اعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

بداء و تغییر مشیت در آیات و روایات

samamosآیا انسان می تواند مشیت الهی را تغییر دهد و سعادت را به شقاوت و شقاوت را به سعادت تبدیل کند؟ آیا این تغییر و بداء امکان پذیر است؟ آیا مساله بداء با علم الهی تضاد و تناقض ندارد؟ بداء و مشیت چیست و چه وجوه اشتراک و افتراقی با هم دارد؟ مشیت و اراده چه مراتبی از فعل الهی را تشکیل می دهد؟ نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی اسلام بر آن است تا به این پرسش ها پاسخ دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

تغییر دایمی در هستی

یکی از اعتقادات اسلامی که در مکتب اهل بیت مورد اهتمام بسیار قرار گرفته است، اعتقاد به بداء است. بداء در لغت به معنای آشکار و ظاهر شدن است.( المصباح المنیر، ج‌1‌-‌2، ص‌40، «بدا») راغب اصفهاني، بر این باور است که بداء در لغت به معنای ظهور کامل یک چیز است.( معجم مفردات الفاظ القرآن، ذیل ماده بدا) خداوند در آیات قرآنی از جمله 28 سوره انعام،‌ 35 سوره یوسف، 48 سوره زمر و 33 سوره جاثیه این واژه را به معنای آشکار و ظهور یافتن پس از خفا و نهان در انسان به کار برده است.

این واژه در انسان به معنایی است که نمی توان آن را درباره خداوند به کار برد، مگر با تصرف در معنای آن؛ زیرا بداء وقتی برای انسان به کار می رود به معنای این است که انسانی چیزی را بر او نهان و غیب باشد و یا آن را نداند و سپس آن امر برایش هویدا و آشکار شده و این گونه رای و نظرش دگرگون شود. چنین معنایی را نمی توان برای خداوند جایز و روا دانست؛ زیرا مستلزم آن است که خداوند نسبت به چیزی جاهل باشد و یا امری از او نهان و در پرده غیب بوده و سپس ظهور یافته و آشکار شود؛ در حالی که هیچ چیز از خدا غایب نبوده و یا خداوند نسبت به هیچ چیز جاهل نیست؛ چنان امام صادق(ع) می فرماید: ان الله لم یبد له من جهل؛ هیچ چیزی بر خداوند مجهول نیست تا آشکار شود.( کليني، محمدبن يعقوب، اصول کافي، ج1، باب البداء، ح10 )

اصولا بر اساس عرفان اسلامی، حتی اموری چون رضا و غضب و تاسف و مانند آن که از صفات فعل خدا هستند؛ همه این ها در حقیقت صفات اولياى خداست نه صفات خود خدا، چنان که امام صادق(ع) به صراحت بر این نکته در سخنانی تاکید می کند. از امام صادق(ع) درباره معنای آیه «فلما اسفونا انتقمنا منهم ؛و چون ما را به خشم در آوردند، از آنان انتقام گرفتيم » پرسیدند. امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمودند: خداى – تبارك و تعالى – مانند ما خشگمين نمى شود بلكه او براى خود اوليائى خلق كرده كه آنها خشمگين و يا خشنود مى شوند و آن اولياء، مخلوق خدا و مدبر به تدبير خدايند و خداى تعالى رضاى آنان را رضاى خود و سخط آنان را سخط خود قرار داده ؛ چون ايشان را داعيان به سوى خود و دليل هايى بر هستى و آثار هستى خود قرار داده است بدين جهت اولياء اللّه به خاطر او خشم مى كنند و به خاطر او راضى مى شوند و اصولا خداى تعالى در معرض اينگونه احوال قرار نمى گيرد و اگر خود خداى تعالى اينگونه الفاظ را درباره خود استعمال نكرده بود، ما نيز استعمال نمى كرديم ولى از آنجا كه خودش ‍ استعمال كرده ، ناگزير بايد معناى صحيحى برايش پيدا بكنيم ؛ معنايى كه كلام خود او آن را تصدیق کند، همچنان كه فرمودند «من اهان وليا فقد بارزنى بالمحاربه و دعانى اليها؛ هر كس يكى از اولياى مرا اهانت كند، به جنگ من آمده و به من اعلان جنگ كرده است» و نيز فرموده : من يطع الرسول فقد اطاع اللّه؛ هر كس رسول را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است؛(نساء، آیه 80) و نيز فرموده :ان الذين يبايعونك انما يبايعون اللّه ؛ كسانى كه با تو بيعت مى كنند با خدا بيعت كرده اند.(فتح، آیه 10) همه اين گونه تعبيرات همان معنايى را دارد كه برايت گفتم و همچنين رضا و غضب خدا و صفات ديگرى كه نظير رضا و غضب هستند، همه در حقيقت صفات اولياى خداست نه صفات خود خدا. (توحيد شيخ صدوق ص 168 – 169)

پس وقتی که اصطلاح بداء برای خداوند به کار می رود، یا مرتبط به اولیای الهی است چنان که امام صادق(ع) می فرماید؛ یا به معنای دیگری است. پس بدا درباره خدا به معنای ظهور امر غایب یا دگرگون شدن علم و تصميم و اراده او نيست، بلكه اين لفظ همانند غضب و رضا در حق خدا استعمال مجازى دارد و «بدا للّه» بدين معناست كه از جانب خداوند آن امر ظاهر‌شد.( تصحيح اعتقادات الاماميه، ص‌67‌)

علامه طباطبایی نیز در باره اصطلاح بداء در فرهنگ اسلامی و ادبیات امامیه می فرماید: بداء عبارت است از آشكار شدن امرى از ناحيه خداوند برخلاف آنچه ظاهر بوده است كه در واقع اولى را محو و دومى را اثبات كرده و خدا به هر دو حادثه آگاه است. (الميزان، ج‌11، ص‌381)

از نظر ایشان بداء به این معنا اختصاص به مساله تغییر در قضا و قدر ندارد، بلکه اصولا محو امری و اثبات امر دیگری در تمام هستی در جریان است. علامه طباطبایی در ذیل آیه 39 سوره رعد می نویسد: حكم محو و اثبات حكمى است عمومى كه تمامى حوادثى كه به حدود زمان و اجل محدود مى‏شود- و بعبارت ديگر تمامى موجوداتى كه در آسمانها و زمين و ما بين آن دو است- دستخوش آن مى‏گردند.. و صرف اينكه مورد آيه مساله نبوت است باعث نمى‏شود كه ما از اطلاق آن صرفنظر نموده، عموميت آن را تخصيص بزنيم، زيرا مورد مخصص نيست.

پس چنان که علامه تصریح دارد همه چیز از جمله قضا و قدر، حسنات و سیئات، دنیا و آخرت، نسل های انسانی و موجودات، احکام و قوانین و شرایع در حال محو و اثبات است؛ زيرا ما مى‏بينيم كه مساله دگرگونى و تحول در تمامى اطراف عالم جريان داشته، هيچ موجودى وقتى در دو زمان مقايسه شود به يك حالت باقى نمى‏ماند، و حتما دستخوش تغيير و تحول شده، حالا يا ذاتش متحول شده، و يا صفاتش، و يا اعمالش. و در عين حال وقتى فى حد ذاته و بر حسب وقوعش اعتبار شود مى‏بينيم ثابت مانده، و تغيير نيافته، چون هيچ چيز از آن حالى كه بر آن حال واقع شده تغيير نمى‏پذيرد. پس براى تمامى موجودات دو جهت است، يك جهت تغيیر كه از اين جهت دستخوش مرگ و زندگى، و زوال و بقاء، و انواع دگرگونيها مى‏شود، و يك جهت ثبات كه از آن جهت به هيچ وجه دگرگونى نمى‏پذيرد.

در این جا این نکته مورد تاکید قرار می گیرد که واژه بدا در آیات قرآنی به معنای اصطلاحی آن به کار نرفته است؛ بلکه واژگان و اصطلاحات و تعابیر دیگری در قرآن است که همین مفهوم اصطلاحی بدا که در فرهنگ اهل بیت(ع) مطرح شده را بیان می کند. البته در ادامه این آیات مورد بررسی قرار می گیرد.

قضای حتمی و قضای غیر حتمی

آن چه در خصوص اصطلاح کلامی بداء باید گفت این که این اصطلاح مربوط به مساله قضا و قدر غیر حتمی است؛ چرا که امور هستی دو گونه هستند؛ یکی امور ثابتی که هیچ گونه تغییر و تبدیل و تحولی در آن را نمی یابد و دیگری اموری که تغییر پذیر است. بداء که در قضا و قدر مطرح می شود، حكمى عمومى برای تمامى حوادثى است كه به حدود زمان و اجل محدود مى‏شود.(احقاف، آیه 3)؛‌چرا که خداى سبحان در هر وقت و مدتى، كتاب و حكم و قضايى دارد، و از اين نوشته‏ها هر كدام را بخواهد محو و هر كدام را بخواهد اثبات مى‏كند؛ يعنى قضايى كه براى مدتى رانده، آن را تغيير مى‏دهد، و در وقت ديگر به جاى آن، قضاى ديگرى مى‏راند، ولی در عين حال براى هميشه قضايى ثابت دایمی و غير قابل محو و اثبات هم دارد، و اين قضای غیر قابل تغیير اصلى است كه همه قضاهاى ديگر از آن منشا مى‏گيرند، و محو و اثبات آنها نيز بر حسب اقتضاى آن قضای ثابت دایمی است.

به سخن دیگر، برای هر وقت و زمانی، یک کتابی است که جاری و روان است. این کتاب را خدا نوشته و به جز آنچه در آن نوشته واقع نمى‏شود.(رعد، آیه 38) خداوند دارای دو کتاب است که یکی از آن ها قابل محو و اثبات است و دیگری غیر قابل محو است.(مجمع البیان،‌ذیل آیه 39 سوره رعد) شکی نیست که کتاب الهی و کلمات آن همان حقایق هستی و مقدرات هر چیزی است؛ چنان که خداوند بارها از حقایق هستی و موجودات به کلمات تعبیر کرده و از بی نهایت بودن آن خبر داده است(کهف، آیه 109 و ایات دیگر). پس این حقایق و موجودات هستی دارای دو کتاب ثابت و متغیر هستند؛ کتاب ثابت آنان هرگز تغییری در آن راه نمی یابد،‌ ولی در کتاب متغیر آن تبدیل و تحویل و نسخ و بدا حاصل می شود. از کتاب ثابت به عنوان کتاب محفوظ یاد شده که رویدادهای ثبت شده در آن دستخوش تغییر و دگرگونی نمی شوند و اما کتاب محو و اثبات از قابلیت تغییر برخوردار است.(مجمع البیان و منابع تفسیری دیگر)

پس مساله محو و اثبات تنها در بخشی از حقایق هستی و موجودات مطرح می شود؛‌یعنی هر موجودی دو وجه دارد که یکی در کتاب محفوظ و غیر تغییر است و دیگری در کتاب محو و اثبات است. البته باید توجه داشت که محو به معنای نابودی اصل آن نیست، بلکه " محو" هر چيز به معناى از بين بردن آثار آنست؛ چون وقتى گفته مى‏شود: من نوشته را محو كردم، معنايش اين است كه خطوط و نقشه‏هاى آن را از بين بردم. پس معناى اينكه خداوند در آيه 24 سوره شورى فرمود:" وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ" اين است كه خداوند آثار باطل را از بين مى‏برد، هم چنان كه فرموده:" فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً ؛ اما کف روی آب از میان می رود؛ و نيز فرموده: وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً ؛ ما شب و روز را آيتى قرار داديم، پس آثار شب را محو نموده، آيت روز را كه بينا كننده بينندگان است بياورديم. (اسرى، آيه 12) يعنى اثر بيناكنندگى را از شب گرفتيم. پس معناى محو، قريب به معناى نسخ است که در احکام و قوانین تشریعی به کار می رود؛ چرا که وقتى گفته مى‏شود: نسخت الشمس الظل؛ معنايش اين است كه آفتاب سايه و اثر آن را از بين برد.

در آيه شريفه 39 سوره رعد، در مقابل واژه محو، لغت اثبات آمده، چون اثبات به معناى بر جا گذاشتن هر چيزيست به طورى كه از آنجايش تكان نخورد و نلغزد، مثلا وقتى گفته مى‏شود: اثبت الوتد فى الارض؛ معنايش اين است كه من ميخ را در زمين محكم كوبيدم آن چنان كه ديگر كنده‏ نشود و تكان نخورد. بنا بر اين نقطه مقابل اثبات محو است كه به معناى نابود کردن آثار چيزيست بعد از آن كه اثبات و جايگزين شده باشد.(المیزان، ذیل آیه 39 سوره رعد)

از سخنان پیشین به دست می آید که خداوند از اول به همه حوادث ریز و درشت جهان هستی عالم است و این چنین نیست که چیزی اول بر خداوند مخفی و نهان بوده و خداوند نسبت به آن چیز جاهل باشد و سپس خداوند بر آن چیز عالم شود و یا امر نهان بر او آشکار و هویدا شود. خداوند در آیه 5 سوره آل عمران می فرماید:انّ الله لا یخفی علیه شیء فی الارض و لا فی السماء؛ هیچ چیز در زمین و آسمان بر خداوند مخفی و نهان نیست.

البته خداوند برای هر چیزی دو قضای ثابت و غیر ثابت دارد. هم چنین درباره انسان نیز این گونه است. از این روست که خداوند در آیات بسیاری از اجل معلق و اجل مسمی انسان و امت ها و جوامع سخن به میان آورده است. آن تقدیر محتوم و قطعی، كه به هیچ وجه حتی با دعا یا صدقه یا کارهای خوب و بد قابل تغییر نیست مانند سنت و قضای حتمی الهی نسبت به همه موجودات هستی که اجل مسمی برای آنها در نظر گرفته است و یا سنت مرگ که برای آنان اثبات شده و غیر قابل تغییر و تحول و تبدیل است. خداونددر آیه 35 سوره انبیاء از این سنت الهی سخن به میان می آورد و می فرماید: کلُّ نفسٍ ذائِقه الموتِ؛ هر دارنده نفسی طعم مرگ را می‏چشد.

اما آن تقدیر معلق و مشروط و اجل مسمی مثلا این گونه نیست که تغییر و تبدل در آن را نیابد؛ بلکه با فقدان برخی شرایط، دگرگون می‏شود و تقدیری دیگر جایگزین آن می‏گردد، مثل تقدیر خداوند بر اینکه مریضی در وقت خاصی می میرد که این تقدیر قطعی نیست؛ زیرا در صورت مداوا یا دعا یا صدقه دادن برای شفای این مریض، تقدیر جدیدی برای وی که همان شفا یافتن و طول عمر او خواهد بود، معین می­شود.( سبحاني، جعفر، الالهيات، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ ششم، 1384، ج2، ص240و241)

امام باقر(ع)درباره تقدیرهای حتمی و غیر حتمی می فرمایند: من الأمور أمور محتومه كائنه لا محاله، و من الأمور أمور موقوفه عند الله، یقدم فیها ما یشاء و یمحو ما یشاء، و یثبت منها ما یشاء؛ برخی امور، حتمی‌اند كه ناگزیر موجود خواهند شد. برخی امور دیگر، در نزد خدا موقوف‌اند كه خدا با مشیت خود، برخی از این امور را مقدّم می‌كند، برخی دیگر را از بین می‌برد و برخی دیگر را موجود می‌سازد.( عياشي، محمد بن مسعود، کتاب التفسير، ج2، ص217)

پس خداوند دارای قدرت و سلطه مطلق بر هستی است و هر زمان خواست می‏تواند تقدیری را جایگزین تقدیر دیگر سازد؛ در حالی كه به هر دو نوع تقدیر، علم قبلی داشته، و هیچ گونه تغییری نیز در علم وی راه نخواهد یافت؛ زیرا تقدیر نخست چنان نیست كه قدرت خدا را محدود ساخته و توانایی دگرگون كردن آن را از او سلب كند.به دیگر سخن، خلاقیت و آفرینش گری و اعمال قدرت از جانب خداوند، استمرار داشته و به حكم «كل یوم هو فی شان»(الرحمن 29) وی از امر آفرینش فارغ نگشته و كار آفرینشگری همچنین ادامه دارد. نتیجه این كه خداوند بر اساس قدرت گسترده، سلطه مطلقه، و دوام و استمرار خلاقیت‏ می‏تواند هر زمان بخواهد در مقدرات انسان، از عمر و روزی و غیره، تحول ایجاد كرده و مقدری را جایگزین مقدر قبلی نماید، و هر دو تقدیر قبلا در ام الكتاب به ثبت رسیده است.( سبحاني، جعفر، منشور عقايد اماميه، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1376، ص235و236 )

فلسفه بداء و نقش انسان در تغییر سرنوشت و تقدیر

البته اعمال قدرت و سلطه از سوی خداوند، و اقدام وی به جایگزین كردن تقدیری جای تقدیر دیگر، بدون حكمت و مصلحت انجام نمی‏گیرد، و بخشی از قضیه، در گرو اعمال خود انسان است كه از طریق اختیار و برگزیدن و زندگی شایسته یا ناشایسته، زمینه دگرگونی سرنوشت‏خویش را فراهم سازد. در حقیقت انسان می تواند به اختیار خود سعادت را به شقاوت و شقاوت را به سعادت تبدیل کند و حسنات را به سیئات یا بر عکس سیئات را به حسنات تبدیل کرده و این گونه سرنوشت دیگری را برای خود رقم زند. چنین فرصتی به انسان داده شده است تا خود سرنوشت خود را تغییر داده و بسازد. این واگذاری و تفویض نیست، بلکه بر اساس قانون (الامر بین الامرین) است تا نه جبری باشد نه اختیار و تفویض محضی صورت گیرد. این گونه است که خداوند مقدرات غیر حتم مانند اجل معلق را در اختیار اعمال انسانی نهاده است. در روایات بسیاری از معصومان(ع) این معنا تاکید شده که بسیاری از مردم خودشان موجبات مرگ زودرس یا دیررس خود را فراهم می آورند و بیش تر مردم به مرگ اجل مسمی الهی که کتاب ثابت غیر قابل تغییر است نمی میرند بلکه به اجل معلق گرفتار می آیند. به عنوان نمونه امام صادق (ع) درباره نقش احسان و گناه در افزايش و کاهش عمر و طول آن مي فرمايد: يعيش الناس باحسانهم اكثر مما يعيشون باعمار هم و يموتون بذنوبهم اكثر مما يموتون باجالهم؛ مردم، بيشتر از آنكه با عمر خود زندگي كنند، با احسان و نيكوكاري خود زندگي مي كنند و بيشتر از آنكه با اجل خود بميرند، بر اثر گناهان خود مي ميرند. (دعوات الراوندي، ص 291، ح 33)

در روایات بسیاری به علل و عواملی که موجبات تغییر در آجال مردم می شود اشاره شده که از جمله آن صله رحم و قطع آن و نیز مراعات و عدم مراعات حقوق والدین و بستگان خود است. طبعا این عمل ناشایست او در سرنوشت او تاثیر ناخوشایندی خواهد داشت. حال اگر در نیمه زندگی از كرده خود پشیمان گشته و از آن پس به وظایف خود در این باره اهتمام ورزد، در این صورت زمینه دگرگونی سرنوشت‏خود را فراهم كرده و مشمول آیه «یمحوا الله ما یشاء و یثبت» خواهد گشت. این مطلب در عكس قضیه نیز حاكم است.( سبحاني، جعفر، منشور عقايد اماميه ، همان، ص236و 237)

با توجه به مطالب فوق بداء بدین معنا است که اعمال خوب یا بد انسان در سرنوشت و مقدرات غیر حتمی او تاثیر می­گذارد و منشا تحولاتی در زندگی انسان می­گردد، نیازمندی و توانگری، بیماری و سلامتی، کوتاهی و بلندی عمر، حوادث تلخ و شیرین، همگی از کارهای نیک و بد انسان تاثیر می­پذیرد. و اینکه در روایات فراوانی به انجام کارهای خوبی که آثار مثبت و سازنده­ای در حیات انسان دارند مانند دعا، صدقه، صله ارحام و اجتناب از کارهای بدی مانند ظلم بر افراد، اذیت والدین و قطع رحم که آثار ناگواری در زندگی انسان دارند، تاکید بسیار شده­، موید همین مطلب است.

پس آن چه در روایات و آیات به عنوان عوامل تقدیم و تاخیر مرگ بیان می شود و مثلا خداوند در آیاتی اموری چون تقوا (نوح، آيات 1 تا 4)، عبادات (همان)، اطاعت از پيامبران و انبيا (همان) و اجابت دعوت الهي (ابراهيم، آيه 10) را موجبات تاخير مرگ انسان ها تا اجل مسمي و حتمي می داند و به صراحت استمرار زندگي را تا آن زمان در گرو اين عوامل معرفی می کند، خود گواه روشنی بر مساله بداء و درستی این اعتقاد است. پس اعتقاد به تاثیر کارهای خوب یا بد در زندگی انسان، همان اعتقاد به بداء است که کسی نمی تواند بر اساس آموزه های وحیانی اسلام منکر آن شود.

اگر قول به بداء و قضای غیر حتمی را نپذیریم، همان طوری که بر خلاف نظریه الامر بین الامرین خواهیم بود و می بایست به جبر محض رو آوریم و نقش انسان را در تغییر سرنوشت نادیده بگیریم، هم چنین می بایست به شکلی خداوند را محدوده ساخته و او را دست بسته بدانیم چنان که یهود بر این باورهستند. خداوند می فرماید: و یهود گفتند دست خدا به زنجیر بسته است!، دستهایشان بسته باد و بخاطر این سخن از رحمت (الهى) دور شوند! بلكه هر دو دست (قدرت) او گشاده است هر گونه بخواهد مى‏بخشد.»(مائده، آیه 64)

یهودیان کل قضاء و قدر الهی را حتمی و غیر قابل تغییر می دانند و می گویند وقتی برای کسی چیزی مقدر شد به هیچ وجه تغییر و تبدیل نمی یابد؛ مثلا اگر برای کسی عمری 50 ساله مقدر شد این عمر ثابت بوده و با اعمالی مثل صله رحم یا صدقه زیاد نشده و با اعمالی مثل قطع صله رحم کم نمی شود. طبق این عقیده قطعا بدا نیز معنی نخواهد داشت. قرآن کریم با قاطعیت جواب می دهد که دست خدا باز است؛ یعنی اگر چیزی بر کسی مقدر کرد و سپس مصلحت اقتضاء کرد که آن را تغییر دهد، تغییر می دهد و این همان عقیده به بدا است.

در حالی که مساله بداء موجب می شود که انسان نقش خود را در تغییر سرنوشت باور داشته باشد بی آن که قول به جهل را برای خداوند قایل شود. از این روست که معصوم(ع) می فرماید: ما عبد الله بشیء مثل البداء ؛ خداوند به چیزی مانند بدا پرستش نشده است.( کليني، محمدبن يعقوب، اصول کافي، ج1، باب البداء، ص146، ح1)

امام صادق (ع) هم چنین فرمودند: « من زعم انّ اللّه‏ عزّوجلّ یبدو له فی شی‏ءٍ لم یعلمه امس فابرؤوا منه ؛ هر که بر این عقیده باشد که برای خداوند درباره چیزی بداء حاصل می‏شود که قبلا نمی‏دانسته است؛ از چنین کسی دوری کنید و بیزار باشید.(علامه مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج4، باب البداء و النسخ، ص111، ح30)

بداء به معنایی این است که مقدری چون اجل معلق برای آدمی ثبت شده که مبتنی بر اعمال خوب و بد اوست؛ انسان خود به اعمال خویش می تواند آن را تغییر دهد. از جمله این که می توان با دعا این کار را کرد و شقاوت را به سعادت تبدیل کرد. در ادعیه روزانه که در مفاتیح از معصوم(ع) نقل شده آمده است: ان کنت فی ام الکتاب شقیا فاجعلنی سعیدا فانک تمحو ما تشاء‌ و تثبت و عندک ام الکتاب؛‌ خداوند اگر در ام الکتاب بدبخت نوشته شده ام پس مرا خوشبخت قرار ده ؛ چرا که هر آن چه را مشیت کنی محو و اثبات می کنی و ام الکتاب در نزد توست.

در دعای شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان می­خوانیم: « و ان کنت من الاشقیاء فامحنی من الاشقیاء و اکتبنی من السعداء ؛ اگر از اهل شقاوت بودم پس آن را محو کن و به عنوان اهل سعادت بنویس!

هم چنین یکی از دلایل عقلی در اثبات بداء این است که عقل، همه كمالات را برای خدا اثبات می‌كند كه از جمله كمالات، قدرت مطلق اوست. براساس قدرت مطلق، خدا حتّی پس از تقدیری خاص می‌تواند این تقدیر را تغییر دهد و تقدیر جدیدی را در لوح تقدیرات ثبت كند و این تقدیر جدید را در خارج جاری سازد. پس انكار بداء، محدود كردن قدرت خدا و سلب كمالی از كمالات اوست كه بر خلاف حكم صریح عقل می‌باشد.

پس می توان گفت که این باور و اعتقاد آثار و برکاتی دارد که به عنوان هدف و فلسفه عقیده بداء مطرح می شود. چنان که گفته شد باور به این که بداء‌ هستی جاری است، به انسان کمک می کند تا انسان درک درستی از علم و قدرت خداوند داشته باشد و هم چنین مساله الامر بین الامرین را بفهمد و نقش انسان را در کنار قضای الهی و مشیت او درک و فهم نماید و خود را برای تغییرات از طریق اعمال نیک آماده کند.

پس اصل اعتقاد به بداء، اعتراف صریح بر این است که عالم در اصل وجود و بقائش تحت سلطه و قدرت الهی است و این که اراده او در عالم نافذ و جاری است یعنی این چنین نیست که پس از تقدیر امری، دست خدا بسته باشد بلکه خداوند هرگاه اراده کند امری را تغییر می­دهد. چنان که اعتقاد به بداء و این که می­توان سرنوشت را تغییر داد، عبد را به سوی مولا می­کشاند و او را امیدوار به استجابت دعای او ساخته و از معصیت دور می­سازد. ولی انکار بداء و اینکه قلم تقدیر به هر صورت که رقم زده شده، دیگر قابل تغییر نیست، موجب یاس و نومیدی بند­گان می­شود و دیگر دست به دعا و تضرع به درگاه خداوند دراز نخواهند کرد زیرا اعتقادی به تاثیر دعا و تضرع به درگاه خدای متعال، به نفع خود نیستند.

بداء و نسخ

چنان که گفته شد مسایلی چون اجل مسمی و اجل معلق، محو و اثبات، قضا و قدر حتمی و غیر حتمی، هم چنین نسخ و بداء و مانند آن ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. در آیات قرآنی سخن از نسخ احکام آمده است. خداوند چنان که علامه طباطبایی و دیگر مفسران قرآن گفته اند، شرایع را به یک دیگر نسخ کرده است. البته آن حقیقت غیر قابل تغییر که همان حقیقت اسلام است هرگز دستخوش نسخ و تغییر و تبدیل و تحویل نشده و نخواهد شد. از این روست که خداوند دین از آدم(ع) تا خاتم(ص) را دین اسلام می نامد.(آل عمران، ایات 19 و 58)

هم چنان که نسخ درباره شرایع پیشین اتفاق افتاده در خود اسلام نسبت به برخی از احکام نیز نسخ صورت گرفته است. از همین روست که در اندیشه های اسلامی مساله جواز نسخ احکام در شریعت معروف است. از جمله این ها نسخ حکم زناکار، و تغییر قبله است. نسخ در احکام و تشریع در حقیقت شاخه ای از همان بداء است که علامه طباطبایی آن را در همه موجودات و در هستی جاری و ساری می داند. پس در امور تکوینی و تشریعی بداء جاری است با این تفاوت که برای امور تشریعی نام نسخ بر آن گذاشته اند.( خوئي، سيد ابوالقاسم موسوي، البيان في تفسير الفرآن، قم، دارالثقلين، چاپ سوم، 1418ق، ص382)

منشا و زمینه بداء

از آیه 39 سوره رعد به دست می آید که منشا و خاستگاه اصل بداء را می بایست در مشیت خداوندی دانست ؛ چرا که مشیت خداوندی بر این قرار گرفته است تا امکان محو و اثبات همه چیز در تمامی حوداث برای خداوند فراهم باشد و به هیچ وجه دست خداوند در تغییر و تحولات بسته نیست چنان که یهودیان معتقد بودند. علامه طباطبايى پس از تفسير مفردات آيه، نتيجه‌گيرى كردند كه حكم محو و اثبات (كه به عقيده ايشان بدا همان محو و اثبات است) شامل همه حوادث زمانى است و هیچ چیز بیرون از مشیت خداوند نخواهد بود و خداوند این سلطه و قدرت را در تغییر داراست.(الميزان، ج 11، ص 377)

اما زمینه این تغییر را می بایست در اعمال انسانی و عمکرد او جست و جو کرد؛ زیرا اعمال انسانی چنان که از آیات و روایات به دست می آید موجب تغییر در مقدرات الهی و ایجاد بدا در امور غیر ثابت و غیر حتمی چون اجل معلق و حتی سعادت و شقاوت انسانی می شود.(مائده، آیه 26)

از آیات 103 تا 107 سوره صافات چنین بر می آید که تسلیم شدن در برابر فرمان الهی و اجرای خواسته های خداوندی و اطاعت محض از ایشان موجب تغییر و بداء می شود. امام صادق(عليه السلام) فرمود: هيچ بدايى از سوى خدا مانند آنچه در مورد اسماعيل اتفاق افتاد، واقع نشد؛ هنگامى كه پدرش ابراهيم(ع) را مأمور ساخت به ذبح وى، سپس (گوسفندى را) به جاى او فديه داد. (تفسير نورالثقلين، ج‌4، ص‌420)

از آیات قرآنی به دست می آید که تغییر در باورها و عبور از کفر به ایمان مثلا موجب می شود تا بدا اتفاق بیافتد و امتی که تقدیر عذاب برای آن شده بود، به ایمان خویش آن را دفع کرده و از زندگی و تمتعات آن بهره مند شوند.(یونس، آیه 98)

امام صادق(ع) فرمود: يونس(ع) قومش را به ايمان دعوت مى‌كرد و آنها اجابت نكردند؛ سپس بر آنان نفرين كرد. خداوند به وى وحى كرد كه در فلان روز عذاب بر آنها نازل مى‌شود و ايشان در آن روز گريه كرده (توبه نمودند) و خدا عذاب را از آنها برگرداند. (تفسير قمى، ج‌1، ص‌318)

هم چنین حصول بدا و افزايش ده روز به مدّت وعده سى روز خداوند با موسى(ع) براى عبادت و مناجات در آیه 142 سوره اعراف بیان شده است. از امام باقر(ع) درباره آيه «و واعدنا موسى أربعين ليلة» نقل شده است: علم و تقدير الهى اين بود كه سى شب باشد؛ سپس بدا حاصل شد و ده روز اضافه شد؛ پس ميقات موسى(ع) چهل شب شد. (تفسير البرهان، چاپ رحلى، ج‌2، ص‌579‌-‌580، نقل به معنا)

در برابر این موارد و مصادیق، خداوند در آیات 21 تا 26 سوره مائده بیان می کند که چگونه فسق و عدم اطاعت و تمرد یهودیان موجب شد تا بدا حاصل شود و مدت چهل سال یهودیان از ورود به سرزمین مقدس محروم شوند. امام صادق(عليه السلام) فرمود: خداوند ورود به سرزمين مقدّس را براى قوم موسى نوشته بود؛ سپس از آنها محو كرد و براى فرزندان‌شان نوشت. (تفسير عيّاشى، ج‌1، ص‌304)

صحيح بخارى از ابوهريره روايت شده: «أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ الله (صلى الله عليه وآله وسلم) يَقُولُ : إِنَّ ثَلاثةٌ في بَني إسرائيل أَبْرَصَ وَ أعمى وَ أَقْرَعَ بَدَاللهِ عَزَّوَجَلَّ أَنْ يَبْتَليهِمُ فَبَعَثَ إلَيهِمْ مَلَكاً فَأَتى الأَبْرَصَ قالَ أَىُّ شَيء أَحَبُّ إِلَيْكَ قالَ لَوْنٌ حَسَنٌ وَ جِلْدٌ حَسَنٌ وَ قَدْ قَذَرَني النّاسُ قالَ فَمَسَحَهُ فَأعْطى لوْناً حَسَناً وَ جِلْداً حَسَناً وَ أتىْ الأَقْرَعَ فَقال أيُّ شيء أَحَبُّ إِليكَ قالَ شَعْرٌ حَسَنٌ وَ يُذْهَبُ عَنّي قَدْ قَذَرَني النّاسُ قالَ فَمَسَحَهُ فَأَعْطى شَعْراً حَسَناً وَ أَتَى الأعمي فَقالَ أَيُّ شَيء أَحَبُّ إِليكَ قالَ يَرَدُّ الله إلىَّ بَصَري فَأَبْصَرَ بِهِ النّاسُ قالَ فَمَسَحَهُ فَرَدَّ اللهُ إِليهِ بَصَرَهُ »; از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)شنيدم كه مى فرمود : سه نفر از بنى اسراييل بودند كه به بيمارى پيسى، كورى و بى مويى مبتلا بودند; آنگاه براى خداوند بزرگ بدا حاصل شد كه آنان را به اين بيمارى ها آزمايش نمايد; پس فرشته اى را به سوى آنان فرستاد آن فرشته در آغاز، نزد كسى آمد كه به بيمارى پيسى گرفتار بود و به او گفت: چه چيزى نزد تو با ارزش تر است؟ گفت رنگ و پوست زيبا، چون اكنون مورد نفرت مردم هستم. آنگاه فرشته به بدن او دست كشيد و او سالم شد. سپس نزد فرد بى مو آمد و به او گفت: چه چيزى را بيشتر دوست دارى؟ گفت موى زيبا را، مرا شفا ده كه مردم مرا پست مى شمارند، فرشته دستى بر سر او كشيد و او نيز سالم شد. سپس نزد نابينا آمد و گفت: چه چيزى نزد تو ارزشمندتر است ؟ گفت: اين كه خداوند به من بينايى را برگرداند . فرشته با دست كشيدن بر چشمان نابينا، او را بينا كرد.

از اين روايات به خوبى روشن مى شود كه تقدير الهی که غیر حتمی است تغییر می کند و امری که محو و امری دیگری اثبات می شود که همان معنای بداء است. بدا در حقیقت می توانند مانند توبه فرصتی برای اصلاح و بازسازی شود و انسان با اعمال خود سرنوشت شوم خود را به خیر و خوبی تبدیل کند؛ البته می تواند اعمال بد نیز بدبختی را برای انسان رقم زند و این همان معنای الامر بین الامرین و مثبت آن نیز خواهد بود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا