فرهنگی

بازسازي مرجعيت در مهندسي فرهنگي

يكي از مباحث مهم در فرهنگ سازي جامعه، شناخت و مهندسي فرهنگ سازان جامعه است. به راستي نسل جديد جهت كسب هويت و پاسخ دادن به سؤالها و ابهامهاي خود به چه مراجعي بايد رجوع كند؟

در روزگاري كه گسترش فناوري هاي ارتباطي يكي از شاخص هاي آن است، مراجع متعددي مي توانند اين نقش را ايفا كنند و مدعي هويت بخشي و فرهنگ سازي باشند. اما به واقع كدام مرجع مي تواند از اصالتهاي حقيقي برخوردار و با منابع عقلاني و وحياني منطبق باشد و نقش و رسالت هدايت گري و فرهنگ سازي را به مفهوم واقعي و اصيل آن انجام دهد. اين سؤالي است كه در بحث مهندسي فرهنگي از آن به عنوان شناخت و بازسازي مرجعيت نام برده مي شود كه تمامي دلسوختگان و فرهيختگان و… نظام اسلامي بايد به آن توجه خاصي مبذول داشته و در راستاي فرهنگ سازي به آن اهتمام ورزند. مقاله حاضر در مقام تبيين اين ديدگاه است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

لزوم انتخاب مرجع جامع
عنوان اين نوشتار شايد تا اندازه اي شگفت آور باشد و خواننده در اين انتظار باشد كه مرجعيت در عنوان چيست و چرا نيازمند بازسازي است؟
بنابراين بايسته است كه از همين آغاز موضع گيري خود را نسبت به اين واژه و مفهومي كه از آن اراده شده بيان داريم تا با شناختي درست از معنا و مفهوم واژه به درستي و نادرستي تركيب عنوان دست يابيم.
مرجعيت و مرجع بودن بدين معناست كه چيزي و شخصي به عنوان منبع اصلي شناخت قرار گيرد و ما به عنوان پرسشگر به سراغ آن يا او رفته و خواهان ارائه مطالبي براي شناخت مسئله خود شويم. بنابراين كتاب و يا اشخاصي مي توانند به عنوان مرجع قرار گيرند كه از دانش و آگاهي درباره مسئله موردنظر ما برخوردار باشند.
براي شناخت مفاهيم و معاني واژگاني زباني به سراغ كتبي مي رويم كه در اصطلاح از آن به فرهنگ واژگاني زبان ياد مي كنند. لغت نامه دهخدا و يا معين و عميد از اين دست كتب مرجعي هستند كه در زبان فارسي به عنوان مرجع شناخته مي شوند. براي شناخت اصطلاحات علم و دانش خاص نيز به مأخذ و مراجعي مراجعه مي كنيم كه دربردارنده اطلاعاتي درباره موضوع است. فرهنگ اصطلاحات فلسفي، پزشكي، سياسي و جامعه شناسي از اين دست مراجع تخصصي علم به شمار مي آيند.
مسئله كه براي ما در مرجعيت قرار دادن هر چيز يا شخصي مهم است آن كه داراي دانش و آگاهي به نسبت كامل و متقن و معتبري در آن مورد باشد تا به آساني نياز خود را برآورده سازيم. ديگر آن كه مي كوشيم تا اطلاعات موردنياز تخصصي خود را از منابع تخصصي در همان مورد به دست آوريم. بنابراين شناخت مراجع و جامعيت و اتقان و اعتبار آن از مؤلفه هاي اصلي مرجعيت است. از اين فقدان هريك موجب مي شود كه مرجع از اعتبار كافي و وافي برخوردار نشود و تا اندازه اي از مرجعيت بيفتد.
براي شناخت مفاهيم واژگاني قرآن مفردات راغب به عنوان مرجعي با اين ويژگي ها و مؤلفه ها مرجع كاملي است و قرآن پژوهي نيست كه بدان مراجعه نكند. اما همين مرجع در بخشي كه تخصص آن به شمار مي رود گاه ضعف دارد و ناتوان از پاسخگويي با مؤلفه هاي موردنظر است. از اين رو ما هنگامي كه از مرجعيت آن سخن مي گوييم از مرجعيت كامل و جامع بودن آن در همه زمينه ها و حتي در حوزه تخصصي آن نيستيم؛ زيرا كمال در حوزه هاي شناختي انسان به هيچ وجه معنا و مفهومي ندارد بلكه مراد كمال نسبي است. بارها شده است كه در شناخت مفاهيم لفظي به اين كتاب رجوع شده و با مفاهيم اصطلاحي روبه رو شده ايم. وقتي به سراغ مرجع لغوي مي رويم انتظار نداريم كه آن را برپايه مفاهيم اصطلاح معنا كند و اگر چنين كاري شود آن را از باب استطراد مي شماريم و حتي در اتقان و اعتبار آن ترديد مي كنيم. گاه ديده شده است كه راغب اصفهاني از همان آغاز معنايي را بيان مي كند كه معناي لغوي و اصطلاحي قرآني واژه نيست بلكه بيانگر اصطلاح كلامي واژه است. در اين صورت نه تنها ما به پاسخ خود نرسيده ايم بلكه آن چه را كه يافته ايم از اعتبار برخوردار نيست. بنابراين از مرجع بودن چيزي و يا شخصي انتظار آن است كه در همان مورد پاسخگو بوده و به پرسش هاي ما پاسخ دهد.
دكتر علي شريعتي به عنوان يك جامعه شناس و حتي جامعه شناس دين از جايگاه ويژه اي برخوردار است و مي توان از او به عنوان مرجع در اين حوزه ياد كرد. تبيين هاي وي از دين برخاسته از حوزه تخصصي اوست. وقتي وي از دين مي گويد به عنوان يك جامعه شناس با استفاده از داده هاي علمي سخن مي گويد. از اعتبار خاصي برخوردار بوده و از آن بهره مي بريم. هرچند كه جامعه به جهت تغييرات شتاب آلودش غيرقابل شناخت كامل است ولي در همان حوزه زماني و مكاني اين شناخت كه برپايه روش هاي علمي به دست آمده است داده ها و اطلاعات معتبري است كه مي تواند وضعيت جامعه را در حوزه اي خاص مانند دين براي خواننده و پرسشگر به خوبي بنماياند.
مشكل از آن جا آغاز مي شود كه بخواهيم دكتر علي شريعتي جامعه شناس و يا جامعه شناس دين را به عنوان اسلام شناس مرجع قرار دهيم. اگر چنين شود نه تنها آن چه وي مي گويد از اعتبار مي افتد بلكه موجب مي شود كه مرجعيت وي در همان حوزه تخصصي نيز خدشه دار شود. خواننده و مراجعه كننده به او و آثارش با اين مشكل مواجه مي شود كه اكنون آن چه دكتر بيان مي دارد برپايه جامعه شناسي است يا اسلام شناسي كه بيرون از تخصص وي و دانش هاي اوست. خلط دو علم و دانش و ارائه تحليل ها و تبيين ها بدون تعيين حوزه هاي آن مي تواند موجبات سردرگمي خواننده و مراجعه كننده را فراهم آورد و تنازع و جدال هايي را برانگيزد كه برانگيخت.
در سال هاي اخير كساني خواستار تغيير و بازسازي در مرجعيت شدند. اين گروه با توجه به تغيير درروش ها و حضور قوي مدرنيته در همه ابعاد زندگي براين نكته تأكيد مي ورزند كه مرجعيت پيشين دور از داده هاي علمي بوده است. مردم براي شناخت هر چيزي به داده هاي علمي اي نياز دارند كه از جامعيت، اتقان و اعتبار خاصي برخوردار است. بنابراين بازسازي مرجعيت و نيز تبديل و تغيير در آن امري نه تنها شايسته بلكه بايسته است. اگر علم مدرن مرجع شناخت درست و منبع حقيقت است و روش علمي برابر با دستيابي به حقيقت مي باشد مي بايست آن را به عنوان مرجع شناسايي و معرفي كرد و از مرجعيت مراجع پيشين كه از اين خصوصيات برخوردار نمي باشند دست كشيد. بنابراين كتب علم جديد به عنوان منابع درست شناخت و اشخاص عالم به اين علوم تنها مراجع ذي صلاح به شمار آيند.
مرجع سازي مدرن
صلاحيت هر مرجعي در جامعه امروز بستگي به ميزان بهره گيري وي از روش هاي علمي (بخوانيد روش تجربي و آزمايشگاهي) دارد. بنابراين رجوع به ديگر مراجع امري غير معقول و بيراهه است.
از اين رو دانشگاه هاي برخوردار از علم تجربي و روش هاي علم مدرن و دانشگاهيان تنها مرجع ذي صلاح در شناخت هر مسئله اجتماعي و فرهنگي و پزشكي وهر علم و دانش ديگري است. تلاش روشنفكران دهه شصت و هفتاد شمسي در ايران براي تغيير در مرجعيت و بازسازي آن با اين زاويه ديد و نگرش انجام شد و تا اندازه اي نيز موفقيت آميز بوده است به طوري كه كتب و اشخاص دانشگاهي به عنوان مراجع ذي صلاح تا اندازه اي آن چنان مورد توجه و اهتمام قرارگرفتند كه حتي در حوزه هاي سياسي و فرهنگي و ديني به عنوان مرجع ذي صلاح مطرح شدند.
به نظر مي رسد نگرش افراطي در مرجعيت سازي نه تنها جامعه را در راه درست خود قرار نمي دهد بلكه موجبات بحران و به هم پاشي اجتماعي را فراهم آورده و اعتبار و جايگاه واقعي مرجعيت را مورد تهديد قرار مي دهد.
مرجع سازان قرآن
با توجه به مؤلفه هاي پيش گفته به نظر چنان مي آيد كه مي بايست در مرجعيت سازي بازسازي درستي انجام پذيرد. قرآن با توجه به مؤلفه هاي پيش گفته مردم را به دو مسئله مهم مي خواند. در نگرش قرآني براي كساني كه مي كوشند تاشناختي درباره هر موضوع و مسئله به دست آورند رجوع به اهل فن و كارشناس در آن حوزه نه تنها به عنوان يك حق بلكه وظيفه شناخته شده است. بنابراين مرجعيت كارشناس هر فن و دانش امري پذيرفته شده عقلي و شرعي است و كسي نمي تواند به جهت رجوع به كارشناسان موردنقد و نكوهش قرار گيرد. از سوي ديگر اين مراجعه نه تنها براي شناخت بلكه براي عمل و بهره برداري از دانش اكتسابي است كه از طريق رجوع به مرجع و كارشناس به دست مي آيد؛ زيرا رجوع بدون عمل به محتواي آن شناخت كارشناسي شده، امري لغو و بيهوده است. از اين رو نمي توان عمل به دانش و شناخت اكتسابي از سوي پرسشگر را در دايره تقليد مذموم قرار داد و مراجعه كننده را به جهت عمل به شناخت اكتسابي نكوهش كرد. در حقيقت عمل به چنين شناختي امري پسنديده و عمل نكردن به آن از سوي خردمندان امرناپسند شمرده مي شود.
به نظر چنين مي رسد كه در امر هدايت و راهنمايي در مسايل ديني و فرهنگي و اجتماعي قرآن مرجعيت را به كارشناساني سپرده است كه از يك ويژگي خاص و مهمي برخوردار باشند. قرآن درباره مراجعه به كارشناسان در هنگامي كه انسان از موضوعي شناخت ندارد مي فرمايد: فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون اگر نمي دانيد براي شناخت كساني را مرجع قرار دهيد كه اهل الذكر هستند. ذكر به معاني چندي در قرآن به كار رفته است كه مي توان ياد كرد خدا را در همه آنها به عنوان وجه مشترك شناسايي و ردگيري كرد. به اين معنا كه چه مراد از ذكر، قرآن باشد و يا اهل بيت(ع) و يا مصاديق ديگر، در همه اينها آن چه به عنوان محور موردنظر و توجه است، خداست. بنابراين تنها كساني از مرجعيت برخوردارند كه از خدا و اهل آن شمرده شوند. اين مرجعيت در همه اموري است كه به مسئله راهنمايي و هدايت گري ارتباط دارد. از اين رو با آن كه لاتعلمون همه مسايل را از جهتي شامل مي شود ولي به جهت موضوع هدايت گري قرآن و دين و انتظاري كه از آن مي رود مي توان عموميت آن را تخصيص به موارد هدايت گري كرد. به اين معنا كه هر موردي كه ارتباط با مسئله هدايت انسان به زندگي سعادتمند دو جهان دارد اگر علم و دانشي نداريد به چنين كساني مراجعه كنيد كه از ويژگي اهل ذكر بودن برخوردارند. خداوند در اين آيه مرجعيت و اهل آن را مشخص مي كند و به عنوان يك تكليف و وظيفه خواستار رجوع به چنين مرجعيتي مي شود. از مردم نمي خواهد كه براي شناخت بيماري و يا درمان بيماري و آفات گياهي به چنين كارشناساني رجوع شود ولي با اين همه مي توان اين را از آيه دريافت كه در همان حالت و موضوع نيز اگر به كساني كه خدا در فكرو عملشان محوريت دارد رجوع نمايند باز بهتر است. بنابراين هرچند كه اهل خدا بودن و خدا محور بودن براي هر امري كه نيازمند كارشناسي است لازم و ضروري نيست بلكه امري شايسته است. به اين معنا كه اگر دو كارشناس و مرجع پزشكي وجود داشته باشد كه يكي از آنان از صفت اهل ذكر بودن برخوردار است بهتر است به او رجوع شود.
به هر حال قرآن مرجعيت را اينگونه بازسازي مي كند و به نظر مي رسد كه تغيير در مرجعيت كه از سوي برخي از روشنفكران دامن زده مي شود نه تنها در راستاي سعادت و كمال جامعه نيست بلكه موجبات دوري از آن و بلكه بحران را فراهم مي آورد. بازسازي مرجعيت اگر نياز و ضروري باشد مي بايست با توجه به مؤلفه هاي پيش گفته و تأكيدات قرآن باشد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا