اصلاحگران
در جامعه امروز ايران ما با دو طيف نخبگان مواجه هستيم. آناني كه عمل گرايان ناميده ميشوند و اصل را به خدمت ميدهند و آناني كه آرمان گرايانند و بيش از آن كه به خدمت اصالت بخشند به آرمان و اهداف اصلي اهميت ميدهند.
اين گروه دوم اين گونه نيستند كه به خدمت و عمل اعتقادي ندارند بلكه آينان هم به خدمت و هم به عمل ميانديشند ولي ميان اعمال و خدمات دست به گزينش ميزنند و تنها به خدمات و اعمال ميانديشند كه در راستاي اهداف و آرمانهايشان باشد. به نظر اين گروه از نخبگان، مطلق عمل و خدمت براي جامعه نه تنها مفيد و سازنده نيست بلكه آسيبزننده و مخرب و نابودكننده آثار تمدني جامعه است.در اين دستهبندي ما از دستهبنديهاي كنوني و جاري بيرون رفته ايم و در دو طيف چپ و راست قرار نميدهيم. چنان كه نميخواهيم آنان را در دو دسته ليبراليسم و سوسياليسم جا دهيم.پرسش اين است كه معيار اين دستهبندي و خروج از دستهبنديهاي جاري چيست؟در پاسخ به اين پرسش نخست به اين مطلب اشاره ميشود كه خدمت به معناي كمك به انسان ديگر و يا انسانهاي ديگر (جامعه) است و ميخواهيم با اين كار نيازي از نيازهاي او و يا جمع را بر آورده كنيم.
خدمت به اين معنايي كه منظور ماست، جز امر اخلاقي و نوعي فطري بشر چيز ديگري نيست. از اين رو ممكن است به يك قاتل و يا دزديي كمك كنيم و اين خدمت به يك خيانت تبديل شود. كسي كه قاتل است هر گونه خدمتي به او خيانت به بشريت و جامعه است. دفاع از يك قاتل و جا به جايي او از نقطه اي به نقطه ديگر اين گونه است. در فقه شيعي در مكاسب و معاملات حرام بحثي به اين عنوان مطرح شده است. در روايات از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است وي فروشنده انگور و سازنده شراب و خورندهاش را لعنت كرده است. گفته اند آن كس كه ميداند انگوري را كه ميفروشد شراب ميشود گرفتن چنين پولي حرام است. با آن كه فروشنده جنس حلالي را فروخته است، ولي به جهت همان غايات و مقاصدي كه پشت اين خريد و فروش است، معامله اشكال پيدا ميكند. اين همان چيزي است كه ما از واژه «خدمت» اراده كردهايم. بنابراين از آن جايي كه در خدمت آرمان متعالي نهفته نيست و براي خدمتگزاران و خدمتكاران فرقي نميكند كه اين كاري كه انجام ميدهند، چه غايات و مقاصدي در آن منظور شده است، چنين خدمتي نميتواند به عنوان يك ارزش مطرح شود. يعني يك خدمت به آساني به خيانت به فرد و يا جامعه تبديل ميشود.عملگرايان چنين هستند.
آنان در خدمت و عمل خويش به غايات و مقاصد عمل توجه ندارند و آن را در كار و برنامه خود منظور نميكنند. از اين رو، به تنها چيزي كه فكر ميكنند خدمت و عمل است. براي ايشان فرقي نميكند كه اين عمل و خدمت براي اين فرد مانند دادن اسلحه و تيغ به دست زنگي مست است. مانند گاوي را مهجز به شاخ كردن و اجازه تهاجم به او دادن است.اما آرمانگرايان به آن چه توجه دارند همان آرمان و اهداف و مقاصد عالي است. از اين رو تنها خدمتي را اصالت ميدهند كه در راستاي آن اهداف و آرمانهاي متعالي باشد و هر گونه خدمت و عملي را بر نميتابند، چه ممكن است اين خدمت چيزي جز خيانت نباشد.از ويژگيهاي آرمان خواهان داراي بودن ايدئولوژي است. بر خلاف عملگرايان و خدمتگزاران كه داراي هيچ گونه ايدئولوژي به معناي خاص آن نيستند، هر چند كه ممكن است براي اهداف كوتاه و يا ميان مدتي برنامه ريزي و تصميم سازي كنند.
از ديگر ويژگيهاي آرمانگرايان آن است كه به وضعيت موجود رضايت نميدهند و نسبت به آن اعتراض داشته و در انتظار وضعيت بهتري هستند و براي آن تلاش ميكنند و همه برنامهها و طرحها و خدمتها را با توجه به آن وضعيت متعالي ساماندهي ميكنند.از همين جاست كه از ويژگي اصلاح طلبي برخودار هستند و به عنوان مصلحان در جامعه شناخته ميشوند.از ديگر ويژگيهاي آن اين است كه به اعمالي كه به ظاهر غير منطقي و غير عقلاني است معنا و مفهوم ميبخشد. مثلا تغيير حكومتي با زور و قوه قهري براي رسيدن به حكومتي آرماني توجيه پذير است. در حالي كه بر پايه منطق و عقل عمل گرايان اين خلاف است و آن را به شدت محكوم ميكنند كه چرا اعمال قدرت و زور شده است؟جامعه را نميتوان با انديشه خدمت به سوي پيشرفت و تعالي برد.
بلكه آن چه جامعه را به سوي پيشرفت سوق ميدهد همان آرمان خواهي است. در پيشرفت يك هدف فرضي در نظر گرفته ميشود و كوشش ميشود تا جامعه را به آن سمت و سو هدايت كنيم. از اين رو، پيشرفت بر اساس بدبيني به حال و وضعيت موجود و ايمان و تقدس به آينده مطلوب شكل ميگيرد. به نظر ميرسد كه ليبراليسم و دمكراسي نيز به جهت شكل و شمايل ايدئولوژيك خود خواهان، داراي بار اصلاحي باشند، ولي اين گونه نيست، زيرا ليبراليسم به معناي آزادي همه حقوق و خواستههاي فردي و اجتماعي است و آزادي فردي را با چيزي محدود و مقيد نسازيم.دمكراسي هم به معناي حكومت مردم است البته به جهاتي مراد واقعي همان اكثريت يعني 50+1 است. اين ليبراليسم كه خود آرماني است با اصل پيشرفت و اصلاح متناقض است؛ زيرا اكثريت مردم در حال عادي معتقدند كه وضعيت موجود خوب است و از آن راضي و خشنود هستند و تمايلي به تغيير در سنت و فرهنگ و مذهب و ارزشهاي اخلاقي خود ندارند. اگر بخواهيم مردميكه به زباني و فرهنگي عادت كرده اند تغيير دهيم و آنان را سمت فرهنگ و آداب برتري سوق دهيم بايد اعمال زور كنيم تا مثلا دست از بيانگردي و چادر نشيني بكشند و شهر نشين شوند. اين هم خلاف دمكراسي و هم خلاف ليبراليسم و آزاديهاي فردي است.
در حالي كه پيشرفت جامعه منوط به همين تغيير است. در اين جاست كه آرمانگرايان و اصلاح گران به زور متوسل ميشوند و اين تغييرات را براي بهبود و پيشرفت جامعه تجويز ميكنند ولي عمل گرايان و ديگر همسو انديشان آنان با آن مخالفت ميورزند.در حال حاضر از جناح راست و چپ جامعه ما با گروهي از عمل گرايان و خدمتگزاران مواجه هستيم كه آرمان انديش و اصلاح گر نيستند و از سوي ديگر در همان دو جناح كنوني افرادي را ميبينيم كه اصلاح طلب و آرمان خواهان هستند و عمل و خدمت را تنها در راستاي اهداف ايدئولوژيك ارزشي ميشمارند. از اين رو، بايد در دسته بندي فعالان جامعه چه از نخبگان علميو چه سياسي تجديد نظر شود و بر پايه اين معيار دسته بندي جديدي از فعالان جامعه به دست داد. در اين صورت اين ناهماهنگي كنوني و ناساگاري جناحي به هماهنگي و سازواري تبديل ميشود. بايد اهلي آرمان گراي از دو جناح در اين دسته بندي جديد قرار گيرند و به قولي خودي را از غير خودي بازشناسند و اين جنگ و برخورد درون گروهي به يك وفاق و همدلي و همبستگي تبديل گردد.
در غير اين صورت هر دو گروه با شكست رو به رو خواهند شد. چه در ميان عمل گرايان افرادي يافت خواهند شد كه آرمان گرا هستند و تنها خدمتي را بر ميتابند كه با آرمانها و اهداف ايدئولوژبك ايشان سازواري و همخواني دارد. چنان كه آرمان خواهان با افرادي در جناح و طيف خود رو به رو هستند كه تنها به خدمت و عمل مينگرند و بر حفظ وضعيت موجود تاكيد دارند و توجهي به آرمانها و مقاصد ايدئولوژيك ندارند. از اين رو هر دو جناح در زمان حضور در حوزه قدرت و دولت با دشواري و نوعي سنگ اندازي ناخواسته مواجه ميشوند.