اعتقادی - کلامیتاریخیسیاسیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

امام صادق(ع) و مرجعيت اهل بيت(ع)

samamosشايد عصر صادقين(ع) طلايي ترين دوران براي امت اسلام بود كه توانستند دوباره همچون دوران پيامبر(ص) از حقيقت اسلام و مرجعيت ديني كتاب و عترت بهره مند شوند و امت اسلام توانست گامي بلند به سوي مرجعيت قرآن و اهل بيت بردارد.

تلاش هاي امام باقر(ع) و فرزند بزرگوارش امام صادق(ع) موجب شد تا حقيقت از پس ابرهاي فتنه بيرون آيد و امت درك كند كه كتاب بي مفسر و راسخون از اهل بيت(ع) كتابي صامت است كه بي عترت به نطق درنمي آيد و هر چه مردم تلاش كنند تا به استنطاق از قرآن برايند، بسياري از حقايق و معارف، همچنان از ايشان نهان خواهد ماند؛ زيرا حقيقت قرآن، همان حقيقت اهل بيت(ع) است و تنها آنان به همه رموز آن آگاه هستند و بر عبارات و اشارات و لطايف و حقايق آن به طور تمام و كمال علم دارند.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا مجاهدت هاي امام صادق(ع) را در بازگرداندن امت به سوي كتاب و عترت و مرجعيت ايشان را تبيين نمايد.

قرآن و مساله مرجعيت كتاب و عترت

اسلام دين تمام و كمالي است كه چيزي را در حوزه هاي مختلف هدايت بشر به سوي خدايي و رباني شدن، فروگذار نكرده است. بنابراين، انسان هر آن چيزي را كه بخواهد درباره مسير بازگشت به سوي خدا بداند، در اسلام مي يابد.

اما بايد توجه داشت كه اسلام و توحيدي كه در آن ارايه مي شود، هرگز با بهره گيري از آيات قرآن به تنهايي به تماميت كمالي خود نمي رسد؛ زيرا تمسك به كتاب و گفتن «حسبنا كتاب الله» نمي تواند انسان را به اين هدف متعالي برساند؛ زيرا خداوند در آيات قرآني روشن ساخته است كه همواره آموزه هاي وحياني به مفسراني به نام پيامبران و اولياء و اوصياء نيازمند است تا حقايق آموزه هاي قرآني را چنان كه خداوند اراده كرده تفسير و تبيين كنند و در عمل به مورد اجرا گذارند. از اين رو اسوه هاي عيني از انسان هاي متاله و رباني را به عنوان سرمشق هاي عملي براي پيروي و اطاعت از ايشان معرفي كرده و در اوج كمالي اين اسوه ها، پيامبر گرامي(ص) را به عنوان اسوه حسن و سرمشق نيك مطرح نموده است.

خداوند در آياتي از جمله آيه 3 سوره مائده تماميت كمالي اسلام را به معرفي ولي الله مي داند كه در آياتي از جمله آيه 59 سوره نساء و 55 سوره مائده بر وجوب اطاعت و پيروي از آن ولي الله فرمان داده است.

از نظر خداوند، قرآن به تنهايي نمي تواند توده هاي مردم را به سوي كمال بايسته و شايسته هدايت كند، مگر آن كه راسخون در علم حقايق قرآن را تبيين نمايند و متشابهات را به محكمات ارجاع دهند. (آل عمران، آيه 7) از اين رو فرمان مي دهد تا از اهل ذكر پرسش شود تا ايشان حقايق قرآني را چنان كه هست بيان نمايند. (انبياء، آيه 7) بر همين اساس اطاعت از پيامبر(ص) و اهل بيت عصمت و طهارت (احزاب، آيه 33) كه اولوالامر هستند (نساء، آيه 59) عين اطاعت خداوند دانسته شده (انفال، آيه 46 و آيات ديگر) و هرگونه تخلفي جايز شمرده نشده است. (حشر، آيه 15)

پيامبر(ص) در سخنان و فرمان هاي بسياري بر اين نكته تاكيد كرده كه مودت اولي القربي و اهل بيت(ع) كه داراي عصمت هستند (احزاب، آيه 33) به عنوان مزد رسالت از آن رو بيان شده كه آثار و بركات آن به خود امت اسلام بازمي گردد(سباء، آيه 47) و ايشان از گمراهي ابدي در امان خواهند ماند: ائتوني بكتاب اكتبه لكم لاتضلوا بعدي ابدا. (شرح نهج البلاغه، ج2، ص 54 و 55، و صحيح مسلم، ج3، ص 1257 و 1258 و السيره النبويه ، ج4، ص 450 و البدايه و النهايه، ج5، ص 200 و صحيح بخاري، ج31، ص3، 31 و فتح الباري، ج6، ص271 و الجزيه و الموادعه، حديث 3168، ج8، ص132 و المغازي، حديث4432)

اين نوشته اي كه پيامبر (ص) مي كوشيد تا براي امت اسلام بنگارد، فرمان به اطاعت از كتاب الله و عترت است؛ زيرا آن حضرت بارها براساس آموزه هاي قرآني (مائده، آيه76)، فرمان بر ولايت امري اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داده و به عنوان نمونه فرموده است: اني تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا، كتاب الله و عترتي؛ اهل بيتي و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض؛ همانا من دو چيز بسيار گرانبها را در بين شما به امانت مي گذارم: يكي كتاب خدا و ديگري اهل بيت من است اگر بدان تمسك جوييد هرگز گمراه نمي شويد. آن دو همواره در كنار هم هستند و از هم جدا نمي شوند تا زماني كه بر من در سر حوض كوثر وارد شوند.» (مسند احمد حنبل، ج3، ص71، و ج4، ص371 و اسدالغابه ج2، ص21 و صحيح ترمزي، ج2، ص308 و ج5، ص181 و سنن بيهقي، ج2، ص148 و صواعق المحرقه ص57 و مستدرك حاكم، ج3، ص109 و 148 و مناقب ابن مغازلي، ص235 و كنز العمال، ج6، ص.217 حديث 3819 و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج2، ص450).

از نظر قرآن (مائده، آيه76) رسالت پيامبر(ص) به تمام و كمال نمي رسد مگر اين كه ولايت و خلافت اهل بيت(ع) به عنوان اسوه هاي عملي و عيني مردم مطرح شود و آنان همه مقامات و مناصب پيامبري از مرجعيت ديني و سياسي و علمي و اجتماعي و قضايي و مانند آن را جز نبوت تشريعي (انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي) در اختيار گيرند. از اين رو پس از اعلان رسمي ولايت عهدي اميرمؤمنان علي(ع) در غدير خم از سوي پيامبر(ص) خداوند اعلان اتمام و اكمال دين مي كند. (مائده، آيه3)

فتنه سلب مرجعيت از اهل بيت(ع)

با همه تلاش هايي كه از سوي خداوند و پيامبر(ص) براي تصدي امر مرجعيت اهل بيت(ع) انجام مي گيرد، ولي به حكم سنت و قانون الهي مردم در فتنه و آزمون الهي گرفتار مي شوند و همانند امت هاي يهودي و مسيحي از اين آزمون سربلند بيرون نمي آيند.

هر يك از امت هاي يهودي و مسيحي در آزمون هاي ابتدايي خداوند نتوانستند از وصي پيامبران خويش اطاعت كنند. اين گونه است كه در زمان حضرت موسي(ع) هنگامي كه حضرت هارون(ع) براي جانشيني موقت معرفي مي شود، امت يهودي به پيروي از سامري مي پردازند و حتي كمر به قتل وصي موسي(ع) مي بندند و حضرت هارون(ع) را خوار مي كنند و در جامعه مطرود مي سازند. (اعراف، آيات 149 و 150؛ طه، آيات38 تا 49 و آيات ديگر)

امت مسيحي نيز وصي حضرت عيسي بن مريم(ع) را خوار كردند و بر خلاف وصايت ايشان به گمراهي رفتند و به دستورهاي وصي عيسي(ع) گوش ندادند و تثليث را پذيرفتند. (مائده، آيات116 و 117 و آيات ديگر قرآن)

خداوند و پيامبرش بارها به امت اسلام هشدار دادند كه همان فتنه ها و آزمون هايي كه موجب گمراهي امت هاي پيشين شد به عنوان سنت هاي الهي در ميان امت اسلام نيز جاري مي شود (عنكبوت، آيه2 و آيات ديگر) اما امت اسلام به اين هشدارها و تهديدها و وعده ها و وعيدها توجهي نكردند و گرفتار غفلت شده و به گمراهي افتادند.

خداوند در آيه 52 سوره انفال و آيات ديگر قرآن به امت هشدار مي دهد كه به زودي گرفتار فتنه اي مي شوند كه اختصاص به ظلم كنندگان و غاصبان مرجعيت اهل بيت(ع) ندارد بلكه همه را در برمي گيرد و كسي از اين فتنه و آزمون جز با تسمك به قرآن و ولايت رهايي نمي يابد. اما خيانت از همان آغاز اعلان رسمي ولايت اميرمؤمنان(ع) و وصايت اهل بيت(ع) و خلافت ايشان پس از پيامبر(ص) آغاز مي شود و پيامبر(ص) نه تنها تهديد به ترور مي شود بلكه تروري نيز در عقبه انجام مي شود. (الحلبي الشافعي، علي بن برهان الدين؛ السيره الحلبيه ، بيروت، دارالمعرفه ، 1400- ج3، ص 120)

اما خداوند پيامبرش را از همه اين تلاش هاي دشمن در امانت نگه مي دارد و تروريست ها ناكام مي مانند. (مائده، آيه 67)

خيانت امت اسلام به پيامبر(ص) و خداوند به دلايل و انگيزه هاي مختلف روي مي دهد. برخي از آنها به عشق قدرت و بازگشت به عصر جاهلي و برخي ديگر به عشق اموال و اولاد (انفال، آيه 28) به خيانت روي مي آورند و مكر مي ورزند تا پيامبر(ص) را بكشند. (انفال،آيه30)

توطئه ها پس از رحلت پيامبر(ص) افزايش مي يابد و اهل بيت(ع) از مرجعيت ها و مناصب و مقامات ظاهري پيامبر(ص) دور نگه داشته مي شوند و با غصب خلافت در سقيفه و در اختيار گرفتن مرجعيت سياسي و قضايي، تلاش مي شود تا ايشان در جايگاه مرجعيت در امور ديني و مانند آن قرار نگيرند. تلاش هاي اميرمومنان علي(ع) نيز به جايي نرسيد و امت در فتنه اي آشكار نه تنها تلاش كردند تا اهل بيت(ع) را از حقوق الهي خود محروم كنند بلكه ايشان را به قتل برسانند.

در روايات بسياري اين معنا بيان شده كه حضرت علي(ع) در بيان وضعيت خود با امت به وضعيت هارون اشاره مي كند. از جمله اين كه به نزد قبر پيامبر(ص) رفته و گريان به آن حضرت(ص) عرضه مي دارد: اين قوم مرا ضعيف شمردند و نزديك بود كه مرا بكشند.

پيامبر به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهي كرد و به سلمان فرمود: اي سلمان! خدا را شاهد مي گيرم افرادي كه با اينان بجنگند با من جنگيده اند، افرادي كه با اينان روي صلح داشته باشند با من صلح كرده اند، بدانيد كه اينان در بهشت همراه منند.

سپس پيامبر(ص) نگاهي به علي(ع) كرد و فرمود: اي علي! تو به زودي پس از من، از قريش و متحد شدنشان عليه خودت و ستمشان سختي خواهي كشيد. اگر ياراني يافتي با آنان جهاد كن و به وسيله موفقيت با آنان بجنگ و اگر كمك كار و ياوري نيافتي صبر كن و دست نگه دار و با دست خويش خود را به نابودي مينداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسي هستي، هارون براي تو اسوه خوبي است، به برادرش موسي گفت: ان القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني، اين قوم مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند. (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص 569، انتشارات هادي- قم، الطبعه الاولي، 1405 هـ .)

پس از مدت كوتاهي از غصب حقوق اهل بيت(ع)، نه تنها مرجعيت هاي علمي و ديني از آنان سلب مي شود بلكه تلاش مي شود كه با حذف فيزيكي اهل بيت(ع) يكپارچگي ديني و مذهبي ايجاد كنند و اجازه ندهند گفتماني غير از گفتمان غاصب سقيفه بني ساعده در جامعه اسلامي وجود داشته باشد. اين گونه است كه همه خمسه طيبه به شهادت مي رسند و با حذف فيزيكي آنان جامعه را از حق الهي محروم مي سازند.

بدين ترتيب همه مناصب الهي اهل بيت(ع) از ايشان سلب مي شود و كسي به عنوان مرجعيت به آنان مراجعه نمي كند و همان گونه كه در مدت بيست و پنج سال، اميرمومنان علي(ع) خانه نشين مي شود و به كشاورزي و باغداري مي پردازد، بقيه اهل بيت(ع) نيز مطرود جامعه و امت اسلام مي شوند.

اثبات مرجعيت اهل بيت(ع)

اين وضعيت تا زمان امام باقر(ع) ادامه مي يابد. در اين زمان فرصتي پس از شهادت امام حسين(ع) و رسوايي نظام سياسي و گفتمان سقيفه بني ساعده از اسلام سياسي پيش مي آيد و اهل بيت(ع) اندك اندك به تبيين اسلام واقعي مي پردازند و اسلام سقيفه را رسوا مي كنند.

توده هاي مردم اندك اندك به سبب ظلم و جور شديد به هوش مي آيند و درمي يابند كه مسير سقيفه بيراهه و كژراهه بوده است. بيداري برخي از نخبگان موجب مي شود تا به خانه امام باقر(ع) به عنوان نماينده برجسته اهل بيت(ع) مراجعه كنند.

در اين هنگام است كه مرجعيت ديني اهل بيت(ع) كم كم آشكار مي شود. حضور نخبگان علمي در مجامع علمي و درسي امام باقر(ع) و سپس امام صادق(ع) اين فرصت را به اهل بيت(ع) مي دهد تا حقايقي كه بيش از يك سده مخفي و نهان شده بود، آشكار شود. گويي مردم پس از يك صد سال و دولت هاي بخت النصري با عزير مواجه شوند كه تورات را براي ايشان آورده است. (بقره، آيه 259)

هجوم نخبگان به بيوت اهل بيت(ع) كه بيوت الهي است (نور، آيه 36) به اندازه اي بود كه در برخي از گزارش ها شمار آنان بيش از چهار هزار نفر گفته شده است. برخي از آنها در حق اهل بيت راه به افراط بردند و برخلاف دوره يكصد ساله كه در تفريط غوطه ور بودند به غلو كشيده شدند و گويي اهل بيت(ع) براي ايشان همانند عزيز بن الله است. (توبه، آيه 30)

البته برخي از فتنه گران به اين مسئله دامن مي زدند و مي كوشيدند تا با تخريب وجه نوراني وجوه الهي اهل بيت(ع) مقاصد خود را پي گيرند.

تفسير قرآن بدون اهل بيت، ممنوع

امام صادق(ع) تلاش كرد تا در اين دوره چنان نمودار شود كه هيچ كس در مرجعيت علمي اهل بيت(ع) شك و ترديد روا ندارد و به اين نكته يقين كند كه كتاب الله، بي اهل بيت(ع) و راسخون در علم قابل فهم كامل نيست و همگان نيازمند آن هستند كه به اهل بيت(ع) به عنوان مرجع تفسير و فهم قرآن مراجعه نمايند. از اين رو ضمن استنباط اصول فقه اسلامي از كتاب و قرآن، نشان مي دهند كه در اين امر ديگران تا چه اندازه عقب افتاده هستند. (محمد صدوق، من لايحضره الفقيه، ط. الثانيه قم، موسسه النشر الاسلامي، 1404، ج1، ص103/ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج80، ص298 با اندكي تفاوت.)

توبيخ هاي آن حضرت(ع) نسبت به كساني كه به قرآن مراجعه و استنباط فقهي و اعتقادي مي كنند، خود گواه اين معناست كه آن حضرت(ع) تلاش دارد اهل بيت(ع) را چنان كه حديث الثقلين معرفي كرده است، به مردم بشناساند و امت دريابد كه حتي از فهم و درك آيات بينات قرآن بدون اهل بيت(ع) عاجز و ناتوان است؛ چرا كه حقيقت قرآن را مطهرون درمي يابند (واقعه، آيات 77 تا 79) كه براساس آيه 33 سوره احزاب اهل بيت پيامبر(ص) هستند كه ايشان صادقان مي باشند (توبه، آيه 119) و از عصمت برخوردار بوده و مرجع ميان مردم براي شناخت محكمات از مشتابهات مي باشند. (آل عمران، آيه7)

آنان به امت مي فهمانند كه كلام خداوند دست كم سه دسته است كه امت تنها بخشي را بي اهل بيت(ع) و صادقان مي فهمند. اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: خداوند سخنش را سه بخش كرده است: بخشي از آن به گونه اي است كه عامل و جاهل آن را مي شناسد و مي فهمد، و بخشي از آن را جز كسي كه ذهنش باصفا، حسش لطيف و تشخيصش صحيح است- از كساني كه خدا سينه شان را براي اسلام گشوده است- نمي فهمد، و بخشي ديگر به گونه اي است كه جز خدا و امانتداران او و راسخان در علم آن را نمي دانند. (احمد طبرسي، الاحتجاج، دارالنعمان، ج1، ص367)

امام صادق(ع) دراين باره مي فرمايد:كتاب الله علي اربعه اشياء علي العباره و الاشاره و اللطائف و الحقايق فالعباره للعوام و الاشاره للخواص و اللطائف للاولياء و الحقايق للانبياء؛ كتاب خداي عزوجل بر چهار چيز مشتمل است: برعبارت و اشارت و لطايف و حقايق. عبارت براي عموم (مردم) و اشارت براي خاصان و لطايف براي اوليا و حقايق براي پيامبران. (بحارالانوار، دارالكتب الاسلاميه ج 78، ص 277).

درپاره اي از روايات امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به انتقاد از فقها و مفسران اهل سنت پرداخته و آنان را فاقد هرگونه درك صحيح نسبت به قرآن اعلام نموده اند. امام باقر(ع) خطاب به قتاده- مفسر معروف اهل سنت در عراق- گفت: اي قتاده به يقين قرآن را تنها كسي مي شناسد كه مخاطب آن باشد. سپس فرمود: به من رسيده است كه تو به تفسير قرآن مشغول شده اي. قتاده گفت: آري. امام فرمود: واي بر تو اي قتاده! اگر قرآن را از پيش خود تفسير مي كني به يقين هلاك خواهي شد و ديگران را هم به هلاكت خواهي كشاند و اگر قرآن را به نقل از ديگران تفسير كني باز هم هلاك خواهي شد و ديگران را به هلاكت خواهي كشاند.»

در قسمتي از روايت مفصلي كه شيخ صدوق در علل الشرايع آورده است، امام صادق(ع) در انتقاد از ابوحنيفه- كه در عراق به كار فتوا مشغول بود- مي فرمايد: اي ابوحنيفه، آيا تو قرآن را آنچنان كه سزاوار شناختن آن است مي شناسي؟ آيا در قرآن ناسخ را از منسوخ باز مي شناسي؟

ابوحنيفه در پاسخ گفت: آري.

امام فرمود: «اي ابوحنيفه، حقا كه ادعاي دانش مي كني، اما بدان كه چنين دانشي را خداوند جز در نزد اهل قرآن كه كتاب خدا بر ايشان نازل شده، قرار نداده است. آري؛ چنين دانشي جز در نزد ذريه ويژه رسول خدا(ص) نيست و قطعا خداوند دانش حرفي از كتاب خود را در اختيار تو قرار نداده است». و در دنباله روايت آمده است كه امام سؤالاتي از قرآن به ميان آورد كه ابوحنيفه از پاسخ آنها درماند.

امام صادق(ع) همچنين در انتقاد از هرگونه تفسير به راي فرمود: «آنكس كه قرآن را با رأي خود تفسير كند، به فرض كه درست و مطابق با واقع تفسير كند، اجر و پاداشي نخواهد برد.

اما اگر به خطا تفسير كند، او از مرز حق و حقيقت بيش از فاصله زمين و آسمان دور شده است».

هدف از نقد علمي مخالفان اين بود كه آنان دريابند كه هركس كتاب خدا را بي عترت بخواهد، به گمراهي مي رود و هرچند كه كتاب خداوند بين و روشن است، ولي حقايق آن مي بايست از سوي اهل بيت(ع) بيان شود كه همان راسخون در علم مي باشند.

بازگرداندن مرجعيت، تنها به مرجعيت علمي ختم نمي شود. دراين دوره با هجوم نخبگان به سوي اهل بيت(ع) آنان حقايق ديگري را آشكار مي كنند كه يك سده از مردم نهان بوده است. اين گونه است كه مسئله امامت و ولايت اهل بيت(ع) و مرجعيت سياسي، قضايي و ولايي و حكومتي آنان در كنار مرجعيت ديني مطرح مي شود و عباسيان را نسبت به عملكرد امام صادق(ع) برمي انگيزاند.

لذا تلاش براي حذف فيزيكي اهل بيت(ع) دوباره آغاز مي شود؛ ولي زمانه بسيار دگرگون شده است و اهل بيت(ع) در بخشي از جامعه كه به عنوان علويون و شيعيان و حتي رافضي شناخته مي شوند، چنان جايگاهي مي يابند كه ديگر نمي توان به سادگي آنان را حذف و از قدرت آنان درعرصه سياسي و اجتماعي و نظامي و فرهنگي و قضايي و علمي چشم پوشيد.

حركت امام باقر(ع) و در ادامه امام صادق(ع) موجب مي شود تا مرجعيت اهل بيت(ع) درگفتمان رقيب گفتمان سقيفه بني ساعده شكل عيني و ملموس گيرد و جامعه اسلامي به دو گروه اساسي تبديل شود و تلاش براي بازگرداندن حاكميت مطلق به اهل بيت(ع) از سوي شيعيان در دوره هاي بعد آغاز شود.

هدف امام صادق(ع) درخصوص مرجعيت مطلق اهل بيت(ع) به اين معنا نيست كه كتاب خداوند از مرجعيت برخوردار نمي باشد؛ زيرا از نظر آن حضرت(ع) همه روايات بايد براساس آيات قرآن مورد نقد و سنجش و ارزيابي قرار گيرد. (بحارالانوار، ج 2، ص 242) بلكه مراد آن است كه قرآن صامت (متن قرآن) با قرآن ناطق (اهل بيت) است كه مي تواند مردمان را هدايت كند و متاله و رباني سازد و جامعه را به عدالت برساند چنان كه آيات قرآني از جمله آيه 25 سوره حديد بر نقش مهم رهبري در قيام توده ها تاكيد دارد و خداوند در آياتي، اهل بيت(ع) را مرجعيت هر امري مي داند كه با مراجعه به ايشان درگيري ها به پايان مي رسد. (نساء، آيه 69).

به هرحال، تلاش هاي امام صادق(ع) موجب شد تا مرجعيت مطلق به اهل بيت(ع) بازگردانده شود و گروهي از مردم با حقيقت مقامات و مناصب اهل بيت(ع) آشنا شده و پيرو آنان گردند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا