اخلاقی - تربیتیتاریخیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

از میقات موسوی تا معراج محمدی

samamosخداوند در آیات چندی از تفاضل میان پیامبران گزارش می دهد. البته در آموزه های قرآنی تاکید شده است که مومنان فرقی میان پیامبران نمی گذارند و در مقام اکرام و اطاعت همگان را یکسان می دانند؛ اما این بدان معنا نیست که ظرفیت وجودی و دایره ماموریت و مسئولیت همه ایشان یکسان بوده است.

توجه به فضلیت های هر پیامبر و آگاهی از آن ها این امکان را به شخص می دهد تا نسبت به ظرفیت های خویش آگاه شده و انتظار آن را نداشته باشد که به سادگی در مقاماتی قرار گیرد، اشرف و افضل پیامبران در آن قرار گرفته است. شخص با این آگاهی در می یابد که حتی پیامبران نیز با همه تلاش ها و ظرفیت هایی که داشته اند، به بسیاری از مقامات نرسیده اند ولی با این همه تلاش و کوشش خویش را تا آخرین دم و لحظه حفظ کرده اند.

بی گمان داستان موسی(ع) و خضر(ع) یکی از آموزنده ترین داستان ها و گزارش های قرآنی است که موسی(ع) از پیامبران اولوالعزم و دارای کتاب تورات و شریعت، به شاگردی پیامبر و عالمی ربانی می رود که از علم رشدی و علم لدنی برخوردار است و با همه تلاش ها و کوشش ها در می یابد که ظرفیت دست یابی به پاره ای از علوم خاص الهی را ندارد. با این همه، او هرگز از تلاش باز نمی ایستد و رنج سفری سخت در ماده و معنا را به جان می خرد تا دست کم علم یقین و یا عین یقین به توانایی و ظرفیت خویش یافته و دست کم دستی بر آتش عشق علم لدنی گرفته و از سوز و گرمای آن بهره برده باشد.

آن چه در پی می آید بازخوانی نویسنده از دو ملاقات پیامبران با خداوند است که در قرآن گزارش شده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

ظرفیت سنجی و ظرفیت شناسی در بوته آزمون ها

با آن که بر اساس آموزه های قرآنی برخاسته از واقعیت ، انسان ها نسبت به ظرفیت ها و تلاش ها و نیات خویش آگاهی کامل و دقیق دارند و این علم و آگاهی در اقسام علم شهودی و حضوری می گنجد، با این همه همین انسان موجودی بهانه جو و عذر تراش است و ناکامی ها، شکست ها ، ناتوانی ها، اشتباهات و خطاهای خویش را بر گردن دیگران می افکند.(سوره قیامت ، آیات 14 و 15)

به سخن دیگر، بصیرت و علم شهودی آدمی نسبت به خود ، علم وجدانی و تمام و کمال است؛ با این همه در هر امری بر بهانه جویی چنگ می افکند و توجیه گر رفتارها و خطاها و گناهان خویش می شود. از این روست که اتمام حجت کردن با چنین موجود بهانه جویی بسیار سخت است. بنابراین لازم است به گونه ای با وی معامله شود تا با وجود ادله و شواهد بسیار دیگر نتواند مظلوم نمایی کرده و با بهانه جویی خود را از عذاب و توبیخ برهاند.

یکی از کاربردهای آزمون های الهی که به اشکالی چون بلا و فتنه انجام می گیرد، ایجاد ادله و شواهد استوار و متقن برای جلوگیری از عذرتراشی و بهانه جویی بشر جهت فرار از زیر بار مسئولیت اعمال خودش است. آزمون های متعدد و ایجاد شرایط رقابتی مناسب و کامل به همگان این فرصت را می بخشد تا خود را چنان که هست نشان دهند بی آن که دیگر عذر و بهانه ای برای کسی باقی بماند. این گونه است که در یک فرآیندی خداوند نسبت به هر انسانی اتمام حجت می کند و چنان عمل می کند تا دیگر مدعی جهل و نادانی و مانند آن نباشد تا هر گونه عقاب و توبیخ و بازخواستی بر اساس بیان صورت گیرد و کسی مدعی عقاب بی بیان نشود.

در حقیقت اتمام حجت الهی نسبت به هر انسانی از آن رو صورت می گیرد که شخصی مدعی جهل و نادانی و عدم اطلاع و آگاهی نشود و با تمسک به قباحت و زشتی عقاب بی بیان، از عقاب و توبیخ فرار نکند. هر چند که با همه این کارها چنان که قرآن گزارش می کند، انسان یک فرار به جلویی را برای خود انجام می دهد تا از زیر بار مسئولیت اعمال خود بگریزد ولی در آن سرا بر دهان مهر نهاده می شود و اعضا و جوارح خود گواه سازه های شخص می شوند؛ چرا که در آخرت اعضا و جوارح ساخته خود بشر می باشند و هر عضوی نتیجه تمامی اعمال بشر است که شخص در دنیا در طول عمر خویش انجام داده است. بنابراین وقتی سر و صورت گرگ و خوک و یا مانند آن است که انسان از خودش ساخته است دیگر بهانه جویی و زبان بازی و بازی های زبانی معنایی ندارد؛ چرا که سازه های انسانی یعنی چیزی که انسان در طول عمر خود از خود ساخته است، بهترین گواه و روشن ترین زبان گویا است.(یس ، ایه 65)

آزمون ها هم چنین کاربردی دیگری نیز دارند که از آن جمله ظرفیت سنجی و ظرفیت شناسی است. به این معنا که در آزمون ها هر کسی نشان می دهد که گوهر ذات وی تا چه اندازه توانایی کسب معارف و مقامات الهی را دارا می باشد. از ان جایی که در آزمون هاست که انسان های قوای ذاتی خویش را به فعلیت در می آورند، در این آزمون ها این امکان فراهم می آید که درصد تلاش های هر شخصی نیز به دست آید و عزم و جدیت وی در دست یابی به مقامات و فعلیت بخشی به اسمای الهی سرشته در ذات بشر، دانسته شود.

برخی از انسان ها خود را فریب می دهند و گول می زنند. این ها مدعی مقامات برتری می باشند و آن چه را خداوند به عنوان پاداش عمل و تلاش و عزم ایشان در دنیا به آنان می بخشد را کم می شمارند و خود را شایسته و لایق فراتر و فزون تر از آن می دانند. این جاست که برای آگاه بخشی به خود ایشان، آزمون ها وارد عرصه می شوند تا به خود شخص نشان دهند که تا چه اندازه در مسیر شدن های کمالی تلاش کرده است؛ چرا که بر پایه سنت و قوانین الهی جاری در هستی، بهشت مقامات انسانی و الهی را به بها می دهند نه به بهانه.

براین اساس هر کسی آن چه را شایسته است دریافت می کند و گاه حتی خداوند به پاداش مضاعفی فراتر از آن چه شایسته است به او می بخشد ولی انسان ها در دام خودبزرگ بینی و یا اموری دیگر، گمان می کنند که حق ایشان فراتر ازآن مقامی است که اکنون در آن قرار دارند. این جاست که آزمون های الهی نشان می دهد که این ادعا تا چه اندازه درست و راست بوده است و بهانه ها را از دست مدعیان بیرون می آورد و ایشان را خلع سلاح می کند تا نتوانند حجتی علیه خداوند اقامه کنند که حق ایشان به تمام وکمال پرداخت نشده است.

داستان پیامبران، داستان عبرت ها

گزارش های قرآنی اقیانوسی از عبرت ها و پندهاست؛ چرا که قرآن کتاب راهنمای هدایت بشر به سوی عبودیتی است که گوهر ذات آن مظهریت ربوبیت و خلافت الهی بر همه هستی است. بنابراین ، همه مطالب و آموزه های آن، در مقام راهنمایی برای رسیدن و شدنی این چنین است. هر کسی که با قرآن این گونه معامله کند می تواند برای هر لحظه از زندگی خویش دستور عمل بگیرد و با عمل بر اساس آن به شدن های کمالی خویش جهت مناسب ببخشد. از این روست که قرآن را کتاب زندگی دانسته اند. هر کسی با مراجعه به آن در هر لحظه می تواند راهنمایی بخواهد.

البته دستورگرفتن و راهنمایی جستن از قرآن نیازمند آن است که انسان با پرسش به سراغ قرآن برود و مساله زندگی خویش را بر آن عرضه کند و قرآن را به استنطاق کشد؛ چرا که قرآن کتاب صامتی است که با پرسش های واقعی به نطق می آید و شخص را راهنمایی می کند. سخن گفتن با قرآن همانند سخن گفتن با موجودی آگاه، حاضر، علیم ، خبیر و دارای دیگر صفات بلند و بزرگ است که در راهنمایی شخص هرگز وا نمی ماند و ناتوان نمی شود. بنابراین ، هر گاه به قرآن مراجعه می کنید به قصد راهنمایی برای همان لحظه زندگی مراجعه کنید و از او دستور عمل رشد بخواهید تا از هر گونه غی و گمراهی در امان مانید.

داستان ها و گزارش های قرآنی، سرشار از آموزه هایی است که انسان می بایست برای هر لحظه از زندگی خویش بهره گیرد. در این داستان ها همه مطالب مورد نیاز زندگی آمده است. پس می بایست با این نگاه به سراغ آموزه های قرآنی رفت و به استنطاق قرآن پرداخت.

داستان های پیامبران بیانگر این نکته است که خود ایشان تفاوت های معناداری با هم داشتند چنان که امت های ایشان نیز این گونه بودند. خداوند در آیه 115 سوره طه از فقدان عزم در حضرت آدم(ع) خبر می دهد و در آیه 87 سوره انبیاء از ترک اولی حضرت یونس (ع) و خروج بی اذن وی از محل ماموریت خبر می دهد. این ها و نمونه های دیگر چون استغفار حضرت ابراهیم (ع) برای یک مشرک (توبه ، ایه 114) بیانگر آن است که پیامبران در مسیر شدن ها دارای تفاوت هایی جدی در ظرفیت ها و مقامات بودند. همان چیزی است که از آن به تفاوت در فضلیت یاد شده است.(بقره ، آیه 253)

با توجه به تفاوت های پیامبران می توان گفت که تفاوت های در میان مردمان عادی بسیار بیش تر و نمایان تر خواهد بود. بر این اساس شخص نمی بایست متوقع آن باشد که با تلاش های محدود خویش به مقاماتی دست یابد که از آن پیامبرگرامی(ص) است؛ چرا که آن حضرت(ع) در اوج است و حتی برای فرشتگانی چون جبرئیل و پیامبرانی اولوالعزم چون عیسی(ع) و موسی(ع) و ابراهیم(ع) دور از دسترس است.

از میقات موسوی(ع) تا معراج محمدی(ص)

خداوند در آیاتی از جمله 143 سوره اعراف از ملاقات حضرت موسی(ع) با خداوند در کوه طور گزارش می دهد. طور که در لغت به معنای کوه است(مجمع البیان، ج 9 و 10، ص 246) هنگامی که با الف و لام به کار می رود، مراد کوه خاصی است که در صحرای سینا قرار دارد و محل میقات حضرت موسی (ع) با خدا و مناجات وی بوده است.(همان ، ص 246 و نیز ج 1 و 2، ص 261)

حضرت موسی (ع) که پیش از این خداوند را در مسیر بازگشت از مدین به مصر در همین منطقه ملاقات نموده بود و خداوند از درختی ندای " لا اله الا انا" سر داده بود، اکنون بار دیگر به ملاقات می آید و خواهان دیدار و رویت خداوند می شود.

سمت راست کوه طور سینا محل میقات موسی (ع) با خداست(مریم ،آیات 51 و 52 و طه ، آیه 80 و قصص ، آیه 46) این جا همان جایی است که آن حضرت(ع) به پیامبری برگزیده شده بود(همان) و تورات و وحی بر او نازل شده بود(همان و نیز اعراف ، آیه 143 تا 145 و 155)

خداوند در این مکان مقدس که محل رویش درختان زیتون بود(مومنون، آیه 20) با آن حضرت (ع) ملاقات می گذارد و آن حضرت نیز برای مناجات و گفت و گو بدان مکان می شتابد(بقره ، آیه 51 و همان آیات پیشین )

در یکی از این دیدارها که خداوند با آن حضرت (ع) ارتباط کامل تنها زمانی ممکن شد که ایشان به صعق در آمد و بیهوش شد؛ چرا که ایشان ظرفیت دیدار جز این گونه را نداشت. این در حالی بود که بنی اسرائیل در همان دیدار دچار صاعقه زدگی و هلاکت می شوند.(بقره ، آیات 55 و 56)

از این آیات به دست می آید که اصولا دیدار مناسب با ظرفیت عمومی انسان ها در دنیا شدنی نیست و لازم است که مرگ ایشان را در بر گیرد تا در عالم دیگری دیداری رخ دهد.

بنابراین دیدار حضرت موسی(ع) با آن همه عظمت و ظرفیت وجودی، بسیار سخت و محدود و در شرایط غیر عادی شدنی بود. این خود بهترین گواه بر فقدان ظرفیت بالای دیگر برگزیدگان بنی اسرائیل بود که با آن حضرت (ع) همراه شده بودند.

اما با نگاهی به دیدار و ملاقات پیامبرگرامی (ص) می توان دریافت که ظرفیت وجودی آن حضرت (ع) تا چه اندازه بوده است. با آن که حضرت موسی(ع) شرح صدر از خداوند می خواهد تا ظرفیت وجودی وی افزایش یابد، با این همه این افزایش ظرفیت به اندازه ای نبوده است تا ملاقات کاملی با خداوند داشته باشد. این در حالی است که خداوند ظرفیت وجودی پیامبر(ص) را با انشراح صدر وی چنان قرار داده است که همه هستی مخلوق به واسطه حضرت محمدی (ص) و در دایره وجودی آغاز و انجام سیر هر آفریده و مخلوقی اوست تا از مجرای آن حضرت به منتهای بازگردند و با خداوند امکان اتصال داشته باشند.

خداوند در سوره نجم گزارشی استنثایی از ظرفیت وجودی و سعه صدر و وجودی آن حضرت (ص) به دست می دهد که بیانگر نهایت سیر وجودی و کمالی همه هستی است. به سخن دیگر، حضرت پیامبر(ص) تنها آفریده ای است که کمال و تمام سیر وجودی و کمالی را به نمایش گذاشته و مظهریت تمام و کمال الهی را برای خود رقم زده است.

خداوند در آیات 8 و 9 سوره نجم از معراج وجودی آن حضرت و ملاقات به حضرت حق سخن به میان می آورد و نشان می دهد که کمال نزدیکی و قرب وجودی که میان بنده و خدا امکان پذیر است در ایشان اتفاق افتاده است. بنابراین تنها تفاوت آن حضرت(ص) با خداوند در همان عبودیت است.

آن حضرت در سیر معراج صعودی خود که بیانگر ظرفیت بسیار شگفت انگیز وجودی انسان است، تا قاب قوسین او ادنی پیش رفت. در این دیدار که بدون هیچ صعق و موت و مرگی اتفاق افتاد ، آن حضرت نشان داد که تا چه اندازه از ظرفیت بالایی برخوردار می باشد، چنان که نشان داد که امت محمدی تا چه اندازه تحت هدایت ارایه ای و ایصالی آن حضرت می توانند رشد کنند و به خداوند نزدیک شوند و قرب میقاتی داشته باشند.

عروج و معراج پیامبر(ص) بی هیچ گونه ترس و خوف و بی هیچ حادثه و رخدادی غافل کننده برای آن حضرت (ص) اتفاق می افتد و به جایی می رسد که با خداوند بی هیچ واسطه سخن می گوید ودیدار دارد. تنها فاصله ای که در قرآن میان خدا و پیامبر(ص) وجود دارد و از آن یاد شده همان فاصله قاب قوسین و ادنی عبودیت است. البته ایشان از مقام عبدالله که بندگی مظاهر است به مقام عبده ترقی می کندکه مقام بندگی باطن است. بر این اساس احاطه علمی و تصرفی آن حضرت (ص) در کائنات و هستی نیز افزایش می یابد.( نجم ، آیات 8 تا 10)

البته این ملاقات و هم چنین میقات حسی نیست، بلکه کنایه از مقام قرب پیامبر(ص) در سفر معراجی اوست.(تفسیرنورالثقلین، ج 5، ص 148، حدیث 16) به این معنا که پیامبر(ص) از نظر ظرفیت و سعه وجودی چنان مظهریت تام و کمالی از خداوند می یابد که هیچ آفریده ای به آن نمی رسد. از این روست که خداوند رب پیامبر(ص) را رب العالمین می شمارد که به معنای مظهریت پیامبر(ص) از خداوند به شکل تمام و کمال است. برهمین اساس است که هر کسی اگر بخواهد به کمال مطلق و مظهریت کامل خداوندی برسد می بایست تحت پرورش و ربوبیت رب محمدی(ص) قرار گیرد ؛ چنان که آغاز و انجام ربوبیت آن رب است. از این روست که خداوند می فرماید: الی ربک الرجعی و الی ربک المنتهی، یعنی بازگشت از مسیر ربوبیت محمدی (ص) و منتهای هر سیری نیز ربوبیت چنین ربی است. بنابراین به حکم دایره وجودی، چون انجام ربوبیت محمدی(ص) آغاز نیز ربوبیت محمدی است؛ چرا که خداوند می فرماید: انا لله و انا الیه راجعون، یعنی آغاز و انجام به سوی اوست که همان ربوبیت محمدی است که رب العالمین است.

بر این اساس می توان گفت که همه هستی از جمله حضرت موسی(ع) و دیگر حضرات پیامبران چه اولوالعزم و چه غیرایشان، تحت احاطه ربوبی رب العالمین محمدی هستند و هر کسی اگر به چیزی و کمالی می رسد از مجرای فیض وجودی آن حضرت (س)می باشد. از این روست که همه پیامبران به ولایت عظمای آن حضرت ایمان و اقرار دارند و مطیع آن حضرت می باشند و فرمان او را اطاعت و اجرا می کنند. بنابراین همه پیامبران بر ولایت او هستند که مظهر ولایت کامل الهی است و همه پیامبران اقرار به ولایت او داشته و دارند ؛ چرا که بی ولایت محمدی اصولا ولایت الهی تحقق نمی یابد و شخص منکر ولایت خواهد بود؛ چنان که به حکم آیه مباهله بر همه هستی است تا ولایت نفس پیامبر(ص) امیرمومنان علی (ع) را بپذیرند و کسی که ولایت علوی را نداشته باشد ولایت الهی را ندارد. از این روست که گفته اند "ولایه علی بن ابی طالب حصنی فمن دخلی حصنی امن من عذابی"؛ چرا که این از باب جری و تطبیق همان " کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی " است؛ زیرا ورود به ولایت علی بن ابی طالب(ع) ورود به ولایت محمدی است که مظهر تمام ولایت الهی است. نتیجه این که هر کسی از ولایت علوی سرپیچی ظاهری و تشریعی کند (چون تحت ولایت تکوینی آن حضرت چه بخواهد و چه نخواهد قرار دارد) از ولایت الهی سرپیچی کرده است.

به هر حال دست یابی به مقامات معصومان که مظهر تمام و کمال مقامات خداوندی است ، برای پیروان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) آسان تر به دست می آید ؛ چرا که ایشان حبل الله المتین ، عروه الوثقی آسمان و وسیله الهی هستند که با توسل و تمسک به آنان می توان به طریقت هدایت ایصالی مقامات بسیاری را طی کرد. پس هر که حب الهی خواهد و محبوبیت خداوندی می بایست اتباع ولایت معصومان کند که همان ولایت مطلق محمدی است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا