اعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنیمقالات

بلایای محبوبان درگاه الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از پرسش هایی که مردم بارها می پرسند این است که چرا هر چه به خدا نزدیک تر می شویم و پای بند به اسلام و احکام آن می شویم، انواع و اقسام مشکلات و بلایا در زندگی ما رخ می دهد، در حالی که آنانی که لامبالات و بی دین یا بی قید و بند بندگی هستند، حتی نیاز به دارو و پزشک پیدا نمی کنند و از نظر تن و روان و مال و جان در آرامش و آسایش هستند؟ حقیقت این همه بلا و شقاوت برای مومنان و مسلمانان، و آسایش و آرامش و سعادت برای دیگران چیست؟

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن، به این پرسش پاسخ می دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

جام بلای مقربان

محبت، حقیقت ایمان است؛ چرا که جوهر و گوهر اصلی ایمان را محبت به خدا تشکیل می دهد و مومنان حقیقی و اسوه های ایمان چون معصومان(ع) تنها به محبت عبادت می کنند و نه چون بردگان از خوف و ترس شلاق دوزخ و نه چون بازرگانان به طمع و سودای بهشت؛ چرا بر این سخن استوارند: گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی/ دوست ما را و همه نعمتِ فردوس شما را. از همین روست که مومنان سر و جان را فدای محبوب کنند و بی سر و با تن خونین به بارگاه محبوب در آیند، و از همه خود بگذرند و از تن و جان به محبوب ایثار کنند و به دیگران هشدار دهند: ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری/ بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حقیقت ایمان چیزی جز محبت نیست. چنان که محبت نسبت به محبوب، مقتضی توجه به علاقمندی هایش و نفرت و انزجار نسبت به مکروهات و ناخوشایندهایش است. از همین روست که با «بغض و نفرت و کراهت» نسبت به برخی از امور نیز آمیخته است.

فضيل بن يسار گويد: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِيمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ؛ از امام صادق عليه السلام از حب و بغض پرسیدم كه آیا از نشانه های ایمان است؟ فرمود: مگر ايمان چيزى غير از حُبّ و بغض است؟ سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «خدا ايمان را محبوب شما كرد و آن را در دل شما بياراست و كفر و فسوق و عصيان را ناپسند شما كرد، كه آنان راشدون و صاحبان خرد هستند.( الكافی ، ثقة الاسلام كلینی، ج ۲ ، ص ۱۲۵ ؛ المحاسن ،احمد بن ابى عبد اللّه برقى،‏ج ۱،ص۲۶۲ ؛ تفسيرفرات‏الكوفی، فرات بن ابراهيم كوفى‏،ص ۴۲۸ ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی ج ۶۵ ص ۶۳ ؛ حجرات، آیه 7)

انسانی که محبت محبوب را در دل دارد، خود را برای هرگونه بلایا آماده کرده است؛ زیرا می داند که «البلاء للولاء»؛ یعنی «هر كه در اين بزم مقرب‏تر است/ جام بلا بيشترش می‌‏دهند.» یا «و آن كه زدلبر نظر خاص يافت / داغ عَنا بر جگرش می‌‏نهند.» البته داغ عنا، همان رنج و مشقت است؛ یا « اگر با من نبودش هیچ میلی/ چرا ظرف مرا بشكست لیلی.»

پس کسی را که داعی محبت است، بر پایه خوف و طمع عمل نمی کند؛ بلکه گرفتار نوعی تهور و بی باکی از یک سو و ایثار و خودگذشتگی از سوی دیگر است. پس نه چون بردگان از ترس و خوف پا پس می کشد، و نه چون بازرگانان سودای سود دارد؛ بلکه به عشق می سوزد و می تازد و شهره آفاق می شود؛ چنان که حافظ می سراید: «منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن/ منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن. وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/ که در طریقت ما کافریست رنجیدن.»

آزمون سخت و بی پایان محبوبان

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر که مدعی چیزی است می بایست آن را در علم و عمل به اثبات برساند؟ زیرا برای جدا کردن صادقان از کاذبان، دوستان از دشمنان، عاشقان از منافقان، محبان از مدعیان چاره ای جز آزمون های سخت و بی پایان نیست؛ از همین روست که خدا در قرآن می فرماید: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛ برخى از باديه‏ نشينان گفتند: ايمان آورديم. بگو: ايمان نياورده‏ ايد، ليكن بگوييد: اسلام آورديم؛ چرا که هنوز در دلهاى شما ايمان داخل نشده است؛ و اگر خدا و پيامبر او را فرمان بريد از ارزش كرده ‏هايتان چيزى كم نمى ‏كند. خدا آمرزنده مهربان است. در حقيقت مؤمنان كسانى‏ اند كه به خدا و پيامبر او گرويده و ديگر شك نياورده؛ و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كرده‏ اند. اينان همان صادقان هستند. (حجرات، آیات ۱۴ و۱۵)

در این آیات به صراحت بیان شده که کسی که ادعای چیزی می کند می بایست در علم و عمل نشان دهد که صادق است؛ زیرا ایمان درجه ای فراتر از اسلام است؛ چرا که مومنان کسانی هستند که با اعتقاد راسخ بدون شک، وعزم جهادی از مال و جان بدون تردید در عمل نشان می دهند که مدعیان راستین هستند و قول و فعل ایشان با هم تطبیق می کند و صدق و راست است.

خدا برای جدا کردن مومنان واقعی که همان محبان واقعی است، انواع بلایا و ابتلائات را پیش روی ایشان می گذارد تا این گونه مومنان از غیر مومن جدا و بازشناخته شود(انفال، آیات 30 و 37)؛ زیرا با انواع بلایا چون جنگ و قحطی و دشمنی و قتل و از دست رفتن ثروت و مانند آن ها است که شخص نشان می دهد که اهل ایمان است و برای محبوب خویش هر کاری را می کند؛ اگر کسی مدعی محبت است می بایست خود را برای سرشکستن ها آماده کند که گذر از گذرگاه محبت جز به بلایا و مصیبت ها شدنی نیست. از نظر قرآن محبوبان واقعی از مدعیان زمانی شناخته می شوند که هنگام مصیبت ها استرجاع می کنند و با صبر و استقامت نسبت به بلایا که از سوی محبوب الهی می رسد، با بلایا عشق ورزی می کنند و آن را نشانه «تقرب» در نزد محبوب خویش می دانند. (بقره، آیات 155 تا 157)

شکی نیست که محبت زیاد نسبت به کسی ممکن است آثار گوناگونی به دنبال داشته باشد، هر چند که حضرت یوسف(ع) در تعبیری به «ظاهر» بلایا توجه می دهد و علت گرفتاری خویش را به بلایا محبت دیگران نسبت به خود می داند ؛ چنان که آن حضرت درباره بلایایی که در طول زندگی با آن مواجه شده بود این گونه می گوید: لَمّا قالَ لَه السَّجّانُ إنّي لاُحِبُّكَ ـ : ما أصابَني بَلاءٌ إلاّ مِن الحُبِّ ، إنْ كانتْ عَمَّتي (خالَتي) أحَبَّتْني فسَرَّقَتْني ، و إنْ كانَ أبي أحَبَّني فحَسَدَني إخْوَتي ، و إنْ كانتِ امْرَأةُ العزيزِ أحَبَّتْني فَحَبَسَتْني! هنگامی که زندانبان به يوسف عليه السلام گفت: من دوستت دارم . آن حضرت(ع) فرمود : هر بلايى كه به سرم آمده از محبّت است. عمّه ام (یا خاله ام) دوستم داشت، مرا از مادرم دزدید (یا مرا به دزدى متهم ساخت)؛ پدرم دوستم مى داشت، برادرانم بدخواه من گشتند و در حقم حسادت ورزیدند؛ و زن عزيز مصر دوستدارم شد، پس مرا به زندان افكند و محبوسم داشت.(تفسیر قمی، ج 1، ص 354)

اما باید توجه داشت که ریشه این بلایا نه محبت دیگران در حق ایشان، بلکه محبت خدا در حق او بوده است؛ زیرا خدا چون حضرت یوسف(ع) را دوست می داشت او را به انواع بلایا دچار کرده است.

البته حضرت یوسف(ع) با آن که علم تاویل می دانست، گاه بر خلاف آن علمش، به تاویل ظواهر نپرداخته و ظاهر را به باطن و ملک را به ملکوت پیوند نزده است؛ از این رو، با آن که از خدا خواسته تا او را به زندان افکند تا این گونه از مکر زنان در امان باشد(یوسف، آیه 33)؛ اما برای نجات خویش از زندان دست به دامن همبند زندان خویش می شود و این گونه به شیطنت شیطان پروردگارش را فراموش می کند و خدا نیز او را کیفر داده و بیش از هفت سال او را در زندان نگه می دارد.(یوسف، آیه 42)

از نظر قرآن، محبت دو سویه که میان خدا و مومنان بر قرار می شود: يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ(مائده، آیه 54) به رضایت دوسویه می انجامد به طوری که هر دو از کار یک دیگر راضی و خشنود می شوند: رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.(فجر، آیه 28) از همین روست که امامان معصوم(ع) بر مبنای «هر چه از دوست رسد نیکوست» عمل می کنند.

جابربن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا(ص) درون بستر بیماری افتاده و آخرین لحظات زندگانی خود را مـی گذراند. امام باقر(ع) بـه عیـادت او رفت و با مـهربانی کنارش نشست و فرمود: ای جابر، حالت چطور است؟ جابر، پیرمردی کـه عمری را درون رکاب پیشوایـان معصوم علیـهم السلام گذرانیده بود، عرض کرد: حال پیرمردی را دارم کـه پیری را بر جوانی مـی پسندد، و مرگ را نسبت بـه زندگانی بیشتر دوست دارد، و به بیماری نسبت بـه تندرستی علاقه بیشتری دارد. او مـی خواست این گونـه بر ناملایمات شکرگزارد و بگوید کـه بر هیچ یک از آن ها نابردباری نمـی کند.

اما امام باقر(ع) سخنی فراتر از آن گفت و فرمود: «اما من آنچه را خدا بخواهد دوست دارم. اگر جوانی را بخواهد بـه آن علاقه مندم؛ و اگر بیماری را بر تندرستی من بپسندد، من هم همان را مـی خواهم؛ و اگر زندگی را بر مرگ در مورد من ترجیح دهد، همان را برمـی گزینم.»( ارشاد مفيد، ج 1 ، ص 165)

در حقیقت آن چه امام معصوم(ع) در مقام «یحبهم و یحبونه» و مقام «راضیه مرضیه » می گوید، پذیرش قضای الهی و رضا به قضا است. چنان که در جایی دیگر نیز می فرماید: ما دوست داريم كه در مورد دوستانمان در عافيت باشيم، ولي وقتي كه قضاي الهي فرارسيد، آنچه را خدا دوست دارد و همان را مي پسنديم و تسليم آن هستيم .( فروع كافي، ج 6 ، ص 226 )

باباطاهر همدانی چه زیبا این اندیشه اسلامی ناب را سروده است: «یکی درد و یکی درمان پسندد/ یکی وصل و یکی هجران پسندد/ من از درمان و درد و وصل و هجران/ پسندم آن چه را جانان پسندد.»

امام صادق(ع) درباره سیره حضرت رسول الله(ص) در این گونه موارد می‌فرماید: «لم یَکُنْ رسولُ الله(ص) یَقُول لشیءٍ قد مَضی: لَو کان غَیْرَه؛ پیامبر خدا هرگز به آنچه گذشته است، نمی‌گفت: کاش غیر از این می‌شد!».( میزان الحکمه، ج6، ص2568، ح8875.)

در حقیقت انسان باید در همه حال راضی باشد، چرا که هر چه به انسان می رسد بر اساس مشیت حکمیانه الهی است؛ چنان که خدا می فرماید: مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ؛ یعنی هر چه از خوب و بد به ما می رسد جز به اذن الله نیست. (تغابن، آیه 11)

به سخن دیگر، خدا بر اساس مشیت حکمیانه خویش چنین برای ما مقدر کرده است تا به چیزی برسیم یا از چیزی بازبمانیم. هر چه می دهد یا می گیرد همه به حکمت و هدف تعالی و کمال الهی است(حدید، آیات 22 و23)؛ زیرا خدا ما را برای این خلق کرده تا به ما رحم کند.(هود، آیه 119) پس انسان مومن بر اساس محبت می بایست راضی به رضای الهی باشد ؛ زیرا محبوب چنین خواسته است و انسان می بایست نه تنها نسبت به وضع حال یا آینده بلکه حتی، نسبت به گذشته خویش راضی و خشنود باشد و بداند «الخیر فی ما وقع؛ خیر در همان چیزی است که واقع شد.»

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد.

همچنین در روایت است که خداوند خطاب به حضرت داود(ع) فرمود: یا داود! ترید و ارید، و انّما یکون ما ارید. فان سلّمتَ لما اُرید کفیتک ما ترید، و اِنْ لم تسلّم لما اُرید، اتعبتُکَ فیما ترید، ثم لا یکون الاّ ما ارید؛ ای داود! تو هم می‌خواهی، من هم می‌خواهم، و همان می‌شود که من می‌خواهم؛ اگر در برابر خواسته من تسلیم باشی، آنچه را تو می‌خواهی، من کفایت می‌کنم؛ ولی اگر به اراده من تسلیم نشوی، در خواسته‌ات تو را به رنج می‌افکنم، و در نهایت نیز، جز آنچه من خواسته‌ام، نمی‌شود.( محجّةُ البیضاء، فیض کاشانی ، ج8، ص90).

امام صادق(ع) این حالت را ریشه اصلی اطاعت خدا می‌داند و می‌فرماید: «رأسُ طاعةِ اللهِ الصّبرُ و الرِّضا عَنِ اللهِ فیما اَحَبَّ العبدُ اوکَرِهَ؛ سرآغاز و اساس طاعت خدا دو چیز است: صبر و رضا از خدا در آنچه بنده دوست بدارد یا کراهت داشته باشد».(کافی، ج2، ص60)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا