آثار مادی و معنوی گناه در دنیا
-
گناه در فرهنگ قرآن، به معنای هر معصیتی است که انسان در برابر خداوند انجام میدهد و شامل جنایت، خطا، ذنب و مانند آن میشود. بزهکاری انسان، آثار و پیامدهای بسیاری در پی دارد که شامل آثار دنیوی و اخروی و نیز مادی و معنوی میشود.
زندگی انسان در دنیا متاثر از گناهانی است که خود یا دیگران مرتکب میشوند. بسیاری از مشکلات آدمی در زندگی، ریشه در گناهان شخص دارد؛ زیرا گناه تاثیرات شگرفی در جلب ضرر به سوی انسان دارد و نه تنها وضعیت اقتصادی او را تنگ و سخت میکند، بلکه قدرت فهم و شعورش را نیز کاهش میدهد و گاه دریچههای فهم و شناخت را به طور کامل کور کرده و ابزارهای شناختی و معرفتی را از کار میاندازد.
نویسنده در مطلب پیش رو بر آن است تا آثار و پیامدهای گناه را در زندگی دنیا تبیین کند و نشان دهد که انسان پیش از اینکه دیگران را در ایجاد شرایط نامناسب و بد زندگی سرزنش کند، میبایست باید خودش را سرزنش و نکوهش نماید.
چیستی و چرایی گناه
گناه در فرهنگهای فارسی به معنای جنایت، معصیبت، ذنب و خطا تعریف شده است. (لغتنامه، دهخدا، ج11، ص 17006) گناهگار کسی است که مرتکب گناهی شده باشد. به چنین شخصی در زبان فارسی، بزهکار، بزهگر، مجرم و خاطی نیز گفته میشود. (فرهنگ فارسی، ج3، ص 3396)
در زبان عربی برای بیان این معنا واژگان چندی به کار میرود که البته هر یک از این واژگان افزون بر کلیت این معنا، دارای بار معنایی خاصی نیز میباشد و با توجه به شرایط و چگونگی و کیفیت گناه، هر یک از این واژگان به کار میرود. از این رو در آموزههای قرآنی، با توجه به تبیین و تحلیل این نکات و ویژگیها و شرایط است که از واژههای گوناگونی استفاده شده است. از جمله این واژگان پرکار آمد در فرهنگ قرآنی میتوان به حوب، ذنب، جرم، اثم، سیئه، عصیان، طغیان، وزر، خطا، فاحشه، حنث، فجور، منکر و مانند آن اشاره کرد.
واژه گناه در فرهنگ کنونی فارسی ناظر به رفتارهای خلاف شریعت و دین است. اما هرگاه رفتارهای نابهنجار در حوزه رفتار اجتماعی مراد باشد، بیشتر واژه بزه به کار میرود و شخص به عنوان بزهکار معرفی میشود تا گناهکار. به سخن دیگر، در فرهنگ فارسی، هنگامی که از گناه سخن به میان میآید، مراد هر نافرمانی در برابر دستورهایی است که در شریعت وارد شده باشد.
با این همه اگر بخواهیم تعریفی جامع و مانع ارائه دهیم باید در تعریف گناه گفت که گناه، هر کاری است که بر پایه آیینها و قوانین دینی یا عقلی یا عرفی، زشت و ناپسند قلمداد شود. اما آنچه در این نوشتار مراد است، تنها همان مخالفت با فرمانهای وحیانی شرعی است؛ چرا که فرمانها و احکام عقلانی، از سوی شریعت تایید و در حکم قوانین شرعی قلمداد میشود و اما تنها برخی از قوانین عرفی و عقلایی به عنوان حکم شرعی دانسته شده است.
به هر حال، گناه در این مطلب، همان سرپیچی از فرامین و تکالیف الهی است که به دست پیامبران خداوند به انسان در قالب شریعت ابلاغ میشود.
آنچه بیان شد، مربوط به چیستی گناه بود. اما درباره چرایی ارتکاب گناه از سوی انسان باید به این نکته توجه داشت که انسانها همانند جنیان، تنها آفریدههای الهی هستند که از اراده برخوردارند و همین اراده است که آنان را دارای اختیار و انتخاب میکند. از این رو، انسان میتواند همواره کنش و واکنش نسبت به فرمانهای عقلانی و وحیانی داشته باشد.
از آنجایی که انسان، کمالخواه و سیریناپذیر است، در تشخیص کمال، گاه به خطا و اشتباه میرود و گاه در تطبیق آن گمراه میشود و گاه متاثر از هواهای نفسانی و گاه متاثر از وسوسههای شیطانی، برخلاف کمال گام برمیدارد و فرمانهای کمال بخش عقل و وحی را نادیده میگیرد. انسان در هر وادی متقابلی که قرار گیرد، اشتهای سیریناپذیرش او را رها نمیکند.
انسان دارای هواهای نفسانی است و غریزه انسانی خواستههای خاصی دارد که آن هم اشباع و ارضاءنشدنی است. از این رو خداوند در آیه 72 سوره احزاب انسان را به عنوان «ظلوما جهولا» معرفی کرده است. ظلوم به معنای تجاوزگری و خروج از هر حد و اندازه و جهول به معنای نادانی و رفتارهای ضدعقلانی است. آوردن این واژه ظلم و جهل به صورت مبالغه به این معناست که انسان در این ویژگی در نهایت آن قرار دارد. لذا رفتارهایی بیرون از عقلانیت و خارج از هر چارچوب و قانونی را پی میگیرد و هرگز سیری ندارد و حد یقفی برای خود قائل نیست.
این ويژگی انسانی دو کارکرد متضاد دارد که اصلیترین عامل خوشبختی و بدبختی اوست؛ به این معنا که اگر خود را در مسیر خدایی شدن قرار دهد و ولایت الهی را در خود بروز و ظهور دهد، میتواند به خوشبختی مطلق برسد و اگر خود را در اختیار هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی قرار دهد، با وجه جلالی خداوند ملاقات کرده و خشم و غضب دوزخ را به جان خرد.در همین آیه 72 سوره احزاب، علت پذیرش امانت الهی از سوی انسان، همین ویژگی ظلوم و جهول بودن وی دانسته شده است. این در حالی است که آسمان و زمین و موجودات آن از فرشتگان کروبی و مقرب تا پستترین آفریدهها، حاضر به پذیرش چنین امانتی سنگین یعنی خلافت الهی نشدند.به هر حال، در پاسخ به چرایی گناه از سوی انسان میتوان به این نکات توجه داشت که انسان از قابلیت و ویژگیهای انحصاری و خاصی برخوردار میباشد و همین قابلیتهاست که بستر مناسبی برای دو حرکت متقابل و متضاد اطاعت و عصیان را فراهم میآورد. کسی که فرمانهای عقل و وحی را بپذیرد، در مسیر اطاعت و عبودیت قرار میگیرد که کنه و باطن آن، ربوبیت است و آن کسی که فرمانهای عقل و وحی را نپذیرد و به هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی گردن نهد، در مسیر سقوط قرار گرفته و با عصیان و بزه و گناه خود را در دوزخ جلال الهی میافکند.
آثار معنوی گناه
چنان که گفته شد، افتادن در دام هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی آدمی را به سوی گناه و عصیان هدایت میکند و شیرینی گناه همانند آب شوری است که عطش را فرو نمینشاند و هرچه بیشتر از آن مینوشد بیشتر تشنه میشود و همانند باتلاقی است که هرچه بیشتر دست و پا میزند، بیشتر در آن فرو میرود.
گناه، عامل همه بدبختیهای انسان در دنیا و آخرت است. همه آن چیزهایی که انسان از تنگی معیشت و مانند آن گرفتار میشود، از خاستگاه گناه است؛ چرا که اهل ایمان در تنگی معیشت قرار نمیگیرد، بلکه چون اهل زهد و قناعت است، به دنیا دل نبسته است و به هرچه خداوند روزیاش میکند، بسنده میکند، زیرا میداند خداوند او پروردگاری حکیم است که هر کاری را به قصد خیر انجام میدهد.
اما آثار معنوی گناه که در آموزههای قرآنی بیان شده، بسیار است. از جمله این آثار میتوان به انحراف قلب و روح آدمی اشاره کرد که در آیه4 سوره تحریم تبیین شده است. انحراف قلب، موجب می شود تا ابزارهای شناختی و معرفتی از کار بیفتد از اینرو اهل گناه دچار فهم نادرست و بینش غلط می شوند؛ چرا که گناه مانع از آن است که اطلاعات معرفتی به درستی وارد قلب شود و ارزیابی دقیق و درستی از جهان ارائه شود. (مطففین، آیات 29 و 32)
نتیجه طبیعی بینش نادرست و ارزیابی غلط از امور هستی، تحیر و سرگردانی است؛ چون حقیقت را نمیتواند چنانکه هست دریابد، از اینرو، هرگاه گامی برمیدارد، مانند کسی است که چشم بسته راه میرود و پس از اینکه روزها در بیابان گام برمیدارد، خود را در نقطه آغاز مییابد. (حجر، آیات 58 و 72 و نیز شعراء، آیات 222 تا 225)
میتوان گرفتار شدن قوم موسی(ع) به سرگردانی فیزیکی در جهان را نمادی از حقیقت انحراف قلب در جهان باطن ارزیابی کرد و تمثیل آن دانست. آنان به سبب گناه و نافرمانی، از دیدن حقیقت کور بودند و نمیتوانستند ارزیابی درستی از حرکت و گردش خود داشته باشند. اینگونه بود که چهل سال در بیابان سرگردان بودند و هرچه میرفتند دوباره به نقطه آغاز حرکت خویش باز میگشتند. (مائده، آیات 21 تا 26)
از دیگر تأثیرات گناه در حوزه شناختی میتوان به آیات 12 تا 15 سوره مطففین اشاره کرد که در آن گناه به عنوان مانع و حجاب مطرح میشود. انسانی که گرفتار گناه است نمیتواند حقیقت هستی را ببیند و خداوند از وی محجوب میشود. بنابراین، چنین شخصی حق را نمیتواند ببیند و بشناسد و گرایش به آن پیدا کند. از اینرو خداوند در آیاتی از جمله 21 و 22 سوره فرقان آلودگی به گناه را مانع حقپذیری انسان معرفی میکند و در آیات 31 و 33 سوره جاثیه مخالفت انسان گناهکار با آیات روشن الهی را نتیجه طبیعی چنین فرآیندی برمیشمارد. به این معنا که شخص گناهکار با هرچه حق است در تضاد است و نه تنها حق را نمیتواند بشناسد، بلکه حتی نمیتواند حق را ببیند؛ چرا که گناه، او را به تاریکی میبرد و توانایی دیدن نور حقیقت و آیات روشن آن را از وی سلب میکند (یونس، آیه 27)
نتیجه چنین حالتی در انسان، سقوط در ورطه سفاهت و بیخردی است. به این معنا که نه تنها از علم و شناخت بی بهره خواهد شد، بلکه از عقل نیز بهرهای نخواهد داشت و جهل به معنای سفاهت در وی پدید میآید. (یوسف، آیات 32 و 33) چنین انسانی هر چند که از علم به معنای شناخت و دانش ممکن است بهرهمند شود، ولی این علم و شناخت در وی بیتأثیر خواهد بود؛ زیرا گناه مانع از اثربخشی دانش او خواهد بود و اجازه نمیدهد تا به عنوان عقل و رفتاری خردورزانه از آن سود برد.
به سخن دیگر، شخص هر چند که ممکن است از شناخت و علم و دانش بهرهای برده باشد و تمام ابزارهای شناختی وی مخدوش نشود، ولی چون قلب سیاه شده، تأثیر مثبت آن دانش و علم و شناخت، بر روی زندگی او نمایان نخواهد شد و رفتاری برخاسته از سفاهت و بیخردی را از خود به نمایش میگذارد. از این روست که خداوند او را انسان سفیه برمیشمارد که با دانش و شناخت خود نمیتواند چیزی را به درستی تحلیل و ارزیابی کند و خردورزانه با مسئلهای برخورد نماید. (اعراف، آیه 100 و جاثیه، آیات7 و 8، و مطففین، آیات 13 و 14)
خداوند در آیات 198 تا 201 سوره شعراء، به سیاهی قلب مجرمان توجه میدهد و بیان میکند که دلهای مجرمان به سبب گناه، چنان سیاه و بسته میشود که حق را با همه وضوح و روشنی آن نمیپذیرد؛ چرا که به گناه و جرم چنان خوی گرفته است که حق را با همه تجلیاتش نمیخواهد. اینگونه است که حق ستیزی در میان گناهگاران به عنوان آثار طبیعی رفتارشان مورد توجه قرار میگیرد و به انسانها هشدار داده میشود که مواظب باشند که گناه نهتنها آدمی را از شناخت حق و باطل باز میدارد، بلکه حتی در صورت توانایی شناخت، اجازه نمیدهد که خردمندانه پایبند حق باشند و به سوی حق گرایش یابند، بلکه سفیهانه به مقابله با عقل و حق میپردازند و حق را زیرپا میگذارند و به جنگ آن میروند. (انعام، آیات 5 و 6 و نیز انفال، آیه 8 و یونس، آیات 75 و 76 و 82 و نیز زخرف، آیات 74 تا 78)
از آثار معنوی گناه میتوان به رفتارهای ضدهنجاری و اخلاقی این افراد اشاره کرد. کسانی که گرفتار گناه میشوند و گناه در جان و قلبشان نفوذ میکند، انسانهایی بیحیایی میشوند؛ چرا که دیگر از عقل برخوردار نبوده و در جهالت سفیهانه خود چنان غرق میشوند که اصول اخلاقی را به کنار مینهند؛ زیرا تنها هرکجا عقل باشد، حیا و دینداری است و هرکجا عقل برود، حیا و دین نیز از آن دل برود.
با نگاهی به رفتارهای اقوامی چون قوم لوط میتوان دریافت که چرا و چگونه گناه، آنان را به بیحیایی کشاند و اصول اخلاقی و هنجاری را تباه ساخته و به کناری نهادند. (اعراف، آیات 80 و 81 و هود، آیات 77 و 78 و نیز حجر، آیات 61 تا 70)
گناه، این مردمان را چنان از فطرت خود دور میسازد که نفس ایشان آلوده به تباهی شده و در دام ابلیس و هواهای نفسانی میافتد و سقوط میکند. (شمس، آیات 7 تا 10) لذا بیآبرویی را به سادگی برمیتابند (اعراف، آیات 19 و 22و 27) و زشتیها و نابهنجاریها را آشکار میسازند (همان و نیز طه، آیه 121)در قرآن، آثار معنوی دیگری برای گناه بیان شده است که به همین مقدار بسنده میشود.
آثار مادی گناه
اگر بخواهیم همه آثار مادی گناه را بیان کنیم باید فهرست بلندی را تهیه نماییم. از این رو تنها به بخشی از مهم ترین آثار مادی گناه در اینجا اشاره میشود.
از مهم ترین، آثار مادی گناه میتوان به آسیبهای اقتصادی و تنگناهای معیشتی اشاره کرد که فرد گناهگار یا جامعه گناهآلوده به آن دچار میشود. خداوند در آیاتی از جمله 52 سوره هود و 10 تا 12 سوره نوح یکی از علل و عوامل تنگناهای اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم را وجود گناه در جامعه برمیشمارد و به انسانها هشدار میدهد که مسائلی مانند قحطی و خشکسالی و بحرانهایی چون سیل بنیانکن را باید در شیوع گناه در جامعه و یا زندگی اشخاص جستوجو کرد.
از میان رفتن برکت از زندگی و مال انسان (بقره، آیه 276)، حرمت مال حلال (انعام، آیه 146)، خشکسالی و قحطی (هود، آیه 52 و نیز شوری، آیات 28 و 30 و نیز نوح، آیات 10 تا 12)، قطع روزی و دفع شدن آن از شخص یا جامعه (قلم، آیات 17 تا 33) از جمله آثار گناهان است.
به هر حال سلب نعمت و یا زوال و تبدیل آن به نقمت از آثار مادی گناهان است که در آیاتی از جمله 6 و 146 سوره انعام و نیز آیه 96 سوره اعراف و 52 و 53 سوره انفال به آن توجه داده شده است. پس اگر کسی یا جامعهای در تنگناهای اقتصادی قرار گرفت و خود را گرفتار نقمت یا سلب نعمت یافت، میبایست توجه به گناه خود کرده و از آن توبه نماید و با استغفار از گناه، در رحمت و روزی را به روی خود بگشاید؛ چرا که یکی از علل فقر و نداری در گناه و کفران و ناسپاسی انسان وجامعه نهفته است. (بقره، آیه 61)
گناه، درهای رحمت را به سوی خلق میبندد (انعام، آیه 147 و انبیاء، آیات 74 و 75 و نور، آیات 19 تا 21 و 33) درهای عذاب را به سوی ایشان میگشاید. (بقره، آیه 206و مائده، آیه 2) و آنان را در همه زمینهها با شکست (آل عمران، آیات 152 و 165) و شقاوت (یونس، آیه 17) و ظلم و ستم (بقره، آیه 35) مواجه میکند و زمینه خشم الهی را فراهم آورده (اعراف، آیات 152 و 153) و فساد و تباهی را در زمین و محیط زیست بشریت دامن میزند. (هود، آیات 78 و 82 و حجر، آیات 61 تا 76)