم- مثلا تصور كنيم زمين نقره و آسمان طلا مىشود و يا بلنديها و پستىهاى زمين يكسان گردد و يا كره زمين يك پارچه نان پخته گردد باز آنچه را كه هست تصور نكردهايم. و اين گونه تعبيرها تنها در روايات نيست، بلكه در آيات كريمه قرآن نيز آمده است، مانند آيه" وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها" ؛ روشن گرديد زمين به نور پروردگارش. (سوره زمر، آيه 69.) و آيه" وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً" ؛ و كوهها براه انداخته مىشوند تا سراب شوند. (سوره نبا، آيه 20. ) و آيه" وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ" ؛ و كوهها را مىبينى و جامدشان مىپندارى با اينكه چون ابرها در حركتند.( سوره نمل، آيه 88)
البته در صورتى كه مربوط به قيامت باشد- و همچنين آياتى ديگر، كه مانند روايات از نظامى خبر مىدهد كه ربط و شباهتى به نظام معهود دنيوى ندارد، چون پر واضح است كه روشن شدن زمين به نور پروردگارش غير از روشن شدن به نور آفتاب و ستارگان است. و همچنين سير و به راه افتادن كوهها در آن روز غير از سير در اين نشاه است، زيرا سير كوه در اين نشاه نتيجهاش متلاشى شدن و از بين رفتن آنست، نه سراب شدن آن، همچنين بقيه آيات وارده در باب قيامت. و ما اميدواريم خداى سبحان توفيقمان دهد كه در اين معانى بحث مفصلى ايراد كنيم- ان شاء اللَّه تعالى.
وي در ادامه بحث مي نويسد: در معانى الاخبار به سند خود از ثوبان نقل كرده كه مردى يهودى خدمت رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: اى محمد!. ثوبان ناراحت شد و او را با پايش بلند كرد و گفت بگو: يا رسول اللَّه. يهودى در جوابش گفت: من او را جز به اسمى كه خانوادهاش برايش گذاشتهاند صدا نمىزنم. آن گاه گفت: به من خبر بده از اين كلام خدا كه گفته است:" يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ"، در آن روز مردم كجا هستند؟ رسول خدا فرمود: در ظلمت پايينتر از محشر. پرسيد: اولين چيزى كه اهل بهشت در هنگام ورودشان مىخورند چيست؟ فرمود: جگر ماهى. پرسيد: بعد از آن اولين شربتى كه مىآشامند چيست؟ فرمود: سلسبيل. گفت: درست گفتى اى محمد «1». مؤلف: اين روايت را الدر المنثور از مسلم و ابن جرير و حاكم و بيهقى- در كتاب الدلائل- از ثوبان نقل كرده است، اما تا كلمه" در ظلمت"، البته از عدهاى از عايشه روايت شده كه خود او از رسول خدا (ص) اين سؤال را كرد، و حضرت در جوابش فرمود: آن روز مردم در صراطند. (الدر المنثور، ج 4، ص 90. )
و در تفسير عياشى از ثوير بن ابى فاخته از حسين بن على (ع) روايت آورده كه در معناى" تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ" فرموده است: به زمينى عوض مىشود كه روى آن گناهى نشده است، و زمينى است بارز، يعنى كوه و نبات ندارد، مانند روز نخستى كه خدا آن را گسترده كرده بود (تفسير عياشى، ج 2، ص 236، ح 52)
مؤلف: اين روايت را قمى (تفسير قمى، ج 1، ص 372) در تفسير خود آورده. و از آن بر مىآيد كه در روز پيدايش زمين، كوه و پستى و بلندى و همچنين روييدنى در زمين نبوده است، و پس از اتمام خلقت آن، اين چيزها در زمين پيدا شده است. و در الدر المنثور است كه بزار، ابن منذر، طبرانى، ابن مردويه و بيهقى در كتاب" البعث" از ابن مسعود روايت كردهاند كه گفت: رسول خدا (ص) در تفسير آيه" تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ" فرمود: زمينى سفيد رنگ مانند نقره كه در آن هيچ خونى به حرام ريخته نشده و هيچ گناهى در آن نشده باشد ( الدر المنثور، ج 4، ص 90)
مؤلف: الدر المنثور اين روايت را از ابن مردويه از على (ع) از آن جناب نيز نقل كرده است. باز در همان كتابست كه ابن ابى الدنيا در كتاب" صفة الجنة" و ابن جرير، ابن منذر و ابن ابى حاتم از على بن ابى طالب نقل كردهاند كه در ذيل آيه" تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ" فرموده است: زمينى از نقره و آسمانى از طلا () الدر المنثور، ج 4، ص 91.)
مؤلف: بعضى از مفسرين، كلام على (ع) را حمل بر تشبيه كردهاند، هم چنان كه در حديث ابن مسعود هم ديديد كه داشت: زمينى چون نقره. و در كافى به سند خود از زراره از امام باقر (ع) روايت كرده كه گفت: ابرش كلبى از آن حضرت از آيه" يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ" سؤال كرد، امام فرمود: زمين مبدل به نانى پاكيزه مىشود كه مردم از آن مىخورند تا رسيدگى به حسابها تمام شود. ابرش مىگويد: پرسيدم آخر آن روز مردم در گرفتارى محشرند، كجا حال و حوصله نان خوردن دارند؟ فرمود: چطور آنهايى كه در آتشند عذاب آتش از خوردن ضريع و آشاميدن حميم بازشان نمىدارد، آن وقت محشر، محشريان را از خوردن باز مىدارد؟( تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 555 بنقل از كافى)
مؤلف: اينكه فرمود: زمين مبدل به نانى پاكيزه مىشود احتمال دارد از باب تشبيه باشد هم چنان كه از خبرى كه اينك مىخوانيد همين معنا بر مىآيد. در ارشاد مفيد و احتجاج طبرسى از عبد الرحمن بن عبد اللَّه زهرى، روايت آمده كه: زمانى هشام بن عبد الملك به زيارت خانه خدا آمده بود، وقتى وارد مسجد الحرام شد تكيه بر دست پسر سالم، غلام خود كرده بود، و اتفاقا امام باقر (ع) هم در مسجد نشسته بود. سالم غلام هشام به او گفت: يا امير المؤمنين! اين محمد بن على است كه اينجا نشسته. گفت: اين همانست كه مردم عراق مفتون و شيفته اويند؟ گفت آرى. گفت: نزد او برو و بگو امير المؤمنين مىگويد مردم در قيامت تا تمام شدن حساب چه مىخورند و چه مىآشامند؟ امام باقر (ع) فرمود: مردم در سرزمينى محشور مىشوند كه مانند قرص نانى پاكيزه است و در آن نهرها جارى است، هم مىخورند و هم مىآشامند تا حسابها پايان پذيرد. راوى مىگويد: هشام از شنيدن اين پاسخ خوشحال شد و پنداشت كه مىتواند با يك اشكال ديگر بر آن جناب غلبه كند. گفت اللَّه اكبر! برو بگو آن روز موقف محشر كجا مىگذارد كسى به فكر خوردن و آشاميدن بيفتد؟ امام باقر در پاسخ واسطه فرمود: آتش سختتر است يا موقف حساب؟ اهل آتش غذا مىچشند و آشاميدنى مىآشامند، و عذاب آتش از اين كار بازشان نمىدارد، به اهل بهشت خطاب مىكنند كه براى ما آب و يا از آن نعمتها كه خدا روزيتان كرده بياوريد. هشام بعد از شنيدن اين جواب ساكت شد و ديگر نتوانست چيزى بگويد (احتجاج طبرسى، ج 2، ص 58)
و در الدر المنثور است كه: ابن مردويه از افلح غلام ابى ايوب، روايت كرده كه گفت: مردى از يهود نزد رسول خدا (ص) آمد و از معناى آيه" يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ" پرسش كرد و گفت: آن چيزى كه زمين به آن عوض مىشود چيست؟ فرمود قرص نانى است. يهودى گفت: پدرم فدايت باد!" در مكة" است؟ رسول خدا (ص) خنديد آن گاه فرمود: خدا يهود را بكشد! هيچ ميدانيد معناى" در مكة" چيست؟" در مكة" به معناى نان خالص و يا مغز نان است. (الدر المنثور، ج 4، ص 91)
و در همان كتاب است كه: احمد، ابن جرير، ابن ابى حاتم و ابو نعيم- در كتاب الدلائل- از ابى ايوب انصارى روايت كردهاند كه گفت: يكى از علماى يهود نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: به من خبر ده از معناى كلام خدا كه مىفرمايد:" يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ" آن روز خلايق كجا هستند؟ فرمود مهمانان خدايند و هيچ چيز خدا را عاجز نمىكند (الدر المنثور، ج 3، ص 91).
مؤلف: اختلاف روايات در تفسير" تبديل زمين" خالى از اين دلالت نيست كه مقصود از همه آنها مثال است كه به منظور تقريب ذهن زده شده، و گر نه آنچه مسلم از معناى تبديل است اين است كه آن روز هم، حقيقت زمين و آسمان تفاوتى پيدا نمىكنند، چيزى كه هست نظام آخرتى آنها با نظام دنيائيشان فرق مىكند.
و در معانى الاخبار به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: از امام باقر (ع) شنيدم كه فرمود: خداوند عز و جل از روزى كه زمين را خلق كرده تا كنون هفت عالم آفريده كه هيچ يك از آنها از نوع بنى آدم نبودند، همه آنها را از خود زمين خلق كرد و در زمين منزل داد و هر يك را بعد از انقراض عالم قبليش خلق كرد. و بعد از آن هفت عالم، خلقت اين عالم (عالم بشريت) را شروع كرد، و اولين فرد بشر يعنى آدم را آفريد و ذريه او را از او خلق فرمود. نه، به خدا سوگند از آن روز كه خداوند بهشت را خلق كرده از ارواح مؤمنين خالى نبوده، و از آن روز كه آتش دوزخ را آفريده از ارواح كفار و گنهكاران خالى نبوده است. آرى، شماها شايد خيال كنيد كه وقتى قيامت شد و بدنهاى اهل بهشت با ارواحشان به بهشت رفتند و بدنهاى اهل جهنم با ارواحشان در آتش داخل شدند ديگر بساط خلقت برچيده شده، كسى در روى زمين او را بندگى نمىكند، و او خلقى را براى بندگى و توحيدش نمىآفريند؟ نه چنين نيست، بلكه به خداوند قسم كه او خلقى را بدون نر و مادهاى قبلى مىآفريند تا او را به يكتايى بپرستند و تعظيم كنند. و براى ايشان زمينى خلق مىكند تا بر پشت خود حملشان كند. و آسمانى خلق مىكند تا بر آنان سايه بيفكند، آيا مگر جز اين است كه خداى تعالى فرموده:" يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ" و نيز فرموده:" أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ" ( اين حديث با اندكى اختلاف در تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 554، ح 135 به نقل از خصال شيخ صدوق آمده است)
مؤلف: نظير اين روايت را عياشى در تفسير (تفسير عياشى، ج 2، ص 238، ح 57. ) خود از محمد بن مسلم از آن جناب نقل كرده و اين روايت مطلبى را مىگويد كه در هيچ يك از روايات قبلى نبود. و در تفسير قمى در ذيل" يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ" نقل كرده كه معصوم فرمود: زمين به صورت نانى سفيد در مىآيد كه مؤمنين در موقف قيامت از آن مىخورند. و در ذيل جمله" وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ" فرمود: بعضى با بعضى ديگر نزديك مىشوند." سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ" مقصود از" سرابيل" پيراهن است .
قمى گفته است: در روايت ابى الجارود از امام باقر (ع) آمده كه: در ذيل جمله" سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ" فرموده:" قطران" مس داغ شده است كه از شدت حرارت آب شده باشد، هم چنان كه خداى عز و جل فرموده:" وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ" يعنى آن مس گداخته جامه آنها مىشود و آتش دلهايشان را مىپوشاند (تفسير قمى، ج 1، ص 372.)
مؤلف: يعنى مقصود از مجموع دو جمله" سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ" و جمله" تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ" بيان اين معناست كه بدنهاى اهل جهنم با مس گداخته و صورتهايشان با آتش پوشيده شده است.
از اين مطالب كه در اين جا علامه طباطبايي و شيخ طبرسي در مجمع البيان از افراد مختلف مطرح شده مي توان به دست آورد معيارهايي كه براي آخرت و جهاني ديگر در نظر گرفته شده است، همان معيارها و ملاك هايي است كه آدمي بدان عادت كرده است. اين در حالي است كه جهاني ديگر به حقيقت جهاني ديگر است. اين مطلب را مي توان از روايات بيان شده و نيز آيات ديگر به دست آورد، چنان كه علامه هر از گاهي بدان اشاره كرده است.
دوزخ و بهشت در آميخته
از اين روست كه علامه طباطبايي در پاسخ به شاگردانش هماره بر اين نكته تاكيد مي ورزيده است كه ما در نشاة ماده قرار داريم و در نظام ماده يك سلسله احكاي مشاهده مي كنيم كه مختص به همين نظام مادي دنياست؛ ولي در عالم ديگر و جهان آخرتي ، احكام اين نظام مادي حكم فرما نيست. در آن جا احكامي است كه در نظام مادي وجود ندارد، چنان كه نظام مجردات نيز متفاوت با نظام مادي مي باشد.
بنابراين، ممكن است كه برخلاف احكام نظام عالم ماده ، بهشت با همه عالم برابر باشد و هم جهنم ، و هيچ گونه تزاحمي هم نباشد؛ زيرا تزاحم در عالم ماده است. اين به معناي آن نيست كه عالم آخرت، عالم مجردات باشد؛ زيرا آن خود نظامي خاص است. روايتي از پيامبر(ص) اين معنا را تاييد مي كند ؛ زيرا هنگامي كه از پيامبر(ص) سوال شد: به بهشتي فرا مي خوانيد كه " عرضها السموات و الارض(آل عمران آيه 133) و وسعتش همه جا را گرفته است، ديگر براي دوزخ جايي نمي ماند؟
آن حضرت (ص) در پاسخ فرمود: هنگامي كه خورشيد غروب مي كند، روشنايي آن كجا مي رود؟(بحارالانوار ؛ ج 8 ص 83 و ج 10 ص 58)
در اين عبارت عرض به معناي وسعت است نه به معناي عرضي كه در برابرش طول قرار دارد. بنابراين به معناي آن است كه بهشت به تمام جهات احاطه دارد.
به هر حال جهان آخرت خود نظامي خاص دارد كه در آن تزاحمي نيست و احكام جهان مشهود را نمي بايست به جهان غير مشهود و آخرت سرايت داد. بنابراين اشكالي ندارد كه بهشت مساوي مجموع عالم باشد؛ چنان كه آيه 132 سوره آل عمران بدان اشاره دارد. اين در حالي است كه جاي دوزخ نيز هم همه عالم است بي آن كه تزاحمي ميان دو عالم باشد.
اين تصويري كه قرآن و روايات از دوزخ و بهشت به دست مي دهند به گونه اي است كه دوزخ و بهشت به هم آميخته اند و در حالي كه همه جهان آخرت بهشت است در همان حال دوزخ است بي آن كه تزاحمي ميان آن دو باشد؛ زيرا نظام آخرت و احكام آن با نظام دنيا متفاوت است.
سايه بي خورشيد و آفتاب
از نمونه اين تفاوت ماهيت دو جهان دنيا و آخرت مي توان به آياتي اشاره كرد كه به سايه بي آفتاب اشاره دارد. خداوند در آيه 13 سوره انسان مي فرمايد: لايرون فيها شمسا و لا زمهريرا؛ در آن جا نه خورشيدي است و نه سرمايي.
اين در حالي است كه در آيه 30 سوره واقعه و 57 سوره نساء و 35 سوره رعد و 41 سوره مرسلات و 56 سوره يس و نيز 14 سوره انسان سخن از سايه در بهشت است. خداوند در ادامه همان آيه مي فرمايد: هم و ازواجهم في ظلال علي الارائك متكون؛ بهشتيان با همسرانشان در زير سايه ها بر درخت ها تكيه مي زنند.
در روايات نيز داريم كه در صحراي محشر مومن راحت و آسوده مي نشيند و درختي بر او سايه مي اندازد. بنابراين سايه داشتن ربطي به فقدان خورشيد ندارد؛ زيرا مي تواند سايه باشد بي آن كه خورشيدي باشد؛ زيرا آن چه سايه بدان نياز دارد، نور و روشنايي است كه همان موجب مي شود تا سايه باشد. آن چه در بهشت است روشنايي است و همان روشنايي و نور است كه موجب مي شود تا بهشت لذت بخش شود.
باده بهشتي
باده هاي بهشتي نيز اين گونه است كه با آن كه مستي آور است ولي سردرد نمي آورد و بي خردي را در پي ندارد(واقعه آيه 19) با آن كه شخص از خمر و باده اي مي خورد كه هم چون رودي در بهشت در جريان است.(محمد آيه 15) اين همان باده و خمري است كه نه خماري دارد و نه عقل را زايل مي كند.
به نظر مي رسد كه باده بهشتي به گونه اي است كه شخص را نسبت به ساحت حق بي خود مي كند و به گونه اي مي شود كه محو جمال و جلال حق تعالي مي گردد ، نه آن كه عقلش زايل شود و عربده بكشد.
البته كساني كه در اين دنيا به غنا گوش داده ويا شراب و مستي كرده و سپس توبه كرده اند از برخي از نعمت هاي بهشتي محروم مي شوند و دركي از مستي باده هاي بهشتي و آوازهاي خويش ندارند و مشغول به امور ديگر بهشتي مي گردند. اين محروميت وجود دارد ولي محروميتي نيست كه رنج محروميت را براي فرد در پي داشته باشد؛ زيرا چنين كساني اصولا از درك چنين نعمت هاي عاجز هستند و همانند كودكاني مي مانند كه از آميزش و عشق هيچ نمي فمند.
نعمت هاي بيرون از ادراك و توصيف
نعمت ها و نيز عذاب هاي الهي در آن نظام نيز تفاوت ماهوي بسياري دارد؛ هر چند كه مشابهتي نيز يافت مي شود ولي اين گونه نيست كه با آن چه انسان دراين جا تصور مي كند با اصل هم خواني داشته باشد. خداوند در آيه 35 سوره ق مي فرمايد كه " لهم ما يشاؤون فيها؛ براي آنان هرچه بخواهند در بهشت فراهم است.
خداوند به بهشتي ها هر آن چه از نعمت درك كرده و مي شناسند مي دهد بلكه افزون بر آن نيز وجود دارد كه بالاتر و برتر از درك بشر است: و لدينا مزيد( ق آيه 35) از اين رو هيچ كسي نمي داند چه چيزهايي از ان چه روشني بخش ديدگان است براي آنان پنهان شده و در انتظار ايشان است.(سجده آيه 17)
به هر حال خداوند هم متشابه اين چيزهايي كه درك كرده اند مي دهد و هم به چيزهايي كه " بما اشتهت انفس " است نيز مي پردازد بلكه از آن فراتر چيزهايي را مي بخشد كه بيرون از درك بشر است. از اين روست كه قرآن به كلي گويي بسنده كرده است؛ زيرا بيرون از دايره توصيف و ادراك بشر است.