اعتقادی - کلامیفرهنگیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

ارزش عقل در قلمرو دين

samamosعقل نشانه انسانيت است. انسان به عقل نفساني تعريف مي شود؛ به اين معنا كه انسان موجودي داراي نفس عاقله است؛ چرا كه ديگر موجودات داراي عقل داراي نفس نيستند و اين انسان است كه داراي عقل در نفس است. پس اينكه درباره ماهيت انسان گفته شد كه انسان همان حيوان ناطق است؛ به سبب همين عقلي است كه به او اجازه درك و فهم چيزها را مي دهد تا بتواند پس از تعقل آن را براساس منطقي عقلاني بيان كند. همچنين اگر درباره ماهيت انسان گفته اند كه آن موجودي متاله است؛ يعني خدايي شده، اين نيز به سبب همان عقلي است كه انسان موجب مي شود تا خدايي شود؛ چرا كه براساس روايات، از لوازم ذاتي عقل، اخلاق (حيا) و دين داري دانسته شده است. پس اين انسان عاقل است كه متاله مي شود.

نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي اسلامي بر آن است تا نقش عقل را در سعادت و شقاوت ابدي انسان در دنيا و آخرت تبيين كند.

ارزش عقل در مقام خردورزي

عقل در لغت به معناي حبس و امساك آمده است. عاقل را از آن رو عاقل گفته اند كه خود نگهدار بوده، خويشتن را از رفتن به دنبال هواهاي نفساني باز مي دارد. عقل مايه امتياز انسان از حيوان و به معناي فهم و درك و ضد حماقت نيز آمده است. (لسان العرب، ج9،ص 326،«عقل»)

برخي در تعريف عقل گفته اند كه با توجه به معناي اصلي عقل كه بستن و امساك است، بر ادراك نيز با اين خصوصيت، عقل اطلاق مي شود و همچنين مدركات انسان و قوه اي كه به وسيله آن انسان بين خير و شر و حق و باطل را تميز مي دهد، عقل ناميده مي شود و مقابل آن جنون،سفاهت، حماقت و جهل است كه هركدام به اعتباري است.(الميزان، ج 2،ص 247)

پس هم بر عقل نظري يعني مدركات نظري عقل مانند اجتماع و ارتفاع نقيضين محال است، يا كل بزرگ تر از جزء است و همچنين بر مدركات عقل عملي مانند حسن عدل و قبح ظلم نيز عقل اطلاق مي شود.

در قرآن كريم واژه عقل به شكل مصدري و اسمي به كار نرفته، بلكه در شكل فعل به كار رفته است كه برخي از مشتقات آن مانند «يعقل»، «عقلوا»«يعقلون» و «تعقلون» آمده است. اين بدان معناست كه از نظر قرآن، آنچه مهم و ارزشي است خردورزي و تعقل است كه وقتي اين عمل انجام گيرد، در فرهنگ عربي براي انسان خردورز با توجه به ميزان بهره گيري از عقل و نيز نوع بهره مندي، الفاظي به كار مي رود كه در قرآن نيز مورد استفاده قرارگرفته است.

اين الفاظ در حقيقت به نوعي بيانگر خردورزي و تعقل يا مرتبه اي از آن است. از جمله اين نام هاي خردورزي و تعقل مي توان به «قلب»، «فؤاد»، «افئده»، «الالباب»، «النهي» و «حجر» اشاره كرد.

از همين جا مي توان دريافت كه از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، آن چيزي كه ارزش دارد خردورزي يعني به كارگيري عقل و خرد به شكل تعقل است؛ وگرنه داشتن عقل و خرد بي بهره مندي از آن در زندگي هيچ ارزشي ندارد.

ارزش و منزلت عقل از نظر اسلام

حقيقت انسان همان عقل اوست. از اين رو امام صادق(ع) عقل را ستون انسانيت و ماهيت و حقيقت انسان مي داند و مي فرمايد: ستون انسانيت، عقل است و از عقل، زيركي، فهم، حفظ و دانش برمي خيزد. با عقل، انسان به كمال مي رسد. عقل، راهنماي انسان، بيناكننده و كليد كارهاي اوست. هرگاه عقل با نور ياري شود، دانا، حافظ، تيزهوش و فهيم مي شود و بدين وسيله (پاسخ) چگونه، چرا و كجا را مي فهمد و خيرخواه و دغلكار را مي شناسد و هرگاه اين را دانست، مسير حركت خود و بيگانه را مي شناسد و در توحيد و طاعت خداوند اخلاص مي ورزد و چون چنين كرد، آنچه از دست رفته جبران مي كند و بر آنچه در آينده مي آيد چنان وارد مي شود كه مي داند در كجاي آن است و براي چه منظوري در آنجاست. از كجا آمده و به كجا مي رود. و اين همه از پرتو تاييد عقل است. (كافي، ج1، ص25، ح23)

از نظر قرآن، عقل نيروي ادراكي انسان است (انعام، آيه 46؛ مومنون، آيات 78 و 80؛ روم، آيه 30؛ رعد، آيات 3 و 4) و بدان هستي را مي شناسد و حقيقت را از باطل جدا مي كند (همان و نيز روم، آيات 24 و 28 و آيات ديگر) و براساس استحاله ارتفاع و اجتماع نقيضين، همه قواعد ادراكي و شناختي خود را سامان مي دهد، (نك: اصول فلسفه و روش رئاليسم، شهيد مطهري) و خير و شر و حسن و قبح امور را بدان به دست مي آورد و مي سنجد و ارزشي گذاري مي كند. (بقره، آيه 44؛ طه، آيه 128؛ انعام، آيه 151؛ مائده، آيه 100؛ قصص، آيه 60)

به سخن ديگر، منبع شناخت حقايق هستي و تشخيص حسن و قبح افعال، عقل آدمي است. پس اگر عقل نباشد انسان نه تنها شناختي از حقايق هستي نخواهد داشت بلكه در تشخيص خوب و بد افعال و رفتار نيز ناتوان خواهد بود.

پيامبر خدا(ص) چيزي را برتر از عقل براي بشر به عنوان نعمت نمي شمارد؛ چرا كه همه سعادت و شقاوت انساني بدان بسته است. آن حضرت(ص) مي فرمايد: ما قسم الله للعباد شيئا أفضل من العقل؛ خداوند، چيزي باارزش تر از عقل، در ميان بندگان تقسيم نكرد. (الكافي، ج1، ص12)

خداوند در تبيين ارزش و منزلت تعقل مي فرمايد كه به عقل است كه خداوندگاري و پروردگاري او شناخته مي شود و انسان مسير رشد و تعالي خود را مي يابد. (رعد، آيات 3 و 4) از اين رو گفته اند: العقل ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان؛ با عقل خداوند رحمان عبادت شده و بهشت سعادت به دست مي آيد. اين امر، زماني شدني است كه درك درستي براساس اصول عقل از هستي داشته و مسير حكمت شناخته و پيروي شود.

رسول اكرم(ص) در اين باره مي فرمايد: يا علي العقل ما اكتسبت به الجنه و طلب به رضي الرحمن؛ يا علي عقل چيزي است كه با آن بهشت و خشنودي خداوند رحمان به دست مي آيد. (من لايحضره الفقيه، ج4، ص369).

امام كاظم(ع) دين داري را منوط به عقل دانسته مي فرمايد: همانگونه كه قوام جسم، تنها به جان، زنده است، قوام دينداري هم تنها به نيت پاك است و نيت پاك، جز با عقل حاصل نمي شود (تحف العقول، ص396).

از امير مؤمنان علي(ع) روايت است كه فرمود: جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت: اي آدم من مأمور شده ام كه ترا در انتخاب يكي از سه چيز مخير سازم. پس يكي را برگزين و دو تا را واگذار. آدم گفت: چيست آن سه چيز؟ گفت: عقل و حياء و دين. آدم گفت: عقل را برگزيدم. جبرئيل به حياء و دين گفت: شما باز گرديد و او را واگذاريد. آن دو گفتند: اي جبرئيل ما مأموريم هر جا كه عقل باشد با او باشيم. گفت: خود دانيد و بالا رفت. (اصول كافي جلد 1 ص 11 روايت 2)

از اين روايت به روشني معلوم مي شود كه حياء به معناي اصل اخلاق و دين داري در سايه تعقل آدمي است و اگر عقل نباشد آن دو ديگر كه جزو لوازم داتي عقل هستند نخواهد بود؛ از اين رو گفته اند كه هر دين دار و با اخلاقي، عاقل است؛ زيرا اينها نشانه هاي عقل و خردورزي است.

باتوجه به اين منزلت عقل در زندگي آدمي است كه پيامبر(ص) مي فرمايد: انما يدرك الخير كله بالعقل و لا دين لمن لا عقل له؛ همه خوبي ها با عقل شناخته مي شوند و كسي كه عقل ندارد، دين ندارد. (تحف العقول، ص54)

در روايات بسياري دين داري ظاهري كه به دور از خردورزي تعقل باشد و تنها براساس عادت صورت گيرد، بي ارزش يا كم ارزش دانسته شده است. اميرمؤمنان علي(ع) براساس همين اصل است كه تعقل را موجب سعادت مي داند و مي فرمايد: گروه هايي به سوي بهشت برين (از ديگران) پيشي گرفتند كه بيش از ديگران اهل روزه، نماز، حج و عمره نبودند، بلكه آنان در موعظه هاي الهي تعقل كردند. (مجموعه ورام، ج2، ص213)

سليمان ديلمي گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم فلاني در عبادت و ديانت و فضيلت چنين و چنان است فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمي دانم، فرمود، پاداش به اندازه عقل است، همانا مردي از بني اسرائيل در يكي از جزاير دريا كه سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا مي كرد،يكي از فرشتگان از آنجا گذشت و عرض كرد پروردگارا مقدار پاداش اين بنده ات را به من بنما خداوند به او نشان داد و او آن مقدار را كوچك شمرد، خدا به او وحي كرد همراه او باش، پس آن فرشته به صورت انساني نزد او آمد. عابد گفت تو كيستي؟ گفت مردي عابدم چون از مقام و عبادت تو در اين مكان آگاه شدم نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا كنم. پس آن روز را با او بود، چون صبح شد فرشته به او گفت: جاي پاكيزه اي داري و فقط براي عبادت خوب است. عابد گفت: اينجا يك عيب دارد. فرشته گفت: چه عيبي؟ عابدگفت: خداي ما چهارپائي ندارد، اگر او خري مي داشت در اينجا مي چرانديمش، براستي اين علف از بين مي رود! فرشته گفت: پروردگار كه خر ندارد، عابد گفت: اگر خري مي داشت چنين علفي تباه نمي شد، پس خدا به فرشته وحي كرد: همانا او را به اندازه عقلش پاداش مي دهم (يعني حال اين عابد مانند مستضعفين و كودكان است كه چون سخنش از روي ساده دلي و ضعف خرد است مشرك و كافر نيست ليكن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد). (اصول كافي جلد1 ص12 روايت8)

ارتباط عقل و نقل

نقل به معناي دانشي كه از منابع بيروني در شكل علم حصولي به دست مي آيد، يكي از منابع اصلي دانش انسان است. انسان داراي دو دسته علوم يعني حصولي و حضوري است. علوم حضوري ادراك شهودي نفس است؛ مانند اينكه انسان نسبت به وجود خود علم دارد؛ اما علم حصولي از طريق حواس انساني كسب مي شود. مهم ترين حس در كسب علوم حصولي، گوش است. علم حصولي تا به شكل علم حضوري در نيايد به علم واقعي تبديل نمي شود، بلكه تنها محفوظاتي است كه بسيار ترديدبردار است. البته ما هر علم شهودي و حضوري را كه مي خواهيم در اختيار ديگران بگذاريم آن را به علم حصولي تبديل كرده و از طريق مفاهيم و الفاظ بيان مي كنيم.

مهم ترين علوم نقلي همان دانش هاي وحياني است كه از طريق پيامبران(ع) در اختيار ما گذاشته شده است. البته در درجه بعدي مي توان از علوم عقلاني ياد كرد كه خردمندان تعقل كرده اند.

نكته مهم و اساسي در بحث عقل و نقل اين است كه عقل در يك فرآيندي به بلوغ مي رسد و از اين رو انسان كامل، عقل را در چهارسالگي مي تواند تكميل كند و اين به شرطي است كه در تمام اين سال ها به درستي در مسير رشدي قرار گرفته و تعليم و آموزش و تزكيه و پرورش ديده باشد.(احقاف، آيه 15؛ التفسير الكبير، ج 10، ص 17)

لذا انسان ها پيش از تكميل عقل نيازمند نقل هستند. از آيه 28 سوره بقره برمي آيد كه اگر هدايت هاي وحياني نباشد، انسان هرگز به كمال عقل نخواهد رسيد. در حقيقت هدايت وحياني نقلي است كه زمينه رشد عقل و كمال يابي آن را فراهم مي آورد.

خداوند در آياتي با اشاره به قرآن كه مهم ترين و بهترين كتاب هدايت الهي و وحياني است آن را كتابي مطابق با عقل و در جهت رشد عقلاني انسان معرفي مي كند. (يوسف، آيه 2؛ انبياء، آيه 10؛ زخرف، آيه 3) بنابراين مي توان گفت كه عقل به نقل وحياني كمال مي يابد و اگر وحي نبود بسياري از حقايق براي مردم آشكار نمي شد و مسير رشدي كمال عقل را نيز نمي توانستند به دست آورند.

خداوند در آيه 10 سوره ملك در گزارشي كه از شقاوتمندان در دوزخ مي دهد، به اين نكته توجه مي دهد كه نقش وحي و علوم نقلي را در كمال عقل و نيز حركت در مسير سعادت را نمي توان ناديده گرفت. خداوند در اين آيه از زبان دوزخيان روشن مي كند كه نقش نقل در كنار عقل بسيار مهم و اساسي است. دوزخيان با حالتي از پشيماني ابراز مي كنند كه: وقالوا لو كنا نسمع أو نعقل ما كنا في اصحاب السعير؛ و گويند: «اگر شنيده و پذيرفته بوديم يا تعقل كرده بوديم در ميان دوزخيان نبوديم.»

تقدم شنيدن يعني نقل بر خردورزي به اين معناست كه نقش آغازين و تقدم رتبي براي نقل پيش از تعقل است. به اين معنا كه وحي و علوم نقلي بر علوم عقلي به يك معنا مقدم است؛ چرا كه اين علوم زمينه خردورزي و رشد عقلاني را سبب مي شود. البته اين بدان معنا نيست كه نقش كليدي و اساسي عقل را ناديده بگيريم؛ چرا كه همان علوم نقلي و علم حصولي اگر به علم حضوري و تعقلي شهودي تبديل نشود، تأثيري نخواهد داشت. پس حتي علوم نقلي و وحياني را در دستگاه سنجش عقل و خرد مي ريزيم و براساس آن به درك و فهم چيزي نايل مي شويم و حق و باطل يا خوب و بد را تشخيص مي دهيم؛ ولي علوم وحياني كمكي به عقل است تا گام هاي درست برداشته و به اكمال و استكمال خود بپردازد.

از اين آيه يك نكته ديگر نيز به دست مي آيد و آن اينكه در اصول دين مي توان تقليد كرد مشروط بر آنكه آن را در ظرف تعقلي خود بريزيم. البته اين به شرطي است كه ما واژه (او) را به معناي واو عطف بگيريم؛ در غير اين صورت راه هاي رهايي از دوزخ را مي توان تنها منحصر در تعقل ندانست؛ زيرا در اينجا دو راه براي رهايي از دوزخ بيان شده است: علوم نقلي و علوم عقلي؛ به اين معنا كه اگر تقليد مي كرديم و به آنچه شنيده بوديم نيز عمل مي كرديم وضع بهتر از اين داشتيم.

علامه طباطبايي در ذيل آيه مي نويسد: كلمه «سمع» گاهي در معناي شنيدن صدا و سخن اطلاق مي شود و گاهي در غرضي كه عقلا از شنيدن سخن دارند و غرض عقلا از شنيدن سخن اين است كه به مقتضاي آن ملتزم شوند، اگر مقتضاي آن اين است كه كاري را انجام دهند يا ترك كنند انجام داده و يا ترك كنند، و اما ماده «عقل» بيشتر در نيروي تشخيص خير از شر و نافع از مضر استعمال مي شود، البته گاهي هم در غايت و غرض از اين تشخيص به كار مي رود و غرض از تشخيص خير و شر اين است كه آدمي به مقتضاي آن عمل كند و به آن ملتزم و معتقد باشد، در

مقام به دست آوردن خير و نافع برآيد و شر و مضر را ترك كند. آيه شريفه زير، عقل و سمع را در غرض از عقل و سمع استعمال كرده، مي فرمايد: «لهم قلوب لايفقهون بها و لهم أعين لا يبصرون بها و لهم آذان لايسمعون بها اولئك كالانعام بل هم أضل»؛ دل و عقل دارند، ولي با آن نمي فهمند و چشم دارند با آن نمي بينند و گوش دارند با آن نمي شنوند، آنان چون چارپايان و بلكه گمراه تر از آنهايند. (اعراف، آيه 179)، چون معناي اين كلام اين است كه با اين وسائل درك، مطالب را درك مي كنند، ولي به مقتضاي آن ملتزم نيستند عمل نمي كنند.

و چون بيشتر مردم تنها از نيروي سمع استفاده مي كنند، نه از نيروي عقل، چون از درك دقايق امور و ادراك حقيقت آن و راه يابي به مصالح و مفاسد واقعي عاجزند و از نيروي عقل تنها خواص از مردم بهره مند مي شوند، لذا در آيه اول كلمه «نسمع» را و سپس «نعقل» را آورد: «لو كنا نسمع أو نعقل». منظور از «سمع»، استجابت دعوت رسولان و التزام به مقتضاي سخن ايشان است كه خيرخواهان امينند و منظور از «عقل»، التزام به مقتضاي دعوت به حق ايشان است تا آن را تعقل كنند و با راهنمايي عقل بفهمند كه دعوت ايشان حق است و بايد انسان در برابر حق خاضع شود.

بنابراين، هر دو راه وحي و عقل مي تواند راه رهايي را نشان دهد، ولي شكي نيست كه اگر حتي عقل ابتدايي نداشته باشد، نمي تواند همين مطلب را درك كند. به اين معنا كه براي پذيرش وحي و نقل نيز خردورزي لازم و ضروري است؛ از اين رو خداوند كساني كه به دوزخ مي روند را كساني مي داند كه خردورزي نداشته اند؛ پس همين دوزخيان اگر مي خواستند شنيده ها و منقولات را بپذيرند و بدان عمل كنند مي بايست خردورزي مي داشتند. پس شكي نيست كه اين خردورزي است كه انسان را به سعادت مي برد و از دوزخ رهايي مي بخشد. لذا مي توان گفت كه اصول دين نيز تنها با خردورزي درك مي شود و انسان پس از آن است كه به نقل متعبد مي شود و تعبد او خاستگاه عقلاني مي يابد.

از اين رو امير مومنان علي(ع) براساس همين اصل، تعقل را موجب سعادت مي داند و مي فرمايد گروه هايي به سوي بهشت برين (از ديگران) پيشي گرفتند كه بيش از ديگران اهل روزه، نماز، حج و عمره نبودند، بلكه آنان در موعظه هاي الهي تعقل كردند. (مجموعه ورام، ج 2، ص 213)

درجات و مراتب عقل و راههاي اكمال عقل

چنان كه گفته شد، عقل انسان با خردورزي به رشد و بلوغ كامل خود مي رسد. در اين ميان وحي به عنوان يك منبع نقلي به عقل كمك مي كند تا اين مسير درست را بشناسد و بپيمايد تا از سلامت عقلاني سود برده و به بيماري عقلي دچار نشود و از رشد و كمال باز نماند.

به سخن ديگر، عقل از چيزهايي است كه قابليت رشد را داراست اما در عين حال فسادپذير هم هست و ممكن است سلامت خود را از دست بدهد. از اين رو در آياتي قرآني از سلامت عقل و فساد آن سخن به ميان آمده است. (شعراء، آيات 75 و 77 و 89؛ انعام، آيه 71؛ صافات، عقل آدمي تحت شرايطي به رشد كامل در مسير سلامت خود دست مي يابد. شكي نيست كه عمل به نقل وحياني در اين مساله بسيار مهم و اساسي است؛ چرا كه تزكيه نفس را به دنبال داشته و عقل را از زوال و نابودي و فساد دور نگه مي دارد. از اين رو خداوند رسيدن به بلوغ رشدي عقل را منوط به اموري چون عنايت و فضل الهي (يوسف، آيات 17 و 22)، پرهيز از هر گونه منكر، گناه و اعمال زشت و ناپسند عقلاني و عقلايي و شرعي از جمله شرك (انعام، آيه 151)، فرزندكشي(همان)، قتل (همان)، فحشاء و زشتي (همان) و عمل به امور پسنديده اي چون شكر در برابر نعمت و نعمت دهنده (احقاف، آيه 15)، احسان به پدر و مادر (انعام، آيه 151) و مانند آن مي داند.

پس راه هاي كمال عقل را مي توان با توجه به آيات و روايات پيش گفته در اموري چون حق طلبي و حق گرايي و اعمال خوب و پسنديده عقلي و عقلايي و شرعي خلاصه كرد. امام حسين(ع) در يك كلمه راه كمال عقل را پيروي از حق دانسته كه بيانگر همه آن چيزي است كه گفته شد: لايكمل العقل الا باتباع الحق؛ عقل كامل نمي شود مگر با پيروي از حق. (بحارالانوار، ج 78، ص 127)

اگر انسان براي كمال يابي به حق نيازمند است؛ حق بايد در انديشه و كردار آدمي خود را نشان دهد. از اين رو كمال يابي عقل از نظر اميرمومنان علي(ع) منوط و مشروط به ادب و اخلاق اجتماعي است: هر چيزي به عقل نياز دارد و عقل به ادب نيازمند است. (غررالحكم و درر الكلم، ص 248)

چنان كه گفته شد ادب و اخلاق نيك، عامل رشد عقل است و عقل و ادب در هم تاثير دارند.

اميرمومنان(ع) همچنين ارتباط تنگاتنگي ميان عقل و تجربه مي بيند و عاقل را تجربه گيري مي داند كه از تجارب خويش مي اندوزد. آن حضرت(ع) مي فرمايد: العقل حفظ التجارب و خير ما جربت ما و عظك؛ عقل، اندوختن تجربه ها (و عمل به آن) است و بهترين تجربه، آن است كه پندت داده باشد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. سلام
    سایت جالبی است. اجازه دارم از مقالات و مطالب سایت شما با ذکر منبع، برداشت کنم؟ لطفا پاسخ دهید. متشکرم

  2. به نام خدا
    با تشکر از عنایت جنابعالی. استفاده از مقالات سایت با ذکر منبع مجاز است. امید است که مقبول درگاه احدیت و امام زمان (عج) قرار گیرد.
    خلیل منصوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا