اجتماعیاخلاقی - تربیتیروان شناسیمعارف قرآنی

بررسى رفتارشناسى مجرمان در قرآن

جستارگشايى

جهان امروز فاقد نظم و تعادل دقيق در زيست فردى و اجتماعى است، چنان چه انسان امروز نيز از عدم تعادل جسمى و روانى رنج مى برد و از تعادل شخصيتى برخوردار نيست.

هم اكنون بشر از اين بابت غرامت سنگينى مى پردازد. اثر اين نابسامانى و عدم تعادل به صورت هاى گوناگونى در فرد و جامعه و به گونه ى بيمارى هاى روحى و روانى از سويى و جرايم مختلف از سويى ديگر خود را نشان مى دهد.

هزينه هاى بسيارى كه ساليانه به منظور جلوگيرى از جرايم و جنايات و يا تعقيب مجرمان و محكوميت و كيفر آن ها جامعه صرف مى كند و يا براى درمان افسردگى ها، اضطراب ها و ديگر بيمارى هاى روحى و روانى پرداخته مى شود، رقم سرسام آورى را تشكيل مى دهد، افزون بر آن كه جامعه انسانى را از هدف اصلى دور ساخته و موجب مى شود تا فرد و جامعه از محيط سالم برخوردار نبوده و در سير كمال خويش با بحران هاى متعددى مواجه گردد.

پرخاشگرى، بى اعتنايى در روابط انسانى، بى حسى روزافزونِ وجدان هاى اخلاقى، قساوت و انواع صفات رذيله و بزهكارى كه به صورت هاى مختلف از فرد بروز مى كند; نيازمند درمان است.

برخورد تنگ نظرانه با اين گونه منش ها و كنش ها و واكنش ها مى تواند نه تنها درد را درمان نسازد بلكه بر تداوم و افزايش آن نيز تأثير سوء بگذارد. برخى بر اين گمان هستند كه اين گونه رفتار فردى و جمعى نشانگر باطن خبيث و ذات ناپاك انسان مى باشد كه به وراثت به فرد منتقل شده و جز به تيغ مجازات قابل درمان نيست; در حالى كه وقتى به دقت اين مسايل مورد بررسى قرار گيرد آشكار مى گردد علل ديگرى كه در پس اين مسايل وجود دارد كه بايد مورد شناسايى و تحليل قرار گرفته و در نهايت با ارايه راهكارى با آن ها مقابله شود.

قرآن به علل و عوامل اين مسايل توجّه داشته و آن را با تحليل دقيق مورد شناسايى قرار داده و سپس با بيان راهكارهايى به مقابله به آن برخاسته است. به نظر قرآن اين امور را بايد در «دسته» بيمارى ها قرار داده و با افرادى از اين دست به عنوان «بيمار» نيازمند درمان، برخورد كرد. پيش از بيان علت و نحوه ى درمان قرآن به مفهوم شخصيت در قرآن، بيمارى هاى اعتقادى و جسمى و روانى و نمونه هايى از رفتارهاى مجرمانه پرداخته و سپس روش هاى درمانى را در قرآن جستجو مى كنيم.

مفهوم شخصيت

در تعريف شخصيت حتى روان شناسان هم، اتفاق نظر ندارند. با اين حال منظور اغلب آن ها از شخصيت، الگوهاى معينى از رفتار و شيوه هاى تفكر است كه نحوه ى سازگارى شخص را با محيط تعيين مى كنند.

به سخنى ديگر، تفكر به اضافه رفتار، مساوى است با شخصيت. بنابراين، به همان نسبتى كه تفكرات آدم ها متفاوت است، شخصيت آدم ها هم متفاوت است و رفتار آن ها در شرايط يكسان با هم فرق دارد.

از اين رو، ما انسان ها را مثلاً به پرخاشگر و مسالمت جو، تقسيم مى كنيم. تقسيم مردم از نظر شخصيت به انواع مختلف ـ كه هر نوع آن شامل افراد دارنده ى خصوصياتى مشابه باشد ـ در واقع كوششى است براى توصيف مردم و رفتار آنان.

قرآن مردم را نه براساس تشابه هاى جسمى تقسيم مى كند و نه بر پايه ى رفتارها و واكنش هاى روحى و روانى، بلكه تقسيم قرآن بر پايه «تفكّر» است. به اين معنا كه قرآن رفتارها و واكنش هاى انسانى را برخاسته از نوع تفكر و بينش و نگرش آنان مى داند; از اين رو اهتمام خود را در تقسيم بندى اشخاص، به تفكر، بينش و نگرش آنان مبذول داشته است. قرآن مردم را بر اين اساس به سه نوع تقسيم كرده است: مؤمنان، كافران و منافقان. اين تقسيم بندى نشان دهنده ى اهميت عقيده در ساختار شخصيت انسان و تشخيص خصوصيات متمايز كننده اوست و نيز رفتار انسان را به شكلى خاص و مشخص كه موجب تمايز او از ديگران شود، جهت مى دهد. اين تقسيم بندى هم چنين نشان مى دهد كه عامل اصلى ارزشيابى شخصيت از نظر قرآن عقيده است.

از نظر قرآن شخصيت متعادل آن است كه داراى عقيده توحيدى و فطرت خداخواه و كمال جو باشد; در غير اين صورت داراى شخصيت نامتعادل است. اين عدم تعادل كه در مراتب عالى تر به صورت كفر و نفاق عقيدتى خود را نشان مى دهد، در رفتار و واكنش ها نيز بروز و ظهور پيدا مى كند.

اصولاً هر كس از فطرت خود دور شود از تعادل بيرون خواهد رفت; اين دور شدن از آن جايى كه داراى شدت و ضعف و مراتب تشكيكى است، متفاوت، متعدد و متنوع خواهد بود. در برخى اين دورى بسيار كم است و بر همين اساس ما اصطلاحاً آن را «ضعيف الايمان» مى شماريم. ضعفِ ايمان در رفتار و واكنش هاى جسمى و روحى فرد نيز خود را بروز مى دهد. افسردگى، اضطراب، پرخاشگرى، خشونت طلبى، بزهكارى، قتل و جنايت و مانند آن همه نشان دهنده ى آن است كه مؤمنى در چه درجه اى از ايمان و تعادل شخصيتى قرار دارد.

ترديد در امور دين و واكنش نادرست نشانگر سستى در ايمان است. كاهلى در به جا آوردن نماز و ديگر مناسك عبادى و تسامح در برابر اصول بينادين و شالوده دين نيز بيانگر دورى از تعادل است. اين سستى و عدم تعادل نسبى در مراحل عالى تر خود را به صورت نفاق و كفر نشان مى دهد. يعنى اين دورى از فطرت اگر زيادتر شود به حدّ نفاق و سپس به كفر مى انجامد. اين افراد از نظر قرآن، چون از فطرت دور و از تعادل برخوردار نيستند جزو «بيماران» قرار مى گيرند; از آن جايى كه تفكر و عقيده بنياد شخصيت انسان است و عقيده فطرى نيز نشان دهنده تعادل شخصيت مى باشد پس هر كس از عقيده فطرى برخوردار نباشد فردى بيمار است. بنابراين بيماران عقيده، يعنى افراد سست ايمان، منافق و كافر از تعادل شخصيت برخوردار نيستند. از نظر قرآن آنانى كه بر دين اسلام، دين فطرت توحيد نيستند، بيمار هستند. اين بيماران اعتقادى به جهت چرك و پليدى و رين در قلب هايشان و بهم ريختگى فطرت از تعادل بيرون رفته اند.]مطففين /14 و نيز نك: بقره / 10، مائده / 52، توبه/ 125[

قرآن اين حالت را به خوبى تصويرسازى مى كند: اى پيامبر! بگو كه ما چرا خدا را رها كرده و چيزى را مانند بتان كه هيچ قادر بر نفع و ضرر ما نمى باشند به خدايى بخوانيم و باز به خوى جاهليت، پس از آن كه مارا هدايت كرده، برگرديم تا مانند كسى كه فريب و اغواى شيطان او را در زمين سرگردان ساخته شويم؟ از سويى ديگر، اين شخص يارانى دارد كه او را به هدايت مى خوانند و مى گويند به سوى مابيا! ]انعام/ 71[

در اين آيه به حالتى از رفتار انسان اشاره شده است كه در اصطلاح روان شناسى «درگيرى روانى» ناميده مى شود; زيرا فرد در ميان برخى از انگيزه هاى متضاد گرفتار آمده است. انگيزه اى او را به يك سو و انگيزه اى ديگر به سويى ديگر مى خواند. در اين صورت به انسان حالتى از سرگردانى و ترديد دست مى دهد و نمى تواند تصميم درستى اتخاذ كند و خود را در تعيين سمت حركت و شيوه عمل ناتوان مى يابد. درحقيقت خدا و ايمان، او را به سويى و انگيزه هاى نفسانى و شيطانى به سويى ديگر مى خوانند و او را در ميان دو دسته متضاد سرگردان مى كنند.]نساء/ 90[

قرآن همين حالت درگيرى ميان كفر و ايمان، هدايت و ضلالت را نيز در برخى از مسلمان ها سراغ مى گيرد: تنها آنانى كه ايمان به خدا و روز قيامت نياورده و دل هايشان در شك و ريب است و از تو اجازه معافيت از جهاد مى خواهند و آنان پيوسته در تيرگى، ترديد و شك هستند.]توبه/ 41[

ساز و كارها و مكانيزم هاى دفاعى انسان

ساز و كارهاى انسان عبارت از يك سلسله رفتارهاى دفاعى است كه براى حفظ خود از احساس نگرانى و اضطرابى كه به او دست مى دهد در صورت شناخت انگيزه هاى واقعى نهان در نفس، به آن ها پناه مى برد و مى كوشد اين گونه انگيزه ها را با توسل به مكانيزم هاى عقلى پنهان سازد.

ويژگى شخصيت هاى بيماران به ويژه بيماران اعتقادى و منافقان، شك و ترديد، عدم اعتماد به نفس و ترس از افشاى هويت واقعى آنان است. اين دسته مى ترسند كه توسط ديگران شناخته شوند و جايگاه اجتماعى آنان در معرض خطر قرار گيرد. وجود چنين ماهيتى در شخصيت آنان موجب مى شود تا به يك سرى راهكارهاى عقلى به عنوان ساز و كار دفاعى پناه ببرند. قرآن به چهار نوع مكانيزم و ساز و كار رفتارى عقل ايشان اشاره دارد; پرخاشگرى،فرافكنى، دليل تراشى يا توجيه و واكنش سازى.

1. پرخاشگرى

پرخاشگرى نوعى رفتار نابهنجار است. منظور روان شناسان از پرخاشگرى، يك ساز و كار و مكانيزم دفاعى است. انسان ها وقتى با نگرانى و استرس هايى رو به رو مى شوند كه آن ها را در شرايط اضطراب آور قرار مى دهد، واكنش هاى متفاوتى براى مقابله با آن اضطراب ها از خود بروز مى دهند كه ماهيت اين واكنش ها مثل شخصيت آدم ها متفاوت است.

پرخاشگرى يكى از آن واكنش هايى است كه جزو «مكانيزم هاى دفاعى نا بالغ» محسوب مى شود. مكانيزم هاى دفاعى نابالغ، انواع و اقسام ديگرى هم دارد. مثلاً «برون ريزى» يكى از همين اقسام است.

آدم هايى را كه وقتى به دليلى عصبانى مى شوند، در را محكم به هم مى زنند و با مشت به شيشه مى كوبند اين ها همان هايى هستند كه مى كوشند به شيوه «برون ريزى» با استرس و اضطراب ناشى از عصبانيت مقابله كنند. بعضى ديگر هم هستند كه وقتى در محيط كار با رئيس يا همكارشان دعوا و مرافعه مى كنند، به خانه مى آيند و تمام بغض هاى فرو خورده در محيط كارشان را بر سر اهل منزل آوار مى كنند. اين جماعت هم از نظر «روان شناسان» و «روان پزشكان» شخصيت نابالغى دارند، چون مكانيزم دفاعى آن ها نابالغ است.

قرآن به رفتار پرخاشگرانه اى كه گاهى در تعبيرات كلامى از قبيل غيبت و تهمت و يا ناسزاگويى و تمسخر نسبت به ديگران ظاهر مى شود، اشاره مى كند. آيات زير نمونه هاى خوبى براى اين مسأله است: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، نبايد گروهى، گروه ديگر را ريشخند كند شايد آنها از اين ها بهتر باشند… و از يك ديگر عيب مگيريد و لقب هاى زشت ندهيد… از گمان هاى بسيار در حق ديگران بپرهيزيد، كه پاره اى از گمان ها گناه است و جاسوسى و غيبت يكديگر نكنيد.]حجرات/11و12[. اى اهل ايمان از غير هم دينان خود دوست صميمى همراز نگيريد; چه آن كه آنان كه به غير دين اسلام هستند از خلل و فساد در كار شما ذره اى كوتاهى نكنند. آنان هميشه مايل هستند كه شما در رنج و سختى باشيد، دشمنى شما را بر زبان هم آشكار سازند در صورتى كه محققاً آن چه در دل پنهان مى دارند، بيش از آن است كه بر زبانشان آشكار مى شود، ما آيات خود را براى شما به خوبى بيان كرديم اگر عقل و انديشه به كار بنديد.]آل عمران/ 118[ و نيز مى فرمايد: هرگاه آن ها بر شما تسلط يابند باز همان دشمن ديرين هستند، اينك هم هر چند بتوانند به دست و زبان بر عداوت شما مى كوشند و چقدر دوست مى دارند كه شما باز كافر شويد.]ممتحنه/ 2[و نيز مى فرمايد: حيات عاريت و متاع دنيوى در نظر كافران جلوه كرد كه اهل ايمان را فسوس و مسخره مى كنند.]بقره/ 212[ و هم چنين بيان مى دارد: آن كسانى كه از فرط بخل و بدنفسى عيب جويى مى كنند از آن مؤمنانى كه از فرط سخاوت افزون بر واجبات به صدقات مستحب نيز بينوايان را دستگيرى مى كنند، هم چنين مسخره مى كنند مؤمنانى را كه از اندك چيزى كه مقدّر آن هاست در راه خدا مضايقه نمى كنند.]توبه/ 79[

روان شناسان و روان كاوان در خصوص مسأله «پرخاش» كه آيا انگيزه اى فطرى است يا اكتسابى؟ اختلاف نظر دارند. برخى چون فرويد معتقدند كه تجاوز يك انگيزه فطرى است. اما روان شناسان ديگر اين نظريه را نمى پذيرند; زيرا به نظر آنان پذيرش اين مسأله به معناى داشتن نگرشى منفى و بدبينانه نسبت به سرشت و ذات انسان است. در اين نگرش و بينش، انسان به طور ذاتى و فطرى متمايل به زشتى و تجاوزگرى و آزار ديگران است و نمى توان با ترتيب و آموزش تغيير و دگرگونى در آنان پديد آورد.

پژوهش هاى نوين تجربى اين موضوع را روشن كرده است كه رفتار پرخاشگرانه در كودكان خردسال از هنگامى بروز مى كند كه حركات جسمى آنان مقيد و محدود شود. اين محدوديت حركات، باعث پيدايش حالت ناكامى و احساس محروميت در آنان شده و در نتيجه رفتار تجاوزگرانه شان ظاهر مى شود. در جريان رشد كودك انواع موانع بازدارنده ديگر از قبيل موانع و محدوديت هاى اجتماعى، قانونى، اقتصادى، سياسى، و روانى كه مسبب ايجاد حالت ناكامى هستند، افزايش مى يابد. نتيجه ى برخى از تحقيقات ديگر، اين مسأله را ثابت كرده است كه حالت ناكامى به طور لزوم به رفتار پرخاشگرانه نمى انجامد، بلكه گاهى باعث بروز انواع ديگر رفتار مانند درخواست كمك و يارى از ديگران، منزوى شدن و پناه بردن به مواد مخدر و شراب نيز مى شود.

در اين باره مى توان از عوامل بسيارى ياد كرد كه مربوط به تربيت كودك و رابطه و پيوندش با والدين و مهارت هاى شخصى گذشته وى هستند. اين عوامل به او مى آموزند كه با رفتارى تجاوزگرانه در مقابل ناكامى ها بايستند. به همين دليل بسيارى از روان شناسان، رفتار پرخاشگرانه را حداقل در بخشى از آن اكتسابى به شمار مى آورند. اين نظريه مطابق قرآن است كه مى فرمايد: ما راه خير و شر، حق و باطل را به او نمايانديم.]بلد/ 10 [در حقيقت انسان ميان دو نوع رفتار مخيّر است نه مجبور; از اين رو، مى تواند هر يك را به اختيار خود برگزيند و آزادانه رفتارى بد يا خوب را در پيش گيرد. رفتار نابهنجار و شرورانه و پرخاشگرانه ذاتى نيست بلكه خود آن را به عوامل چندى از محيط و والدين و اطرافيان كسب مى كند، چنان كه رفتار هنجار و قانونگرايانه نيز اكتسابى است نه جبرى و ذاتى.

2. فرافكنى

فرافكنى هم يكى ديگر از همين انواع مكانيزم دفاعى در مقابل ناكامى است كه به وسيله آن، فرد ناكام مى كوشد ويژگى هاى ناخوشايندش را به شكل اغراق آميزى به ديگران نسبت دهد تا وقتى به وجود آن ها در خودش اعتراف كرده كمتر احساس گناه كند; مثلاً دانش آموزى كه خودش در امتحان تقلب مى كند اما ادعا مى كند كه همه دانش آموزان تقلب مى كنند.

فرافكنى نوعى چاره جويى عقلى است كه فرد با نسبت دادن حالت هاى نفسانى و انگيزه ها و عيوب و اشتباهات خود به ديگران از آن استفاده مى كند; يعنى او اين مقوله ها را به جاى خود در ديگران احساس مى كند; مثلاً كسى كه در درون خود نسبت به كسى دشمنى دارد، اين دشمنى را به او نسبت مى دهد و چنين احساس مى كند كه اين آن فردى است كه با او رفتارى خصمانه دارد; و يا منافقان نسبت به مسلمانان به طور پنهانى دشمنى داشتند و كينه و نفرت خود را پنهان مى كردند، اما اين احساس دشمنى را به مسلمانان نسبت مى دادند و گمان مى كردند كه مسلمانان قصد نابودى آنان را دارند. قرآن آن جا كه منافقان را وصف مى كند اين مطلب را به گوياترين شكل ترسيم كرده است و مى فرمايد كه آن ها هر صدايى را كه از مسلمانان مى شنوند بر ضد خود مى پندارند ]منافقون/ 4[ اين امر ناشى از احساس دشمنى آن ها نسبت به مسلمانان است كه آن را از خود دور و به مسلمانان نسبت مى دهند. در حقيقت منافقان با مسلمانان دشمن هستند و اين كه صداهاى شنيده شده را عليه خود احساس مى كنند چيزى جز توهم نيست كه از آثار بيمارى روانى است; زيرا از نظر قرآن منافقان بيماران روانى هستند و از تعادل شخصيت برخوردار نمى باشند. ]بقره/ 10[ از اين رو به فرافكنى دست مى زنند و مشكل خويش را به ديگران نسبت مى دهند.

3. دليل تراشى و توجيه

توجيه و دليل تراشى، نوعى رفتار دفاعى عقل است و انسان مى كوشد با استفاده از آن، انگيزه ها و اعمال ناپسند خود را توجيه كند، يعنى تفسير قابل قبولى از آن ها ارايه دهد. بيماران روانى و نامتعادل به اين ساز و كار پناه مى برند تا رفتارشان را به نحو قابل قبولى تفسير كنند; وقتى كارى را برخلاف اصول عقلايى و حكمت و رفتارهاى هنجارى جامعه انجام مى دهند در مقام توجيه، آن را معقول و مقبول دانسته و ديگران را ناتوان از درك درستى ها بر مى شمارند. قرآن در بيان اين ساز و كار بيان مى دارد كه چگونه انسان هاى نامتعادل چون كافران و منافقان در روى زمين فساد مى كردند و مى گفتند قصدشان اصلاح است; و به اين ترتيب به توجيه و دليل تراشى معقول و مقبولى از كارهاى خود دست مى زدند. قرآن دليل تراشى منافقان را چنين توصيف مى كند: «وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِى الأَْرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَـكِن لاَّ يَشْعُرُون» ]بقره/ 11 و 12[ و هنگامى كه به آن ها گفته شود در زمين فساد نكنيد، مى گويند ما فقط اصلاح كننده ايم. آگاه باشيد اين ها همان مفسدانند ولى نمى فهمند و احساس نمى كنند.

چاره جويى عقلانى و حيله گرى، رفتارهايى هستند كه انسان به طور ناخودآگاه به آن ها دست مى زند; زيرا وقتى احساس دشمنى خويش را به ديگرى نسبت مى دهد، در واقع اعتقاد دارد كه شخص مزبور پنهانى با او دشمن است و بدون اين كه خود اطلاع داشته باشد به عمل فرافكنى دست زده است. هم چنين فرد وقتى به توجيه كارهايش مى پردازد خود نمى داند كه مشغول دليل تراشى است، بلكه بر عكس عملاً اعتقاد دارد كه كارهاى زشت و ناهنجارش، مفيد، خوب و يا دست كم قصد وى خير و اصلاح است. قرآن در آيه فوق به جنبه ى ناخودآگاه چاره جويى و حيله هاى عقلى با جمله «در حالى كه نمى فهمند و آگاه نيستند» اشاره مى كند. اين سخن كه «آن ها احساس نمى كنند و نمى فهمند» اشاره به عدم آگاهى آنان به اين مطلب است كه كارهايشان جنبه افساد دارد نه اصلاح.

4. واكنش سازى

واكنش سازى نوعى رفتار دفاعى عقل است كه فرد در جريان آن رفتارى در پيش مى گيرد كه دقيقاً متضاد رفتارى است كه قصد پنهان كردن آن را دارد; مثلاً انسان گاهى در برخورد با فرد معينى، با احترام زياد و تعارف و ادب ـ به عنوان وسيله اى دفاعى كه نفرت و احساس خصمانه خود را به اين وسيله از او پنهان سازد ـ رفتار مى كند. شخصيت نامتعادل به اين وسيله براى پنهان كردن حقيقت خود بهره مى گيرد. منافقان نيز براى پنهان كردن احساس نفرت و دشمنى خود نسبت به مسلمانان به اين دفاع و ساز و كار عقلانى متوسل مى شدند. به همين دليل هنگام سخن گفتن با آن ها خوب حرف مى زدند و با پوشاندن نفرت و دشمنى خود به مسلمانان اظهار محبت مى كردند و كارهايشان را تحسين و تقدير مى كردند ولى در باطن آن ها را تمسخر مى كردند; قرآن درباره رفتار دو گانه آن ها مى گويد: بعضى از مردم كسانى هستند كه گفتار آن ها در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود و خداوند بر آن چه در دل پنهان دارند گواه است در حالى كه آنان سرسخت ترين دشمنان تو هستند زيرا هنگامى كه روى برمى گردانند و از نزد تو بيرون مى روند، در راه فساد در زمين كوشش مى كنند و كشاورزى و دامدارى را نابود مى سازند.]بقره/ 204 و 205[

اين تصويرى روشن از انسان هاى نامتعادلى است كه قرآن به ما مى نماياند. در حقيقت ريشه و خاستگاه اين نوع برخورد و ساز و كار دفاعى، دورى از توحيد حقيقى است. انسان اگر از توحيد حقيقى دور شود از نظر شخصيتى از حالت تعادل خارج مى شود و رفتارى در پيش مى گيرد كه خداوند در تبيين منافقان به روشنى تصويرسازى كرده است. انسان هاى توحيدى خواه چون توحيدى نشده اند و هنوز ريشه هاى شرك و كفر در آن ها وجود دارد گاه از نظر رفتارى عدم تعادل را از خود بروز مى دهند. براى درمان اين عدم تعادل تنها راه چاره تقويت پايه هاى ايمانى و توحيدى است.

از نظر قرآن انسان «بد» و «جانى بالفطره» وجود ندارد تنها «مريض» و «بيمار» وجود دارد. اين افراد بيماران عقيده هستند كه اثر آن در رفتارشان نيز آشكار مى شود. خست، حسادت، ترس، چاره جويى، فرافكنى، واكنش سازى، اجحاف، اسراف، تلوّن خلق و خوى، بى انصافى و صدها عيب ديگر همه اين ها نشانگر آزارها و بيمارى هاى روحى و روانى است. قرآن بخل و غيبت و ده ها صفت بد و نابهنجارى را در عدم تعادل شخصيتى جستجو مى كند. اين بيمارى هاى روحى و روانى از هر جهت قابل درمان و علاج است. پس اشخاصى كه ما آنان را «بد» و رذل و شرور مى شناسيم، آدم هايى هستند كه دچار بيمارى روانى و عدم تعادل هستند كه مى توان با شيوه ها و روش هاى پيشنهادى قرآن آنان را درمان و علاج نمود و به آدم سالم و طبيعى بدل ساخت.

انسان هرگز با سرمايه جنايت كارى متولد نمى شود. در ساختمان وجود هر انسانى نيرويى نهفته است كه او را به جانب نيكى جذب مى كند و هر گاه از سير اصلى خود منحرف گردد به سوى حالت نخستين خود باز مى گرداند چون هر چيزى كه در طبيعت به «قسرى و تحميلى» گرفتار مى شود ميلى براى بازگشت به حالت طبيعى دارد.

قرآن مجيد اعلام مى داد كه علاقه و ميل به ايمان و همچنين نفرت از گناه و نافرمانى در نهاد بشر قرار دارد و نه تنها خداوند سرشت آدمى را با عقيده به مبدأ آميخته و خداخواهى و كمال جويى در نهان او سرشته است بلكه قلوب و دل هاى آدميان را به خوبى ها آراسته و فطرى بودن انزجار از عصيان و فسق و بدى را در انسان تأكيد دارد به طورى كه به طور ناخودآگاه روح انسانى به سوى فضايل جذب مى شود.]حجرات/ 7[

در حقيقت انسان در كمال عصمت است و اين آموزش و تربيت خانواده و جامعه است كه او را دگرگون مى سازد و از حالت عصمت و پاكى برده و به انحراف مى كشاند. اين معصوميت از دسته رفته را مى توان با تربيت و آموزش تغيير داد.

پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: هر نوزادى با فطرت پاك و بى آلايش زاييده مى شود و اين پدر و مادرند كه او را يهودى و يا نصرانى بار مى آورند و تربيت مى كنند و در لوح نقش پذير او عقايد مذهبى و روش فكرى والدين اثر مى گذارد]بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 2، ص 81[ و اميرمؤمنان(ع) خطاب به فرزندش مى فرمايد: دل جوان مانند زمينى است كه خالى از هر گياهى باشد، هر بذرى كه در آن افشانده شود مى پذيرد. فرزندم! از دوران كودكى ات در پرورش تو اقدام كردم، پيش از آن كه قلب نقش پذيرت سخت شود و عقلت را مسايل مختلفى اشغال نمايد. ]نهج البلاغه، فيض الاسلام، نامه 31[

بنابراين انسان بر پايه فطرت پاك و سلامت روانى به دنيا مى آيد و حالات فساد، پليدى و ديگر بيمارى هاى روحى و روانى در او عارضى و غير اصيل است. عدول از راه اصلى طبيعى و واپس زدگى يا تحريف غرايز، نه تنها به پيدايش بيمارى هاى روانى مى انجامد بلكه راه سيّاله روانى را به واسطه عقده هاى خاص مى بندند وگرنه تمايل اصلى انسان اين امكان را دارد كه او را به سوى كمال خود سير دهد; از اين رو اساس دعوت پيامبران بر فطرت توحيد و اخلاق فطرى است. در هر انسان بيمارى هنوز فطرت در ضمير ناخودآگاه او جاى دارد هر چند به جهت عوامل بيرونى و محيطى از ضمير خودآگاه به پس رانده شده است. يعنى تمايلات فطرى در شرايط و موقعيت هاى خاصى و در اثر عوامل گوناگونى در وجود بشر كم فروغ مى گردد ولى هيچ گاه واقعيت فطرى او نابود نمى شود بلكه در گوشه اى از نهاد او نهان مى گردد. اين فطرت را بايد بيدار كرد; زيرا قرآن همه انسان ها را داراى فطرت پاك و كمال خواه مى داند كه برخى از آن ها به علل مختلف تربيتى دچار بحران روحى و روانى شده اند. اين بحران خود را به صورت هاى مختلف نشان مى دهد. ترديدى نيست كه مجرمان و بزهكاران اجتماعى نيز از جمله اين بيماران هستند. اينان به نحوى دچار كسالت ها و بيمارى هاى روحى و روانى هستند و جرم هاى آنان از همين بيمارى و كسالت هاى كم عمق روانى سرچشمه مى گيرد و يا در نتيجه معاشرت با افراد بى بند و بار و محيط ناسالم اجتماعى دچار چنين حالتى شده اند.

به طور كلى تنها واكنش هاى شديد و فشار براى مبارزه با جرايم نمى تواند سبب ريشه كن شدن بزهكارى ها شود. كيفر مجرم كه به منظور رعايت فرد و اجتماع بر او وارد مى شود لازم است ولى كافى نيست، چون هر چند كه در نهايت مجازات و كيفر نتيجه طبيعى و بازده عمل خود مجرم است تا توازن و عدالت در جامعه انسانى و حيات اجتماعى به خطر نيفتد ولى لازم تر آن است تا در تربيت مجرمان بازنگرى شود. پيش از هر چيز بايد در راستاى تغيير بينش و نگرش آنان به هستى و زندگى تلاش كرد; چون بسيارى از اعمال مجرمانه و بزهكارى ريشه در عدم درك درست مفهوم هستى و زندگى دارد; انسان وقتى درك درستى از آفرينش، هدف آن و هدف از زندگى نداشته باشد به راحتى مرتكب بزهكارى مى شود.

ضرورت تغيير در بينش و نگرش بيماران روانى

براى ايجاد تعديل يا تغيير شخصيت و رفتار فرد، ضرورت دارد تا ابتدا درباره تعديل يا تغيير افكار و گرايش هاى فكرى آن ها اقدام شود; چرا كه رفتار انسان به مقدار زيادى تحت تأثير افكار و گرايش هاى او قرار دارد. به همين دليل هدف اساسى روان درمانى، دگرگونى و تغيير نوع تفكرات بيماران روانى درباره خودشان، مردم، زندگى و مشكلاتى است كه پيش از اين از مقابله با آن ها عاجز بودند و همين موجب اضطراب ايشان مى شده است. اما بيمار روانى، با تغيير افكارى كه در اثر درمان حاصل مى كند، در برابر مشكلات و حل آن ها توانا مى شود و غالباً پس از درمان درك مى كند، مشكلاتى كه در گذشته سبب اضطراب و بيمارى اش مى شدند به آن اندازه اى كه او تصور مى كرد، حايز اهميت نبوده و در واقع دليل موجهى براى اضطراب شديدش به خاطر آن ها وجود نداشته است.

اساساً يادگيرى عملى است كه در جريان آن، افكار، گرايش ها، عادت ها و رفتارهاى انسان تعديل مى شود و تغيير مى يابد. كار روان درمانى در اصل، تصحيح يادگيرى هاى نادرست گذشته است كه بيمار در جريان آن با افكارى اشتباه يا اوهامى درباره ى خدا، هستى، خود و ديگران در زندگى و مشكلات اضطراب انگيزى مواجه بوده است. بيمار شناخت درست ترى از مفهوم هستى و نقش توكل و تكيه بر خدا و نيز روش هاى مشخصى از رفتار دفاعى را مى آموزد تا در برابر مشكلات مقاوم شود و راه حل آن ها را بيابد و از شدت اضطرابش كم شود.

روان درمانگر مى كوشد افكار بيمار را تصحيح كند و او را وادارد كه به مفهوم زندگى، خود و مردم و مشكلات خويش با ديدى واقع بينانه و درست بنگرد و هم به جاى فرار از مشكلات با آن ها مقابله نمايد و به جاى ادامه دادن حالت درگيرى روانى در جهت حل آن ها بكوشد. اين تغيير نگرش نسبت به خدا، خود، مردم و زندگى، بيمار را در مقابله با مشكلات و حل آن ها توانا مى سازد و به اين ترتيب از درگيرى روانى و اضطراب رهايى مى بخشد و زندگى اش را همراه با نشاط، طراوت، رضايت و خشنودى و خوشبختى قرين مى سازد.

قرآن به منظور تغيير افكار و گرايش ها و رفتارهاى مردم هدايت آن ها به صلاح و ايجاد افكارى تازه درباره ى ماهيت و رسالت انسان و ارزش هاى اخلاقى روش هايى در پيش گرفت كه قرين موفقيت بوده و شخصيت مسلمانان را انسانى كامل، متعادل، آرام و مطمئن قرار داد.

منابع

1. قرآن و روان شناسى، دكتر محمدعثمان نجاتى، ترجمه: عباس عرب، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ دوم، 1369 مشهد.

2. رسالت اخلاق در تكامل انسان، سيدمجتبى موسوى لارى، بوستان كتاب دفتر تبليغات، چاپ چهارم، 1376، قم

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا