اجتماعیاخلاقی - تربیتیمعارف قرآنی

بخل، صفتي ذلت آور

قرآن يكي از ناهنجارهاي رفتاري و اخلاقي را بخل دانسته است. بخل حالتي است كه انسان از توانايي و دارايي هاي خود بهره نمي گيرد و آن را به عللي تباه مي سازد. شخص بخيل گاه خود نيز از دارايي هاي مادي و داشته معنوي اش بهره بر نمي گيرد و با امساك ورزي، خود را در رنج مي افكند. از نظر قرآن، بخيل با امساك خويش مهم ترين عامل در پيدايش ناسازگاري هاي خانوادگي و محروميت از عنايت و رحمت الهي را موجب مي شود در قرآن اين معنا با واژگان و جملاتي مورد تحليل و تبيين قرار گرفته و آثار و پيامدها و نيز علل و عواملش بيان شده است.

البته واژگاني كه براي تبيين حالت بخل به كار رفته بيانگر تفاوت هاي درجه و مراتب بخل ورزي انسان مي باشد؛ چرا كه اين حالت داراي شدت و ضعف است. به اين معنا كه گاه شخص حتي به خود نيز سخت گيري مي كند كه در فرهنگ اسلامي از آن به خساست و دنائت طبعي ياد مي شود. البته در قرآن واژه خسيس به اين معنا به كار نرفته است، ولي در روايات اين واژه براي بيان مرتبه اي شديد ازبخل بيان شده است.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تفاوت هاي معنايي و مفهومي واژگان قرآني را بيان كند و به علل و عوامل و آثار بخل در زندگي انسان بپردازد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

چيستي و عوامل بخل

بخل، مقابل جود و به معناي خودداري از صرف دارايي ها در جايگاه شايسته آن است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 109) بخل در قرآن كريم مفهوم وسيع تري داشته و به مواردي مانند ترك كارهاي خير و جهاد و مانند آن هم اطلاق شده است.

اصولا از نظر قرآن بخل مي تواند نسبت به هر نعمت و امر خيري كه خداوند به انسان مي بخشد پديد آيد. به اين معنا كه خداوند نعمت هاي بسياري در حوزه هاي مادي ومعنوي به شخصي مي بخشد كه وي نسبت به آن امساك ورزيده و به نحو شايسته از آن استفاده نمي كند و اجازه استفاده به ديگري را نيز نمي دهد. آيه 180 سوره آل عمران به اين نكته توجه مي دهد و مي فرمايد: كساني كه به آن چه خداوند از فضل خود به آنان داده بخل مي ورزند، گمان نكنند كه اين خير آنان است بلكه شر آنان است و به زودي در روز قيامت آن چه بدان بخل ورزيده اند طوق گردنشان مي شود.

بخيل به علل و عوامل چندي گرفتار اين حالت مي شود. مهم ترين اين علل را مي توان در جهل و شناخت نادرست وي از خير و شر (آل عمران، آيه 180)، ترس از تهيدستي (اسراء، آيه 100)، بي توجهي به مالكيت و بي نيازي مطلق الهي (همان و نيز سوره محمد، آيات 37 و 38)، باور باطل استغناي ذاتي از خدا (ليل، آيه 8) و تكبر و فخرفروشي (نساء، آيات 36 و 37 و نيز حديد آيات 23 و 24) دانست. بنابر اين توجه به مالكيت، ربوبيت، قدرت، حكمت خداوند مي تواند مانع اصلي در اجتناب آدمي از بخل ورزي شود و اين كه خداوند اگر مشيت و اراده اش به اموري تعلق گرفته كه تحقق خواهد يافت، انسان نمي تواند مانع تحقق آن شود و باور كامل توحيدي در همه ابعاد آن از جمله توحيد افعالي مي تواند موجب شود تا آدمي از بخل ورزي رهايي يابد.

مراتب بخل

البته انسان ها در حالات مختلف رفتارهاي متفاوتي از خود بروز مي دهند، چنان كه روحيات آدمي به سبب تفاوت بينش و نگرش وي نيز متفاوت است. از اين رو بخل ورزي آدمي نيز مراتبي دارد كه در آيات قرآني به آن ها پرداخته شده است.

يكي از مراتب بخل مرتبه شح (تنگ نظري) است. از آن جايي كه در ادبيات عربي چيزي به نام مترادفات نداريم و هر واژه اي هرچند از نظر مفهومي به واژه اي ديگر نزديك باشد، تفاوت هاي ريز و لطيفي را به همراه دارد، بنابراين نمي توان شح و بخل را داراي معناي يگانه اي دانست و آن را از مترادفات برشمرد. به عنوان نمونه انسان و بشر با همه وحدت معنايي، بيانگر دو جنبه زندگي بشر است. آن چه در واژه بشر موردتوجه است، احساس پوستي اين موجود است كه بسيار لطيف تر از هر موجودي در جهان است. پوست بشر به گونه اي است كه در ديگر جانوران يافت نمي شود و توانايي هاي خاصي به او مي بخشد. در واژه انسان بيشتر به جنبه روحي و عاطفي وي توجه شده كه همان ارتباط و سازواري با محيط و تغييرات آن است.

براين اساس بايد به تفاوت معنايي و مفهومي دو واژه شح و بخل توجه داشت. شيخ طبرسي در مجمع البيان در بيان تفاوت ميان بخل و شح از نظر معنايي مي نويسد: «شح» به مفهوم زياده روي در حرص و آز آمده است، و تفاوت آن با واژه «بخل» در اين است كه «بخل» در مورد ثروت و مال به كار مي رود، اما «شح» در مال و ديگر نعمت ها به كار رفته است. (مجمع البيان، ذيل آيه 128 سوره نساء) اين زياده روي در حرص و آز است كه موجب مي شود تا نسبت به ديگري و حتي خود سخت گيري كند و براي انباشت ثروت حتي خود از آن استفاده نكند.

البته علامه طباطبايي درباره معناي شح در آيه مربوطه مي نويسد: «شح» به معناي بخل است و جمله مورد بحث مي خواهد اين حقيقت را خاطرنشان سازد كه غريزه بخل يكي از غرائز نفساني است كه خداي تعالي بشر را برآن غريزه مفطور و مجبول كرده تا به وسيله اين غريزه منافع و مصالح خود را حفظ نمايد و از ضايع شدن آن دريغ كند، پس هر نفسي داراي «شح» و «بخل» هست و بخلش همواره حاضر در نزد او است. يك زن نسبت به حقوقي كه در زوجيت دارد يعني در لباس و خوراك و بستر و عمل زناشويي، بخل مي ورزد، يعني از تلف شدن و غصب شدن آن جلوگيري مي كند و يك مرد نيز در صورتي كه به زندگي كردن باهمسرش بي ميل باشد، از موافقت و محبت و اظهار علاقه به او بخل مي ورزد، در چنين صورتي حرجي بر آن دو نيست در اينكه بين خود صلح برقرار نمايند، يعني يكي از آن دو از پاره اي حقوق خود چشم پوشي كند.

امام صادق(ع) درباره تفاوت بخل و شح (تنگ نظري) مي فرمايد: «شحيح» هم نسبت به آنچه در دست خودش است بخل مي ورزد و هم نسبت به آنچه در دست مردم است تا جايي كه هرچه را دردست مردم ببيند، آرزو مي كند آن را به دست آورد، خواه از طريق حلال باشد يا حرام و هرگز به آنچه خداوند روزي او قرار داده، قانع نيست.

امام حسن(ع) در پاسخ به پرسش پدرش از او درباره تنگ چشمي (شح) مي فرمايد: «أن تري ما في يديك شرفا و ما أنفقت تلفا، تنگ چشمي آن است كه آنچه را داري مايه شرافت پنداري و آنچه را انفاق كني، تلف شده و برباد رفته انگاري.»

امام صادق(ع) نيز مي فرمايد: «انما الشحيح من منع حق الله، وانفق في غير حق الله عز و عجل؛ تنگ چشم، كسي است كه حق خدا را نپردازد و در راهي جز حق خداوند عز و جل خرج كند.»

همچنين آن حضرت(ع) در اين باره مي فرمايد: «الشح اشد من البخل، ان البخيل يبخل بما في يده، والشحيح يشح علي ما في ايدي الناس و علي ما في يده، حتي لا يري في ايدي الناس شيئا الا تمني ان يكون له بالحل و الحرام، لا يشبع و لا ينتفع بما رزقه الله، تنگ چشمي، بالاتر و بدتر از بخل است؛ زيرا بخيل نسبت به آنچه خود دارد بخل مي ورزد، اما تنگ چشم هم به مال مردم و هم به مال خودش بخل مي ورزد، تا جايي كه هر چه دست مردم مي بيند آرزو مي كند كه به حلال يا حرام، از آن او باشد؛ از آنچه خدا روزيش كرده نه سير مي شود و نه سودي بر مي گيرد.»

واژه ديگري كه مرتبه ديگري از بخل را بيان مي كند، واژه قتر و قتور است. قتور به معناي بخل و تنگ چشمي و تنگ نظري آمده است. در مجمع البيان آمده: همه انسان ها تنگ چشم و بخيل اند، گرچه در حقيقت همه اين گونه نيستند؛ اما چون بيشتر مردم اين گونه اند، مي توان اين خصلت را به طور عموم بيان كرد و به همه نسبت داد. افزون بر اين نكته، انسان به هر اندازه هم بخشنده و با سخاوت باشد، بخشش او در برابر بخشش خدا ناچيز و سخاوت او، بخل و تنگ نظري است، چرا كه انسان چيزي را كه مورد نيازش نيست مي بخشد، و آنچه را كه مورد نياز اوست براي خود نگاه مي دارد و از بخشش آنها خودداري مي ورزد، اما خدا بي نياز است؛ از اين رو نعمت هاي خود رابه فرمانبردار و نافرمان ارزاني مي دارد و از فقر و نياز نمي ترسد. (مجمع البيان، ذيل آيه 100 سوره اسراء)

علامه طباطبايي مي نويسد: كلمه قتور به معناي بخيل تفسير شده، البته بخيلي كه بخل را به نهايت رسانده باشد. شيخ طبرسي قتر را به معناي تنگي گرفته و قتور را مبالغه در آن دانسته است… قتور كسي است كه در خرج كردن امساك مي كند. (الميزان، ذيل آيه)

تفاوت بخل و خساست

به نظر مي رسد كه قتور كسي است كه حتي نسبت به خود نيز سخت گير مي باشد و از دنائتي برخوردار مي باشد كه در مفهوم خسيس و خساست مورد نظر است؛ زيرا خساست به معناي دنائت و فرومايگي آمده است. دهخدا در لغت نامه مي نويسد: خسيس به معناي ناكس، فرومايه، لئيم، دون همت، پست، بدسرشت، سبك مايه و حقير آمده است.

البته در قرآن واژه خست به كار نرفته اما دربرخي روايات به كار رفته كه در اين جا به يك مورد اشاره مي شود.

اهل سنت از جمله نسايي روايتي نقل مي كنند كه درباره شكايت دختري از پدرش است. در اين روايت آمده است: «ان فتاه قالت، يعني للنبي(ص) ان ابي زوجني من ابن اخيه ليرفع بي خسيسه و انا كارهه فارسل النبي(ص) الي ابيها فجاءه فجعل الامر اليها فقالت يا رسول الله اني قد اجزت ما صنع ابي ولكني اردت ان اعلم النساء ان ليس للاباء من الامر شيء» اخرجه النسائي (ليرفع بي خسيسته) الخساسه الدناءه و الخسيسه الحاله التي يكون عليها الخسيس و هو الدنيء اي ليرفعه به؛ دختري به پيامبر(ص) عرضه داشت كه پدرش او را به عقد برادرزاده اش در آورده تا به وسيله من او را از پستي و خساست بالا كشد و من اين را زشت و مكروه مي دارم. پس پيامبر(ص) كسي را به نزد پدرش فرستاد تا بيايد. هنگامي كه مرد آمد امر ازدواج دخترش را به خود دختر سپرد. دختر گفت: اي پيامبر خدا! من عقد پدرم را تجويز كرده و مي پذيرم ولي مي خواستم زنان بدانند كه امر ازدواج دختران در دست پدران نيست. اين روايت را نسايي نقل كرده است.خساست در اين عبارت «ليرفع بي خسيسته» به معناي پستي و دنائت است و خساست حالتي است كه شخص خسيس در آن حالت مي باشد كه همان پستي است. يعني مي خواست به وسيله دختر، خساست و پستي پسر را برطرف كند و او را بالا بكشد و در موقعيت برتر قرار دهد.

با توجه به آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت كه آنچه در زبان فارسي به عنوان خساست و خسيسي به معني بخل و تنگ چشمي شايع است، اصطلاحي نادرست و نابجا است و مفهوم حقيقي خسيس- كه واژه اي عربي است- به معني شخص پست و فرومايه مي باشد نه بخيل و تنگ چشم و لذا براي توصيف تنگ چشمي و قتور بودن بايد واژه بخل و براي توصيف شخص تنگ چشم، واژه بخيل را بكار برد ولاغير.

بخل ازنظر روايات

اميرمومنان علي(ع) بخل را جامع همه عيب ها و زشتي ها بر مي شمارد و آن را همانند افساري مي داند كه آدمي را به سمت هر زشتي مي كشاند. (بحارالانوار، ج 73، ص703) آن حضرت(ع) يكي از مهم ترين عوامل بدبختي و شقاوت بشر در دنيا و آخرت را بخل مي داند و مي فرمايد: بخل مايه ننگ و عار آدمي و عامل ورود انسان در دوزخ است. (غررالحكم، ص66) بخيل در ميان همگان ذليل و خوار مي شود و حتي در ميان عزيزانش به ديده حقارت و ذلت به وي مي نگرند. (غررالحكم، ص 35) بخيل در دنيا مورد نكوهش و سرزنش است و در آخرت دچار كيفر عذاب و سرزنش مي باشد. (همان، ص86) پس هيچ دوستي در دنيا و آخرت ندارد و بي دوست و حبيب مي ماند (همان، ص 495)؛ زيرا بخيل دورترين مردم از خداوند است (همان، ص 491)

آدم بخيل هم در دنيا با ننگ و عار مي زيد و هم در آخرت در آتش خواركننده دوزخ، ذلت را مي چشد. از نظر پيامبر(ص) بخل بيماري است كه درمان آن سخت است و آن را بدترين درد بشريت معرفي مي كند و مي فرمايد چيزي دردآورتر از بخل نيست. (من لايحضره الفقيه، ج4، ص 272)

برخي از مردم در طول زندگي شان به تكاثر و گردآوري ثروت و مال مي انديشند و هنگامي كه به پيري رسيدند مي خواهند جبران كنند و از بخل دست بردارند. اين افراد هر چند گامي به سوي رستگاري برداشته اند ولي هرگز به آن وارد نمي شوند؛ زيرا مبغوض خداوند هستند. پيامبر(ص) درباره اين گونه افراد مي فرمايد: خدا دشمن مي دارد كسي را كه در طول زندگي اش بخيل بوده و هنگام مرگش سخاوتمند مي شود. (بحارالانوار، ج77، 371)

كساني كه امكانات زيادي دارند و اجازه نمي دهند تا ديگران از آن بهره گيرند نيز در حكم بخيل هستند و حتي خشم الهي موجب مي شود تا از ورود به بهشت محروم شوند.

در روايتي امام صادق(ع) مي فرمايد: هر كس خانه اي داشته باشد و مومني به سكونت در آن نيازمند باشد و او آن را از مؤمن باز دارد، خداوند درباره اش مي فرمايد: فرشتگان من! بنده ام در سكونت دنيا بر بنده ام بخل ورزيد. سوگند به عزت خودم او هرگز وارد بهشتم نخواهد شد.(همان، ج 74، ص983)

امير مؤمنان علي(ع) نيز در همين باره مي فرمايد: هر كس به چيزي كه نزد اوست و ديگري به آن نيازمند است بخل ورزد، خداوند بر او خشم مي گيرد. (غررالحكم، ص 317)

ضرب المثلي در ميان مردم معروف است كه مي گويد: نه خود خوري نه ديگري، گنده كني به سگ دهي. اين نقد بخل ورزي كه در اين ضرب المثل بيان شده، ريشه در مفاهيم قرآني و اسلامي دارد؛ زيرا پيامبر(ص) مي فرمايد: من منع ماله من الاخيار اختيارا، صرف الله ماله الي الاشرار اضطرارا؛ هر كه مال خود را از روي اختيار و رضايت خود از نيكان باز دارد، خداوند به ناچار مالش را در راه بدكاران صرف مي كند. (مستدرك وسايل الشيعه، ج 2، ص 314)

بنابراين اگر انسان مال و نعمتي را خود استفاده نكند و يا به نيكان ندهد تا استفاده كنند و بخل ورزد و جمع كند، خداوند كاري مي كند كه آن مال به دست بدكاران بيفتد و وبال گردنش در قيامت گردد.

بعضي مردم آن قدر به دنيا حريص هستند كه تنها در انديشه گردآوري و تكاثر و جمع آن هستند و همين حرص و آز بدترين دوست زندگي ايشان است (غرر الحكم، 143) و همين حرص هم موجب هلاكت آنان مي شود (همان صص 415 و 656) و بي آن كه بهره اي از زندگي دنيا و اندوخته هايش ببرند جان به جان آفرين تسليم مي كنند.

ريشه اين حرص و آز را بايد در فقدان توحيد واقعي و ايمان يقيني و قطعي به خدا و آخرت دانست؛ زيرا هر كسي به آخرت يقين داشته باشد، به دنيا حرص نمي ورزد (غرر الحكم، ص 546) اما چون ايماني به خدا و آخرت ندارد، مي كوشد تا آسايش و آرامش را با اندوختن مال براي خود ايجاد كند كه همين مال موجب زحمت وي مي شود، زيرا ترس از دست دادن مال و بي پاياني هواهاي نفساني، آرامش را از وي سلب مي كند و حرص و آز، جانش را مي ستاند.

اميرمؤمنان علي(ع) در حكمت 621 نهج البلاغه مي فرمايد: «عجبت للبخيل يستعجل الفقر الذي منه هرب و يفوته الغني الذي اياه طلب. فيعيش في الدنيا عيش الفقراء، و يحاسب في الآخره حساب الاغنياء، در شگفتم از بخيل كه شتابان در طلب فقري است كه از آن مي گريزد، و بي نيازي اي كه در طلب آن است از دستش مي رود. پس در دنيا مثل يك آدم فقير و بدبخت و مفلوك زندگي مي كند و در آخرت به عنوان ثروتمند بازخواست و محاسبه مي شود.»

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا