اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

با مناجات شعبانيه درمقام فنا و كمال الانقطاع

samamoآنچه در پي مي آيد شرح مختصر عرفاني بر مفاهيم و آموزه هاي مناجات شعبانيه است كه نويسنده با توجه به برخي عبارات كليدي در اين دعا، مراحل رسيدن به مقام فنا و صعق را مورد اشاره قرار داده است.

راه راست لقاي الهي را بايد از سبك زندگي معصومان(ع) آموخت. آنچه به عنوان شريعت مي شناسيم كامل ترين، سالم ترين، بهترين و كوتاه ترين راه براي رسيدن به همه مقامات انساني است كه خداوند انسان را براي آن آفريده است. هركسي از راه شريعت بيرون رفت، در ضلالت و گمراهي افتاد و هركس به اين ريسمان آويخته ميان آسمان و زمين آويخت اوج گرفت و به حقيقت رسيد و در ژرفاي بي پايان آن شنا كرد و به شوق آن پر كشيد و در بيكران تاريكي و سياهي از حقيقت ضيايي الهي بهره برد و دلش آفتاب شد و نور الهي را بر كائنات افكند و جهاني را به نور خويش روشن ساخت.

بسياري از انسانها كه راهي غير از راه معصوم و شريعت اسلام پيمودند نه تنها گمراه شدند بلكه هرگز به حقيقتي نرسيدند؛ شريعت و سبك زندگي معصوم(ع) نه تنها راه و طريقت وصول بلكه به يك معنا، مقصد است؛ چرا كه از اينجا تنها مي توان آبراهي را يافت تا به اقيانوس خروشان نزديك شد و به مقام وصل رسيد و در ادامه در اقيانوس حقيقت تا بيكران شنا كرد و يا در ژرفاي آن غور كرد و انقطاع از غير آب حيات را درك و اتصال را فهميد. بنابراين نه تنها حيات محمد و آل محمد(ص) الگوي زندگي انسان سالك است، بلكه ممات ايشان نيز مي بايست الگو باشد. پس اين تصور كه چون به حقيقت رسيده و به اقيانوس متصل شده، لازم نيست از شريعت محمدي(ص) پيروي كرد ديگري نيازي به آن ندارد؛ و چون شريعت پوسته است و چون مغز را در دست دارد ديگر به پوسته شريعت نيازي ندارد تصور و خيالي باطل است، چرا كه شريعت تنها پوسته نيست و اين تشبيه باطل است، بلكه شريعت خود حقيقت است وگرنه اهل بيت(ع) آن چنان تمامي عمر بدان نمي آويختند و بر اين آويزه آسماني چنگ نمي زدند؛ مگر كسي را رسد كه ادعاي فراتر از وصول اهل بيت(ع) داشته باشد و خود را در مقامي برتر از ايشان بيابد؟ همانهايي كه در تدلي و تدني تا آنجا پيش رفته اند كه درمقام قاب قوسين او ادني (نجم، آيات8 و 9) نشسته اند و ايشان مظهر تمام و كامل الهي و مظهر نخست الهي هستند كه در دايره وجود آغاز و انجام (اعراف، آيه 29؛ بقره، آيه 156) ظهور و آفرينش هستند. (علق، 4؛ نجم آيه 42) از اين رو خداوند ايشان را در منتهاي سدره يعني همان آغاز و انجام بروز و ظهور هستي ديدار مي كند. (نجم، آيه14)

اينان كساني هستند كه خداوند آنها را اسوه نيك زندگي بشر براي وصول معرفي مي كند. (احزاب، آيه21) و محبت و اطاعت و ولايت ايشان را تنها راه وصول مي داند. (آل عمران، آيه31، نساء آيه 59، مائده، آيه55)

امامان معصوم چون واصل همه مقامات هستي و در نهايت تماميت كمالي آن هستند، بهترين راهنمايي اند كه خداوند برگزيده و به بشريت معرفي كرده است. بنابراين براي شناخت حقايق هستي و همچنين چگونه وصول بايد از آنان پيروي كرد و شيعه وار گام در گام ايشان نهاد و پشت سر ايشان حركت كرد.

مناجاتي در مقام فنا

اميرمؤمنان علي(ع) به شيعيان خويش نشان مي دهد كه چگونه مي توان به مقام فنا رسيد و در آن جا با بقاي بالله، حقيقت عظمت را درك كرد و با آن زيست. براي رسيدن به اين مقام انسان بايد شوق داشته باشد. جزمي در فكر و انديشه و عزمي در عمل مي طلبد كه برخاسته از شناخت باشد و اين حقيقتي است كه مي توان به آن رسيد و دور از دسترس نيست. انسان هرگز نمي تواند مشتاق مجهول باشد و به چيزي كه نمي داند و نمي شناسد اشتياق داشته و شوق ورزد و درپي آن سعي و تلاش كند و عزم در عمل داشته باشد.

اميرمؤمنان علي(ع) همانند سالك واصلي كه خبر از حقيقتي شگرف مي آورد، در مناجات شعبانيه آدمي را با مقام صعق آشنا مي كند و به اوج عظمت مي برد تا در آنجا جلال الهي را به ديده دل بنگرد و ديدگان، افزون بر جمال بر جلال افكند و در روشنايي حقيقت غوطه ور شده و با ذات عز و جلال الهي به مناجات و نجوا نشيند و عاشقانه دلدادگي را به نمايش گذارد و در مقام حيرت درآيد و جز ذات بي اسم نبيند.

گام نخست اين سير الي الله، فرار از همه چيز به سوي خداوند است كه با فرمان: ففروا الي الله(ذاريات، آيه50) آغاز مي شود. در اينجا انسان مي بايست از همه چيز منقطع شود و تنها او را مقصد قرار دهد. در اين مقام ديگر الله نيست، بلكه چنان با خدايش آشنا و رفيق و نزديك است كه «تو» مي شناسد و حقيقت هستي را در «تو» مي يابد. سخن ديگر، از الله يا او نيست؛ زيرا پشت به همه چيز كرده و خدايش را در برابر دارد. اينجاست كه ضمير «تو» به كار مي رود؛ زيرا غير او نيست كه ديده شود.

اين هبه و بخشش الهي است كه به بنده داده مي شود؛ اين نوعي عنايت خاص و فضل و بخشش استثنايي است؛ زيرا توانسته است از طريق شريعت خود را به اين جا برساند و از شناخت حق به جايي برسد كه شايسته عنايت خاص محبوب است. پس، از مقام رحيميت، فضل و توجهي خاص به بنده مي شود.

اما در اين مرحله آنقدر جمال الهي جلوه گري مي كند كه آفتاب آن اجازه نمي دهد تا چيزي ديده شود. بنده به هر چيز كه مي نگرد وجه الله را مي بيند. كوه و در و دشت و دريا و خشكي براي او مظاهري از جمال الهي است؛ چرا كه الله به عنوان نور بر همه چيز تابيده و آنها را مظاهر وجه الله كرده است. (نور، آيه35) در اين رقص انوار كه چشم را كور مي كند، انسان نمي تواند از جمال بگذرد و تندي و تيزي آفتاب اجازه ديدن خورشيد را نمي دهد. پس لازم است كه خداوند يك عنايتي ديگر كند تا نوري در ديدگان دل سالك از ضياء و روشنايي ذات خورشيد حقيقت بتابد.

نور همان بازتاب ضياء است. آنچه كه از خورشيد بيرون مي آيد، ضياء است. از اين رو خداوند در قرآن خورشيد را متصف به ضياء مي كند و آنچه كه پس از برخورد ضياء از آن تابيده مي شود نور است لذا ماه را به نور متصف مي كند: هو الذي جعل الشمس ضياء و القمر نورا. (يونس، آيه55)

دل مؤمن، مظهر الله

پس لازم است كه براي رهايي از جلوه هاي نوري و پرده هاي جمال الله كه به شكل موجودات هستي نمودار شده است (نور، آيه35) از ضياء شمس وجود بهره گرفت. آن ضياء بر قلب مؤمن سالك مي تابد و از بازتاب آن ضياء در قلب مؤمن جلوه اي خاص از جمال به عنوان نور (الله) نمودار مي شود. اينجاست كه قلب مؤمن، تجلي خود الله مي شود؛ چرا كه الله همان اسم جامع الاسماء است كه در انسان به وديعت نهاده شده است. (بقره، آيه 30) پس دل مومن مظهر الله مي شود و همه اسماي الهي را به شكل جمالي به نمايش مي گذارد. اكنون ديگر اين دل نوراني به مظهريت همه اسماي الهي يعني به مظهريت الله مي تواند حجاب هاي نوري كه در بيرون است بدرد. به اين معنا كه اين ظرفيت و توان را يافته است كه پرده هاي نوري را كه مظاهر جمالي الله به عنوان وجه الله در برابر ديدگان دل او نهاده به كناري زند.

سالكي كه خود مظهر نور الله و وجه الله مي شود، اين توان را مي يابد كه پرده هاي نوري مظاهر خلقي و امري را كنار بزند و از جمال بگذرد.

اگر بخواهيم وضعيت اين سالك را در اين مقام ترسيم و تصوير كنيم بايد گفت كه او اكنون خود نوري شده است و همه حقيقت او حيات طيب گشته و از هرگونه رجس و پليدي بيرون آمده و نور محض شده است كه در آن، تاريكي نيست. پس مي تواند پرده هاي نوري را كه در پيرامون حقيقت وجودي خورشيد كشيده شده است و اجازه ديدن خورشيد را نمي دهد، بدرد و از اين لايه ها و پرده هاي پيراموني خورشيد كه نور محض است بگذرد و به خورشيد عظمت برسد.

اينجاست كه خورشيد را مي بيند. پس گام جلوتر برمي دارد و به معدن عظمت در مي آيد. از اينجاست كه حقيقت جلالي خداوند بر او نمودار مي شود و او خورشيد را بي نور مي بيند و تنها جلال الهي بر او مسلط مي شود. خورشيد جلال و عظمت الهي كه بهشت دست نيافتني بسياري است و در اعماق مظاهر اسماي جمالي الله قرار دارد، زماني ديده و درك مي شود كه انسان از خود و مظاهر اسماي جمالي بگذرد و در آنجاست كه به احجار كريمه اسماي جلالي مي رسد كه اصولا نور از آن معدن مي تابد ولي چون هرگز ديده نمي شود انسان گمان مي كند كه در پس اين نور، چيزي نيست، در حالي كه عظمت و جلال الهي كه معدن اين انوار است در آنجا قرار دارد. اينجا ديگر نمي توان با جسم پريد و اگر تا زماني كه به معدن نرسيده و در عرصه جمال سير مي كرد، با جسم بود، اكنون مي بايست جسم را ترك كند و تنها با روح و جان خويش سير در عظمت الهي و خورشيد حقيقت را ادامه دهد.

در اين ساحت قدس كه هيچ چيزي را بر آن سلطه و تسلط نيست و مقام عزت و عزيز است، جان مي تواند وارد شود و در ساحت قدس عزت، سير كند و آويزان به عزت الهي سير خويش را ادامه دهد. در اين مقام ديگر انسان نيازمند اسم عزيز است كه اسم عظمت و جلال الهي است.

سالك واصل به مقام عزت الهي، اكنون چنان به خورشيد حقيقت نزديك شده است كه مي تواند حقيقت خورشيد را از نزديك ملاحظه كند و بنگرد و چشم در عظمت الهي بدوزد و او را ندا كند و نداي يا عبدي را بشنود. اين مقام قاب قوسين است كه مقام منادي است.

فناي بنده

پس از اين مرحله و مرتبه ديگر بنده نمي تواند حتي با روح خود پيش رود. پس مي بايست صاعقه عظمت و عزت الهي او را بسوزاند و جانش را محو و فاني سازد. اينجاست كه عظمت الهي بر جان او مي درخشد و جلال خداوندي او را محو مي كند تا ديگر اثري از بنده نماند. پس خداوند چنان بنده را به خود نزديك مي كند كه در مقام او ادني بلكه داني و تدلي تر از آن مي ايستد. انسان در آن زمان محو و فاني شده است و صعق، چنان او را سوزانده است كه ديگر اثري از بنده نيست. اينجاست كه سياهچاله هاي خورشيد حقيقت او را بلعيده است و آنگاه است كه انسان به عنوان مظهر اتم و اكمل خداوندي، خود ضياء مي شود و هستي را به ربوبيت خود مي خواند و انسان به عنوان خليفه الهي در شكل جمال الهي عمل مي كند و سزاوار سجده از سوي كائنات مي گردد. در اين مقام است كه بنده فاني، مظهر عمل خداوندي است و فراتر از عين الله و يدالله بودن، الله، عين و يد او مي شود. از اين رو خشم و رضايت او، رضايت و خشم خداوندي مي شود.(انفال، آيه17؛ زخرف، آيه 55)

در آيه 143 سوره اعراف خداوند مي فرمايد كه حضرت موسي(ع) مي خواست تا اين مقام صعق و فنا را درك كند كه صاعقه عظمت بر او درخشيد و او را بسوزاند و در مقام صعق در آمد و پاسخ رؤيت جلال الهي را نيز گرفت. اين مقام صعق به مرگ اختياري در دنيا تنها براي كساني تحقق مي يابد كه مسير كمالي را با شريعت به درستي پيموده باشند. در روايات بسياري است كه حضرت اميرمؤمنان علي(ع) بارها به اين مقام درآمد و آن يك امر عادي بود بگونه اي كه حضرت فاطمه(س) مي فرمايد كه ايشان را چنين وصولي عادت است.

شبي يكي از ياران امام علي(ع)، در تاريكي نخلستان، شاهد حالات عرفاني و راز و نياز شگفت انگيز آن حضرت با معبود خويش بود. ناگهان ديد كه حضرت مانند چوب خشكي به زمين افتاد. پس گمان كرد ايشان از دنيا رفته است هراسان آنچه را ديده بود، به حضرت زهرا(س) خبر داد. آن بانوي گرامي با شناختي كه از روحانيت علي(ع) داشت فرمود: اين حالتي است كه به دليل ترس از پروردگار براي وي پديد آمده است.

البته همه موجودات اين مقام صعق را در قيامت درك خواهند كرد و اين مسير را خواسته يا ناخواسته مي پيمايند و همه چيز فاني مي شود (زمر، آيه 68) خداوند در آن روز در مقام جلال و عظمت خويش بروز مي كند و در مقام قهاريت مي فرمايد: لمن الملك اليوم؛ و چون كسي نيست كه در آن مقام پاسخ دهد خود در مقام الله بروز كرده و مي فرمايد: لله الواحد القهار (غافر، آيه 16)

اميرمؤمنان(ع) اين تجربه خود را در مقام صعق فنا در مناجات شعبانيه چنين گزارش مي كند: الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك الهي و اجعلني ممن ناديته فاجابك و لاحظته فصعق لجلالك فناجيته سرا و عمل لك جهرا؛ معبودا، مرا به كمال گسستن [از خلق] و پيوستن به خودت رسان و ديده قلبمان را با فروغي كه بدان تو را مشاهده كنند، روشن فرما تا ديده دل ما حجابهاي نوراني را بدرد و به كان عظمت و جلال رسد و جانهاي ما به مقام والاي قدس تو بپيوندد. معبودا، مرا در شمار كساني قرار ده كه چون آنان را خواندي، پاسخت دادند و چون بدانان نگريستي، بر اثر تجلي شكوه و جلالت، مدهوش شدند. پس تو با آنها به نهان، راز گفتي و آنان به عيان، به طاعت تو پرداختند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا