اجتماعیاخلاقی - تربیتیسیاسیعرفانفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

بصیرت، بینش و نگرش راستین

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

بهترین حالت در کاری این است که انسان نسبت به آن شناخت و معرفت درست و راستی داشته باشد و با آگاهی و یقین در کاری وارد شده و به انجام آن اقدام کند. از این روست که امیرمومنان علی(ع) حتی شمشیر زدن در میدان جنگ را بر عنصر بصیرت مبتنی کرده و چنین کاری را پسندیده می شمارد، نه آن که شخص بی هدف و بی پروا شمشیر بزند و هدفی را در هر حرکت شمشیری در نظر نداشته باشد.

نقش بصیرت در عملکرد انسانی چنان مهم است که می توان گفت که بخشی از مفهوم اصلی نیت و حسن فاعلی را می بایست در همین عنصر جست و جو کرد؛‌ چرا که حتی اگر حسن فعلی وجود داشته باشد و شخص کارهای نیک و اعمال صالحی را انجام دهد، ولی این اعمال صالح فاقد بصیرت در حسن فاعلی و نیت باشد، می توان گفت که عملی ناقص و ناتمام است و نمی تواند موجبات رشد شخصی و یا جمعی شود و تاثیری مثبت یا کاملی به جا گذارد.

بر همین اساس نویسنده در این مطلب به بازخوانی اصطلاح قرآنی مفهوم بصیرت پرداخته و تلاش کرده تا مفهوم بصیرت و تاثیر این عنصر را در کمال کارهای انسانی تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

بصیرت، شناخت قلبی حقایق به نور الهی

بصیرت به معنای شناخت حقیقت و قدرت درک صحیح امور، از واژه بصر به معنای دیده گرفته شده است. در فرهنگ عرب، بصیرت در معانی چون عقیده قلبی، شناخت، یقین، زیرکی و عبرت به کار رفته است.( لسان‌العرب، ابن منظور، ج‌2، ص‌418، «بصر»)

واژه بصیرت در اصطلاحات عرفانی و اخلاق اسلامی به معنای قوه‌اى در قلب شخص دانسته شده كه به نور قدسى منوّر بوده و شخص به وسيله آن حقايق اشيا و امور را چنان که هست درك مى‌كند. کسی که دارای این قوه است حقایق هستی و ملکوت آن را درک می کند، همان‌گونه كه شخص، به وسيله چشم، صُوَر و ظواهر اشيا را مى‌بيند.(نگاه کنید: موسوعة كشّاف اصطلاحات الفنون)

پس می توان گفت که بصیرت در عرفان اسلامی و اخلاق عملی، توانایی خاصی در شخص است که می تواند حقایق و ملکوت چیزها را با نور قدسی ببیند. البته برخی گفته اند که بصيرت، همان معرفت و اعتقاد حاصل شده در قلب، نسبت به امور دينى و حقايق امور است.( ترتيب العين، ج‌1، ص‌166، «بصر»)

در این تعریف اخیر هیچ اشاره ای به منبع این معرفت و اعتقاد قلبی نشده، در حالی که در تعریف نخست به منبع و منشای آن یعنی نور قدسی در قلب توجه داده شده است. این بدان معناست که بصیرت توانایی خاص است که دارای منبع و منشایی دیگر غیر از عقل است. پس نمی توان آن را همانند علوم حصولی و دانش ها و معرفت های ذهنی دانست، بلکه باید آن را از قبیله علوم حضوری و شهودی دانست. پس وقتی در تعریف بصیرت گفته می شود که آن شناخت حقیقت و قدرت درک صحیح امور است، شناختی فراتر از شناخت مفهومی و ذهنی و یا دانش حصولی است که از آن به شناخت حضوری و شهودی تعبیر می شود. چنین علومی که در قرآن گاه از آن به رویت تعبیر می شود، برای دیدگانی است که قلب ایشان بی پرده و زنگار است و توانایی دیدن ملکوت را داراست که حقیقت اشیاء و امور است.(انعام، آیه 75)

از نظر قرآن همه انسان ها دارای چنین قوه و نیرویی هستند، ولی برخی از مردم همان گونه که با آسیب زدن به چشم، خود را از دیدن ظواهر محروم می کنند یا قدرت تشخیص رنگ ها و یا دیدن و تشخیص امور دور و نزدیک را از دست می دهند، هم چنین با آسیب زدن به قلب یا پرده آویختن بر آن و یا زنگار بستن با گناه و بی تقوایی، دیده بصیرت و قلب را کور می کنند.(مطففین، آیه 14؛ کهف، آیه 101؛ ق،‌ آیه 22؛ بقره، آیه 8؛ شمس، آیات 7 تا 10)

پس کسانی که با دسیسه آن نور الهی در قلب را نهان و دفن می کنند(شمس،‌آیات 7 تا 10) و با پرده افکنی، ‌نورش را خاموش یا کاهش می دهند، در تاریکی قرار می گیرند و توانایی دیدن حقایق هستی را از دست می دهند. پس برای این که آن قوه و نور باطنی در قلب آدمی هم چنان فروزان و روشن باشد، می بایست تقوای الهی را پیشه کرد و با گناه پرده بر آن نیافکند تا علوم شهودی و رویت باطنی و بصیرت قلبی برای آدمی باشد و قدرت تشخیص حق از باطل و راه برونرفت از مشکلات و معضلات و فتنه ها را بشناسد و به کار گیرد.(بقره،‌ آیه 282؛ طلاق،‌آیات 2 و 3؛ انفال، ایه 29 و ایات دیگر)

بصیرت در فرهنگ قرآنی و آیات الهی به معنای نیروی درک و فهم حقایق به کار رفته است و بیانگر توانایی و نیروی نورانی و قلبی صاحبان بصیرت است. خداوند گاه از بینایی دل با ابزار چشم سخن به میان آورده است و در آیه 2 سوره انسان می فرماید: فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً؛ پس او را شنوا و بینا قرار دادیم! البته این بینایی اختصاص به دیدن چشم ندارد، بلکه مراد قدرت ادراکی است که در قلب قرار دارد؛ چرا که اگر چشم ببیند و نور چیزها بر آن بتابد تا زمانی که با قلب ادراک نشود، مفهوم بینایی و بصیرت تحقق نمی یابد. از این روست که خداوند در آیات از جمله آیه 179 سوره اعراف از گوش هایی سخن به میان می آورد که قدرت شنوایی ندارد یا از چشم هایی که قدرت بینایی ندارد. این بدان معناست که قدرت بینایی و شنوایی از آن قلب است و چشم و گوش تنها ابزار رساندن پیام های بیرونی به قلب و قوه ادراکی بشر است. خداوند در آیه 19 سوره فاطر نیز به حقیقت بینایی و بصیرت اشاره می کند و آن را به دل نسبت می دهد و می فرماید: وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ؛هرگز نابینا و بینا یکسان نیستند.» این بنیایی و نابینایی هر چند که می تواند به چشم نسبت داده شود،‌ ولی شکی نیست که حقیقت بینایی و نابینایی به قلب است و مراد همان کور دلی و روشن دلی است.

خداوند هم چنین در آیه 125 سوره طه می‏فرماید: «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً؛ انسان غافل در روز قیامت می‏گوید خدایا چرا مرا نابینا محشور کردی و حال آنکه من در دنیا بینا و آگاه بودم؟ این مدعی بینایی دروغ می گوید؛ زیرا آن چه داشت تنها ابزار دیدن بود و چون حقایق را به سبب گرفتاری در غفلت و پرده افکنی بر قلب با گناه نمی توانست ادارک کند، در دنیا بصیرت نداشت؛ از این روست که در قیامت آن حقیقت دنیوی آشکار می شود و معلوم می شود که اصلا از بصیرت بی بهره بوده و قلب او گرفتار کوری بوده است. بر همین اساس است که پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله می‌فرماید: کور آن نیست که چشمش نابینا باشد بلکه کور آن کسی است که دیده بصیرتش کور باشد. (میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهری، ج۱، ص۵۵۸)

حضرت امیرمومنان امام علی (ع) نیز با اشاره به کوردلی و قلب نابینا با داشتن چشم و ابزار ظاهری دیدن می‌فرماید: اگر دیده بصیرت، کور باشد، نگریستن چشم سودی نمی‌دهد.( تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، عبد الواحد آمدی، ص۴۱) آن حضرت (ع) پس بصیر و بینای واقعی کسی که حضرت امیرمومنان علی (ع) درباره او می فرماید: با بصیرت کسی است که بشنود و بیندیشد، نگاه کند و ببیند، از عبرت‌ها بهره گیرد آنگاه راه روشنی را بپیماید که در آن از افتادن در پرتگاه‌ها به دور ماند.( نهج البلاغه، سید رضی، خطبه۱۵۲، ص۴۷۳)

پس بصیرت همواره با ادارک قلبی همراه است و نمی تواند کسی که تنها ابزار چشم و دیدن دارد را بینا دانست؛ زیرا این اطلاعات تا به درستی از طریق قلب سلیم و صاف و نورانی تجزیه و تحلیل نشود و حقیقت از باطل جدا نگردد، ارزش علمی و دانشی برای شخص نخواهد داشت و چیزی بر او یا معلومات و دانش او نمی افزاید.

از نگاه قرآن، حقیقت زندگی و زنده بودن، به بهره گیری از نور الهی است که در قلب هر انسانی به ودیعت و امانت نهاده شده و انسان با آن حقایق را از طریق ابزارهای مادی و غیر مادی و حسی و غیر حسی ادراک می کند. این نور همان قوه ای که ما به عنوان قوه بصیرت می شناسیم و علم شهودی به حقایق هستی را در اختیار ما می گذارد و هم چون چراغی نور بر جهان می افکند و آن را در برابر ما روشن و آشکار می سازد. اما کسی که این نور قلبی خود را دسیسه و نهان کرده است گرفتار ظلماتی است که توانایی دیدن و ادراک ندارد و سرگردان در تاریکی ها نمی تواند مخرج و محل خروج و برونرفتی برای خود بیابد. خداوند در آیه 28 سوره فاطر می فرماید: أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا؛ آيا کسي که مرده‌دل بود، و زنده‌اش کرديم و براي او نوري پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم برود، چون کسي است که گويي گرفتار در تاريکي‌هاست و از آن بيرون آمدني نيست. اين آيه دو دسته از انسان‌ها را مورد مقايسه قرار مي‌دهد: دسته اول، انسان‌‍‍‌‌هايي که با عنايت الهي از مرگ معنوي رهايي يافته و از حيات انساني و قوه نورانی قلب برخوردارند. از نگاه قرآن چنين انسان‌هايي از نور بصيرت برخوردارند و در جامعه در پرتو اين نور حرکت مي‌کنند و به سبب تقوایی که در پیش گرفته اند و قلب را نورانی نگه داشته اند در هر ظلمت و فتنه ای راه برونرفت می شناسند و از آن می گذرند(طلاق، آیات 2 و 3 و ایات دیگر؛ دسته دوم، انسان‌هايي که در مرگ معنوي به سر مي‌برند و از حيات انساني بهره‌اي ندارند؛ چون آن امانت الهی نور خدادادی را دسیسه و دفن و نهان کرده اند و با پرده افکنی با فجور بر قلب ، خود را گرفتار ظلمات نموده اند. (شمس، ایات 7 تا 10) چنين افرادي همواره در ظلمت رواني قرار دارند و در مسير زندگي همانند کسي که در تاريکي طي طريق مي‌کند، هيچ گاه نمي‌توانند به مقصد انسانيت راه يابند.

نقش بصیرت در تحقق حسن فاعلی و نیت خالص

از آن چه گذشت به خوبی روشن می شود که بصیرت،‌ نوعی شناخت حضوری و شهودی قلب است(اعراف، آیه 179) و به چشم (عین) و بصر ظاهری ارتباطی مستقیمی ندارد؛ هر چند که چشم ظاهری، نوعی بصیرت ظاهری به شخص می دهد و برخی از مسایل به شکل جزیی و ابتدایی برایش معلوم می شود.(همان پیشین) از این روست که خداوند در آیه 22 سوره ق از کشف الغطاء و پرده برداشتن از روی قلب در هنگام مرگ خبر می دهد که در آن زمان انسان محتضر دارای تیزبینی قلبی و «بصرحدیدی» شده و حقایق بر او آشکار می شود.

این که حقایق بر شخص آشکار می شود به این معنا نیست که آن حقایق در غیب و نهان بوده است،‌ بلکه به این معناست که قلب شخص دارای پرده بوده و توانایی دیدن حقیقت روشن و مشهود را نداشته است. کسی که حقایق بر او آشکار است، به روشنی حکمت و فلسفه زندگی و امور را می شناسد و می داند و همواره با چنین شناختی، کارهای خود را مدیریت کرده و سامان می دهد. از این روست که حسن کارها و نیکویی آن را می داند و با توجه به هدف آفرینش، کارها را انجام می دهد. این جاست که کارهای نیک را به قصد دست یابی به هدف آفرینش انجام می دهد که در غایت آن، هدف بزرگ متاله شدن و تقرب به خدا از طریق تحقق و فعلیت بخشی به صفات الهی در خود است.

انسان دارای بصیرت، هر کاری را با توجه به مولفه هایی که این غایت بزرگ را تامین می کند انجام می دهد. این جاست که حسن فاعلی و خلوص در عمل و کار خود را نشان می دهد. این در حالی است که فاقد بصیرت، نه تنها قدرت تشخیص خوب و بد را ندارد، بلکه در انجام کارها نمی تواند نیت خالص داشته باشد و کارش را با نیت تقرب به خدا و وجه الله انجام دهد.

امیرمومنان علی(ع) می فرماید: حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اسْیافِهِمْ؛ بصیرت های خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند.( شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۳۰؛ نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه فیض الاسلام، خ طبه۱۵۰، ص۴۶۰) یعنی اگر در میدان نبرد و چکاک شمشیرها تیغ می‏زدند، قلب ایشان با نور الهی حقایق را می دید و با نیت خالصانه رزم می کردند و از روی بصیرت و به دلیل دیدن حقایق می جنگیدند.

پس مومنان واقعی، جنگ و کارزارشان نیز هدفمند و حکمت آمیز است و این گونه نیست که کورکورانه شمشیر زده و تیراندازند و کسانی را بکشند، بلکه کشتن ایشان همراه با شناخت حقیقت و از روی آگاهی و حکمت است و حتی در مراتب بالای بصیرت اینان می دانند که چه کسی را باید بکشند یا زخمی کنند و یا چه کسی را رها کنند و بگذارند تا بگریزد؛ چون باطن دیگران و ملکوت دشمن برایشان روشن است.

بینش ها و نگرش های راستین در پرتو بصیرت

با آن چه گفته شد دانسته می شود که شناخت انسان نسبت به هستی و حقایق آن از طریق قوه بصیرتی است که خاستگاه آن قلب و موجبات تقویت آن تقوای الهی است. این شناخت که با ایمان در آمیخته می شود، نگرش های آدمی را در زندگی شکل می دهد و موجب می شود تا انسان در هرکاری دو عنصر اصلی حسن فاعلی و حسن فعلی را با هم داشته باشد و حرکت خدایی خود را تا رسیدن به لقاء الله ادامه دهد.(فاطر، ایه 10؛ انشقاق، ایه 6)

امیرمومنان علی(ع) بر این باور است که بینش ها و نگرش های درست را می بایست در صاحبان بصیرت جست. ایشان می فرماید: ابصر النّاس من ابصر عيوبه و اقلع عن ذنوبه؛ بيناترين مردم كسى است كه عيبهاى خود را ببيند و از گناهان خود باز ايستد.(غررالحکم ترجمه خوانساری3061 ) پس صاحب بصیرت در علم به خوب و بد، دارای توانایی است و قدرت تشخیص و فرقان حق و باطل و زشت و زیبا و بد و خوب را در همه جا و همه حال دارد و می کوشد تا خود و جامعه را از زشتی ها و بدی ها دور نگه دارد. از آن جایی که دیدن خوب و بد در خود سخت تر و عمل علیه خود دشوارتر است، از این روست که آن حضرت(ع) محور و معیار اصلی برای تشخیص داشتن و نداشتن بصیرت را به بینش ها و نگرش های شخص درباره خود باز می گرداند؛ زیرا همواره اجرای عدالت علیه خود سخت تر و دشوارتر و عیب یابی از خود ناشدنی تر است.

در روایات کسانی که دارای بصیر هستند، به عنوان صاحبان نظرهای دقیق در حوزه اندیشه و نگرش معرفی شده و فاقدان بصیرت، فاسد در آراء و نظریه های دانسته شده اند. امیرمومنان علی(ع) می فرماید: فاقد البصر فاسد النّظر؛ كسى كه بصيرت و بينايى ندارد فكر و انديشه‌‌‌‏اش فاسد است. (غررالحکم ، ترجمه محلاتی ، حدیث4 416)

بی گمان در ایجاد و افزایش بصیرت می بایست به عنصر تقوا بیش ترین توجه و بها را داد؛ زیرا خداوند بارها از تقوا به عنوان عامل دست یابی به علم شهودی(بقره، آیه 282) و تشخیص حق و باطل(انفال، ایه 29) و خروج از بحران ها و ظلمات(طلاق، ایات 2 و 3) اشاره کرده است. ذکر الهی موجب می شود تا انسان همواره خدا را به یاد داشته باشد و از هر گونه انحراف و فجور در امان ماند. از این روست که امیرمومنان علی(ع) در ریشه یابی عوامل بصیرت زایی نیز به ذکر الله و به یک معنا تقوا اشاره کرده و می فرماید: من ذكر اللّه استبصر؛ هر كه ياد كند خدا را بينا گردد، يعنى براه راست و حقائق و معارف بینش می یابد.(غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث 7800)

در میان بی تقوایی ها،‌ دنیادوستی بیش ترین ضربه را به قلب و بصیرت و نور الهی آن می زند. امیرمومنان علی(ع) می فرماید: لحبّ الدّنيا صمّت الاسماع عن سماع الحكمة، و عميت القلوب عن نور البصيرة؛ به خاطر دوستى دنيا گوشها از شنيدن حكمت (علم و صحيح و راست) كر شده‌‌‌‌‌‏اند و دلها از نور بصيرت كور شده است. (غررالحکم ، ترجمه، محلاتی حدیث5 42)

کسانی نیز هستند که با آگاهی و بصیرت تن به گناه می دهند که از جمله آن ها بلعم باعورا و سامری است. از این روست که که خداوند آنان را لعنت کرده و از همه چیز محروم نموده است. امیرمومنان علی(ع) علت این برخورد سخت و شدید را با چنین افرادی در عدم عمل به بصیرت و دانش شهودی دانسته و فرموده است: المذنب على بصيرة غير مستحقّ للعفو؛ كسى كه از روى بصيرت و بينايى گناه كند شايسته و مستحق عفو و گذشت الهى نيست. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث 1 391)

البته برای کسب بصیرت افزون بر تقوا می بایست، انسان اهل خطر کردن باشد. این که در گوشه ای بنشیند و امید داشته باشد که به بصیرت برسد، غیر ممکن است. انسان در مشکلات و حل آن است که خود را می ازماید و ظرفیت خویش را افزایش می دهد و به سعه وجودی و وسعت هستی می رسد. آن حضرت در جایی دیگر به این عنصر در رسیدن به بصیرت و افزایش آن می فرماید: من استقبل الامور ابصر؛ هر كه استقبال كند كارها را بينا گردد، مراد از «استقبال امور» آنست كه پيش از انجام آنها تأمّل و تدبّر در عواقب آنها كند.(غررالحکم، ترجمه خوانساری، حدیث 7802)

نشانه های بصیرت را می بایست در شناخت ها، بینش ها، نگرش ها و عملکردها و رفتارها و کنش ها و منش های شخص دید. ا زاین روست که امیرمومنان علی(ع) ارتباط علم و بصیرت می فرماید: لا علم لمن لا بصيرة له؛ كسى كه بينش ندارد علمى ندارد. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث 10773) و در درباره ارتباط حسن فاعلی به علم و دانش که همان بصیرت است می فرماید: لا نيّة لمن لا علم له؛ كسى كه علم ندارد نيّت ندارد. (غررالحکم، ترجمه محلاتی ، حدیث 10772)

آن حضرت در عبارتی دیگر می فرماید: لا بصيرة لمن لا فكر له؛ كسى كه فكر ندارد بصيرت و بينشى ندارد. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث 10774)

هم چنین آن حضرت در باره نسبت فکر و عبرت گیری که مرتبط با بصیر است می فرماید: لا فكر لمن لا اعتبار له، كسى كه عبرت پذير نيست بى‏فكر است. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث 10775) در جایی دیگر می فرماید: انّما البصير من سمع ففكّر و نظر فابصر و انتفع بالعبر؛ جز اين نيست كه بينا كسى است كه بشنود و انديشه و تفكر كند، و بنگرد و بينا گردد، و از عبرتها سود برد.(غررالحکم، ترجمه محلاتی، حدیث 3 85)

میان بصیرت و عبرت گیری و تفکر ارتباط تنگاتنگی است؛ چرا که : بالاستبصار يحصل الاعتبار؛ با بصيرت‌‌‌‌جويى پندگيرى به دست آيد. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث3 239) پس می بایست همواره با تفکر و بصیرت و عبرت گیری با مسائل زندگی برخورد کرد: رحم اللَّه امرء تفكّر فاعتبر و اعتبر فابصر؛ خدا رحمت كند كسى را كه تفكّر كند و عبرت گيرد، و پس از آن كه عبرت گرفت بينا گردد. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث4 42)

به هر حال، از نظر امام علی(ع) هر کسی می بایست در زندگی از هر چیزی پند و عبرت بگیرد و بر میزان بصیرت خود بیافزاید، چرا که : فى كلّ اعتبار استبصار؛ در هر پند گرفتنى بينايى است. (غررالحکم ترجمه محلاتی حدیث4 396)

از نظر امیرمومنان علی(ع) بصیرت مهم تر از بینایی ظاهری است چرا که : نظر البصر لا يجدي اذا عميت البصيرة؛ نگاه ديده سود ندهد آنجا كه چشم دل و بصيرت كور باشد. (غررالحکم، ترجمه محلاتی ، حدیث 6 174) ؛ زیرا از دست رفتن بینایی قلب به معنای از دست رفتن همه چیز است. ذهاب البصر خير من عمى البصيرة؛ كورى ديده، بهتر است از كورى بصيرت. (غررالحکم ، ترجمه محلاتی حدیث، 4 32)

امام صادق عليه السّلام درباره نقش بصیرت در مسیریابی درست در زندگی فرموده است: قال العامل على غير بصيرة كالسّائر على غير الطّريق لا يزيده سرعة السّير الّا بعدا ؛ كسى كه بدون بصيرت و دانائى، به كارى دست ميزند مانند مسافرى است كه در بيراهه ميرود، او هر قدر بر سرعت سير خود ميافزايد به همان نسبت از جادّه دورتر مى‏‌‌شود.(الحديت-روايات تربيتى، ج‏3، ص: 236)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا