اوصاف خیانتکاران در قـرآن
جامعه براساس همدلی، همسویی و همکاری گروههای انسانی شکل میگیرد. هر یک از افراد در جامعه دارای نقشی است که میبایست رفتارهای خویش را براساس آن سامان دهد. اگر شخصی در چارچوب نقشی که به عهده دارد و یا به عهده او گذاشته شده عمل نکند، به اجتماع خیانت کرده است؛ زیرا جامعه او را برای انجام نقش اجتماعی که به عهده او گذاشته شده امین و مسئول میشمارد و انتظار عمل براساس نقش را از او دارد. هنجارهای اجتماعی و عمل درچارچوب آن انتظار دیگری است که جامعه از افراد خود انتظار دارد و هرگونه رفتارهای بیرون از آن را عملی خیانتبار ارزیابی میکند. بنابراین ارتباط تنگاتنگی میان نقش و هنجارهای اجتماعی از سویی و امانت و خیانت از سوی دیگر وجود دارد.
این مسئله در امور شخصی نیز از نظر قرآن مورد توجه قرار گرفته و افزون بر نقش اجتماعی و ارتباط انسان با دیگری به ارتباط خود با خود و ارتباط خود با خدا نیز توجه داده است. از این رو، از خیانت به خود و خیانت به خدا نیز سخن به میان میآید. کسانی که برخلاف اهداف وجودی حرکت میکنند و نقش خود را حتی نسبت به خویش به درستی ایفا نمیکنند خائن به خود شناخته میشوند؛ چنانکه اگر برخلاف نقش خود بر هستی عمل کنند از نظر هستی شناختی قرآنی به عنوان خیانتکار قلمداد میشوند.
در گفتارهای روزانه مردم واژه خیانت با کاربردهای مختلف و مصادیق گوناگون مفهوم یگانهای را به ذهن متبادر میکند که مولفه اصلی آن نقض امانت و پیمانشکنی به شکل مخفی و نهان است. به این معنا که هرگونه پیمانشکنی و یا خلاف امانت عمل کردن را خیانت نمیشمارند بلکه زمانی عمل نابهنجار خیانت شمرده میشود که شخص به طور مخفیانه و نهانی انجام دهد. از این رو مخفیکاری از مولفههای اساسی خیانت به شمار میرود.
پرسش این نوشتار آن است که نگرش قرآن به خیانت چیست و خیانتکاران را با چه اوصافی معرفی میکند؟
انگیزهشناسی خیانت
اصولا چرا خیانت پدید میآید و چه انگیزههایی موجب میشود تا شخص نسبت به خود و یا دیگری برخلاف فضایل اخلاقی و اصول هنجاری عمل کند و مرتکب خیانت شود؟
اگر به واکاوی مسئله خیانت و دروغ توجه شود میتوان دریافت که ارتباط معناداری میان دروغ و خیانت وجود دارد. دروغ، کلامی برخلاف واقعیت و حقیقت است که برای پوشاندن مطلبی به کار میرود تا خود و یا دیگری از آثار و پیامدهای راستگویی در امان قرار گیرد. شخص هرگاه دریابد که بازگویی حقیقت و واقعیت میتواند موجبات تنبیه و مجازات هرچند کلامی و سرزنش او را فراهم آورد از راستگویی پرهیز میکند و دروغ را راهی برای رهایی خود از پیامدهای راستگویی برمیشمارد. چنین حالتی در مسئله خیانت ولی در حوزه عمل وجود دارد. شخصی که کلامی و یا چیزی را به شکل امانت در اختیار دارد و آن چیز از آن وی نمیباشد بلکه مال دیگری است که به شکل محدود زمانی و یا مکانی در اختیار او قرار گرفته تا به صاحب آن کلام و یا چیز تحویل دهد، در زمانی که احساس کند که نگهداشتن آن کلام (مانند راز و یا پیام) و یا چیز به ضرر اوست و یا بکوشد بر خلاف اصل امانتداری در آن تصرف کند و اینکار را نهانی و به دور از چشم دیگری یا دیگران انجام دهد در این هنگام است که گرایش به خیانت در وی تقویت میشود و در امانت خیانت میورزد.
به سخن دیگر خیانتکار در عمل، حقیقت و یا واقعیتی را میپوشاند و آن را دگرگونه کرده و به سود خود مصادره میکند و همان کاری را در عمل انجام میدهد که دروغگو در میدان کلام و سخن گفتن انجام میدهد. مخفیکاری و پوشاندن واقعیتها و حقایق از رفتارهای مشترک دروغگو و خیانتکار است.
از سوی دیگر شخص با خیانتکاری میکوشد تا سودی را به دست آورد که به نظر وی کوتاهترین راه دستیابی به آن است؛ دروغگو نیز بر این باور است که دروغ،وی را از تنبیه و مجازاتی نگه میدارد و به سودی نزدیک میرساند.
بنابراین در بخش انگیزهشناسی خیانت میتوان گفت که علت اصلی خیانتکاری دستیابی به سودی نزدیک با بهرهگیری از کمترین هزینههای ظاهری و کوتاهترین شیوهها و ابزارهاست.
به عنوان نمونه کسی که در کلام خدا تحریف میکند و حکمی را دگرگونه جلوه میدهد میکوشد با این عمل خیانتبار خود به منافع زودبازده دست یابد که در صورت حفظ کلام خدا و امانتداری در آن به آن نخواهد رسید.
خداوند در آیه 107 و 108 سوره نساء به نکتهای اشاره میکند بیانگر ارتباط تنگاتنگ بینش و نگرش است. خداوند در آیه به بینش هستیشناسی خیانتکاران توجه میدهد و میگوید که خیانتکاران از آنجا که برای خداوند جایگاه درستی در نظر نمیگیرند رفتارهای تناقضآمیزی را در پیش میگیرند. در تحلیل قرآن از نابهنجاری خیانت مشخص میشود که از نظر خیانتکاران عملی نادرست و ضداخلاقی و هنجاری است و از این روست که میکوشند تا مخفیانه آن را از انجام دهند. در حقیقت علت و انگیزه خیانت و مخفیکاری آنان را باید گاه در حیای آنها در مردم جست. خیانتکاران برای خود در چشم مردم احترام و مقامی قائل هستند و از این رو میکوشند تا عمل زشت خویش را نهانی انجام دهند و از مردم مخفی دارند؛ زیرا عمل آشکار و تصرفات نابجا ونادرست موجب میشود تا از چشم مردم بیفتند.
خداوند در این آیه به این مسئله اشاره میکند که خیانتکاران نسبت به مردم حیا میورزند و همین مسئله موجب شده است تا کار زشت خویش را نهانی انجام دهند ولی نسبت به خدا حیا نمیورزند و با عمل زشت خیانت را در برابر دیدگان الهی انجام میدهند.
در حقیقت اگر مردم نسبت به خدا و احاطه او به هستی و همه امور ریز و درشت آگاهی میداشتند باید در برابر خداوند شرم و حیا میکردند و در چیزی خیانت نمیکردند. اما بینش نادرست آنان موجب شده است که خود را در محضر الهی نبینند و مرتکب گناه خیانتکاری شوند. اگر آنان هستی و عالم را محضر خداوند میدانستند و خود را همواره در هر حال در برابر دیدگان خداوند احساس میکردند هرگز مرتکب گناه خیانتکاری نمیشدند. بنابراین از عمل خیانت بار آنان میتوان دریافت که چنین آدمهایی خود را در برابر خداوند احساس نمیکنند.
خیانت، مفهومی فراگیر
در کاربردهای قرآنی خیانت اصطلاحی فراگیر است که حتی خیانت به خود را شامل میشود. به سخن دیگر خیانت تنها امری اجتماعی و در حوزه روانشناسی اجتماعی و یا علوم تربیتی نیست بلکه از اموری است که در حوزه روانشناسی فردی و مباحث و مسائل اخلاقی نیز از آن سخن به میان میآید. از این رو از خیانت همانند امانت، هم در حوزه فضایل اخلاقی و منشهای فردی و هم در حوزه هنجارهای اجتماعی و علوم تربیتی سخن گفته میشود.
سبب فراگیری اصطلاحی امانت و خیانت، مربوط به نقش آن است؛ زیرا در کاربردهای قرآنی مسئله امانت و خیانت ارتباط تنگاتنگی با مسئله نقش انسانی در قبال خود یا خدا و یا دیگری (اجتماع) پیدا میکند. به این معنا که هرگاه شخص برخلاف نقشی که از سوی خدا یا جامعه به او واگذار شده است عمل کند خیانتکار شمرده میشود.
یکی از امانتهایی که خداوند به انسان واگذار کرده امانت ایمان است. ایمان به معنای باورهایی که آدمی را در مسیر تکامل و قرب الهی نگه داشته و به حرکت وامیدارد. بنابراین اگر شخص در مسیر کمالی قرار نگیرد و خود را از خداوند دور سازد به عنوان خیانتکار قلمداد میشود.
از نظر خداوند نعمت ولایت و قرآن و آموزههای دیگر وحیانی به عنوان امانتهای الهی برشمرده میشود هرگونه رفتار نهانی که آدمی را از آن دور سازد به عنوان عمل خیانتبار معرفی میشود.
بر این اساس است که خداوند در آیه 187 سوره بقره گناه و سرپیچی از فرمانهای الهی و آموزههای وحیانی چون روزهخواری و یا نزدیکی به زن در برخی از موارد را از مصادیق خیانت برمیشمارد؛ زیرا از نظر خداوند هر کسی در زندگی خویش نسبت به خدا و آموزههای آن نقش دارد که بیرون رفتن از آن دایره و چارچوب به معنای خیانت دانسته میشود.
خیانت به خدا یعنی عمل برخلاف آموزههای وحیانی موجبات دوری شخص از مسئولیتهای انسانی در قبال هستی و خدا را سبب میشود و او را از حریم کمال و تکامل دور میسازد و این به عنوان خیانت به خود نیز مطرح میشود.
به سخن دیگر انسان در هستی دارای مسئولیتی به نام دستیابی به کمال و بروز تمامی استعدادها و ظرفیتهای کمالی است که از آن به اسمای الهی یاد میشود. براین اساس اگر شخص عملی را انجام دهد که وی را از مسیر کمالی دور میسازد و اجازه بروز و ظهور استعدادها و ظرفیتهای وی را نمیدهد آن عمل در حکم خیانت به خود تلقی میشود؛ زیرا این عمل موجب شده است تا شخص نقش خود را نسبت به خود به درستی انجام ندهد.
با این بینش و نگرش هستی شناختی و انسانشناسی است که خداوند به صراحت در آیه 107 سوره نساء هرگونه خیانت به دیگران در حوزه عمل اجتماعی را خیانت به خویش در حوزه روانشناسی اجتماعی و اخلاقی برمیشمارد.
اوصاف خیانتکاران
اوصاف و ویژگیهای خیانتکاران را میتوان در دو دسته بینشی و نگرشی دستهبندی کرد. در حوزه بینشی خیانتکاران مردمان هستند که شناخت درستی به خود و خدا ندارند و از نظر معرفتی و شناختی در جایگاهی قرار ندارند که بتوان آنان را عالم برشمرد؛ بلکه ایشان مردمانی جاهل هستند.
جهل نسبت به حضور خداوند
جهل آنها نسبت به خداوند و اینکه خداوند به هستی علم شهودی و حضوری دارد موجب میشود تا نگرششان در عمل برخلاف واقعیتها و حقایق باشد.
اگر کسی بر این باور باشد که هستی محضر خداوند است و او به همه هستی از ریز و درشت آن همانند آگاهی شخص به وجود و احساسات خود است، هرگز خود را دور از چشم الهی نمییابد و نسبت به او حیا و شرم میورزد و مرتکب خیانت نمیشود؛ زیرا چنانکه گفته شد از مولفههای اصلی خیانت، مخفیکاری است و شخص به سبب حیا و شرمی که از مردمان دارد خیانت را نهان از چشم دیگران انجام میدهد. بنابراین اگر شخص از نظر هستی شناختی به این علم و معرفت دست یابد که عالم محضر خداست و خداوند با علم شهودی و حضوری بر همه چیز احاطه علمی دارد آنگاه از خدا شرم و حیا کرده دست به خیانت نمیزند. (نساء آیه 107 و 108)
نیرنگبازی
از ویژگیهای خیانتکاران میتوان به نیرنگبازی و مکر و حیله آنها اشاره کرد. خداوند در آیه 52 سوره یوسف خیانتکاران را مردمانی نیرنگباز برمیشمارد که حقایق و واقعیتها را برخلاف آنچه هست جلوه میدهند و اینگونه است که اهل دروغ نیز میشوند و دروغگویی به عنوان پیامد طبیعی نیرنگبازی و حیلهگری خود را بر ذات آنها تحمیل میکند.
پنهانکاری
یکی از خصوصیات اخلاقی خیانتکاران که در آیه 107 و 108 سوره نساء بدان اشاره شده است پنهانکاری است. از آنجا که رفتارهای اخلاقی و هنجاری، رفتارهای نیک و پسندیده است هرکسی میکوشد تا آن را آشکارا و شفاف انجام دهد و نسبت به کار خیر و نیک شرم و حیا نمیورزد و بلکه با افتخار آن را انجام میدهد؛ اما کسانی که رفتارهای اخلاقی زشتی را در پیش میگیرند و گرفتار نابهنجاری رفتاری هستند میکوشند تا مخفیانه و نهانی آن را انجام دهند؛ زیرا نمیتوان رفتارهای زشت و نابهنجار را علنی و آشکار و شفاف انجام داد؛ چون طبیعت بشر و اجتماع از زشتیها و بدیها میگریزد و رفتارهای نابهنجار و زشت را نمیپذیرد. از اینروست که بدترین مردمان از روی شرم و حیا کارهای زشت خویش را نهانی انجام میدهند و یا در قالبهای زیبا و آرایههای پسندیده ارائه میدهند. اینگونه است که همواره نسلکشیها و جنایتهای بزرگ علیه بشریت با نام دموکراسی و آزادی انجام میشود. بدترین رفتارها و زشتترین اعمال همواره در پوششی از خوبیها و حقایق و نیکیها انجام میشود. حتی ابلیس برای گمراهی حضرت آدم(ع) با سوگندهای دروغین به خدا و وعده دستیابی به زندگی جاوید «ملک لایبلی» او را فریب داد.
کفران نعمت
از دیگر ویژگیهایی که خداوند برای خیانتکاران برمیشمارد کفران نعمت و ناسپاسی نسبت به آن است که در آیه 38 سوره حج بدان اشاره کرده است. خیانتکاران افرادی اهل طمع هستند و بیش از آنچه حقشان است میطلبند و میکوشند تا با خیانت در امانت به چیزی فراتر از حق خویش دست یابند. به داشتههای خود بسنده نمیکنند و یا به افزایش ظرفیتی خود نمیپردازند تا به طور طبیعی به چیزی که میخواهند برسند. از این رو راه را کوتاهتر کرده و به قول خودشان به چیزی که حقشان بوده به سادگی و به زیرکی دست یافتهاند. لذا خداوند اهل خیانت را افرادی میشمارد که خود را فریب میدهند و آنچه را به عنوان زیرکی برای خود ثابت میدانند زیرکی نشمرده آن را مکر و نیرنگ میداند. (یوسف آیه 52)
عدم محبوبیت در نزد خدا و خلق
ویژگی دیگری که خداوند برای خیانتکاران برمیشمرد عدم محبوبیت آنها نزد خداوند است. کسی که از نظر خداوند افتاده و بیشرمی کرده و حیا نورزیده و در محضر الهی خیانت میکند، چنین شخصی اگر دشمن خدا نباشد دستکم دوست خداوند نیست و بهرهای از محبوبیت خداوندی نمیبرد. اگر شخص، محبوب خداوند نباشد از آثار محبوبیت نیز بیبهره میشود که مهمترین و اساسیترین آن نیز عدم محبوبیت در میان خلق خداست؛ زیرا خداوند کسی را که نسبت به خدا شرم و حیا نمیورزد ولی از خلق خدا شرم میکند و پنهانی از مردم و در محضر خدا گناه خیانت را مرتکب میشود او را بدنام کرده و از محبوبیت میاندازد. کسی که به جنگ خدا رفته و با او از در صلح وارد نشده است خداوند نیز میان او و خلق را به هم میزند و کارش را اصلاح نمیکند تا از چشم مردمان بیفتد.
بنابراین اگر خداوند میفرماید که خیانتکار، شخصی نامحبوب در نزد خداوند است(حج آیه 38) بیگمان چنین شخصی در میان خلق خدا نیز نامحبوب خواهد شد و مردمان گرایشی به او نخواهند داشت. از این رو میتوان گفت یکی از اوصاف خیانتکاران عدم محبوبیت در میان خلق خداست. اینگونه است که خیانتکار از آنچه میترسید به سبب خیانت گرفتار آن میشود. (نساء آیه 107 و 108 و نیز آل عمران آیه161 و غافر آیه 18 و 19)