اصول مدیریت اسلامی
مدیریت به معنای هنر بهره گیری از منابع انسانی و مالی در پیش برد اهداف، از مهمترین مباحث اجتماعی است. دانش مدیریت هر چند با آموختن مهارتهایی افزایش مییابد، ولی مدیریت همانند شاعری امری ذوقی و استعداد خدادادی است؛ از این رو نمیتوان آن را تنها در دانشهای محض دسته بندی کرد که قابلیت آموزش و پرورش را دارد.
مدیریت اسلامی به معنای مدیریت در چارچوب مبانی و اصول اسلامی است. آن چه اصل مدیریت اسلامی را از دیگر انواع مدیریتها جدا میکند، اصلاح روشها و اهداف و در برخی مواقع تخطئه اهداف و روشهاست. اسلام اجازه نمیدهد که هر چیزی به عنوان هدف قرار گیرد مگر آن که در راستای اهداف و فلسفه آفرینش هستی و انسان باشد؛ چنان که اجازه نمیدهد که هر روشی برای رسیدن حتی برای اهداف مقدس و انسانی به کار گرفته شود. از این روست که هم در حوزه اهداف و هم روشها ممکن است تفاوتهای میان مدیریت اسلامی و غیر اسلامی پدید آید.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا با مراجعه به آموزه های وحیانی اسلام، اصول مدیریت اسلامی را به دست دهد. با هم این مطلب را از نظر میگذرانیم.
مدیریت در چارچوب فلسفه زندگی
هر انسان و جامعه ای برای خود فلسفه زندگی دارد. تعریفی که انسان و جامعه از هستی دارد همه زندگی او را تحت تاثیر مستقیم و غیر مستقیم قرار میدهد. از این روست که در اسلام مباحثی به عنوان اصول دین مطرح میشود که به هستی شناختی و جهان بینی انسان مربوط و مرتبط است. این که انسان برای هستی خدای یکتا، یگانه، مالک، آفریدگار، پروردگار، دانا و توانا و دیگر صفات کمالی میپذیرد، به این معناست که آفرینش آغاز و انجامی دارد که با این خدا مرتبط است. پس زندگی هرگز بی هدف نیست و حکمتی در پس هر چیزی است. در همین راستا اصول دیگر چون معاد و رستاخیز، نبوت، امامت، عدالت الهی و مانند آن نقش اساسی در شکل گیری فلسفه زندگی فرد و جامعه ایفا میکند.
کسی که اصول اسلامی را پذیرفته است، در سبک زندگی خود بر آن است تا همه چیز را در همان چارچوب تعریف کرده و سامان دهد. پس مسلمان و جامعه اسلامی، اهداف غایی و مشخصی دارد که اهداف میانی و ابتدایی را نیز در همان چارچوب سامان میدهد و از روشها و ابزارهایی استفاده میکند که متناسب با همان اهداف غایی و مورد نظر اسلام و مطابق با مبانی و اصول اسلامی است.
در حوزه مدیریت نیز از مدیریت خانواده، قبیله، شهر، کشور و امت گرفته تا مدیریت اقتصادی تا مدیریت نظامی و سیاسی و تا مدیریت قضایی میبایست مبانی و اصول اسلامی رعایت شود. این گونه است که این نوع مدیریت با مدیریتهای دیگر که بر اساس فلسفه زندگی دیگری شکل گرفته به طور ماهوی متفاوت است؛ زیرا اگر کسی معتقد به خدا یا آخرت یا هدفمندی و حکمت در آفرینش نباشد، زندگی خود را بر اساس اصول دیگری سامان میدهد و از نظر روشی و هدف تفاوتهایی را دارد که هر چند در عنوان مدیریت تفاوتی را ایجاد نمیکند ولی تفاوت چنان است که نمیتوان این مدیریت را همسان آن مدیریت اسلامی دانست.
هستی شناسی و جهان بینی و در حقیقت بینشها و نگرشهای انسان به هستی و جهان، چنان تاثیری بر همه ابعاد زندگی بشر به جا میگذارد که حتی میتوان از ریاضیات و فیزیک و شیمی اسلامی و غیر اسلامی نیز سخن گفت؛ زیرا کسی که بر اساس فلسفه اسلامی زندگی میکند، ماده را تنها ماده نمیبیند بلکه آن را آفریده ای از آفریده های خداوند با هدف و حکمتی خاص میبیند و نوع تعامل و برخوردش با آن بسیار با کسی که برای این ماده آفریده ای قایل نیست بسیار متفاوت است؛ بنابراین هر گونه تصرف علمی در ماده را مبتنی بر اهدافی قرار میدهد که هدف اصلی آفرینش تامین شود و فساد و تباهی در محیط زیست بشر پدید نیاید. نگاه انسان مسلمان به عناصر شیمی نیز متفاوت از نگاه غیر مسلمان است و هر گونه تصرفی را تنها زمانی مجاز میداند که حکمت آفرینش تامین شود؛ هر چند که در حوزه نظری ممکن است تفاوتهایی میان دانشمند مسلمان و غیر مسلمان به ظاهر نباشد، ولی در حوزه عقل عملی تفاوتها به شدت افزایش مییابد و گاه دو دانشمند را در برابر هم قرار میدهد.
به سخن دیگر، همه چیز انسان تحت تاثیر مستقیم و غیر مستقیم فلسفه و هستی شناسی و جهان بینی است که انتخاب میکند. مدیریت نیز از این قاعده مستثنا نیست.
به عنوان نمونه وقتی اسلام همه انسانها را هم نوع میداند و تفاوتهای فرهنگی و نژادی و مانند آن ضمن پذیرفتن (حجرات، آیه 13) عامل تاثیرگذاری نمیداند، در این صورت مدیریت سیاسی و اجتماعی جامعه را طوری دیگری سامان میدهد که نوع مدیریت سیاسی و اجتماعی مخالف این نظر تفاوت ماهوی دارد.
امیرمومنان (ع) درباره نوع تعامل با انسانها و مدیریت جوامع با تعدد و تنوع اقوام و مذاهب و فرهنگها میفرماید: لاتکن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق؛ با مردم مانند حیوان درنده برخورد مکن؛ زیرا مردم دو گروه هستند: یا برادران دینی تو هستند، یا همانند تو انسان هستند. (نهج البلاغه، نامه 53)
این نگاه به انسان از فلسفه اسلامی گرفته شده است. با چنین خاستگاهی هر گونه تعامل خشونت آمیز نسبت به انسانها مگر در صورت خطا و لزوم مجازات، امری باطل و حرام و زشت است. از این روست که آن حضرت (ع) به سرزنش برخی از مدیران و کارگزاران میپردازد که بر خلاف این فلسفه و نگاه به انسان، رفتار میکردند. حضرت (ع) مینویسد: دهقانان مرکز فرمانداریات، از خشونت و قساوت و تحقیر کردن مردم و سنگدلی تو شکایت کردند. من درباره آنان اندیشیدم. نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم؛ زیرا که مشرک هستند و نه سزاوار قساوت و سنگدلی و بدرفتاری هستند؛ زیرا که با ما هم پیمان هستند. پس در رفتار با آنان نرمی و درشتی را به هم آمیز! رفتاری همراه با شدت و نرمش داشته باش! اعتدال و میانه روی را در نزدیک کردن یا دور نمودن، رعایت کن! (همان، نامه 19)
اسلام اصل در تعامل را رحمت قرار داده است و این رحمت اختصاص به انسانها ندارد، بلکه همه موجودات را در بر میگیرد. (انبیاء، آیه 107) چنین نگاهی به هستی مقتضی این معناست که در تعامل با انسانها که اشرف آفریدههاست، میبایست رحمت و احسان را در نظر بگیرند. هر چند که نظام هستی بر عدالت است، ولی انسانها میبایست تا آن جا که امکان دارد، از در احسان وارد شوند و از خطا و گذشت یک دیگر بگذرند؛ چرا که هدف در مدیریت اسلامی رساندن همه انسانها بلکه موجودات به کمال شایسته و بایسته آنهاست. از این روست که در مدیریت اسلامی، حتی نسبت به مخالفان طاغی و باغی از راه احسان وارد میشود تا وحشت و ترس از ایشان برود و ایشان به مسیر درست آفرینش و حکمت زندگی بازگردند. (همان، نامه 18)
مبانی مدیریت اسلامی را میتوان در جهان شمولی و انسان شمولی، (قصص، آیه 5) بلکه هستی شمولی دانست؛ زیرا مدیریت حکومت و جامعه میبایست به گونه ای باشد که آسیبی به موجودات دیگر نزند. در این نوع مدیریت بهره مندی همه موجودات و همه انسانها از زندگی مناسب عادلانه مد نظر است. (حدید، ایه 25)
پس از نظر اهداف، تفاوت ماهوی با مدیریتهای دیگر پیدا میکند؛ چنان که از نظر روشی و حتی انتخاب کارگزاران نیز متفاوت است؛ زیرا اصل مشاوره و مشورت (آل عمران، آیه 159؛ شوری، آیه 38) و انتخاب بر اساس تقوا (حجرات، آیه 13 و آیات دیگر) و این که برای رسیدن به هدف از هر وسیله مشروع و غیر مشروعی نمیتوان استفاده کرد، از مهمترین اصولی است که مورد تاکید است.
البته میتوان تفاوت بسیار دیگری را نیز بیان کرد که بخشی از آنها در ادامه بحث خواهد آمد. در این جا برای نمونه برخی از تفاوتهای مدیریت سیاسی و اجتماعی اسلامی از غیر اسلامی را بیان میکنیم تا حقیقت مدیریت اسلامی و اصول آن دانسته شود.
اصل رضایت مندی عمومی
در مدیریت اسلامی، آگاهی بخشی نسبت به حقوق و وظایف از مهمترین حوزه های مدیریتی است. مدیریت اسلامی بر آن است تا در چارچوب قوانین شناخته شده و مدون مبتنی بر فلسفه اسلامی، انسانها حقوق خویش را بشناسند و تکالیف و وظایف خود را بدانند. مدیریت اسلامی به آنان میآموزد که در چارچوب عدالت عمل و رفتار کنند و از همه امکانات برای رسیدن به بهترین نتایج بهره برند. پس بر مدیران سیاسی و اجتماعی است که از توده های مردم استفاده کند. از این روست که خداوند ماموریت پیامبران را توده های مردم (الناس) میداند تا همین توده ها با آگاهی یابی نسبت به حقوق خود به عدالت قیام کنند. (حدید، آیه 25)
از نظر اسلام، آن که اصالت دارد توده های مردم است. از این روست که تمام توجه مدیریت به تودههاست و بر آن است که ایشان را با حقیقت فلسفه زندگی آشنا سازد و در آن مسیر قرار دهد و از توان و امکانات ایشان بهره برد.
بهره گیری از توان نخبگان و خواص هر چند در مدیریت اصلی مهم است، ولی این بدان معنا نیست که اصول، فدای رضایت مندی خواص شود، بلکه رضایت مندی توده ها همان اصلی است که میبایست مورد توجه مدیریت قرار گیرد. امیرمومنان علی (ع) میفرماید: فان سخط العامه یجحف به رضی الخاصه و ان سخط الخاصه یغتفر مع رضی العامه؛ همانا خشم عمومی و توده های مردم خشنودی خواص را از میان میبرد؛ اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر میکند.
علت این که رضایت توده های مردم بر رضایت و خشنودی خواص مقدم شده است، از آن روست که بار حکومت و هزینه های آن بر دوش مردم است و خواص تنها هزینه بر دولت و ملت تحمیل میکنند و هر گاه فشار سنگین هزینه ها مطرح شود ایشان خود را به کناری میکشند و تنها این مردم هستند که هزینه میدهند.
امیرمومنان علی (ع) میفرماید: خواص جامعه همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل میکنند؛ زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر، و در اجرای عدالت از همه ناراضیتر، و در خواستههایشان پافشارتر، و در عطا و بخششها کم سپاستر، و به هنگام منع خواسته ها دیر عذر پذیرتر و در برابر مشکلات کم استقامتتر هستند. (نهج البلاغه، نامه 53)
از همین جا مدیریت اسلامی تفاوت جدی با مدیریتهای دیگر پیدا میکند، زیرا در این نوع مدیریت خواص نقش تعیین کننده ای ندارند، بلکه این توده های مردم هستند که برای دست یابی به مقاصد عالی جامعه مشارکت فعال سیاسی و جتماعی دارند (سباء، آیه 46). علت این که مدیریت طبقه محور و خواص محور نیست، از آن روست که خواص مدیریتهای منفعت محور ایجاد میکنند و هر گاه مدیریت و مدیران بر خلاف منافع خودشان باشد، آن را تغییر میدهند و اکثریت مردم را نادیده میگیرند و منافع خودشان را اصل قرار میدهند.
تخصص و تعهد محوری
از دیگر اصول مدیریت سیاسی و اجتماعی اسلام میتوان به تخصص و تعهد محوری اشاره کرد. در این مدیریت تخصص تنها کافی نیست؛ چنان که تعهد به اصول و مبانی و فلسفه اسلامی نیز به تنها کافی نیست. هر چند که تخصص برای مدیریت امری لازم و بایسته است ولی به تنهای کافی نیست؛ بلکه مدیران میبایست از کسانی باشند که افزون بر تخصص نسبت به اصول فلسفه و مبانی اسلامی متعهد باشند.
در برابر تعهد بی تخصص نیز به تنهایی کافی نیست؛ زیرا انسان متعهد غیر متخصص در هر کاری قرار گیرد آن را به تباهی میکشاند و جلوی رشد و پیشرفت در کار را میگیرد. (یوسف، آیه 54 و آیات دیگر)
برای آموزشهای تخصصی و مهارت اگر لازم باشد میبایست افراد متعهد را به سرزمینهای کفر اعزام کرد تا پس از آموزش و کسب مهارتهای تخصصی برای مدیریت به کشور بازگردند. از این روست که پیامبر (ص) میفرماید: اطلبوا العلم ولو بالصین؛ دانش را دورترین نقاط جغرافیایی جهان چون چین نیز بیاموزید. این دانشی که از سرزمینهای کفر میتوان آموخت دانش دین نیست بلکه دانشهای تخصصی مربوط و مرتبط به دنیاست.
برخی از مردم کسانی را اهل تخصص و تعهد می شمارند؛ چون در میدان کار و عمل وارد نشده اند. گاه تبلیغات چنان است که رهبری برای دفع توهم مردم از این که چرا اهل تخصص و تعهدی را به کار نگرفته است و یا اقناع فرد مدعی او را به کاری میگذارد تا هر آن چه هست را در آزمون عملی به نمایش گذارد. از جمله یاران امیرمومنان علی (ع) ابو اسود دوئلی بود. امام این از خواص یاران خود را صبح به کار قضاوت گمارد و همان روز از کار بر کنارش کرد. ایشان نزد امیرمومنان علی (ع) در مسجد آمد و گفت: قاضی یک روزه هم داشتیم!؟ حضرت (ع) فرمود: به من گزارش دادند تو در برخورد با مردم خشن و تندخو هستی. (معالم القربه، ص 203؛ احقاق الحق، ج 8، ص 548)
این عمل آن حضرت (ع) درسهای بسیاری دارد که یکی نیز اصل نظارت دایمی بر رفتار کارگزاران و عزل فوری به سبب ناتوانی یا نادرستی در کار است. بنابراین پاکسازی و جا به جای مدیران بر اساس ناتوانی نمیبایست تحت هیچ اما و اگر توجیهی شود حتی اگر شخص از یاران و خواص باشد.
البته گاهی شرایط به گونه ای است که شخص قابلیت کار و عمل را داراست، ولی در شرایط و اماکن و ازمنه دیگر این قابلیت را ندارد. پس عزل و نصب بر اساس تغییر شرایط میبایست انجام گیرد؛ زیرا تخصص این مدیر تنها در یک دوره و شرایط خاص است و در شرایط دیگر تخصص او کفایت نمیکند پس لازم است که تغییر یابد؛ چنان که امیرمومنان علی (ع) فرماندار مصر را با توجه به تغییر شرایط عوض میکند. (نهج البلاغه، نامه 34)
اصل نظارت همگانی
بر اساس آموزه های قرآنی هر مومنی بر مومن دیگر ولایت دارد و بر اساس همین ولایت است که مساله امر به معروف و نهی از منکر و نظارت همگانی معنا مییابد. (توبه، آیه 71)
این نظارت همگانی از سوی مردم نسبت به یک دیگر و نیز مسئولان نسبت به مردم و مردم نسبت به کارگزاران انجام میگیرد و همگی بر اساس ولایتی که دارند مسئول هستند. نوعی مشارکت فعال سیاسی و اجتماعی در مدیریت ایجاد میشود تا هرگز بر خلاف مبانی و اصول اسلامی جامعه حرکت نکند. این نظارت همان گونه که در فروعات انجام میگیرد نسبت به اصول نیز انجام میگیرد و هیچ بخشی از زندگی بشر نیست که بیرون از دایره نظارت همگانی باشد. پیامبر (ص) میفرماید: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته؛ هر یک از شما همانند چوپان مسئول رفتار دیگران است. در حقیقت هر مسلمانی مسئول است و از ولایت برخوردار است و میبایست اعمال ولایت کند و اجازه ندهد تا کسی از اصول اسلامی و روشها و قوانین و مقررات آن خارج شود.
امیرمومنان علی (ع) همواره بر کارهای همگان از جمله توده های مردم نظارت دقیق داشت. آن حضرت (ع) میفرمود: اگر روز بخوابم حق رعیت تباه میشود و اگر همه شب را بخوابم خود را تباه ساختهام. (زندگانی امیرالمؤمنینعلیه السلام، شیرازی)
اصول دیگری که در مدیریت اسلامی مورد تاکید است، اصل بازسازی نیروی انسانی، اصل تشویق مدیران و ترویج ارزشهای اسلامی انسانی، اصل آموزش و مهارت آموزی، اصل نظم و برنامه ریزی، اصل حفاظت بر ارزشها و مانند آن است.