اخلاقی - تربیتیعرفانمعارف قرآنیمقالات

اخلاق خدايي و ربوبيت انسان

samamosبررسي نشانه هاي خدايي شدن انسان

بي گمان مهمترين هدف آفرينش انسان، قرارگرفتن در مظاهر الوهيت و ربوبيت است كه از آن در آيات قرآني و روايي به متاله و رباني شدن انسان تعبير مي شود؛ چرا كه خداوند به صراحت در آيات قرآني از جمله آيه30 سوره بقره فلسفه و هدف آفرينش انسان را خلافت او از خود در قرارگاه زمين دانسته است.

عقل و وحي به عنوان پيامبران دروني و بيروني اين مسئوليت و مأموريت را به عهده دارند تا اين هدف تحقق يابد. آموزه هاي عقلاني و وحياني را مي بايست در چارچوب اين هدف اصلي انسان و پيامبران تعريف كرد. هر كسي نيز به طور فطري تلاش مي كند كه اين هدف را به عنوان يك كمال مطلق به دست آورد و غايت سير و سلوك جوهري خويش قرار دهد؛ اما همواره در برابر انسان، موانع دروني چون هواهاي نفساني و بيروني چون وسوسه هاي شيطاني وجود دارد كه اجازه نمي دهد اين سير فطري و طبيعي به گونه اي مثبت يا كمال انجام گيرد.

از سوي ديگر انسان همواره از خود مي پرسد كه تا اين غايت نهايي، چه مقدار راه دارد و تا چه اندازه توانسته كمالات را در خود تحقق بخشيده و رنگ خدايي گرفته يا متاله شده و در مقام ربوبيت ظهور يابد؟ اگر خدايي و رباني شده ايم چگونه مي توانيم آن را دريابيم؟ نشانه هاي خدايي شدن انسان چيست؟

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا بر اساس آموزه هاي وحياني قرآن به اين پرسش ها پاسخ دهد.

نشانه شناسي در حوزه خدايي شدن

انسان، خدايي را به عنوان يك كمال مدنظر دارد؛ زيرا به عقل و برهان دريافته كه خدا كه در فلسفه از آن به واجب الوجود يادمي شود، كمال مطلقي است كه منشأ وجود همه كمالات هستي است. از اين رو، بطور فطري و ذاتي گرايش به كمال يعني خدايي شدن داشته و از هر گونه نقص يعني ضدكمالي و ضدخدايي بودن مي گريزد.

حركت جوهري در ذات انسان به او اين امكان را مي بخشد تا به سوي خدايي شدن و كمال مطلق يافتن حركت كند و در اين راه از ظرفيت هاي خدادادي خويش بهره گيرد؛ زيرا در هر انساني، اين استعداد و ظرفيت خدايي شدن به شكل جعل اسماي الهي وجود دارد (بقره، آيه31) كه انسان با حركت جوهري تكويني و تشريعي كه از آن به راه مستقيم عبوديت ياد مي شود، مي تواند آن اسماي كمالي الهي را در خود فعليت بخشد. (ذاريات، آيه56 و آيات ديگر)

اما اين حركت جوهري تكويني به اين سادگي نمي تواند به غايت كمالي خود به شكل مطلوب برسد؛ زيرا هر چند كه هر موجودي از جمله انسان با تلاش ذاتي كه دارد (انشقاق، آيه6) به خدا مي رسد و در دايره «انالله و انااليه راجعون» (بقره، آيه156) در مقام بازگشت و رجعت (علق، آيه8) منتهاي سير آدمي خداست چه بخواهد و چه نخواهد (نجم، آيه 42)؛ اما بايد توجه داشت كه اين بازگشت مي تواند به اسماي جمال الهي يا به اسماي جلال خداوندي باشد كه در دو صورت بهشت و دوزخ خودنمايي مي كند زيرا انسان در مسير بازگشت خود به سبب دارا بودن اراده و اختيار، آزاد است كه دو راه متضاد بازگشت را برگزيند و خود را به وجهي از وجود الهي در آورد كه كمال جلالي يا جمالي باشد.

نكته اي كه قابل توجه است آن كه كساني كه جلال الهي را در مي يابند آن كساني هستند كه ظرفيت ها و استعدادهاي فطري و طبيعي خود را كه در شكل تعليم اسمايي (بقره، آيه31) به آنها داده شده، از دست داده و با خسران سرمايه هاي وجودي مواجه مي شوند و در يك فرايندي به جاي ظهور بخشي و فعليت دهي آن اسماي كمالي الهي، آنها را دفن مي كنند (شمس، آيه10) به گونه اي كه در ترازوي خودشناسي، پر از هيچ مي شوند كه از آن به باطل ياد مي شود. اين گونه است كه در ميزان و ترازوي آخرت، سبك وزن هستند و هيچ سنگيني برگرفته از فعليت اسماي كمالي الهي ندارند تا در فراز بهشت جايي گيرند و در نهايت در درك اسفل از دوزخ و آتش فرو مي افتند. (قارعه، آيه 8)

مشكل انسان در اين انتخاب حق و باطل آن است كه نفس انساني به سبب قرار گرفتن در كالبد خاكي به امور پست گرايش دارد و مي خواهد خود را به امور مادي كه از آن به نفسانيات ياد مي شود، سرگرم سازد و گرفتار شهوت مي شود. اين گونه است كه فطرت تقوايي نمي تواند او را به سوي عصمت از اين امور بكشاند و يا نگه دارد.

دراين راه دشمن بيروني نيز به كمك هواهاي نفساني انسان مي آيد و او را وسوسه مي كند. بدين ترتيب دو دشمن خطرناك دروني و بيروني او را به سوي هلاكت و سقوط مي كشاند و اجازه نمي دهد انسان سير طبيعي و مناسب و درست خود را بپيمايد. (ص، آيات 82)

انسان همواره بايد از خود بپرسد كه آيا در مسير خدايي شدن و فعليت بخشي به اسماي الهي قرار دارد يا اين كه گرفتار هواهاي نفساني و تزيين و اغوا و فريب نفس و شياطين است؟ و تا چه اندازه توانسته است در مسيري كه عقل و وحي مي گويد حركت كند؟ تا چه مقدار پيشرفت كرده و در كجا سقوط يا هبوط كرده است؟

مشكل جدي در پاسخ گويي به اين پرسش هاي اساسي اين است كه حق و باطل در هم آميخته مي شود و امور مشابه و متشابه در بيرون و درون اجازه نمي دهد تا به سادگي به پاسخ گويي مناسب بپردازد و در هنگام خودشناسي و ارزيابي از خود، چنان كه حق مي طلبد پاسخ دهد.

اما خداوند براي اينكه انسان بتواند در قضاوت خويش به حق و حقيقت نزديك شود، راهكارهايي را در قرآن ارايه داده كه از آن به نشانه هاي حق شناسي مي توان تعبير كرد. به اين معنا كه انسان با بهره گيري از اين روش مي تواند دريابد كه تا چه اندازه در مسير حق قرار گرفته و از باطل دور شده و توانسته است كمالات اسمايي را در خود فعليت و ظهور بخشد.

اخلاق، مهم ترين و اساسي ترين نشانه

بي گمان، اخلاق به معناي خلق و خوي و منش هر انسان، مهمترين و اساسي ترين، نشانه و معيار سنجش حق از باطل و كمال از ضدكمال است، زيرا آنچه ما از حق در جهان مي شناسيم، كمالاتي است كه نشانه هاي آن را مي توان در ذات و رفتار آدمي ردگيري كرد. به اين معنا كه هر كمالي در ذات انسان، به شكل منش، كنش و واكنش خود را نشان مي دهد. از اين رو پيامبر(ص) ماموريت خويش را اتمام مكارم و محاسن اخلاقي دانسته است. (بحارالانوار، ج84، ص325، حديث14) زيرا تماميت مكارم و محاسن اخلاقي به معناي تحقق اسماي كمالي خداوند در شخص و فعليت و ظهوريابي آن است.

بنابراين، براي اينكه درك كنيم تا چه اندازه خدايي و رباني شده ايم، بايد ببينيم تا چه اندازه مكارم و محاسن اخلاقي در ما تحقق و ظهور يافته و تا چه اندازه فضيلت هاي اخلاقي در شخصيت، منش و كنش ما ديده مي شود؟

اصولا خداوند كمال شخص را در منش، كنش و واكنش هاي او مورد شناسايي قرار مي دهد. از اين رو توجه بسيار دقيقي نسبت به منش ها و رفتارهاي انساني دارد.

اگر نگاهي به آموزه هاي عقلاني و وحياني بيندازيم به سادگي مي توان دريافت كه چرا خداوند به حوزه اعمال و رفتار آدمي آن اندازه توجه و تاكيد دارد و همه آموزه هاي دستوري قرآن و اسلام در كنار عقل بر اين حوزه متمركز شده است.

آنچه كه ما از احكام در قالب عبوديت مي شناسيم، احكامي است كه ناظر به منش و كنش و واكنش هاي ماست. اينكه خداوند مي فرمايد ما انسان را براي بندگي و عبوديت خود آفريديم (ذاريات، آيه 56) به معناي رفتارهايي است كه در قالب اعمال صالح، حسنات، معروف، فضيلت و مانند آن تعريف شده است.

درمقابل، هرگونه اعمال بد، سيئات، منكر و رذيلت و مانند آن از نظر خداوند به عنوان رفتارهاي ضدكمالي معرفي و به شدت از آنها نهي شده است. خداوند به صراحت در آيات قرآني به حسنات و نيكويي ها دعوت كرده و از سيئات و زشتي ها و بدي ها پرهيز مي دهد. از اين رو اتهام دعوت به سيئات و يا اراده الهي به انجام سيئات از سوي بندگان را به شدت رد كرده و آن را تهمت و افترايي ناروا در حق خدا مي شمارد؛ (اعراف، آيه 28) چرا كه خداوند به خوبي ها و نيكويي ها و پسنديده ها امر مي كند و از بدي ها و زشتي ها نهي مي نمايد. (نحل، آيه 90؛ و نيز اسراء، آيه 16)

اصولا فرمان خداوند به تقوا به معناي پرهيز از زشتي ها و بدي هاست. براين اساس از نظر قرآن هرگونه منش و كنش و واكنشي كه بيرون از دايره خوبي ها، پسنديده ها، نيكي ها و زيبايي هاي عقلاني و وحياني باشد، رفتاري نادرست و ناروا و ضدكمالي و ضدخدايي است و تنها رفتارهايي خدايي و مورد خشنودي و رضايت اوست كه از نظر عقل و وحي خوب، نيك و زيبا و پسنديده باشد.

پس براي سنجش اينكه تا چه اندازه خدايي و متاله شده ايم و يا ديگران دراين مسير حركت مي كنند، مي بايست به سنجش رفتاري خود و ديگران بپردازيم و تنها در دايره رفتار است كه مي توان به درستي، شخصيتي را كه كسب كرده ايم تحليل و توصيف كنيم؛ از اين رو خداوند براي شناخت باطن و حقيقت هر انساني، توجه به رفتار و اعمال او را مورد توجه قرار مي دهد و ملاك سنجش شخصيت هركسي را اخلاق او مي داند و مي فرمايد: كل يعمل علي شاكلته؛ هركسي بر پايه شخصيت خود عمل مي كند. (اسراء، آيه 84) به اين معنا كه رفتار آدمي مبتني بر شخصيت و شاكله وجودي اوست. پس اگر مي خواهيم بدانيم كه علت اين رفتار و عمل آدمي چيست، مي بايست به شخصيت و شاكله وجودي او توجه كنيم؛ زيرا عمل و رفتار آدمي بيانگر شخصيت اوست.

راه شناختن انسان هاي خدايي

به سخن ديگر، شخصيت هركسي را بينش ها و نگرش هاي او نسبت به خود و هستي مي سازد. هر انساني كه خداشناس باشد و در مسير متاله و رباني شدن گام بردارد، آثار اين حركت وجودي و تغيير و تحولات جوهري در رفتارها و اعمال آن شخص خودنمايي مي كند. بنابراين، با نگاهي به منش ها و كنش ها، و واكنش هاي آن شخص كه از آن به عمل و رفتار ياد مي شود مي توان دريافت كه تا چه اندازه خدايي شده و در مسير الوهيت و ربوبيت گام برمي دارد.

خداوند اگر از هر انساني خواسته كه رباني شود و ماموريت پيامبران در كنار عقل اين بوده كه انسان ها را دعوت به رباني شدن بكنند. (آل عمران، آيه 79) بايد توجه كرد كه خداوند در مقام ربوبيت چگونه است تا ما نيز اين گونه خدايي و رباني شويم.

براساس اين آيه و آيات ديگر قرآن، همه پيامبران در كنار حكم عقل، دعوت به عبوديت خداوند كردند تا از اين طريق كه بدان شريعت گفته اند، انسان بتواند اسماي الهي سرشته در ذات خويش را آشكار كرده و به فعليت و ظهور برساند و پس از رنگ خدايي گرفتن (بقره، آيه 138) خدايي شده و در مقام ربوبيت ظهور يابد و رباني شود. (آل عمران، آيه 79)

از نظر قرآن، هيچ پيامبري دعوت به عبوديت و بندگي خود نكرده (همان) بلكه دعوت به بندگي خدا كرده است كه در حقيقت تحقق اسماي الهي در ذات شخص و بروز آن به شكل خلق عظيم است. (قلم، آيه 4)

خداوند پيامبر(ص) را با عنوان خلق عظيم مي ستايد تا ايشان را براي انسان ها سرمشق قرار دهد تا در مسيري كه ايشان پيموده و مظهر ربوبيت الهي شده گام بردارند و مراحل و فرآيند بازگشت و رجعت خويش را آن حضرت قرار دهند (علق، آيه8) و بتوانند در همين مسير كه صراط مستقيم الهي و خدايي و رباني شدن است به منتهاي سير خود برسند و خدايي و رباني شدن را چنان كه پيامبر(ص) تجربه كرده، تجربه كنند. (نجم، آيه42) اين منتهاي سير چنان كه خداوند در همين سوره اشاره مي كند، دنو به مقام تدلي است كه مي توان آن را به شكل «قاب قوسين، او ادني (نجم، آيات 8 و9) تعبير كرد.

از نظر خداوند پيامبر(ص) اين رباني شدن خود را در اخلاق خويش چنان به نمايش گذاشته كه نمي تواند هيچ اشكال و نقصي در آن ديد، از اين رو از وي به اسوه حسنه ياد مي كند. (احزاب، آيه21)

اين بدان معناست كه پيامبر(ص) شاكله وجودي خويش را چنان ساخته بود كه در تماميت مظهريت كمالات اسماي الهي بوده است و نمي تواند تصور هيچ گونه نقص و عيبي در ذات پيامبر(ص) و رفتارهاي اخلاقي او يافت، از اين رو آن حضرت(ص) درمقام عبده، در مظهريت سبحانه قرار گرفته است و از هرگونه عيب و نقصي منزه و پاك است و اگر بخواهيم نقص و عيبي براي او بيان كنيم همان حدود وجودي اوست كه ما از آن به عبوديت در اصطلاح قرآني تعبير مي كنيم. وجودك ذنب لايقاس معه ذنب (وجود تو به معناي دوئيت، خود نقصي است كه هيچ نقصي با آن قابل مقايسه نيست) و خداوند آن نقص وجودي را بر آن حضرت پوشيده داشته (فتح، آيه2) و در مقام فناي اسمائي و صفاتي قرار داده و به عنوان عبده ستوده است. (اسراء، آيه1) و اين گونه ايشان را همانند خود منزه از هرگونه نقص نموده است. بر اين اساس در بيان تفاوت معصومان(ع) از خدا به همين مقدار بسنده شده كه ايشان عبيد و خدا معبود است. حضرت علي(ع) مي فرمايد: «اياكم و الغلو فينا، قولوا انا عبيد مربوبون و قولوا في فضلنا ماشئتم؛ بپرهيزيد از غلو درباره ما. بگوييد ما بنده و داراي پروردگار هستيم و (آنگاه) در فضل ما هرچه خواستيد بگوييد. (بحارالانوار، ج25، ص270، حديث 15) باز حضرت علي(ع) مي فرمايد: «لاتتجاوزا بنا لعبوديه ثم قولوا ماشئتم و لن تبلغوا، و اياكم الغلو كغلو النصاري فاني بريء من الغالين؛ ما را از حد عبوديت بالاتر نبريد، سپس هر آنچه خواستيد (درباره ما) بگوييد و بدانيد كه (به آنچه ما استحقاق آن را داريم) نخواهيد رسيد. و از غلو همانند غلو مسيحيان بپرهيزيد كه من از غاليان بيزارم (همان، ص274، حديث 20) بنابراين، اخلاق خدايي را مي بايست در شكل تماميت آن در حضرات معصومان(ع) ديد كه نفس پيامبران (آل عمران، آيه61) هستند و همه صفات و اسماي كمالي الهي را در خود فعليت و ظهور تمام بخشيده اند و هيچ كم و كسر و نقصي درآن راه ندارد.

بنابراين، اگر بخواهيم وضعيت خود و ديگران را درباره هدف آفرينش يعني خدايي و رباني شدن بدانيم بايد دقت كنيم تا چه اندازه اخلاق خدايي را در منش و كنش و واكنش خود و ديگران مي توانيم شناسايي كنيم.

پس انسان هاي متأله و رباني، انسان هايي به تمام معناي اخلاقي با فضيلت هاي كامل اخلاقي هستند، از اين رو مردم همواره در پيرامون چنين افرادي چون پروانه مي گردند و از شمع وجود و اخلاق ايشان بهره مي برند. (آل عمران، آيه 159)

انسان هاي متأله و رباني همانند پيامبران براساس عقل و وحي عمل مي كنند و ديگران را به عقل و وحي مي خوانند و در رفتار خويش نيز ديگران را بدان توصيه و سفارش مي كنند. (آل عمران، آيه79) و از هرگونه زشتي و بدي و ناپسند عقلاني و عقلايي و شرعي بازمي دارند. (مائده، آيه 44 و 63)

انسان هاي متأله و رباني همانند پيامبران هستند و خداوند آنان را جزو اوليا و اوصياي خود مي داند و پذيرش سخنان ايشان را واجب شمرده است.

انسان هاي عادي كه متأله و رباني مي شوند، هرچند كه از مقام پيامبري تشريعي برخوردار نيستند، ولي از وحي و نبوت عمومي و غيرتشريعي برخوردارند و درمقام احسان الهي از آن بهره مند مي شوند (آل عمران، آيات 146 و 148 و آيات ديگر قرآن)

اين گونه از ربانيون، انسانهاي برتر از عالمان ديني (مائده، آيه44) همانند پيامبران اهل ثبات قدم و صبر و استقامت (آل عمران، آيات 146 و 147) و نيز اهل جهاد (همان) هستند. از اين جهت مسئوليت هاي پيامبري به ايشان نيز داده مي شود تا درمقام قضاوت شرعي از منصب الهي قضاوت برخوردار گردند و برجامعه حكومت و حكم كنند.(مائده، آيه44)

اين دسته از ربانيون كه رباني غيرپيامبر هستنند، همانند پيامبران از محبوبيت برخوردارند و خداوند از ايشان خشنود است و خداوند ايشان را به عنوان محسنان، محبوب خويش مي داند. (آل عمران، آيات146تا148)

به هرحال، متأله و رباني شدن انسان آثار و نشانه هايي دارد كه مي توان آن را در اخلاق هر كسي يافت. منش و كنش و واكنش هر شخصي نشان دهنده ميزان خدايي شدن اوست و بهترين داور در شناخت شاكله و شخصيت وجودي هركس آن است كه به اعمال و اخلاق او توجه شود. پس اگر درفضيلت اخلاقي و آداب و رفتار نيك انساني به كمال نزديك تر باشد، خدايي تر و رباني تر مي باشد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا