نميدانم بعضي ها چطوري جرات ميكنند به راحتي هر چيزي را به اشخاص و يا اديان نسبت دهند؟ ميگفت: يهوديان بچه هايي را ميكشند و خونشان را در عيد فصح ميخورند . فلان طائفه از مذاهب اسلامي دم دارند. يا وقتي ميميرند مثل سگ و يا خوك ميشوند و يا در قبر صداي سگ در ميآورند و يا ميگويند فلان عارف اين جماعت و يا آن جماعت را به شكل فلان حيوان ديده است. گويا گمان كرده اند حكايت بوزينه شدن و مسخ شدن يهوديان ماهيگير تكرار شده است.
همين امروز يكي با قاطعيت تمام نوشته بود كه من از شيعيانم و ميدانم كه اين ها زن شوهر دار را صيغه ميكنند. درباره زرتشتي و مسيحي و بودايي نيز از اين نسبت هاي ناتراشيده و ناخراشيده بسيار ميدهند همان طور كه به عارفان و سالكان حق و حقيقت و يا فلاسفه به نام چون ملاصدراي شيرازي ميدهند.
چند وقت پيش در يكي از اين ويژه نامه ها كه ابزار انتقال مفاهيم غربي به جامعه اسلامي است بدون هيچ نقد و نظري نوشته بودكه : نظريه تكاملي داروين با اصول اعتقادي اسلام در تعارض است. چنان كه ميدانيم به هيچ روي همخوان با خداباوري نمينمايد. (صالح نجفي، داروين خداپرست، سالنامه شرق ، شماره 2 ، 1384)
من كه نفهميدم كجاي اين نظريه با اصول خداباوري در تضاد است و به قول آقاي صالح نجفي به هيچ وجه همخوان خداباوري نيست؟ اگر نظريه تكاملي با همين شكل فعلي اش نيز از نظر علم قطعي اثبات شود نه تنها با خدا باوري در تضاد نيست بلكه مويد آن است. پذيرش اين كه گونه هاي جانوري و حياتي در زمين به صورت زنجيره اي تكاملي متصل به هم هستند كجايش با خداباوري در تضاد است؟ اين را بايد آقاي صالح نجفي و همفكرانش اثبات كنند. حتي درباره آفرينش انسان هم معلوم نيست كه چگونه تحقق يافته است . قرآن تصوير واضح و روشني از چگونگي و كم و كيف قضيه به دست نميدهد. تنها صراحت قرآن اين است كه خداوند در تحقق يك نوع ويژه از حيات مختص به آدم به طور مستقيم دخالت كرده و در آن دست داشته است.
اگر ما تفسير درستي از آفرينش و نقش خدا در آن داشته باشيم هيچ گاه نيازي به تاويل و تفسيرهاي بعيد نخواهيم داشت.
پيش از هر چيز بايد چند اصل اساسي را بپذيريم كه يكي از مهم ترين آن ها اين است كه اصول اسلام هيچ گاه و به هيچ وجه از وجوه امكاني مخالف عقل قطعي و معقولات صد در صد بديهي نيست. از اين رو به دليل پذيرش همين اصل است كه به دنبال پذيرش عدم جمسيت خداوند صراحت آيه جاء ربك به جاي خداوند آمد به معناي آمدن امر الهي معنا و تفسير ميشود . بنابراين در صورتي كه به يقين و قطع علميثابت شود كه نظريه تكاملي داروين نظريه اي درست است نميتوان آن را ناديده گرفت و به جهت مخالف با آيات متشابه كنار نهاد. به ويژه آن كه در قرآن نه تنها آياتي در مخالف با نظريه وجود ندارد بلكه آيات چندي به عنوان مويد از سوي بزرگان فن تفسير بيان شده است.
از سوي ديگر قرآن ميگويد كه حيات در زمين از آب است و در يك فرايند همه از آن پديدار شده اند. از سوي ديگر ما كه خداي ساعت ساز را نميپذيريم كه بگويم خدا جهان را خلق كرد و رفت استراحت كند بلكه معتقديم كه او هر دم در كاري است و اگر لجطه اي امساك نكند فرو ريزد كاينات و كهكشان ها.
مرحوم مطهري در باره موافقت اسلام با علم قطعي و اصول فطري مينويسد: اسلام از آن جايي كه دين موافق فطرت است هيچ گاه با اصول فطري مخالفت نميورزد. ديني كه مخالف فطرت است نميتواند پايدار بماند .
پس هر چيزي كه به عنوان اسلام مخالف فطرت و اصول عقلي و علميقطعي باشد بايد مورد بازنگري قرار گيرد و تاويل شود.
به هرحال ما كه نفهميديم كه كجاي اين نظريه اگر اثبات شود با كجاي خداباوري مخالف است؟ مگر اگر ثابت شود كه جهان در يك فرايند شكل گرفته و شكل ميگيرد مخالف حضور خدا خواهد بود؟ مگر خدا با نظم و فرايند نميسازد؟ اين مساله كه به يقين نه در جنبه اثباتي و نه نفي آن محرز نيست، چرا بايد به نام اسلام به خورد مردم داده شود؟ بايد در شبهات يا سكوت كرد و يا به اهلش رجوع كرد؟ همين آقاي مطهري دراين باره ساكت است و آقاي مشكيني كتابي دارد درباره نظريه تكامل انواع كه در دوره طاغوت چاپ شده است ولي نميدانم الان چه وضعي دارد. ولي ايشان در اين باره مساله داشت.
پس پيش از قطعي شدن نه به صورت نفي و نه اثبات چيزي را به اشخاص يا اديان و مذاهب نسبت ندهيم كه بعدا در آن بمانيم.