هویت جوان اسلامی
اشاره: تبیین درست و واقعی جوان مسلمان ایرانی و تبیین تفاوت مرزهای اعتقادی ، اخلاقی و مانند آن با هویت غربی مساله ای که در این نوشتار مورد تاکید است.
مساله هویت (ldentity )و بحران هویت دارای ابعاد روان شناختی و فردی و نیز جامعه شناختی و اجتماعی است. از این رو، مسائل مربوط به هویت ارتباط تنگاتنگی با دو دانش روان شناسی و جامعه شناسی دارد. به نظر می رسد که دانش میان رشته ای روان شناسی اجتماعی در این حوزه بهتر می تواند وارد عرصه شده و به تحلیل مسائل آن پرداخته و آن را تبیین کرده و توصیه های مناسبی را ارایه دهد.
مساله هویت، اصولا مساله نوجوانان و جوانان است؛ زیرا از این دوره است که ذهن و روح انسان، درگیر با موضوعاتی می شود که به شناخت خود و نسبت خود با بیرون از دنیا و دیگران مربوط می شود و می خواهد بداند که خود در جهان چه جایگاهی دارد و نسبت وی با جهان چگونه است؟ تا چه اندازه مستقل و یا وابسته است. همین بازتعریف از خود است که وی را با مسائل مهمی درگیر می کند که مجموعه آن را هویت می نامند
گستره معنای هویت
بازشناسی مفهوم هویت نیازمند عطف توجه به «شخصیت» است. شخصیت عبارت از مجموعهای از خصوصیات مختلف فرد مانند ساختمان بدنی، خلق، رفتار، علایق، گرایشها، تواناییها و استعدادهای وی ، و برآیند این مجموعه از ویژگیهای آدمی است. هویت در واقع، همان شخصیت است که مورد آگاهی درونی قرار گرفته است . از این رو، احساس شخصیت را میتوان هویت نامید. هویت آدمی وابسته به عناصر بیشماری است اما همه آنها در پرتو نگرش وی به خویشتن و جهان شکل میگیرد. بنابراین تفسیری که فرد از خود و هستی تولید میکند سازنده هویت او خواهد بود .
از سوی دیگر، قوام هستی و شخصیت به معنای داری زندگی است، و معنای داری زندگی و چگونگی آن در سایه نگرش و تفسیر فرد از خود و هستی و اولویت گذاریهای ارزشی شکل مییابد .
با توجه به این تعریف، باید بر دو نکته تاکید کرد:
۱- هویت امری عقلانی و عاطفی است که می توان گفت که هویت تفسیری سنجیده و قانع کننده از شخصیت و ابعاد آن و هستی و معنای زندگی است .
۲- هر چند که مساله هویت، امری درونی و شخصی است ولی وابسته به عوامل فراوان بیرونی است که بر نگرش و تفسیر آدمی اثر میگذارد .
انواع هویت
هویت از آن نظر که ساخته و پرداخته عوامل گوناگون است دارای تقسیمهای متعددی است . از یک نگاه، هویت به فردی و اجتماعی تقسیم میشود و هویت اجتماعی نیز به صنفی، گروهی، قومی، ملی، منطقهای و جهانی تقسیم میشود .
با نگاهی دیگر هویت با محوریت مراحل رشد دارای انواعی از این گونه است: کودکی، نوجوانی، جوانی، میان سالی و کهن سالی . از جهت دیگر، لایههای هویت را در ابعاد و ساحتهای وجود آدمی باید جست و جو کرد، مانند هویت اعتقادی، اخلاقی، عاطفی، رفتاری و مانند آن . البته هویت کلی و مطلق برآیند و محصول تعامل مجموعه این ابعاد، لایهها، دایرهها و اقسام است .
استقلال و هویت بخشی به نوجوان و جوان
هویت، ویژگى هایى است که انسان براى خودش در پاسخ سؤال کیستى بر مىشمرد و خود را با آن مىشناسد. و از آن جایى که فرد خود را در آینه دیگران مىبیند، تصورى که هر کس از خودش دارد تا حد زیادى با تصور دیگران از او یکسان است؛ بنابراین مىتوان گفت هویت ما در تعامل با دیگران شکل مىگیرد. پرسش این است که سهم هرکس در ساختن هویت شخصى چیست؟ آیا هویت ما توسط دیگران ساخته مىشود؟
نوجوانان و جوانان دغدغههاى متفاوتى دارند. دغدغه چگونگى پوشش، کلام و رفتار از مهمترین آنهاست. علت دغدغه آنان درباره نوع پوشش، نحوه برخورد با دیگران و مانند آن به عوامل چندى بستگى دارد که شناخت جایگاه خود در جامعه و چشم دیگران از مهمترین آنهاست. نگرانى پسر یا دختر در یک مجلس مهمانى و بازخوانى آن پس از بازگشت، در حکم ارزیابى میزان موفقیت خود در نشان دادن هویت دلخواه و تثبیت آن است. نوجوان و جوان در این اندیشه است که آیا دیگران «خود مطلوب» او را پذیرفتند یا رفتارش او را به شکل غیر از آن چه مدنظرش بود به دیگران نشان داد؟ در چه مواردى اشتباه کرده است و کدام رفتارش را باید تغییر دهد تا چنان که هست بنماید؟
اگر در زندگى روزمره به رفتار خود و دیگران توجه کنیم، در خواهید یافت که هدف بسیارى از افراد از رفتارهاى مختلف همان نشان دادن هویت دلخواه و تثبیت آن در نظر دیگران است. بروز رفتارهاى چون افراد زرنگ، پهلوان و قهرمان، مدروز بودن، لهجه و کلمات و تکیه کلامها تلاشى است براى اثبات و نشان دادن هویتی که آن را مطلوب مىداند و مىپسندد. بنابراین مىتوان گفت گر چه هویت ما در تعامل با دیگران شکل مىگیرد، اما انتخاب ما هم در ساختن این هویت نقشى اساسى دارد.
دوره نوجوانى از جهاتى مانند کسى مىماند که از هویتی مىگریزد و در جستجوى هویت جدید و تثبیت آن است. از این رو تا تثبیت هویت جدید دغدغهها و نگرانىهاى زیاد وى را احاطه مىکند. نگران نگاه و رفتار دیگران است؛ زیرا مىکوشد تا از هویت دوره کودکى و نحوه برخورد و رفتار گذشته خود و تعامل دیگران بگریزد و هویت جدیدى پیدا کند. این دغدغه و نگرانى موجب مىشود تا نگاه و رفتار دیگران را ارزیابى کند و بنگرد که آیا رفتارشان متوجه هویت گذشته و کودکى اوست یا هویتى که مىخواهد او را با آن بشناسند و به دیگران بنمایاند.
از این جاست که شخص با دو هویت متفاوت از خود رو به روست؛ هویتی که تا کنون داشته و با آن شناخته می شد و هویتی که در جهت کسب و یا نشان دادن آن به دیگران است. نوجوان می کوشد تا هویتی را نشان دهد که برخاسته از ارزیابی خود است نه ارزیابی دیگران که گاه به نظرش نادرست و برخلاف هویت واقعی است. این گونه است که مساله دیگری پیش می آید، که از آن به مساله هویت ثابت و متغیر یاد می شود.
هویت ثابت و متغیر
هویت هر کسى به دو شیوه ارزیابى مىشود؛ گاه خود فرد است که آینه خود مىشود و به ارزبابى هویت خویش مىپردازد؛ و گاه ارزیابى دیگران است که او را مورد نقد و بررسى قرار مىدهد. از این رو هر کسى، گویا برخوردار از دو شخصیت و هویت است؛ هویتى که ارزیابى مىکند و هویتى که در ارزیابى مىشود. در حقیقت هر انسانى دو خود است؛ خودى که مىشناسد و خودى که شناخته مىشود. هر شخصى با آن که در طول زمان و موقعیتهاى مختلف یکى است، در هر لحظه دو وجه متفاوت دارد: خود ارزیاب و شناساگر که همواره در تکاپو و تحول و تغییر است؛ و خود ارزیابى شونده، شناخته شده شکل گرفته و تثبیت شده که ثابت و برقرار است.
شما در یک لحظه خود را ارزیابى مىکنید و تغییر مىدهید. پس از تغییر همان خود تغییر یافته مجدداً به خودش مىنگرد و ارزیابى مىکند؛ و اگر از آن ناخرسند بود آن را تغییر مىدهد. بنابراین هر کس خود را شناسایى مىکند و مىکوشد تا با ارزیابى آن را تغییر دهد، در عین آن که از یک وحدت شخص پایدار و ثابتى نیز برخودار است.
نوجوان نیز تلاش مىکند که با توجه به رفتارها و نگاه دیگران خود را ارزیابى کند و به تغییر هویت خود اقدام کند؛ از این رو مىتوان به نقش دیگران در هویت سازى توجه داد. دیگرانى که با نگاه و رفتارهاى خویش نوجوان را همواره به ارزیاب و تغییر در هویت خود وادار مىسازند و به طور مستقیم شخصیت او را تغییر مىدهند. رفتار و نگاه دیگران با توجه به نقش افراد است. نقش متوجه آن دسته از صفاتى است که فرد در جامعه به عهده مىگیرد و امرى اکتسابى است و از ویژگىهاى فردى باز شناسانده مىشود.
عوامل تغییر هویت
عواملی بسیار در تغییر هویت، اعم هویت عمومی و هویت دینی شخص نقش دارد. هر چند که شناسایی هر یک از این عوامل پیدا و ناپیدا بسیار دشوار و سخت و گاه ناممکن می نماید؛ ولی شناسایی هر یک از آن ها می تواند برای تبیین چگونگی تعامل با نوجوانان و تاثیرگذاری در جهت یافتن شخصیت و هویت دینی سالم و هنجاری مفید و سازنده باشد. از این رو در این بخش به بررسی مهم ترین عوامل شناخته شده تاثیرگذار در ایجاد هویت های فردی و جمعی اشاره می شود تا در بخش های آینده به چگونگی استفاده و تاثیرگذاری بر روند آن توجه گردد. عواملی که هویت ساز هستند و در ایجاد و تکامل شخصیت تاثیر دارند، عبارت از دو دسته عوامل مستقیم و غیر مستقیم است که در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود.
عامل نخست؛الگوها
دانستیم که هر شخصى توانایى ارزیابى و تغییر خود را دارد و این که ارزیابى ما و دیگران در تغییر رفتارى و هویتها تأثیر گذار است از مسایل مهم و در خور توجه می باشد. نگاه و رفتار دیگران موجب مىشود تا ما به ارزیابى و نقد خود پرداخته و در تغییر ماهیت و هویت خود به تلاش و تکاپو بیافتیم. علت تغییر و یا تلاش در تغییر هویت را مىبایست در ارزیابى دیگران از خود یا خود از خود بجوییم. اما چرا همواره ارزیابى دیگران تغییرى در هویت ما ایجاد نمىکند؟ چه نوع ارزیابى و از چه کسانى در تغییر ارزیابى و نیز تغییر هویت ما نقش دارند؟
حتماً در گفت و گوهاى روزانه شنیدهاید که گاهى افراد را «از خود راضى» توصیف مىکند و مىگویند: فلانی «از خود ممنون» است. در مقابل افراد دیگرى چنین نیستند و از خود راضى نمىباشند و انتظار بیشترى از خود دارند و حتی فراتر از ظرفیت ها و توانمندی های خویش از خود توقع و انتظار دارند. شخص هنگامى که به ارزیابى خویش مىپردازد یا ارزیابى دیگران را در مورد خود مىشنود، ممکن است از آن چه هست راضى باشد. در این صورت به تغییر خود نیازى نمىبینید اما اگر در ارزیابى خود از آن چه هست احساس نارضایتى و ناخشنودى کند، به سبب همین احساس در جهت تغییر خود دست به عمل زند. اما در چه زمانى چنین احساسى ناخشنودى پدید مىآید؟
انسان متناسب با رشد و توانایى هایش در تعامل با دیگران قرار مىگیرد و از میان آنها کسانى که بیشتر او را تحت تأثیر قرار مىدهند، برایش مهم مىشوند. افرادى که فرد آنان را مهم تلقى مىکند «دیگرى مهم» مىنامند.
دیگران مهم، کسانى هستند که فرد مىکوشد تا خود را شبیه و همانند آنها بسازد و به ریخت آنان در آید و در راستای هویت آنان خود را تغییر دهد. دیگران مهم، نمونهها، سرمشق، اسوه و الگوى او هستند. شخصیتهاى علمى، فرهنگى، ورزشى و سیاسى و مذهبى «دیگران مهم» تلقى مىشوند که الگوى رفتارها را تشکیل مىدهند.
دیگران مهم، لزوماً افراد هم عصر ما نیستند، بلکه شخصیتهاى تاریخى، رمانی و داستانی و حتى افسانهاى هم مىتوانند دیگران مهم یک شخص باشند.
زمانى که فرد به ارزیابى خود مىپردازد، معمولا خود را دیگران مهم مقایسه مىکند و به میزانى که میان خود و این شخصیت فاصله و تفاوت مىبیند، از هویت کنونىاش احساس ناخرسندى مىکند و در جهت تغییر آن مىکوشد.
گاهى به جاى این که فرد خاصى، دیگرى مهم یک نفر باشد، دیگران به صورت نامشخص الگوى او قرار مىگیرند. زمانى که فرد از پوشیدن یک نوع لباس طفره مىرود و آن را بد مىداند، معمولا استدلال او این است که مردم چه مىگویند؟ در این جا مردم، یک دیگرى مهم نامشخص است که فرد آنان را نمونه و اسوه خود قرار داده است. هم چنین هنگامى که فرد در پى آن است که ویژگىها و رفتار دیگران را به صورت کلى در خود ایجاد کند و نمىخواهد از شخص خاصى پیروى کند، در این مورد هم الگویى او کلى و نامشخص است. در این گونه موارد به این دیگرى نامشخص که براى فرد مهم تلقى مىشود و فرد مىکوشد خود را شبیه و همانند او سازد، دیگرى نوعى مىگویند. یکى از این دیگرى نوعى، مردم هستند. کلمه مردم، به فرد یا افراد خاصى اشاره ندارد، بلکه هر فردى متناسب با شرایط خود، دیگرى نامشخص و مهمى که رفتارش را مطابق با سلیقه و انتظارات او شکل مىدهد و خود را با او همانند مىسازد، مردم مىنامد.
ایفا کنندگان نقشهاى مختلف هم مىتوانند دیگرى نوعى افراد باشند. کلمه بازارى هم به شغل و هم به صفات مشترک و کلىاى اشاره مىکند که نقش بازارى را با آن مىشناسند. اشخاصی دوست دارند که بازاری یا فرهنگی باشند و خود را همانند آنان سازند. به نظر چنین شخصی، بازاری یا فرهنگی بودن، آن چنان مهم است که شخص می تواند هویت خویش را همانند آنان بازسازی کند.
در بسیارى موارد، شخص هنگام ارزیابى خویش، خود را با دیگرى نوعى مقایسه مىکند و به میزانى که میان خود و تصویرى که از دیگرى نوعى دارد فاصله و تفاوت ببنید، احساس ناخشنودى مىکند و براى تغییر دادن «خود» اقدام مىکند. دانش آموزى که از سرزنش دیگران متأثر مىشود، ممکن است از فاصلهاى که میان خود و دیگرى نوعى دانشآموز درس خوان مىبیند، ناخرسند باشد، یا از این که مانند شاگردان درس خوان نیست (دیگرى مهم) ناراحت شود. در حالى که دانش آموزى که تحت تأثیر سرزنش قرار نمىگیرد، ممکن است فرد یا افراد درس خوان دیگرى مهم یا نوعى او نباشند، بلکه یک ورزشکار و ورزشکاران را الگو و دیگری مهم خود قرار دهد. به همین دلیل هم اگر احساس کند که در یک ورزش مانند دیگران مهماش نسیت، ناراحت خواهد شد.
دوره نوجوانى از نظر شکلگیرى هویت فرد دوره مهمى است؛ زیرا در این دوره به دیگران بسیارى براى فرد به عنوان دیگرى مهم یا نوعى مطرح مىشوند. این دیگران مهم و نوعى ممکن است، شخصیتهاى سیاسى، ادبى و علمى زمان حال گذشته یا شخصیتهاى رمانها و داستانها باشند.
از جلمه عواملى که به سبب آنها، دیگران، مهم تلقى مىشوند، ارزشها و مزایا هستند. ارزشها و مزایا امورى هستند که براى فرد مهم و مطلوب تلقى مىشوند. به همین دلیل، کسانى هم که از مزایا برخور دارند یا توانستهاند ارزشها را در خود متجلى سازند، مهم به شمار مىآیند.
تعلق خاطر شیعیان به امام حسین(علیه السلام) و امیرمؤمنان(علیه السلام) و یا ابوالفضل عباس و یا به رستم دستان و الگو بودن و تبدیل شدن او به یک دیگرى مهم به دلیل برخوردارى از سجایاى اخلاقى، گذشت و قدرت پهلوانى و مانند آن است. این در حالى است که آرزوى افراد براى «سرمایه دار بزرگ شدن» بیشتر به دلیل جاذبه مزیت ثروت است.
قرآن به توجه به این خصیصه مهم در انسان که گرایش ذاتی به الگوپذیری دارد، به نمونه های مهمی به عنوان اشاره می کند. بیان بسیاری از داستان های پیامبران برای الگودهی به شخص مومن است. گاه به صراحت از الگو بودن برخی برای مومنان یاد کرده و گاه دیگر به نمونه های خاص در حوزه مردان و زنان اشاره می کند که از جمله می توان به آیات ۱۱ و ۱۲ سوره تحریم و معرفی مریم دختر عمران(س) و آسیه همسر فرعون به نام الگوی زنان توجه داد.
البته قرآن برای هشدارباش به الگوهای منفی و آثار و پیامدهای پیروی از چنین الگوهایی نیز اشاره می کند که می توان به مواردی چون بلعم باعورا در علم و دانش، قارون در ثروت اندوزی (قصص آیه ۷۶ به بعد و عنکبوت آیه ۳۹) و زن نوح و لوط در انحرافات(تحریم آیه ۱۱) خانوادگی اشاره کرد.
عامل دوم: خود باختگى و از خود بیگانگى
دیگران مهم به جهت تأثیرى که بر ما مىگذارند، در ما جاذبه و شیفتگى پدید مىآورند. همین شیفتگى به صورت انگیزه در مىآید و ما را وادار مىکند که خود را تغییر دهیم. گاهى میزان شیفتگى به اندازهاى است که فرد وضع کنونى خود را فراموش مىکند و تنها به آن دیگرى مىاندیشد. چنین حالتى نه تنها موجب رشد خود نمىشود، بلکه نوعى اختلال هم به حساب مىآید که از آن با عناوینى چون از خود بیگانگى و خود باختگى و کم کردن خود یاد مىکنند.
غرب در سدههاى جدید یک دیگرى مهم و نوعى براى کشورهاى اسلامى است. کسانى هم که شخصیتهاى غربى براى آنان الگوى مطلوب قرار مىگیرد، ابتدا به تقلید و همانند سازى با ظاهر، قیافه و رفتار مشهود غربىها مىپردازد و در ادامه می کوشند تا در هر زمینه ای همانند غربیان شوند و هویت غربی یابند. این همان است که تقی زاده زمانی به آشکاری بر زبان راند و خواستار آن شد تا ایرانیان از سر تا پا فرنگی شوند. پیامد طبیعی این گونه خودباختگی، خود باختگی دینی و دچار خود کم بینی در فکر و اندیشه و عمل است. هماهنگی با «مهم دیگری» در همه چیز ظاهر و نمودار می شود..
بنابراین در ساختن هویت، پس از انتخاب الگو، همانند سازى با ظاهر و قیافه و رفتار نیز مشهود است. گام بعدى، همانندى در نوع فکر و اندیشه و احساس و تغییر دادن آنها متناسب با الگو است. در این حالت فراتر از تقلید از ظواهر فردى که خود را همانند او مىسازند، با او احساس یگانگى مىکند وبه نوعی هم پنداری شخصیتی با نمونه های و الگوها می رسد.
به تجربه مىدانیم که نوجوانان و جوانان نسبت به بزرگسالان براى همانند شدن با هویتهاى مختلف توانایى بیشترى دارند. در جوانى، فرد الگوهاى مختلفى را برمىگزیند و در جهت همانند شدن با آنان تلاش مىکند؛ در حالى بزرگسالان در این زمینه توانایى محدودى دارند و در اصطلاح گفته مىشود که «شخصیت آنان دیگر شکل گرفته است». معمولا بزرگسالان مىگویند که دیگر از ما توقع تغییر نداشته باشید. «از ما گذشته است». علت این امر آن است که با شکلگیرى خود وهویت یابی ثابت و پایدرار، به تدریج امکان تغییر آن محدود مىشود.
در دوره نوجوانى و جوانى که دورهى استقلال و هویت یابى است، با تماشای فیلمی و یا خوانش داستانی یا شنیدن سرگذشت یک فرد مهم، این گرایش در نوجوان پدید می آید که ویژگىها و خصایص او را در خود ایجاد کند. با این همه نوجوانان و جوانان تنها در بعضى موارد موفق به کسب هویت جدید مىشوند. علت این امر هم محدود شدن نوجوانان با انتخابهاى پیشین است.
در حقیقت دوره نوجوانى و جوان یکى از مهمترین دورههاى زندگى است که در آن فرد با گرایشی که نسبت به استقلال از خانواده و بزرگسالان در او پدید مىآید، با این سؤال مواجه است: خوب است چه کسى باشم؟ شاعر، نویسنده، نقاش، ورزشکار و یا هنرمند؟ او بارها ممکن است در این موارد تأمل کند و یکى از الگوها و (دیگرهاى نوعى) را برگزیند؛ شروع به همانندى سازى خود با آنان کند و پس از مدتى احساس کند که نمىتواند شاعر یا نویسندهى خوبى باشد و مجدداً به دیگری دل ببندد. علت این تردیدها آن است که شخص بیش از آن که به امکان تحقق آن ها بیندیشد، شیفتهى ویژگىهاى مثبت الگو و «دیگران مهم» و نوعى شده است.
البته این تردید و آزمایش و خطا در دورهى نوجوانى و جوانى تا اندازهاى طبیعى است؛ اما اگر طولانى شود، ضمن این که فرصتهاى بسیار خود سازى را از میان مىبرد، موجب عدم تثبیت خود یا تأخیر در آن مىشود که با نوعى بى اطمینانى به خود، عدم اعتماد به نفس و حتى احساس کهترى همراه است؛ زیرا هر آزمایش و عدم توفیق در آن، میزان اعتماد به نفس فرد را کاهش مىدهد. از سوى دیگر، همانند سازىهاى متنوع و ناپایدار فرد با «دیگران مهم» و نوعى سبب مىشود تا تصویر ما در نزد دیگران تثبیت نشود و دیگران و اطرافیان، ما را دمدمی مزاج و متلون و غیر قابل اعتماد به حساب آورند. این امر نیز در بى ثباتى شخص مؤثر است و نمرهاى منفى براى این امر به شمار مىآید.
به همین جهت مىتوان انتظار داشت نوجوانان و جوانى که در انتخاب «دیگری مهم» یا نوعى خود، واقع بین هستند و الگوهایشان با شرایط و امکاناتشان تناسب بیشترى دارند و در انتخاب کمتر دچار تردید مىشوند و در زندگى موفق ترند.
این امر به نوجوانان و جوانان محدود نمىشود و بزرگسالان نیز تحت تأثیر جاذبههاى برخى از الگوها به همانند سازان مىپردازند.
همانند سازی نشان می دهد که تبلیغات تا چه اندازه می توان تاثیر داشته باشد. اگر جامعه به طور نامتعادل اموری را مهم و ارزشی جلوه دهد مانند فوتبالیست ها و یا هنرمندان، شخص بدون توجه به ظرفیت های محدود خود می کوشد تا همانند سازی کند و دچار شکست شود.
البته در همانندسازی نوجوانان به کسانی می اندیشند که در نظر بیشتری آشنایان و یا جامعه مهم جلوه می کند. از این رو گفتارها و سخنان مستقیم و تعریف و تمجیدهای غیر مستقیم می تواند در انتخاب الگو و «دیگری مهم» اثر بگذارد. از این رو، جامعه می بایست در تبلیغات خود واقع بینانه تر عمل کند تا نوجوانان دچار کژی در انتخاب الگو نشوند.
داستان هایی که از اولیای دین به ویژه اهل کمالات در منابر و مساجد و رسانه های دیداری و شنیداری نوشته و گفته می شود، اگر به اندازه باشد که مهم جلوه کند، خود عاملی برای انتخاب ناخواسته نوجوانان می شود.
عامل سوم: نقش محیط و اجتماع در شکلگیرى هویت
گفته شد که نوجوانى و جوانى دوره استقلال خواهى است. همه ما در دورهاى قرار داشتهایم که از آن به نوجوانى و جوانى تعبیر مىشود. کودکى را پشت سرگذاشته و بزرگ سالى را پیش رو داشته و یا داریم.
دوره کودکى دوره وابستگى به بزرگترها است. اما دوره نوجوانى، دورهاى است که وابستگى به بزرگ ترها، آسوده بودن و بى مسئولیتى به کنارى نهاده مىشود. نوجوان در آستانه دورهى جدید است که باید بیندید، تصمیمگیرى کند و مسئولیت زندگى خود و حتى دیگران را به عهده گیرد. در این دوره پرسشهاى زیادى مطرح مىشود که پاسخ به آنها، معناى عمل براى زندگى آینده است. اگر فرد در مرحله نوجوانى و جوانى بدون شناخت درست از شرایط اجتماعى، سیاسى، اقتصادى جامعه خویش تصمیم بگیرد و دست به عمل بزند با شکست رو به رو خواهند شد.
آینده هر کسى به میزان چشمگیرى به شناختى بستگى دارد که در این مرحله زندگى خود از محیط اجتماعى به دست مىآورد. شناخت ناقص که بر پایه احساسات قرار گیرد و از واقعیتهاى زندگى دور باشد مىتواند آثار زیان بارى بر زندگى آینده نوجوان داشته باشد.
بنابراین تلاش براى دست یابى به شناختى دقیقتر و نزدیکتر به واقعیت، شناختى که توانایى نوجوان را براى درک محیط افزایش دهد، مطلوب خواهد بود.
از آن جایى که انسان به علت گرایش طبیعى مىخواهد با دیگران رابطه و تعامل بر قرار کند، آن را به شکل تعامل اجتماعى بروز مىدهد. تعامل اجتماعى موجب مىشود تا انسان نکات مشترک و مشابهت هایى میان خود و دیگرى بیابد و آن را تقویت کند. هر چه مشابهت و مشترکات افزایش یابد، به تدریج مجموعه واحدى به نام «ما» شکل مىگیرد. این «ما» که در برابر «من» قرار دارد، گاه ممکن است بسیار سطحى و محدود باشد، اما گاه دیگر این مشابهت چنان زیاد می شود و افزایش مىیابد که عمق و معنای بیشترى نیز مىیابد و تعامل با دیگران به شکل پایدارترى در مىآید. در چنین حالتى گروه اجتماعى شکل مىگیرد. گروههاى اجتماعى افرادى هستند که خود را ما تلقى مىکند و به صورتی به نسبت پایدار و منظم با یک دیگر تعامل دارند. از این رو، باید به مسأله گروه و تعامل اجتماعى به عنوان، عامل مهم در شکلگیرى هویت اشخاص توجه داشت.
جامعه با تشویق و تنبیه های به نوجوان یاد می دهد که چه کسانی «مهم» هستند و چه هویتی مطلوب به شمار می آید. از این روست که نمی توان در شکل گیری هویت به جامعه و فشارهای آن بی توجه بود. فشارهای جامعه در جهت دهی هویت تا آن اندازه مهم و اساسی است که حضرت نوح (ع) در باره قوم خود و فشارهایی که جامعه بر نوجوانان و شکل دهی و هویت بخشی آنان ایجاد می کند، چنین می گوید: لایلدوا الا فجارا کفارا؛ این محیط اجتماعی وفشارهای آن به گونه ای است که فرزندانی که در آن رشد می کنند بزهکار و کافر می شوند. به این معنا که گویی آنان به جای آن که فرزندانی پاک و بر فطرت سالم به دنیا آورند، فرزندانی کافر و بزهکار به می زایند. این در حالی است که انسان ها به طور طبیعی بر فطرت سالم به دنیا می آیند و جامعه است که آنان را یهودی و مسیحی و بزهکار می سازد. به این معنا که جامعه بسته و تبلیغات آن می تواند فرزندان سالم و طبیعی را با هویت این گونه مسخ شده به دنیا آورده و به فساد و تباهی بکشاند.
عامل چهارم : نقش ارزشها و هنجارهاى اجتماعى
زندگى فرد در گروه و اجتماع در عین این که مطلوب و مفید است، براى او محدویت هایى را پدید مىآورد. فردى که در گروه و اجتماع زندگى مىکند، نمىتواند آزادانه و هر طورى که مىخواهد عمل کند و «باید» براى بقاى گروه و اجتماع کارهاى خاصى را انجام دهد. به رفتارهایى که شخص با عضویت در گروه باید آنها را انجام دهد و در صورت رعایت نکردن آنها با مجازات رو به رو مىشود، «الگوى عمل» یا «هنجار» مىگویند.
با تداوم زندگى گروهى، به تدریج امور خاص براى همه یا بیشتر افراد گروه «مهم» تلقى مىشود. آنان از تحقق این امور احساس خشنودى مىکنند و حاضرند براى تحقق آنها گاهى جان خویش را به خطر اندازند، توهین به این امور مهم یا جلوگیرى از تحقق آنها، موجب ناخشنودى و واکنش افراد گروه مىشود. اینها، ارزشهاى گروه و اجتماع کوچک آنهاست.
ارزشها و الگوهاى عمل این گروه، گاهى با هم هماهنگ و سازگار و گاهى متضاد است. براى نمونه ممکن است خانواده در زمینه پوشش و نوع آرایش سر و صورت نحوه عملى را بخواهد که مدرسه، شما را از آن نهى مىکند؛ در خانواده امورى چون تجمل و تفاخر مهم باشد که گروه بزرگتر مانند کشور آن را ناپسند بداند. خانواده چیزی را با ارزش نداند در حالی که جامعه بزرگ تر مانند کشور آن را «مهم» تلقی می کند. از این رو، گروه بزرگ تر یعنی گروه ملت برای حفظ ارزش های خود به مقابله با ارزشهاى گروه کوچک تر مانند گروه های همسالان و خانواده بر مىخیزد؛ زیرا آن ارزش ها را با ارزشهاى ملت در تضاد می بیند. بنابراین حد هماهنگى و تعارض در جامعه را گروه ملت مشخص مىسازد، نه گروه های کوچکی چون خانواده و یا گروه همسالان.
با این همه، نوجوانان به جهاتی همواره با ارزش های جمعی گروه بزرگ تر به مقابله بر می خیزند. نوگرایی و استقلال طلبی و فشار گروه آنان را به مقابله با ارزش های چون سنت های دینی و عرفی اجتماعی می کشاند. در این جا بر ائمه جماعات مساجدو دیگر کارگزاران فرهنگی مساجد لازم است با شناخت درست از رفتار نوجوانان، زمینه های تقابل و تضاد را کاهش داده و آنان را به سوی ارزش ها و هنجارهای اجتماعی و دینی سوق داد. نقش روحانی و امام جماعت در این جا نیز ظاهر می شود؛ زیرا بیشترین ارزش ها و هنجارها از سوی دین مورد تاکید قرار می گیرد و اصولا دین مجموعه ای از هنجارهاست که می بایست رعایت شود و یا تابوها و محرمات و مقدساتی که می بایست از سوی همگان مراعات شده و شکسته نشود.
امام جماعت می تواند الگوهای عمل گروه هدف را به طوری سامان دهد که کم ترین تضاد را با دین و گروه بزرگ تر یعنی کشور داشته باشد. در بخش های دیگر به این الگوها و شیوه های عمل و تعامل پرداخته خواهد شد.
عامل پنجم: نقش گروهها در هویت سازی
اگر چه شخص در تمام مراحل زندگى در گروه زندگى مىکند، ولى در دورههایى از زندگى، گروه براى او اهمیت بیشترى مىیابد. یکى از این دورهها، دوره نوجوانى است که طى آن فرد با عضویت در گروههایى غیر از خانواده، نقطه اتکایى براى عمل مستقل خود مىیابد و با پذیرفتن نقشهاى مختلف در گروه، در مسیر شکل دادن به شخصیتى متکى به خود، گام برمى دارد؛ نوجوان با این کار براى پذیرفتن نقشهاى آینده در جامعه آماده مىشود و به طور کلى، با جهان اجتماعى بیرون از خانواده بیشتر آشنا مىشود و آن را مىآزماید.
آرمان هایى که در جوانى سر برمىآورند، او را به سوى یافتن هم فکر و همراه و تشکیل گروه سوق مىدهد. زندگى در گروه براساس آرمانها و اعتقادات خویش و رها از امر و نهى خانواده، تجربهاى جدید است که جوان به آن دست مىیابد.
در این مرحله، عضویت گروه گامى اساسى و مهم در جهت استقلال جوان و رشد و تکامل وى به شمار مىآید. گروه واسطهاى میان زندگى فرد در خانواده و زندگى وى در جامعه است.
شخص در سنین کودکى بیشتر نقش انفعالى دارد؛ اما در دوره نوجوانى و جوانى فعال مىشود؛ اندیشههاو احساس هایى او را از درون بر مىانگیزاند. کشش به عمل مستقل او را به سوى افراد هم فکر و همراه فرا مىخواند؛ بنابراین تا حد زیادى به صورت هدف دار به تشکیل گروه مىپردازد. در این حالت گروه تنها مجرایى براى اجتماعى شدن او نیست، بلکه پایگاهى است، که از آن جهت گیری، برخورد و عمل را آغاز مىکند.
به عبارت دیگر، فرد با زندگى گروهى به میدان رقابت، سازش و برخورد با گروههاى دیگر پا مىگذارد و زندگى در اجتماع بزرگتر را تجربه مىکند. از این مرحله به بعد، فرد براساس عقاید، علایق و منافع خویش به گروهها مىپیوندد، از آنان جدا مىشود و در قالب گروهها عمل مىکند.
چنان که گفته شد گروه نقش سازنده و فعالی برای جامعه پذیری نوجوانان ایفا می کند. از این رو می توان با بهره گیری از این شرایط و مقتضیات سنی، نوجوانان را در گروه های مثبت و سازنده قرار داد و کمک کرد تا جامعه پذیری را در شرایط مساعد و مطلوبی تجربه کند. گروه های دینی گوناگون بسامان یافته در مساجد می توانند این نقش را به شکل مطلوبی ایفا کنند و نوجوانان را به سوی هنجارها و ارزش های دینی و اجتماعی سوق دهند. با این همه گروه برای نوجوانان و وابستگی گروهی به آن مشکلاتی را به دنبال دارد که در این جا به آن ها پرداخته می شود.
آسیبهاى گروه در زندگی نوجوان
گروه با وجود اهمیتى که براى فرد دارد. گاه پایگاهى مىشود که او در آن به ستیزه با ارزشهاى اجتماع و گروه بزرگتر برمىخیزد و به سوى تخریب نظم و ارزشهاى اجتماعى مىکشاند. پس گروه هم مىتواند نظم را تحکیم بخشد و هم تخریب کند. گروه با انحراف از اهداف جامعه تا مرز نابودى افراد و جامعه پیش مىرود و از این عمل خود نیز احساس خشنودى و رضایت مىکند. گروه به جاى این که از اعضای خویش، شخصیتى مستقل بسازد، وى را دچار سرگردانى می کند و گاه به بحران هویت او دامن می زند.
جوانى که در خانوادهاى مذهبى بزرگ و سپس به گروه بى اعتنا به اعتقادات مذهبى گرویده است، اگر این جوان نخواهد با هر دو گروه (خانوداده و گروه جدید) باقى بماند، سه حالت و رفتار ناشى از این دو گانگى ارزشی در وی پدید مىآید؛ زیرا خانواده به معاد و حسابرسى اعتقاد دارد و گروه تنها زندگى را محدود به دنیا مىداند. در این حالت شخص در مورد هستى و هدف زندگى دچار سرگردانى و تردید مىگردد.
هرگاه فرد ارزشهاى گروه را بر ارزشهاى جامعه و ملت برترى دهد، در این حالت، شخص با جامعهى خویش بیگانه مىشود. در واقع گروه به جاى این که او را به شهروندى سالم تبدیل کند که حافظ ارزشهاى جامعه و اجتماع است، به شخصى تبدیل کرده است که با جامعه خویش ستیز دارد. در این جا گروه به جای آن که نقش سازنده ای در جامعه پذیری ایفا کند، به تخریب جامعه دامن می زند.
فرد در گروه تنها ارزشهاى خود و گروه را درست مىداند. از این رو، هیچ انتقادی را نسبت به ارزش های گروه نمىپذیرد و در مقابل انتقاد دیگران واکنش شدید و اغلب خشونتآمیز نشان مىدهد. تعصب شدید به ارزش های گروه و هر چیز منسوب به گروه، چشم او را بر حقایق مىبندد و اعمال زور و مطلقگرایى در او تقویت مىشود. در چنین حالتى، نوجوان به عدم انعطاف و تحجر دچار مىشود. گروه به جاى آن که از او در زندگى اجتماعى، فردى فعال و خلاق بسازد. او را به عنصرى ناسازگار، پرخاش جو و مخرّب تبدیل مىکند.
گروه آسیبهاى دیگرى نیز به شخص مىزند. از آن جمله تبعیت بى چون و چرا در گروه و ایجاد شخصیت تابع است. در گروههایى که انتقاد و پرسش، نابهنجار شناخته مىشود، شخص به جاى این که با زندگى گروهى به شخصیتى مستقل و خود آگاه تبدیل گردد، به موجودى تابع بدون اندیشه و وسیلهاى براى تحقق اهداف رهبران گروه تبدیل مىشود.
گروه در حقیقت گاه به بحران هویت شخص دامن می زند و نمی گذارد تا شخص هویت ثابت و مستقل پیدا کند. نوجوانی که در گروه های خاص و تشکیلاتی مسنجم و منضبط قرار می گیرند تا آخر عمر خویش افراد تابع و غیر مستقل می باشند. از این رو برخی از احزاب و تشکیلات سیاسی برای آن که افراد و اعضای پیرو و تابع داشته باشند از همان آغازین روزهای نوجوانی به سراغ آنان می روند تا با جذب و آموزش، اعضای پیرو و تابع برای تشکیلات خود بسازند. در گذشته احزاب کمونیستی و ملیشیایی از این شیوه بهره می جستند و با توجه به فضا و اقتضائات دوره نوجوانی آنان را در تشکیلات خود سازمان دهی می کردند.
به هر روی، گروه می تواند بسیار آسیب زا و خطرناک باشد. مهم ترین عامل آسیب پذیری نوجوانان را شاید در گروه جست و جو و ردگیری کرد که از جمله آن ها بحران هویت دینی فرد است.
بحران هویت
سلامتشخصیت در گرو سازگاری آدمی با محیط اجتماعی پیرامونی و رعایت نرمهای اجتماعی و نیز تفسیر متوازن و سازگار از خود، جامعه و ارزشهاست. هنگامی که در این فرایند خللی و کاستی و چالشی پدیدار شود، نا به هنجاری و اضطراب روانی نمودار خواهد شد، و آن گاه که این اختلال مضاعف شود و پیامدهای ویرانگری بیافریند، میتوان آن را «بحران» نامید .
از این رو، هویتسالم و آرام در جایی معنی مییابد که شخص از نگرش یک دست و سنجیدهای از خویشتن و جهان بهرهمند باشد و عناصر سازنده شخصیت وی از تلائم و سازگاری برخوردار باشند و برای خود زندگی معنی داری ساخته باشد .
در نقطه مقابل، هویتبحرانزده هنگامی مصداق مییابد که تعارض و چالش جدی در نگرش فرد میان عناصر اثرگذار و سازنده شخصیت وی پدید آمده باشد، و فرد از ارائه تفسیر جامع از آنها و پاسخ قانع کننده به معنی زندگی ناتوان باشد، و نیز آن گاه که فرد یا جامعهای از تامین نیازهای ضروری خود و قدرت بر اشباع یا اقناع خود، عاجز باشد، با شخصیت و هویتبحران زده مواجه خواهد شد .
بیشتر بحران درونی و بیرونی در تعامل و تاثیر و تاثر متقابل قرار دارند . بحرانهای اقتصادی و اجتماعی میتواند نگرش فرد را از درون آسیبپذیر کند و بحران درونی تولید نماید و از سوی دیگر، ناسازگاریهای درونی و بازماندگی عقلانی و عاطفی افراد و گروهها میتواند بحرانهای اجتماعی بیافریند .
بحرانهای مادی و اقتصادی برای ملتها در درجه دوم اهمیت قرار دارد . بحرانهای عقلانی، عاطفی و معنوی در عرصه روح آدمی بسیار خانمان سوزتر است . همه بحرانهای اجتماعی تا آن جا که شخصیت جامعه و مشروعیت نهادهای اجتماعی را آسیب زده و بحران زده نساخته است، چندان مهم نیست .
بحران هویت گاهی در حد فردی و شخصی میماند و گاهی، میان افراد و گروهها شیوع مییابد و به بحرانی عام و اجتماعی تبدیل میشود .
بنابراین، بحران هویت در یکی از شرایط و احوال زیر پدید میآید:
الف: آن گاه که فرد یا جامعه از تامین نیازهای بنیادی و اصیل خود باز بماند و راهی برای پاسخگویی در نیابد .
ب: هنگامی که میان اجزاء و ابعادی از شخصیت و معیارها تعارض درگیرد و فرد یا جامعه از حل جامع و ایجاد وفاق میان آنها یا ترجیح و اولویت گذاری ناتوان باشد .
ج: در هنگامه تحولات و تغییرات روحی و یا دگرگونیهای اجتماعی انتظار ظهور بحرانها میرود، و از آن جا که در عصر جدید این تحولات در مقیاس وسیعی میافتد بحرانهای بیشتری نمایان میشود . همان طور که در سنین رشد و دوره نوجوانی شرایط بروز بحرانهای فکری و عاطفی فراهمتر است، به همین دلیل در جامعههای در حال گذر این امر به خوبی احساس میشود .
بنابراین، انواع بحرانها میتواند به بحران هویت تبدیل شود و این بدترین وضعیتی است که امکان دارد برای جامعه پدید آید .
انواع بحران ها و بحران جوانی
در آغاز مناسب استبر این نکته تاکید کنیم که بحرانها از لحاظ سنی به دو دسته تقسیم میشود:
الف: بحرانهای عمومی که به سن و مرحله خاصی از رشد فرد ارتباط ندارد و ممکن است در هر مرحلهای – در سطح فردی یا در مقیاس اجتماعی – اتفاق افتد .
ب: بحرانهایی که به مقاطع و دورههای خاصی از مراحل رشد آدمی اختصاص دارد، در این میان بحرانهای دوره جوانی از اهمیتبالاتری برخوردار است و در کتابها و پژوهشهای روانشناسی محور بررسیهای دامنهدار قرار گرفته است .
نکتهای که شایسته دقت است آن که بحرانهای نوع اول بروز غالب و حساس آن در دوره جوانی است . اصولا به دلیل اهمیت مرحله جوانی و نقش مؤثر و آشکار جوانان و آگاهی و انرژی آنان بحرانهای فکری و ذهنی آنان به کل جامعه سرایت میکند و هم بحرانهای عمومی با شتاب زیاد در میان جوانان نمایان میشود . از این رو نسل جوان را در این زمینه باید مرکز توجه و عنایت قرار داد و نگاهها را بدان معطوف کرد .
اینک به انواع گوناگون بحرانها میپردازیم . از نگاه کلان میتوان بحرانها را به سه نوع عمده تقسیم کرد:
الف: بحرانهای انسانی؛
ب: بحرانهای انسان معاصر؛
ج: بحرانهای منطقهای .
قسم اول بحرانهای انسان از آن جهت که انسان استبا قطع نظر از زمان و مکان ممکن استبا آن مواجه شود و همواره گریبانگیر آدمیان بوده است . نوع دوم بحرانها و چالشهایی که تمدن معاصر با آن روبهرو شده، به طور برجستهتری از اعصار کهن رخ نموده است . نوع سوم بحرانهایی است که در مناطق گوناگون دنیا در چهرههای متفاوت پدید میآید .
دین و هویت
پرسشی که در این باره فراروی دانشمندان دینی قرار دارد چگونگی موضع دین در برابر «هویت» است؟
با مراجعه به متون دینی میتوان اصول زیر را در این باره به دست آورد .
دین علی الاصول در باب اجزاء و عناصر هویت در طیف وسیع آن موضع تایید و پذیرش دارد . منابع دینی پارهای از هویتهای فردی، صنفی، گروهی، خانوادگی، ملی، تمدنی، اجتماعی، فرهنگی و مانند اینها را هیچ گاه نفی نکرده و نخواسته است که از روان آدمی زدوده شود، بلکه برخی از آنها مورد تاکید هم قرار گرفته است.
با این اوصاف، دین بر شکوفاسازی و مزیتبخشی و ارجحیت گذاری هویت فطری، معنوی و اخلاقی اصرار ورزیده است. ادیان این توصیه را برای بشر به ارمغان آوردهاند که متعالیترین عنصر هویت و شخصیت عبارت است از سرشت معنوی آدمی، و آن را در مقایسه با سایر اجزای هویتباید بر صدد نشاند .
علاوه بر آنها، دین بر تنظیم، متعادلسازی و اصلاح دیگر عناصر در احساس هویت و بازداری از افراط در احساس هویت صنفی، گروهی، خانوادگی، ملی، نژادی و مانند آن تاکید تام میورزد و هماره متذکر آدمی میشود تا از دام افراط و تعصبهای جاهلانه نژادی، ملی و همانند آن بپرهیزد .
هویت دینی
با نگاهى نسبتاً عمیق به موضوع، می توان گفت که احساس هویت دینى، همچنین احساس بحران هویت دینى در موقعیتهاى ذیل حاصل می شود:
۱. اگر سه حوزه ى عقیده، گفتار و عملکرد دینى در انسان، منسجم و هماهنگ عمل کنند، احساس هویت دینى محقق خواهد شد و محصول هر گونه ناسازگارى بین سه امر مذکور، احساسى است که می توان آن را احساس بحران هویت دینى نام نهاد.
۲. هرگونه افراط و تفریط در سه امر مذکور، انحراف از فطرت دینى، به تعبیرى، عدم تعادل در احساس هویت و به تعبیر سوم، موجب احساس بحران در هویت دینى خواهد شد. انحراف از فطرت الهى، دوستى و همراهى با شیطان و فراموشى یاد خداى متعال، تعادل روانى انسان را برهم می زند و موجبات افسردگى و اضطراب را فراهم می آورد. چنین انسانى به نىِ جدا مانده از نیستان می ماند; لذا طبیعى است که پیوسته در جوش و خروش باشد و از نفیر آن، مرد و زن به ناله درآیند. عملکردها یا پندارهاى متناقض یا متضاد با دین، پیوسته براى فرد این سؤال را پیش می آورد که «آیا به راستى من دین دارم و آیا به مقتضاى عقاید دینى خود عمل کردهام؟». به هر حال، احساس ناشى از ناهماهنگى در سه امر شناخت، کردار و گفتار دینى، وضعیتى را ایجاد می کند که می توان آن را احساس بحران هویت دینى نامید و این تقریباً همان احساسى است که ممکن است در صورت ایجاد هر بحران هویتى به وجود آید.
۳. قرار است آدمى در مجموعه ى هستى خلیفه ى خدا روى زمین و همچنین مظهر و تجلى صفات او باشد. هویت اصیل انسان همین است; اما اگر مظهریت خود، همچنین آیین خلافت را به دست فراموشى بسپرد و براى خود وجودى مستقل قایل باشد و هستى و وجود خود را از آن خود بداند، تصویرى دگرگون و غیرواقعى از خود ساخته و تبدیل به چیزى غیر خود شده و نهایتاً به بحران هویت دچار شده است.
هویت واقعى انسان به او این احساس را می دهد که خود را موجودى سراسر فقر، عین الربط به خالق، سراپا نیاز و مسکنت (تصویر واقعى) ببیند. اگر خودپنداره ى او مطابق با واقع نباشد و خود را کسى بپندارد که واقعاً نیست (تصویر غیر واقعى یا خیالى)، مصداق تام احساس بحران هویت دینى در او شکل گرفته است.[۱] قرآن کریم به صراحت ماجراى کسانى را بیان می کند که هویت واقعى خود را باخته، از پوست خود درآمده و گونهاى دیگر شده اند.
دگرگونی هاى مورد نظر قرآن کریم در انسانها، به تعبیرى، تغییر یا به تعبیر روشنتر، تبدیل هویت انسانها ـ هر چند نهایتاً داراى یک منشأ، یعنى مخالفت با فرمان خداى متعال است که همان مخالفت با فطرت است ـ دست کم در دو سطح اتفاق افتاده است که اولین تغییر همزمان با تبدیل بنیادى در جسم و روان، و دومین تغییر و تبدیل فقط در بعد روانى انسانها صورت گرفته است.
قرآن کریم درباره ى سطح اول مواردى را مثال می زند که انسانها به دلیل مخالفت با فرمان خداى متعال، به میمون و خوک تبدیل شده اند; به عنوان مثال، قرآن بعد از نقل ماجراى «اصحاب سبت» که علی رغم فرمان الهى مبنى بر ممنوعیت صید در روزهاى شنبه، به صید مى پرداختند، می فرماید: (فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئِینَ);[۲] چون در برابر آنچه از آن نهى شده بودند گردنکشى کردند، به آنها گفتیم که بوزینگان مطرود باشید. دربارهى مسخ و تبدیل انسانهاى نافرمان مذکور به حیوان، دو قول وجود دارد که یکى از آنها قوى و دیگرى قول ضعیف ارزیابى شده است. بیشتر مفسران معتقدند که این دگرگونى و مسخ، هم در جسم و هم در روان انسانها رخ داده است; اما گروه دیگر اعتقاد دارند که این تغییرات فقط در بعد روانى، ویژگی ها، حرکات و رفتارهاى آنها اتفاق افتاده است.
تفسیر نمونه ضمن ارائه ى دسته بندى فوق ادامه می دهد: عده ى کمى از مفسران معتقدند که مسخ به معناى مسخ روحانى و دگرگونى صفات اخلاقى است. به این معنا که صفاتى مانند صفات میمون یا خوک در انسانهاى سرکش و طغیانگر پیدا شد و تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکمپرستى و شهوترانى که از ویژگی هاى این دو حیوان است در آنها آشکار گشت.
همان گونه که اشاره شد; از این آیه و آیات مربوط استنباط می شود که مسخ و دگرگونى، هم جسم و هم روان انسانها را شامل می شده است. اما برخى آیات، مسخ انسانها در بعد روانى و ویژگی هاى اخلاقى را بیان می کنند. تردید نیست که این دگرگونى به تنهایى نیز داراى سطوحى است که می توان از کوچکترین انحراف اخلاقى تا تغییرات کلى را در آن درجه بندى کرد. یکى از نمونه هاى روشن قرآن، در سورهى مبارکه اعراف است: (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ);[۳] و بر آنان خبر کسى را بخوان که به او (علم) آیات خود را بخشیده بودیم، اما از آن عارى شد، پس شیطان در پى او افتاد و آن گاه از گمراهان شد. (وَ لَوْ نشاء لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ);[۴] و اگر می خواستیم قدر او را (به خاطر علمش به آیات) بلند می داشتیم، ولى او به دنیا و پستى گرایید و از هواى نفس خویش پیروى کرد. (آرى) داستان او مانند سگى است که اگر به او حمله آورى زبان از دهان بیرون می آورد و اگر هم او را به حال خود واگذارى، باز هم زبان از دهان بیرون می آورد. این داستان منکران آیات ماست، پس برایشان این پند و داستان را بخوان شاید که اندیشه کنند.
در تفسیر نمونه ذیل همین آیه ى مبارکه آمده است: این آیه به روشنى به داستان کسى اشاره می کند که نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات الهى گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده است; به همین دلیل شیطان به وسوسهى او پرداخته و عاقبت کارش به گمراهى و بدبختى کشیده شده است. تعبیر «انسلخ» که از مادهى «انسلاخ» و به معناى از پوست بیرون آمدن است، نشان می دهد که آیات و علوم الهى در آغاز چنان به او احاطه داشت که چون پوست تن او شده بود، اما ناگهان وى از این پوست بیرون آمد و با یک چرخشِ تند، مسیر خود را به کلى تغییر داد. از تعبیر (فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ)برمی آید که شیطان در آغاز از او قطع امید کرده بود، چرا که او کاملا در مسیر حق قرار داشت، اما پس از انحراف مزبور، شیطان او را تعقیب کرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسهگرى پرداخت و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد. می توان گفت واژهى انسلاخ که در آیهى مبارکه بدان اشاره شده است، تعبیر دیگرى از تبدیل و تغییر هویت دینى انسانهاست. کسى که به چنان مقام و شرافتى از انسانیت می رسد که آیات الهى به گونهاى او را احاطه می کنند که گویى علم به آیات الهى، جزئى از بدن او می شود، با بیرون آمدن از این پوست، هویت انسانى خود را به مانند ویژگی هاى سگ تغییر می دهد. همان گونه که ملاحظه می شود، انسانى با ویژگی هاى فوق، به سگ تشبیه شده است. معناى آیه زمانى روشنتر می شود که این آیه و آیاتى از این قبیل را که برخى انسانها را به حیوان تشبیه کرده اند با آیاتى که بر ارزش، کرامت و خلافت انسان تأکید می کنند مقایسه نماییم.
انسان در اوج (با هویت واقعى انسانى) به اندازهاى سقوط می کند که از دیدگاه قرآن کریم با بدترین جنبندگان (شرالدواب)، چهارپایان (انعام) و بدتر از آن (بل هم اضل)، الاغ (حمار)، عنکبوت و سگ قابل مقایسه می شود و مطابق نقل برخى آیات قرآن کریم، با مسخ شدن، به میمون و خوک (قرده و خنزیر) تبدیل می شود. به عنوان مثال، در سورهى مبارکهى جمعه، یهودیانى که از زیر بار تکلیف الهى شانه خالى کرده اند به الاغ تشبیه شده اند: (مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُواْ التَّوْرَلـهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارَما بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِـَایَـتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لاَیَهْدِى الْقَوْمَ الظَّــلِمِینَ)[۵]داستان کسانى که (عمل به تورات) بر آنان تکلیف شد، سپس آن را (چنان که باید و شاید) رعایت نکردند، مانند الاغى است که کتابهایى را حمل می کند. چه بد است وصف گروهى که آیات الهى را تکذیب کردند و خداوند قوم ستمکار (مشرک) را دوست ندارد.
تفسیر گرانقدر المیزان ذیل همین آیه ى مبارک می فرماید: براى الاغ چه فایده دارد که کتابهاى حکمت آمیز بر پشتش حمل شود؟ الاغ نمی تواند از کتاب سودى ببرد; زیرا قادر به خواندن نیست و نمی تواند به مضمون آن عمل کند; بنابراین، کسى که قرآن می خواند، ولى در آیات آن تدبر و به مقتضاى آن عمل نمی کند، مانند کسانى است که در آیهى فوق به الاغ تشبیه شده اند. در آیهاى دیگر، کسانى که بر خلاف فطرت خویش عمل می کنند، خداى حقیقى و واحد را کنار می گذارند و اولیا و اربابان دیگرى را انتخاب می کنند، به عنکبوت تشبیه شده اند که دور تا دور خود را تارهاى نازک می تند و فکر می کند که خانه ى محکمى ساخته است که او را از خطرها در امان نگاه می دارد، غافل از آن که تارهاى مویین و سستى که نامش را خانه گذاشته است، به هیچ وجه امنیت ندارد و هر آن در معرض هجوم و فناست.
از دیدگاه دینى، عواملى از قبیل تزیین اعمال (که آدمى با القاى شیطان رفتارهاى ناپسند خود را پسندیده بپندارد)، تعلق افراطى به دنیا و حب افراطى نفس، به گونه اى که همه چیز را فداى رسیدن به لذات خود کند و حاضر نباشد خود را براى ارزش والاترى فدا نماید، و خروج از مرز تعادل اخلاقى را می توان عوامل بحران هویت نامید. همچنین قساوت دل، انعطاف ناپذیرى در برابر کلام حق، موعظه ناپذیرى و زنگار زدن دل و آنچه که قرآن کریم با تعابیر «رین» (کَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ)،[۶] «زیغ» (فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ)،[۷] «طبع» (طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ)،[۸] «ختم» (خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ)،[۹] بیان می کند را می توان از علایم بحران هویت دانست. به هر حال، هر یک از روانشناسان در تعریف خود از هویت، به جنبه اى از آن توجه داشته اند، بدون آن که جنبه هاى متفاوت آن دقیقاً از یکدیگر تفکیک شود; البته از آنجا که ابعاد روانى انسان به نوعى درهم تنیده است و گاه قابل تفکیک نیست، نمی توان براى هویت هاى مختلف انسان، اعم از دینى، فلسفى، اجتماعى، روانشناختى و… مرز دقیقاً جدایى تصور کرد.
هویت انسانها ثابت است یا متغیر؟ و اگر متغیر است عوامل آن چیست؟ درباره ى ثابت یا متغیر بودن هویت انسانها اندیشه هاى متفاوتى ابراز شده است؛ از جمله، مقاله اى با عنوان «تحول هویت در محتواى فرهنگى» در اینترنت منتشر شده است که از گفتار نویسنده ى آن چنین برداشت می شود که در «جوامع سنتى»، به دلیل ایستایى و تغییرناپذیرى نقش ها و عدم تحرک طبقاتى و اجتماعى، هویت انسانها ثابت و بدون تغییر باقى می مانده است. وى ابراز نظر می کند که بر اساس عقاید سنتى انسانشناسانه، هویت افراد در جوامع سنتى، ثابت، استوار و مستحکم است.
هویت در جوامع سنتى، تابعى از نقشهاى اجتماعىِ از پیش تعریف شده و نظام سنتى است که منشأ آن دستورهاى دینى است که جایگاه افراد در جهان را مشخص و به صورت قطعى قلمروِ اندیشه و رفتار را تعیین می کند. در جوامع سنتى هر کس به عنوان عضوى از یک قبیله و در نظام بسته ى یک خانواده می زیسته و می مرده است، در «جوامع پیشمدرن»، هویت امرى مسئله ساز نبوده و در معرض تأمل یا گفت وگو قرار نداشته است. انسانها در آن دوران، یا در معرض بحران هویت نبودند، یا اساساً خود را درمان می کردند. فرد از ابتدا شکارچى و عضو قبیله اى خاص بود و تا آخر عمر بدون تغییر به همان صورت باقى می ماند. اما در «جوامع مدرن»، هویت، از تحرک، چندگانگى، فردیت، وابستگى به خود و تغییر و تحولات بیشتر برخوردار شد. این امر موجب طرح این سؤال می شود که آیا به همین دلیل است که در جوامع مدرن فرد در شبکه هاى متفاوت و گاه متضادى از نقش ها گرفتار می آید، به گونه اى که خود هم نمی داند کیست؟ در این صورت، هم هویت و هم مسائل مربوط به آن در جوامع مدرن مسئله ساز خواهد بود.
بر اساس این تحلیل، هویت انسانها ثبات ندارد; بلکه تابع متغیرهاى محیطى و اجتماعى است و به پیروى از تغییر شکل جوامع، تغییر می کند. علاوه بر این، عنصر زمان و موقعیتهاى خاص را می توان از عوامل مؤثر در تغییر هویت انسانها دانست. به هر حال، متغیرهاى مختلفى در شکلگیرى هویت انسانها دخیلاند که هر متغیر به نوبه ى خود قادر است احساس هویت آدمى را دچار فراز و نشیب هایى نماید. به هر حال، در جوامعى که به سرعت متحول می شوند به آسانى نمی توان هویت ثابت بر مبناى عوامل خارجى، مانند ثروت و دارایى و یا جایگاه رسمى اجتماعى کسب کرد. فقط توانایی هاى خود فرد، اعم از توانایی هاى علمى، خلاقیت، توانایی هاى عقلانى و اخلاقى است که می تواند مبناى هویت امن آدمى قرار گیرد; بنابراین، در جامعه اى که به سرعت در حال تغییر است، تحقیق براى یافتن معنا در زندگى معمولا معطوف به کسب هویت ثابت است. نارضایتى گستردهى غربیان به دلیل گامهاى سریع تحولات فنى و اجتماعى نیز بدان دلیل است که نقشهاى سنتى که به ایجاد احساس هویت کمک می کرده دچار تحول شده است. کسانى که از چنین تهدیداتى احساس خطر می کنند، با احساس هویت خود مشکل دارند و انسانهایى که بر موج این تحولات سوار می شوند به احساس قدرت دست می یابند.
نکات مهم این گفتار آن است که اولا، هویت انسانها، صورتهاى گوناگون دارد; ثانیاً، این احساس داراى مراتب و درجاتى است و هر مقطع سنى اقتضاى نوعى از آن را دارد. همچنین در این مقاله آمده است که هویت انسانها صورتهاى گوناگون دارد که می توان احساس هویت روانشناختى، اجتماعى، جنسى، فردى، فرهنگى، سیاسى و دینى را از آن دست شمرد. احساس هویت مراتبى دارد، کودکان احساس هویت را از سطح روانشناختى آغاز می کنند; به عنوان مثال، از این جا آغاز می کنند که: «من فرزند والدین خود هستم».
بزرگسالان هم شیوه هاى خود را در سطوح مختلف، شاید هم با داشتن هویتهاى متفاوت در سنین مختلف اعمال می کنند. این که در چه زمانى بر چه سطحى از هویت تمرکز کنند بستگى دارد به این که چگونه به صورت ناخودآگاه تضادها و ناراحتی هاى درونى خود را تفسیر نمایند، همچنین بستگى دارد به این که به کدام یک از مراتب هویت بیشتر اهمیت دهند. و سرانجام در این باره که چگونه و در چه موقعیت هایى آدمى هویت خاصى را مورد توجه قرار می دهد، نویسنده فوق می نویسد: شیوه هایى را که انسانها در زندگانى خود براى مواجه ه با بحرانهاى بزرگ به کار می گیرند تعیین می کند که کدام سطح هویت براى آنان مهمتر است؟ به عنوان مثال، براى کسانى که از مذهب براى آرامشبخشى خود استفاده می برند، مرحلهى هویت دینى; اگر از حمایت اجتماعى بهره می برند، هویت اجتماعى و اگر فقط بر توانایى و قدرت خود اتکا دارند، هویت فردى بیشترین اهمیت را دارد.
همان گونه که ملاحظه شد، دیدگاه فوق صراحتاً بر تحول مداوم هویت انسانها تأکید دارد. در عین حال، برخى پژوهشگران با این اندیشه موافق نیستند و اعتقاد دارند، عنصر زمان و شرایط زمانى در تغییر هویت انسان دخالت ندارد و هویت آدمى از ابتدا تا انتهاى عمر ثابت است.
وى می گوید: یکى از جنبه هاى مهم درک هویت، ثبات هویت افراد در گسترهى زندگى است. انسانها به صورتى عمیق و آشکار، در طول زندگانى تغییر می کنند، اما على رغم این تحولات، انسان هشتاد ساله، همان انسان هنگام تولد است… ایجاد توازن بین استمرار هویت و تحول زمان، جنبهى مهم شناخت انسان است که در حوزه هاى مفهومى مختلف یافت می شود. تجارب حضورى، این ادعا را تأیید می کند که هویت آدمى دستخوش تغییرات می شود;
به تعبیر دیگر، ادعاى ثبات و بدون تحول بودن هویت آدمى اثبات شدنى نیست. اگر فراموش نکرده باشیم که هویت، اقسام فراوانى دارد و می توان آن را به هویت جنسى، اجتماعى، فرهنگى، روانشناختى، فلسفى و… تقسیم کرد، پاسخ به این سؤال چندان مشکل نخواهد بود; زیرا متغیرهاى فراوان فردى، روانشناختى، فرهنگى و اجتماعى می تواند احساس هر فرد از هویت خویش را تغییر دهد.
صعود یا نزول آدمیان از طبقه ى سنى، تحصیلى، اجتماعى، فرهنگى و یا… به طبقهى پایین تر یا بالاتر، بى تردید احساس یا درک آدمى از خویشتن را متحول خواهد کرد; به تعبیر دیگر، در احساس هویتِ آدمى تغییر ایجاد خواهد کرد. حتى متغیرهایى به مراتب سادهتر از امور مذکور، می تواند تحولى اساسى، هر چند ناپایدار، در احساس آدمى از هویت خویشتن ایجاد کند. آیا اتفاق نیفتاده است که برداشت آدمى از خودش، با ورود در یک جمع یا بیرون آمدن از حضور جمعى از مردم و ورود در جمع دیگر، عوض شود؟ آیا گاهى در جمعى احساس مهترى و در جمع دیگرى احساس کهترى به او دست نمی دهد؟ آیا این امر غیر از تغییر هویت است؟ شاید تحلیل فوق که علی رغم تحولات روزگار، هویت انسانها همچنان ثابت است، به جنبه دیگرى از موضوع اشاره داشته باشد و آن ثبات حقیقت روانى انسانهاست. آرى، حقیقت روح آدمى از ابتدا تا انتهاى خلقت ثابت است; این سخن بدان معناست که روح خواص ماده را ندارد، مانند جسم مرکب نیست، غبار زمان آن را دچار فرسایش عناصر نمی کند و به کهنگى نمی گراید; به تعبیر دیگر، انسان هشتاد ساله امروزین، همان انسان دوران تولد است; زیرا اگر این همان نباشد، معنا ندارد که از ابتدا تا انتهاى عمر، او را با یک نام صدا بزنیم یا به خاطر جنایتى که سالیان پیش انجام داده او را مجازات کنیم و بهشت و جهنم و نعمت و عذاب، بیهوده خواهد بود; پس، از دیدگاه فلسفى حقیقت روح همان است که از ابتدا آفریده شده است و یکى از ادله ى فلسفى متقن معاد نیز همین است; اما سخن آن است که تغییر شرایط و موقعیتها تا چه اندازه بر روان آدمى تأثیر می گذارد. به تجربه دریافتهایم که گاهى احساسات عجیبى به انسان دست می دهد; به عنوان مثال، احساس بی هویتى، خودباختگى، حقارت، تکبر و…; این تغییر و تحولات، توجیه خاص خود را دارد. روانشناسان به دنبال بررسى این قضیه اند که بر اساس چه ساز و کارى این تحولات در هویت انسانها رخ می دهند و چه عواملى موجب تغییر حالات روانى آنها می شود.
[۱]. ر.ک: محمدحسین طباطبایى، تفسیر المیزان، ذیل آیه ى : وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ. (حشر: ۱۹).
[۲]. اعراف: ۱۶۶. [۳]. اعراف: ۱۷۵.
[۴]. اعراف: ۱۷۶ (ترجمه از خرمشاهى).
[۵]. جمعه: ۵.
[۶]. مطففین: ۱۴.
[۷]. آل عمران: ۷.
[۸]. محمد: ۱۶.
[۹]. بقره: ۷.
نقش سازی و رهایی نوجوان از بحران هویت دینى
بحران هویت از سالهاى نوجوانى آغاز مىشود و بخشى از سالیان نخستین جوانى را نیز در برمى گیرد. هویتى که نوجوان در صدد است تا به طور روشن با آن رو به رو شود این است که او کیست؟ و نقشى که باید در جامعه ایفا کند، چیست؟ آیا از نظر مردمى که ارزشهاى ملى و هویت او را کم ارزش جلوه مىدهند، احساس اعتماد به نفس دارد؟
بحران هویت واژهاى است که براى توصیف عدم توانایى نوجوان در قبول نقشى که جامعه از او انتظار دارد، به کار مىرود[۱] و همین نیز سبب مشغولیت بى هدف، هیجانات جانشینناپذیر و ایجاد شخصیت منفعل در نوجوان مىشود. [۲]
با توجه به گستردگى مفهوم هویت، هر فرد هویتهاى گوناگونى دارد که هویت دینى یکى از آنهاست. هر انسانى به هویت دینى نیاز دارد؛ چون گرایش به پرستش از نیازهاى فطرى اوست. به این معنا که فرد، مستقل از هر گونه یادگیرى، در درونش تمایل به عبادت و بندگى خدا را احساس مىکند. تجلى چنین احساس و تمایلی، در اعمال و رفتار دینى، آشکار مىشود[۳].
هویت دینى، رابطه میان آدمى و دین را تبیین مىکند و پیامد تدوین آن، احساس تعهد و مسئولیت در قبال ارزشها و باورهاى آن مکتب است. برخى صاحب نظران «تعهد» را به عنوان سنگ بناى هویت تلقى مىنمایند. [۴]
با توجه به آن چه هویت دینى به نسل جوان مىدهد، اختلال و آشفتگى هویت دینى سبب ضعف دیندارى در میان جوانان مىگردد؛ چرا که تعهد و مسئولیت پذیرى شخص را در قبال گزارههاى دینى کاهش مىدهد و به این ترتیب ضمانت اجرایى احکام دینى کاهش مىیابد. اختلال در هویت دینى سبب مىشود، شخصى نتواند ارزشهاى دینى گذشته خود را ارزیابى نماید و یا صاحب ارزشهایى شود که به کمک آنها بتواند آزادانه براى آینده طرح ریزى کند.
با درهم ریختگى نظام ارزشی شخص، مفاهیم دینى از دیدگاه جوان، امری مثبت و خوبى در دین نیست تا انگیزهاى براى انجام آن وجود داشته باشد؛ از این رو دچار بى تفاوتى و بى مسئولیتى مىگردد.
تخریب نظام ارزشى دینى سبب مىشود، بسیارى از اشخاص که دچار بحران هویت دینى مىشوند به دنبال هویت منفى بگردند و هویتى بر خلاف آن چه اولیاى دین در نظر گرفتهاند، برگزینند. بسیارى از رفتارهاى ضد اجتماعى و ناسازگارى نوجوان را مىتوان از این دیدگاه توجیه نمود. مسئولیت گریزى، دلزدگى و بى تفاوتى هر کدام از آثار فقدان هویتی هستند که در عرصه دینى در قالبهاى بىتوجهى به اوامر و نواهى الهى، بى علاقگى نسبت به شعایر، گزارهها، اماکن، مراسم و نمادهاى دینى بروز مىکند. از مطالب پیش گفته دانسته شد که بحران هویت سبب تضعیف باورهاى دینى، اختلال نظام ارزشى مذهبى و عدم تقلید نسبت به احکام دینى مىشود.
بنابراین لازم و ضروری است تا در هنگامی که نوجوان در جست و جوی هویت شخصی است، زمینه ها و بسترهای مناسبی فراهم آید تا نوجوان هویت شخصی خود را با هویت دینی کامل کند. برای رسیدن به این مقصد و هدف می بایست همه عوامل و ابزارهای مورد نیاز شناسایی و به کار گرفته شود تا در هنگام شکل گیری هویت و شخصیت، این بخش از هویت نیز شکل گیرد. نقش تربیتی مساجد در این جا به خوبی آشکار و هویدا می گردد.
تاکید بر هویت به یک معنا تاکید بر نقش و انتظارات از نقش است. البته نا گفته نماند که نقش و انتظارات هر گز نمی تواند یک سویه باشد. چنان که در دین اسلام تکلیف و حقوق یک سویه نیست و هر جایی که حقی ثابت است مسئولیت و وظیفه ای نیز مشخص و ثابت است و هر جایی که وظیفه تعیین شده است حقی نیز اثبات گردیده است. از این رو ما همواره از وظیفه و حقوق سخن می گوییم و اگر درباره نقش نوجوان و انتظارات وی از سوی دین و جامعه سخن گفته می شود از حقوق نوجوان و انتظارات وی از دین و جامعه نیز سخن به میان می آید.
نقش و انتظارات جامعه
هر کسى نقشى را در جامعه بر عهده مىگیرد. شما در هر نقشى، ملزم به انجام رفتار و رعایت الگوهاى عمل خاصی هستید که دیگران از شما انتظار دارند.
چنان که هر نقشی برای انسان حقوقی را موجب می شود و فرد با توجه به انتظاراتی که از نقش وی می رود، حقوقی برای وی ثابت می گردد. مساله تناسب تکالیف و حقوق یکی از مهم ترین مباحث در این حوزه است.
اگر جامعه از نوجوان انتظار دارد تا در نقش دانش آموز به تحصیل بپردازد و رفتاری هنجاری در پیش گیرد که ما از آن به انتظارات نقش و کارویژه هر نقش تعبیر می کنیم؛ هم چنین برای شخص این حق را اثبات می کند تا برای وی امکان بهره برداری از موقعیت و نقش را بیابد و به عنوان نمونه امکاناتی در اختیار وی قرار دهد تا بتواند نقش خود را ایفا کند. هر وظیفه و تکلیفی حقوقی با خود به همراه دارد و از این جاست که نسبتی استوار و محکم میان نقش از سویی و حقوق و تکالیف پدید می آید.
سخن این است که تکالیف هر نقش چیست ؟ نقش چه تکالیفی را به وجود می آورد و این تکالیف نیز به نوبه خود چه حقوقی را برای فرد اثبات می کند؟ تناسب میان تکالیف و حقوق چگونه برقرار می شود ؟
در این جا این مساله مورد توجه قرار می گیرد و بدان پرداخته می شود.
حقوق و تکالیف نقش
تکالیف یا وظایف یک نقش، مجموعه رفتارها و الگوهاى عملى هستند که از فردى که آن نقش را پذیرفته یا نقش به او نسبت داده شده است، انتظار مى رود آنها را انجام دهد.
از سوى دیگر، وقتى فردی، نقشى را مىپذیرد یا آن را به او نسبت مىدهند، انتظار دارد که دیگران نیز با او رفتار خاص متناسب با نقش واگذارشده و یا خواسته و نسبت داده شده، داشته باشند و الگوهاى ویژهاى را رعایت کنند. مجموعه الگوهاى عملى که فرد در نقش خاص خود انتظار دارد دیگران نسبت به او انجام دهند، حقوق آن نقش نامیده مىشود.
دروه نوجوانى همان طور که تکالیف متعددى را به عنوان وظیفه بر عهده او مىگذارد، حقوقی را نیز براى او ایجاد مىکند و نوجوان دوست دارد که جامعه آن را رعایت کنند، انتظاراتى که خانواده از نوجوان دارند یک سوى قضیه ای است که در آن سوى آن نیز حقوق او قرار دارد که انتظار بر آوردن آن امرى درست و به جایى است.
همین مساله نسبت به دین و انتظارات دین از نوجوانی است که به تکلیف رسیده است. همان گونه که دین از او انتظاراتی دارد نوجوان نیز از دین و اولیای دین انتظاراتی دارد که به نظر می رسد که می بایست مراعات شده و حقوق وی در نظر گرفته شود.
در مساله نقش و شکل گیری آن در نوجوانان، عوامل چندی چون خانواده، مدرسه، مساجد و جامعه حضور دارند که در این بخش به برخی از مهم ترین آن ها توجه داده می شود.
نقش خانواده در شکلگیرى شخصیت
خانواده بر شکلگیرى شخصیت فرد به عنوان عضوى از اجتماع و موجودی متفکر و داراى اراده و شناخت تأثیر زیادى دارد؛ زیرا با رشد جسمانى کودک، روان او نیز در ارتباط با محیط و انسانهاى دیگر شکل مىگیرد و رشد مىیابد. خانواده نخستین محیط اجتماعى است که فرد در آن قرار مىگیرد و والدین و اطرافیان کودک نیز نخسین انسان هایى هستند که با وى ارتباط برقرار مىکنند. نوع رفتار آنها در اعمال، اندیشهها و احساسات و به طور کلى شخصیت فرد تأثیرات عمدهاى دارد. فردى که در بزرگسالى در تصمیمگیرى مشکل دارد، مىتواند ریشههاى این تردید را در تعارضهاى رفتارى و گفتارى بزرگ ترها در دوران کودکى خویش و جست و جو کند. آن چه به عنوان وجدان در فرد شکل مىگیرد و از درون، رفتار او را مهار و کنترل مىکند، عمدتا حاصل عمل و گفتار والدین و اعضاى خانواده در کودکی است. بنابراین فرد نه تنها از نظر جسمى مدیون خانواده است، بلکه مهمتر از آن، از نظر روانى و شخصیتى نیز تحت تأثیر خانواده قرار دارد.
نقش خانواده در حوزه ارشادى و حمایتى
نقش خانواده محدود به دوره کودکى فرد و در امورى که بیان شد، خلاصه نمىشود. با کمى تأمل مىتوانید نقش خانواده را در دورهاى که فرد آموزش رسمى را در مدرسه آغاز مىکند، در دوره جوانى و سپس در امر ازدواج و تشکیل خانواده و پس از تشکیل خانواده نیز دریابید.
انسان به محبت، صمیمیت، عشق و آرامش روانى نیاز دارد و خانواده اولین زمینه اجتماعى است که این نیازهاى عاطفى و اساسى در آن بر آورده مىشود.
فرد حتى پس از ازدواج نیز به نحوى دیگر، مدیون خانواده است. با تشکیل خانواده فرد از نظر عاطفى آرامش مىیابد و از سر در گمىها، خستگىها و تلاطمهاى روانى او کاسته مىشود؛ تا آن جا که خانه براى وى به صورت مأمنى در مىآید که پس از فراغت از کار و درگیرهاى روزمره در آن به آسودگى خاطر دست مىیابد.
بنابراین بخش عمده ای از نیازهای نوجوانان به ویژه در حوزه عواطف و احساسات در خانواده تامین می شود. خانواده هایی که از هم گسسته باشد نمی تواند این بخش از نیازهای نوجوانان را بر آورده سازد. این گونه است که به مساله ای به عنوان آسیب های خانواده در حوزه هویت و هویت دینی نوجوانان می رسیم.
نقش خانوادگى در آسیب رسانی به هویت
در سالهاى نوجوانى و جوانى گاه میان جوانان و والدین آنان اختلافاتى پیش مىآید. تجربه این گونه اختلافات را شاید خود شما هم داسته باشید. جملاتى چون «پدر و مادر مرا درک نمىکنند»، «هنوز مرا جدى نمىگیرند» که گاهى اوقات از نوجوانان و جوانان مىشنویم و نیز جملاتى مانند «جوانان خود سر و پرتوقع هستند» و «جوانان حقوق ما را نمىشناسند» که از والدین شنیده مىشود، بیانگر همین واقعیت است. وجه مشترک این اختلافات را نیز مىتوان در مفهوم تفاوت انتظارات بیان کرد. اکنون این پرسش مطرح مىشود که چگونه یک نوجوان که تا مدتى پیش تابع نظریات والدین خود بوده و توسط آنان تربیت شده، امروز با آنان اختلاف پیدا کرده است، مگر نه این است که در جریان زندگى خانوادگى، ارزشهاى خانواده براى کودک درونى مىشود؟ پس دلیل این اختلافات و نارضایتىها چیست؟ تفاوت انتظارات والدین و فرزندان از کجا ناشى مىشود؟ براى پاسخ گویى به این پرسش موارد زیر را بررسى مىکنیم.
۱. تغییر نقش کودکى به نوجوانى: فرزند یک خانواه را در نظر بگیرید که تاکنون در نقش کودک قرار داشته و الگوهاى عمل مربوط به کودکى در مورد وى رعایت مىشده است. اکنون با توجه به رشد جسمى و ذهنى، در آستانه پذیرش نقش جوانى و بزرگ سالى است که الگوهاى عمل خاص خود را دارد.
روان شناسان مجموعه خصوصیات دوره نوجوانى را با یک اصل توجیه مىکنند که پیش از این بدان پرداخته شده و آن استقلال خواهی نوجوان است؛ یعنى نوجوان تلاش مىکند که مستقل شود. او در حال تغییر نقش از کودکى به بزرگ سالى است و همراه با آن مىخواهد از وابستگى به بزرگ ترها و والدین و تبعیت از آنان رها شود و به خود متکى گردد. او بیشتر در اندیشه، احساس، عمل و در مجموع، در درون خود به دنبال مبنایى مىگردد نه در نظریههاى والدین و بزرگترها.
همراه با این خصوصیت، خصیصه دیگرى هم در نوجوان ظاهر مىشود و آن گرایش شدید به عضویت در گروه است. این در واقع راهى است که به واسطه آن، نوجوان استقلال خویش را از خانواه عملى مىسازد. عدم توجه والدین و فرزندان به خصوصیات نقش جدید و رعایت نکردن الگوهاى مربوط به آن،موجب بروز اختلافات میان فرزندان و والدین و نارضایتى آنان مىشود.
۲. گونههاى مختلف اجتماعى شدن: تفاوتى که میان انتظارات والدین و فرزندان وجود دارد، گاه به تفاوت در ارزشهایی برمىگردد که نتیجه اجتماعى شدن متفاوت آنهاست. مانند اختلاف میان فرزندان و والدین درباره سن ازدواج و انتخاب دوستان که بیش تر این اختلافات به جهت تفاوت های نسلی است که همه جوامع با آن رو به رو هستند.
نقش مدرسه در هویت و شخصیت سازی
پس از خانواده، دومین مرحله اجتماعى شدن فرد در مدرسه و نظام آموزشى انجام مىشود؛ بنابراین بخش دیگرى از شخصیت، گرایشها و ارزشهاى فرد در این مرحله و در مدرسه شکل مىگیرد. افزون بر این، مهارت یافتن براى انجام اعمال سیاسى نیز در مدرسه محقق مىشود.
قرار گرفتن آموزگاران در کنار پدر و مادر به عنوان راهنمایان کودک و نوجوان، کسانى که نوجوان آنها را سرمشق زندگى خویش به شمار مىآید و سخنان آنان را معمولا بدون چون و چرا امرى مطلوب تلقى مىکند، این توانایى را به مدرسه و نظام آموزشى مىدهد که فرد را حتى در مقابل خانواده و اجتماع بزرگتر قرار دهد یا این که او را به اجتماع و خانواده علاقهمند سازد.
نقش آموزگاران در هویت بخشی و نیز هویت دینی نوجوانان بسیار مهم تلقی و ارزیابی می شود. از این رو بخشی از واگرایی و گرایی نوجوانان به دین و هویت دینی را می بایست در مدرسه و نقش آموزگاران جست. آموزگاری که بر پایه ارزش های دینی با نوجوان برخورد ملاطفت آمیزی دارد در جذب و جلب آن ها به دین و ارزش های دینی و نیز مسجد بسیار موثر و تاثیر گذار است.
به هر حال، نقش خانواده و مدرسه در شخصیت سازی و نقش بخشی به نوجوانان بسیار مهم و حساس است. با این همه نوجوانان نیازهای متفاوتی دارند که همه را نمی توان در یک جا و از سوی یک نهاد برآورد ساخت. هر یک از این نیازها خود اقتضائاتی دارد که می بایست به روش و از سوی افراد و یا نهادهای خاصی برآورده شود. شناسایی این نیازها و روش برآورد کردن آن نیز می تواند برای تحلیل درست از موضوع مفید و سازنده باشد. این رو در این بخش به شناسایی برخی از نیازهای نوجوانان پرداخته می شود.
شناسایی نیازهاى نوجوانى
هر آدمى نیازهاى متفاوتی بر پایه وجود انسانى خود دارد. دست کم مىتوان دو دسته نیازهاى فیزیکى و روان شناختى را شناسایى کرد. هر چند که این دو دسته نیازها در هر دورهاى به اشکال و قالبهاى متنوع اى بروز و ظهور مىکند و شدت ضعف آن در همه دورهها یکسان نیست. به این معنا که نیازهاى جسمى در دورهاى در شرایطی خاص از عوامل بیرونى و درونى تشدید و در دورهاى دیگر تضعیف مىگردد و از دسته نیازهاى درجه یک و برخودار از اولویت نخست به نیازهاى درجه چندى تنزل و به جاى آن نیازهاى دیگرى اولویت مىیابند که در گذشته و یا دورهاى خاص یا اصلا از اولویت برخوردار نبوده و در پایین درجه از اولویت قرار داشته است.
این که انسان به جهت جنبه قوى روانشناختى اش بر خلاف جانوران دیگر، تعلق شدیدى براى برآوردن نیازهاى روان شناختى دارد، به این معنا نمىتواند باشد که در دوره و نسبت به همه نیازهاى جسمى چنین باشد. نیازهاى جسمى و یا جنسى اى وجود دارد که گاه در هیچ یک از مراحل و دورههاى زندگى از ارزش و اعتبار ویژه خود فرو نمىافتند. از این رو نمىبایست تصور کرد که هویت انسان و معنا بخشى به هویت انسان او مستلزم تأکید بر ارضاى نیازهاى روان شناختى و سرکوب نیازهاى جسمى و جنسى است. بنابراین لازم است که به همه نیازها با توجه به مقتضیات و شرایط درونى و بیرونى توجه شود.
مهمترین نیازهاى نوجوانان و جوانان را مىتوان در موارد ذیل دسته بندى کرد. این نیازها بیشتر بر وضعیت موجود افراد است که نیازهاى عینى و واقعى است و مىبایست با توجه به شرایط و در حوزه شرع و قانون و عرف بر طر ف گردد.
۱. امنیت از مهمترین عناصر و مؤلفههاى زندگى بشر است. اگر براى سعادت به عنوان هدف اصلى بشر دو مؤلفه اساسى در نظر بگیریم، امنیت در کنار آسایش، نخستین مولفه و مهمترین آن دو به شمار مىآید. نوجوان نیز به اقتضاى انسانیت خواستار آرامش در همه جنبههاست.
۲. محبت: غریزه عاطفه اگر در انسان و بزرگسالان طبیعى باشد، در نوجوانان در اوج و سر حد کمالى آن است؛ از این رو مىبایست به این نیاز توجه ویژه شود.
۳. خود شکوفایى: نیاز به خود شکوفایى با آن که نیازى در قلمروى نیازهاى روان شناختى است، اما به لحاظ ماهیت و موقعیت خاص خود بیشتر در قلمروى نیازهاى مطلوب، هنجارى و آرمانى قرار دارد. همه انسانها براى رسیدن به جایگاهى غیر از جایگاه موجود و براى ارضاى نیازى غیر از نیازهاى جسمانى تلاش مىکنند و آرمان خواهى آدمى نیز اساساً ناظر بر تأکید او بر ضرورت ارضاى نیاز خود شکوفایى است. تبیین جایگاه واقعى آدمى و این که انسان، به چه درجاتى مىتواند نایل آید، نیز زمینه ارضا و شکوفایى این نیاز را فراهم مىنماید.
این ها مهم ترین نیازهای نوجوانان است. این نیازها در شرایط خاص تشدید و یا تضعیف می شود. هر یک از این نیازها می بایست به درستی تشخیص داده شود و به همان خوبی نیز با آن رو به رو شد تا موجبات انفعال و سرخوردگی نوجوان را فراهم نیاورد. سرکوب آن ها چاره درد نیست و پاک کردن مساله در حقیقت پاسخ به شمار نمی آید. هر یک از این نیازها از سوی همه و یا بخشی از جامعه پاسخ داده می شود.
هویت دینی
مسائل مربوط به هویت ارتباط تنگاتنگی با دو دانش روان شناسی و جامعه شناسی دارد. به نظر می رسد که دانش میان رشته ای روان شناسی اجتماعی در این حوزه می تواند بهتر وارد و به تحلیل مسائل بپردازد و مسایل آن را تبیین و توصیه های مناسبی را ارایه دهد.
مساله هویت، اصولا مساله نوجوانان و جوانان است؛ زیرا از این دوره است که ذهن و روح انسان درگیر با موضوعاتی می شود که به شناخت خود و نسبت خود با بیرون از دنیا و دیگران مربوط می شود و می خواهد بداند که خود در جهان چه جایگاهی دارد و نسبت وی با جهان چگونه است؟ تا چه اندازه مستقل و یا وابسته است. همین بازتعریف از خود است که وی را با مسائل مهمی درگیر می کند که مجموعه آن را هویت می نامند. برای شناخت عللی که ذهن نوجوان و جوانان را با مساله هویت درگیر می کند ناچاریم نخست به عصر مساله بودن در دوره زندگی انسان یعنی دوره نوجوانی و جوانی توجه و شناخت اجمالی از این مقطع به دست دهیم.
رشد روانى و اجتماعى نوجوان
تغییرات جسمانى دوره نوجوانى سبب مىشود، بدن از حالت دوره کودکى بیرون رفته و به تدریج به بدن بزرگسالان تبدیل شود. رشد شناختى نوجوان او را قادر مىسازد تا به تفکر عینى و تجربى چیره یابد و داراى تفکر فرضیه سازى و استدلال قیاسى شود؛ ولى رشد روانى و اجتماعى به استقلال از والدین، صمیمت با دوستان، تعهدات و مسئولیت پذیرى نسبت به جامعه و فهم جدیدى از خود مربوط است و بدین ترتیب پایگاه اجتماعى را در میان بزرگسالان براى نوجوانان فراهم مىکند. مهمترین ویژگى رشد روانى – اجتماعى در دوره نوجوانى دسترسى به تعریفى از خود و دست یابى به هویت است که پاسخى به پرسش مهم «من کیستم» است.
تعریف خود
در ارتباط با تمام تحولات جسمانى، شناختى و اجتماعى آن چه از اهمیت به سزایى در دوره نوجوانى برخودار است، "خود" مىباشد. نوجوان نیازمند به آن است که شخصیت یکپارچهاش را در رابطه تغییرات مختلفى که در او اتفاق افتاده است و نیز در رابطه با تفاوت هایى که با دوران کودکى پیدا کرده است و هم چنین در ارتباط با دنیاى بزرگسالان بنا سازد تا مجموعه ی هیجانات، تفکرات و رفتار او را با دیگران سازگار سازد.
در فرآیند تلاش براى یافتن خود حقیقى، نوجوان ممکن است «خودهاى» متعددى را تجربه کند؛ به این معنا که در مجموعهها و گروههاى مختلف خودهاى متفاوتى مىتواند براى نوجوان وجود داشته باشد. از این رو، نوجوان به این تشخیص مىرسد که باید در شرایط و موقعیتهاى گوناگون نقشهاى گوناگونى را ایفا کند و از این رو رفتارهاى او ممکن است در موقعیتهاى گوناگون حتى با هم متضاد باشند: مانند محافظه کارى، جسارت، همکارى، مخالفت دوستانه و صمیمى، یا مخالفت غیر دوستانه و نامهربان.
پى آمد این وضعیت ممکن است این باشد که نوجوان همواره این پرسش را از خود داشته باشد که من واقعاً کدام یک از این «خودها» هستم. خودهایی که هر یک در برابر هم قرار می گیرد.
گاهى ممکن است نوجوان از «خود کاذب» استفاده کند؟ یعنى به گونهاى رفتار کند که با احساس یا افکار او هم خوانى نداشته باشد. استفاده از خود کاذب در نوجوان به دلایل مختلفى مىتواند صورت گیرد:
۱) این که «خود واقعى» او مورد پذیرش دیگران نباشد؛
۲) این که خشنودى دیگران را به دست آورد؛
۳) این که خودهاى مختلف را مورد آزمایش قرار دهد تا خود واقعى و مناسبى را براى خود پیدا کند.
در حالى که موارد اول و دوم راه حل نهایى و مناسبى براى تعریف «خود» نیستند، راه حل سوم از دو راه حل دیگر مناسبتر به نظر مىآید و در جست و جوى نوجوان به هویت خویش او را کمک مىکند.
در تلاش براى کسب هویت و تعریف خود، نوجوانان خودشان را از راه رقابتهاى آموزشگاهى، مهارتهاى شغلى، توانایىهاى ورزشى، حالات عاطفى و هیجانى و شاعرانه و رفتارهاى اخلاقى و اجتماعى از دیگری متمایز و جدا مىسازند. آنان هم چنین درباره انتخابهاى شغلى، تحصیلى، مسایل اجتماعى و سیاسى و مذهبى و ارزشهاى اخلاقى فکر مىکنند. تکلیف مشخص نوجوان در این دوره آن است که به تعریف از خود دست یابد که منحصر به فرد و مجزای از دیگران باشد و سازگارى شخصی و اجتماعى را براى او فراهم کند.
تعیین هویت مناسب و تعریف خود در دوره نوجوانى بدان معنا نیست که نوجوان به طور دربست خواستهها و تمایلات بزرگسالان را اجرا کند و یا بر عکس با آنها به مخالفت بپردازد، بلکه مهم آن است که در میان این انتظارات و توقعات به انتخاب آگاهانه و خردمندانه دست بزند و خودى را انتخاب کند که با توانایىها و انتظارات واقعى او سازگارى داشته باشد.
تلاش نوجوان براى تعریف خود و کسب هویت ضرورى است و خونسردى و بىتفاوتى در این امر او را با مشکلاتى در زندگى اجتماعى آینده رو به رو مىسازد. نوجوانانى که در پایان این دوره به تعریف خود و هویت واقعى خود دسترسى پیدا کردهاند، افرادى هدفمند و با هویت مثبت در زندگى خواهند بود. آنها داراى اضطرابی متوسط، احساس عشق به والدین و حمایت از آنها، عزت نفس، هویت اخلاقى قوى، پیش داورى و تعصب کم، استدلال اخلاقی ما فوق قرار دادى بوده، هم چنین خود کنترل کنارهگیرى یا جدایى از والدین حقارت نفس، پیش داورى و تعصب زیاد هستند.
استدلال اخلاقی آنان پیش قرار دادى یا قرار دادى است؛ وابسته به دیگران هستند؛ و مسایل را ساده مىانگارند. در تحصیلات ناموفق هستند و در نهایت داراى ارتباط گوشه گیرانه یا کلیشهاى با دیگران مىباشند.
نقش والدین در تعریف خود
در رابطه با تعریف خود و شکلگیرى هویت در نوجوانان، والدین و گروه هم سالان بیش از عوامل اجتماعى دیگر نقش ایفا مىکنند، برخلاف تصور رایج، مطالعات نشان مىدهد که میان والدین و نوجوانان، توافق زیادى در مسایل سیاسى، مذهبى، تربیتى و عقاید شغلى وجود دارد؛ مثلا بسیارى از نوجوانان به همان نامزدى رأى مىدهند که پدر و مادرشان رأى مىدهند یا همان اعتقادات مذهبى را دنبال مىکنند که والدین خود دارند.
در زمینههاى منفى نیز مطالعات، همبستگى زیادى میان رفتار ناسازگارانه نوجوان و والدین آنان را نشان مىدهد. البته منظور آن نیست که تفاهم و همبستگى کامل میان نوجوانان و والدین آنان وجود دارد. به هر صورت نوجوانان و والدین آنان به دو نسل متفاوت تعلق دارند، ولى آن چه که باعث تعارض میان این دو نسل مىشود آن است که والدین تفاوتهاى میان خود و فرزندانشان را کوچک مىشمارند و نوجوانان تفاوتها را بیش از اندازه بزرگ مىکنند؛ این دو نوع رویکرد ممکن است تعارض و بى اعتمادى را میان والدین و نوجوانان تشدید نماید و افزایش دهد. والدینى که در عین اقتدار و برقرارى محدودیتها براى نوجوانان با آنان ارتباط برقرار مىکنند و به خواستهها و تفاوتهاى آنان با خودشان توجه مىکنند، از والدینی که به طور کامل فرزندان خود را آزاد مىگذراند و یا به طور کامل با سلطهطلبى و خشونت با آنان رفتار مىکنند، در ایجاد عزت نفس و تعریف خود و نیز شکلگیرى هویت در نوجوان موفق ترند. بنابراین پذیرش تفاوت های نسلی از سویی و مهار و کنترل محسوس و بیش تر نامحسوس می تواند، در تعادل و ایجاد سلامت شخصیت نوجوانان نقش سازنده و مفیدتری ایفا نماید.
در این تعریف خود، والدین می توانند با برقرار ارتباط منطقی و پذیرش حساسیت سنی و شخصیتی نوجوانان، در ایجاد هویت دینی که بخشی از خود و هویت نوجوان را تشکیل می دهد، در تعدیل شخصیت او نقش مهمی را بازی کنند. همراهی با نوجوان و در عین حال ایجاد گرایش در تمایلات مذهبی از مهم ترین چیزهایی است که نقش والدین مهم ارزیابی می شود.
نقش گروه هم سالان در تعریف خود
گروه هم سالان نیز در تعریف خود و شکلگیرى هویت نوجوانان نقش مهمی ایفا می کند. در دوره ی کودکی، دوستی ها به طور دسته جمعی و گروهی می باشد، در حالی که در دوره ی نوجوانى دوستىها محدود به دو یا سه نفر مىشود و ارتباط نیز بسیار صمیمىتر و نزدیکتر از دوره ی پیش و فراتر از مسایل تحصیلى است؛ یعنى دوستی در محدوده تحصیل و به مدرسه محدود نمىشود.
گروه هم سالان و دوستان به عنوان منبع اطلاعاتی مهم در تعریف خود و شکلگیرى هویت به شمار مىروند؛ زیرا نوجوانان در جست و جوى تعریف خود و شکلگیرى هویت خود مىباشند، بنابراین گروه هم سالان و دوستان مىتواند به عنوان آینهاى براى ظرفیتها و توانایىها و علایق نوجوان به شمار رود.
انتخاب دوست از تصمیمگیرىهاى مهم دوره نوجوانى به شمار مىرود و بسیارى از نگرانهاى والدین نیز از جانب دوستان نوجوانشان مىباشد. گروههاى هم سالان فشارهاى گروهى خاصى را در جهت مثبت (رقابت تحصیلى، ورزشى) یا منفی (کارهاى غیر اخلاقى و خطر پذیرى) بر نوجوانان تحمیل مىکنند. البته این فشارهاى گروهى تا سالهاى ۱۴ و ۱۵ سالگى افزایش پیدا مىکند، ولى سپس از فشار آن کاسته مىشود. نوجوانى که هم چنان اصرار بر آن دارد که رفتار خود را تحت فشارهاى گروهى انجام دهد و خواستهها و نیازهاى خود را مطابق با خواستهها و نیازهاى گروه هم سالان خود قرار دهد به تعریف خود و هویت مناسبى دست نمىیابد و در مراحل بعدى زندگى فردی موفق و هدف مند نخواهد بود. از این رو می بایست بزرگ سالان به گروه های نوجوان توجه جدی داشته باشند و به طریق نامحسوسی وی را از فشارهای گروه در امان قرار دهند و برای افزایش عزت و اعتماد به نفس در تصمیم گیری ها فرصت های مناسب همراه با مهار و کنترل محسوس و نامحسوس از خود نشان دهند.
در بعد گرایش های دینی یا واگرایی از آن نیز گروه همسالان همانند والدین می تواند نقش مثبت و منفی ای بازی کند که در جای خود بدان پرداخته می شود.
اختلال شخصیتى
برخى از نوجوانان دچار اختلال شخصیتى هستند. کسى که با هنجارها و ارزشىهاى اجتماعى درگیر است و از آن کناره مىگیرد و یا به مبارزه با آن بر مىخیزد، به نوعى دچار اختلال شخصیتى است. هنجارهاى اجتماعى مانند ارزشهاى مذهبى و اخلاقى، در نظر جامعه از چنان اهمیتى بر خوردار است که نوجوانى که با آن مخالفت مى ورزد متهم به عدم تعادل شخصیتى مىشود. افراد مبتلا به اختلال شخصیت معمولا انگیزه ای براى تغییر رفتار خود نشان نمىدهند.
افرادى که از اختلال شخصیتى رنج می برند، در جامعه از شخصیت اجتماعی و سازگار با جامعه برخوردار نبوده و اشخاصی هنجار ستیز هستند. آنان فاقد حس مسئولیت و درک اخلاقى بوده و توجهى به حقوق دیگران ندارد و به سخنى فاقد وجدان مىباشد.
در بیشتر مواقع فرد جامعه ستیز در دستههاى بزهکارى وارد شده تا بهتر بتواند به اعمال ضد اجتماعى خود جامه عمل بپوشاند. نظر به این که این افراد فاقد اضطراب نسبت به اعمال خود هستند، از این رو هیچ گونه احساس گناهى نکرده و احساس پشیمانى از اعمال خود ندارند. چنین افرادی اغلب مردمانى جالب و جذاب و با هوش هستند که مىتوانند به راحتى دیگران را بازى دهند. این افراد نیاز به روان درمانى دارند. هدف از روان درمانى، ارتباط کمک دهى میان درمانگر و نوجوان نیازمند به درمان است. درمان مىتواند در قالبهاى بینشى، رفتارى و پزشک زیستى انجام پذیرد. روحانى مساجد نیز مىتواند در نقش درمانگر بینشى و حتى رفتارى عمل کند. درمان بینشى در واقع یک نوع صحبت درمانى (نه گفتار درمانی) است. در این روش مراجع کننده(در این جا نوجوان) از راه روابط و تعاملاتى که با درمانگر در طول درمان پیدا مىکند، بینش لازم را نسبت به توانایىها و استعدادهاى خود و هم چنین به درک درست در مورد محدودیت هایش رسیده و از این راه میزان سازگارى او افزایش پیدا می کند. درمان بینشى را مىتوان براى یک فرد و یا یک گروه به کار برد. اگر چه تعداد درمانهاى بینشى زیاد است ولى در یک نوع آن که درمان «مراجع – محورى» نام دارد، هدف فراهم کردن یک جو حمایتى عاطفى و هیجانى براى مراجع است که در این جو آرام مراجع بتواند به نیازهاى واقعى روانى خود بینش و شناخت درستی پیدا کرده و از طریق آن به سازگارى نسبى نایل آید.
نوع دیگر از درمان مبتنى بر بینش «شناخت درمانى» است. شناخت درمانى یک نوع از درمان بینشى است که در آن تأکید به باز سازى فرآیند شناختى براى دامنه گستردهاى از اختلالات روانى دارد؛ ولى بیشترین کاربرد آن براى درمان افسردگى است. استفاده از این روشها از سوى روحانیون براى ارتباط بینشى و تغییر در رفتارهای افراد و گروههاى نوجوان نیازمند درمان، بسیار آسانتر از دیگر افراد و متخصصان است؛ زیرا ارتباط معنوی و بدون چشم داشت از سوی روحانیون و عالمان اسلامی موجب می شود که شخص در بهره گیری از درمان احساس توقعی از سوی درمانگر نداشته باشد. ایجاد وابستگی به قدرت فرامادی به نام خدا به شخص این امکان را می دهد که در مشکلات خویش به شخصی قدرت مند تکیه کند و احساس کمبود و ناتوانی نداشته باشد.
درمان رفتارى که مبتنى بر اصول یادگیرى از راههاى تقویت رفتارهاى مناسب انجام مىپذیرد، کوشش مستقیم در حل مسایل و مشکلات این دسته از نوجوانان است.
بهترین روش که روحانیون مىتوانند از آن بهره گیرند، حساسیت زدایى تدریجى است که از راه این روش پاسخهاى اضطرابى نوجوانان را کاهش داده و یا از میان مىبرند. در این روش فرض بر این است که بیشتر اضطرابها و رفتارهاى ناهنجار نوجوان از راه یادگیرى و یا از راه تقویت در گذشته به دست آمدهاند. بنابراین براى کاهش و یا از میان بردن این ناهنجارىهاى آموخته شده بایستى نوجوان را در موقعیتهاى قرار داد تا از اضطراب و ناهنجارىها دور گردد و به تدریج هنجارهاى مناسب جایگزین گردد. در حقیقت روحانى در نقش ارایه کننده مشاورهاى عمل مىکند و به نوجوان این فرصت را می بخشد تا خود را در موقعیت بهتر و برتری قرار دهد و گذشته را به دست فراموشی بسپارد. گذشته ای که پر از اشتباهات و شکست های پیاپی و سرخوردگی است. روحانی با حساسیت زدایی و ایجاد دانشی نوین نسبت به خود و هستی به نوجوان این امکان و فرصت را می دهد که به نوعی دیگر به خود بنگرد و فعالیت های خویش را ارزیابی نماید.
تکوین نگرش در نوجوانان
نگرش، حالتى روانى و ذهنى است که آثار، پیامد و برآیند آن در گرایش و حالت عملى انسان ظاهر مىشود.
براى نگرش مىتوان مؤلفه هاى سه گانه ای چون عنصر شناختى شامل اعتقادات و باورهاى شخصى که همان عنصر بینشى است؛ عنصر احساسى و عاطفى و نیز عنصر تمایل به عمل و آمادگى پاسخگویى به شیوه خاص را مطرح ساخت.
از ویژگىهاى نگرش نیز مىتوان به ارزشی بودن و ثبات و دوام آن اشاره کرد. عنصر بینشى و ویژگى ارزشی بودن موجب مىشود تا فرآیند تغییر نگرش را بسیار پیچیده کند. هنگامى فرد داراى بینش و شناختى خاص نسبت به جهان بیرونی و هستى است و یا براى نگرش خود ارزشى برابر با واقعیت مىبیند و در حقیقت بر این باور است که نگرش او مساوى با واقعیت و بیانگر آن است، براى نگرش خود ارزش و اهمیت خاصی قایل مىشود که این اهمیت گزاری و ارزش دهی تغییر آن را دشوار مىسازد. همین ویژگى هم چنین موجب مىشود تا نگرش از عنصر پایدارى و تداوم برخودار گردد.
به هر حال نگرش، مجموعهاى از شناختها، باورها، عقاید، واقعیات و دانستههایى است که حاوى ارزشیابىهاى مثبت و منفى همراه با عنصر احساس و عاطفه است. نگرش هم چنین باعث ایجاد رفتارهاى معینى در انسان مىشود.
تنها با تغییر در بینش شخصى مىتوان تغییراتى را در نگرش اشخاص پدید آورد؛ زیرا عنصر عاطفى و ارزشی نمىگذارد تا از راه دیگر در نگرش اشخاص تغییرات دلخواهى را پدید آورد.
براى شناخت و تبیین این مسأله نگاهى کوتاه و گذرا به مسأله چگونگى تکوین و تشکیل نگرش در اشخاص مىاندازیم؛ زیرا در روان شناسی هدف آن است تا در نگرش ها به ویژه نگرش های منفی نوجوانان و جوانانی تغییر ایجاد کنند. به سخن دیگر از آن جایی که تغییر دادن نگرش ها نیازمند مطالعه چگونگی شکل گیری آن هاست و این تغییر نگرش نسبت به دنیای نوجوانان امری ضروری و در باره برخی از ایشان که از تعادل شخصیتی برخوردار نیستند، از بایستگی فزون تری برخوردار است، در این بخش به بررسی آن می پردازیم.
عنصر شناختی نگرش ها بر پایه گفته های صاحب نظران و اندیشمندان به همان طریقى کسب مىشود که ما واقعیات، دانشها یا باورها را مىآموزیم. در این اکتساب، فرآیندهاى بنیادى چون تداعى، تقویت و تقلید نقش اساسى را بازى مىکنند. کودک و نوجوان در معرض برخى اطلاعات درباره جهان پیرامون خود قرار مىگیرد و با تشخیص و کسب نگرش ویژهاى نسبت به آن و شاید هم با انجام عملى در ارتباط با آن، اطلاعات موجود مورد تقویت و تایید قرار مىگیرد و به این ترتیب آنها را مىآموزد. افزون بر این، تقلید و همانند سازى نیز در این نوع یادگیرى داراى اهمیتاند. کودک باورها و رفتارهاى خود را از والدین از راه تقلید و همانند سازی یاد مىگیرد.
به هرحال نگرش، امری اکتسابی و قابل آموزش و پرورش و نیز تغییر و دگرگونی است. در این جا به مهم ترین عوامل تکوین نگرش ها پرداخته می شود.
عوامل تکوینى نگرشها را مىتوان به چهار عامل اصلى نسبت داد:
۱. نیازهاى شخصى: فرد در جریان فعالیتهاى خود براى رفع نیازها با موانع و مشکلاتى رو به رو مىشود که نگرش ویژهاى را براى او پدید مىآورد. شخص به عواملى که او را در جهت رساندن به نیازهایش کمک و یارى کردهاند، نگرش مثبت و موافق مىیابد و آن را درست و مطابق واقعیت ارزیابی می کند. بنابراین اگر امام جماعت مسجد در برآورد نیازهای روحی و معنوی شخص وی را کمک کند و یا از بروز افسردگی شدید و مشکلات روانی دیگر باز دارد، شخص نسبت به دین به طور کلی احساس خوشایند خواهد داشت و آن را عنصر مهم و اساسی در زندگی بشر برآورد می سازد. هم چنین اگر بر خورد نادرستی از سوی امام جماعت خاص نسبت به مشکلات خویش ببیند آن را تعمیم و گسترش داده و به دین و ارزش های آن واکنش منفی پیدا می کند.
۲. کسب اطلاعات: اطلاعاتى که از کسى یا چیزى کسب مىکنند از عوامل اصلى ایجاد نگرشى است؛ مانند اطلاعاتی که از طریق امام جماعت مسجد و یا رادیو و تلویزیون و یا روزنامهها و اشخاص کسب می شود؛
۳. تعلق گروهى: نگرش شخصى، نماینده اعتقادات و سنتهاى گروه هایى است که با آنان همکارى و همراهى مىکند. والدین می توانند در این حوزه نقش مفید و سازنده ای ایجاد کنند. انتخاب نوع مدرسه و محیط اجتماعی که نوجوان در آن پرورش می یابد، زمینه ای مناسب برای انتخاب گروه مناسب را نیز فراهم می آورد. کودک و نوجوان به طور طبیعی گروه دوستان را از محیط خود انتخاب می کند. این محیط شامل مدرسه و اقوام و آشنایانی است که والدین با آنان ارتباط دارند. در جهان امروز شبکه جهانی اینترنت نیز ابزاری برای ایجاد گروه و انتخاب دوستانی است که در دنیای مجازی با آنان سر و کار داشته و از آنان و همراه آنان واکنش نشان داده و نگرش خود را سامان می دهد. بنابراین اگر محیط اجتماعی کودک و نوجوان از گروه های سالم و مثبت باشند، افرادی که نگرش وی را می سازند نیز همین گروه خواهند بود. این گونه است که گروه های مذهبی و مسجدی می توانند خود را یافته و گروه های خاص خود را شکل کند.
۴. شخصیت فرد: نگرش آینه تمام نماى شخصیت انسان است. در قرآن آمده است: «کُلٌّ یَعمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» هر کسى بر اساس شخصیت خود عمل مىکند. پیش از این گفته شد که عمل و رفتار زاییده گرایش است که آن نیز زاییده نگرش و بینش مىباشد. در میان هر گروه، اشخاص، تفاوت هایی با دیگر افراد گروه دارند و این گونه نیست که از هر نظر افراد و اعضای یک گروه همانند هم، فکر و یا عمل کنند. این تفاوت برخاسته وانگیخته شخصیت هر فردی است. بنابراین در هر گروه علایق هر شخصی می تواند با اعضای دیگر گروه متفاوت باشد. از این روست که هر شخصی با توجه به علایق خود می تواند در گروه های چندی عضو شود. بنابراین در تحلیل ها درباره گروه ها و کارکردها آن می بایست به این نکته توجه داشت که انسان هر چه با گروه همراه و همگام باشد باز علایق شخصی متفاوتی از گروه ممکن بروز دهد و بر اساس شاکله و شخصیت وجودی خود عمل کند.
شخص با توجه به نیازهای خود می کوشد تا از طرق مختلف از جمله گروه های هم سالان آن را برآورده سازد. در شرایط مختلف نیازها و علایق مختلفی پیدا می کند و می کوشد در هر شرایط با توجه به مقتضیات و علایق و راهکارهای برآورد نیازها با افراد و گروه های خاص ارتباط برقرار کند. از این جاست که مساله شیوه های ارضای نیازهای نوجوانان خود را مطرح می سازد. برای بررسی این مساله به مطالبی در این بخش توجه داده می شود.
تغییر در شیوه ارضاى نیازها
نیازهای نوجوانان همانند بزرگسالان از تنوع و تعدد بسیاری برخوردار است. نوجوانان می کوشند تا به راه ها و شیوه های مختلفی این نیازها را برآورد سازند. نیازهای نوجوانان همانند بزرگ سالان در حوزه های شناختی و نگرشی و عاطفی و مانند آن دسته بندی می شود. با این تفاوت که در نوجوانان هر یک به صورت افراط بروز و ظهور می کند. این مساله به اختصاص به مسایل معنوی و یا مادی ندارد.
نوجوان همانند بزرگ سالان در جست و جوی ارضای نیازهای خویش و یا دست کم بخشی از آن به مساجد و اولیای آن رو می آورد. امام جماعت می تواند به بخشی از این نیازها پاسخ دهد. برای ارضای این نیازهای انسانی شیوه های مختلفی ممکن است وجود داشته و یا پدید آید. به عنوان نمونه عواطف انسانی را می توان از راه های مختلف پاسخ داد و ارضا کرد و یا اوقات فراغت را به اشکال مختلف و متنوع ای می توان پر کرد. این پرسش مطرح است که کدام یک از این راه مفیدتر و یا آسان یاب تر است؟ به طور طبیعی شخص به سوی راه ها و روش های کشیده می شود که آسان تر باشد.
دگرگونى در شیوه ارضاى نیازهاى انسانى یکى از علل و عوامل کاهش یا افزایش تمایل و ارتباط با یک نهاد اجتماعى چون مسجد مىباشد. به این معنا که مساجد بخشى از نیازهاى معنوى و شناختى مردم را تأمین مىکنند. حال اگر بخشى از این نیازها مانند شناختى و آموزشى از راههای دیگری تأمین شود، علتى براى کاهش بهره ورى آن نهاد مىشود. منشأ تغییر و ترجیح مىتواند یکى از دو امر زیر باشد:
الف: پیدایى سازمانها یا نهادهاى جایگزین: در دورهاى نهاد مسجد افزونتر بر نقش ذاتى و کارکرد عبادى، نقشهاى دیگرى را ایفا مىکرد. در هر دوره ی زمانى به جهت شرایط و مقتضیات از مساجد کار کردها و انتظارات متفاوتى خواسته و از طریق آن بر آورده مىشد. در دورهاى به عنوان مرکز حکومت یا نهاد داورى و قضاوت و در دورهاى به عنوان نهاد آموزشى و در دوره به عنوان پایگاه بسیج نظامى و انتظامى عمل مىکرد. با توجه به کارکردها و افزایش و یا کاهش نقشهاى مساجد، گرایى با واگرایى تشدید یا تضعیف مىشد. از این رو در بررسى ها و تحلیلها مىبایست با توجه به کار کرد اصلى مساجد یعنى ابعاد آموزشى دینى و انجام مناسک به حضور و یا کاهش آن قضاوت و داورى کرد.
به سخنى دیگر با توجه به این که کنشهاى انسان را غالباً انگیزههاى متعدد و متفاوتى حمایت مىکند، از جهت اهمیت و قدرت برانگیزندگى با هم متفاوت و در سطوح مختلف هستند. در هر صورت، ضعیف شدن یک یا چند انگیزه، تمایل به انجام آن کنش را کاهش مىدهد. کنش حضور در مسجد نیز از همین قاعده عمومی پیروى مىکند؛ یعنى با ایجاد سازمانهاى جایگزین و انتقال همه یا بخشی از کارکردهاى فرهنگى، سیاسى و رفاهى مساجد به نهادهای جایگزین، تمایل افراد براى حضور در مسجد کاهش مىیابد. اما این کاهش به معناى کاهش تقاضاى مسجد نیست؛ زیرا کار کرد اصلى مسجد، برآورده کردن این دسته از نیازها نبوده و نیست تا با افزایش و یا کاهش، حکم و داورى به جذابیت و گرایش یا واگرایى مردم و یا بخشی از جامعه از مساجد شود.
بنابراین اگر کسانی که پیش از این برای گرفتن وام یا کارهای مشاوره و قضایی و حکمیت به مساجد می آمدند ولی اکنون به شورای حل اختلاف و یا نهادهای انتظامی و بانک های دولتی و یا قرض الحسنه مراجعه می کنند و به مسجد نمی آیند، نمی توان حکم کرد که گرایش به مسجد کاسته شده است و مسجد در جلب و جذب اشخاص ناتوان شده است؛ زیرا در این صورت به مسجد به عنوان ابزاری برای برخی از امور دیگر که ماموریت و کارویژه آن نیست نگریسته می شده است و نگاه ابزارى هر چند که در جلب و گرایش بخشی از اشخاص جامعه موثر بوده است ولی این حضور به هدف نگاهی غیر اصیل و ابزار به مسجد بوده است که نمی تواند معیاری برای داوری و سنجش باشد.
خلاصه آن که در تغییر در شیوه ی ارضاى نیازهاى ناشى از پیدایى سازمانهاى جایگزین چون آموزش و پرورش یا نهادهاى نظامى و انتظامى و دادگسترى و کاهش توان کار کردى مساجد و در نتیجه افزایش تمایل مردم به تأمین نیازهاى جمعى به شیوهاى غیر از حضور در مساجد و کاهش حضور به معنای ناتوان مسجد نیست و حکم به واگرایی نمی توان کرد؛ زیرا تغییرات در شیوه ارضای خواسته به اشکال مختلف خودنمایى مىکند که یکی از آن ها این شکل است. به عنوان نمونه اگر اداره پست در زمانی به امر بانکی مشغول شود و مردم نیازهای خویش را از طریق آن انجام دهند و سپس امور بانکی از پست جدا شود و شمار مراجعان به آن کاهش یابد این به معنای عدم کارکرد درست اداره پست است و یا بازگشت به کارویژه خود که به این شکل خود نمایی می کند؟ بی گمان کسی در مقام داوری بر اداره پست و کارکرد آن خرده نمی گیرد که ناتوان از ارضای همه نیازهای مراجعان از جمله امور بانکی است.
آن بخش از کاهش حضور مردم در مساجد که به پیدایى سازمانهاى جایگزین مربوط مىشود، بازتاب فرآیندى عادى است که همراه با پیچیده و کامل شدن جوامع اتفاق مىافتد. این مسأله در آسیبشناسى علل کاهش به عنوان علتی از علل مورد تحلیل و ارزیابى قرار نمىگیرد؛ زیرا بیرون از کارکرد اصلى و به عنوان کارکرد اقتضایى و تحت تاثیر شرایط زمان و مکانى خاص اتفاق افتاده است؛ مانند پناهگاه شدن مساجد در زمان جنگ و قحطى و بحرانها و یا پایگاه شدن در هنگام بروز بلاى طبیعى و جنگ.
بنابراین کاهش حضوری این گونه، موجبات هیچ گونه نگرانى را فراهم نمىآورد و در تحلیلها نقشى را ایفا نمىکند. اما بخشى از کاهش حضور مردم در مساجد که به کاهش توان کار کردى مساجد ارتباط مىیابد، دلالت بر خلأها و کاستىهایى دارد که باید به دنبال رفع و بر طرف کردن آنها بود. بدیهى است براى دست یابى به این هدف، مساجد باید بر فعالیتهای فرهنگى و دیگر جاذبههاى خود بیافزاید. بهترین و مؤثرترین عامل در افزایش توان کار کردى مساجد یارى خواستن از امامان جماعت شایسته، کار آمد، اهل خلوص، فعال، خوش رفتار، فروتن و داراى سعه صدر و توانمند در برقرارى ارتباط صمیمى با قشرهاى مختلف به ویژه گروه هدف است. نکته مهم در تقویت توان کار کردى مساجد به تمرکز بر ایفاى آن دسته از کارکردهاى اختصاصى ویژه مساجد است که از عهده سازمانها و نهادهاى رقیب بر نمىآید. مساجد با برخوردارى از معنویت خاص و کارکردهاى ویژه و انحصارى و غیر قابل رقابت و به ویژه در زمینههاى تربیتى مىتوانند در جلب و جذب و افزایش حضور مردم در مساجد مؤثر باشند.
به نظر مىرسد که مساجد بیش از پیش به نقش آفرینى و تحول سازى در سطوح جامعه در دورههاى گذشته پرداخته است. از این رو هر اندازه فعالیتها و کارکردهاى متنوعتر بیشترى ارایه دهد، مسلماً از زمینه جذابیت و اقبال بیشترى برخوردار خواهد بود. البته این نه به آن معناست که کارکردهاى ذاتى آن فراموش یا نادیده گرفته شود. هر چند اقبال به جهات کارکردهاى اقتضایی و جنبى در حقیقت به معناى اقبال به مسجد تلقى نمىشود، ولى از آن جایى که بسترى براى ارتباط گروهها و اقشار مختلف سنى و علمى به مساجد مىشود، مىتواند مهم و ارزش مند تلقى شود.
ب: کاهش توان کار کردى مساجد در جامعه بى ارتباط با نقش و مسئولیت مسئولان، کارگزاران و امامان مساجد نیست. یکى از شرایط بسیار ضرورى جهت ایفاى مطلوب کارکردهاى معنوى، فرهنگى، سیاسى در مساجد، آگاهى از مقتضیات زمان و شرایط است. کشف نیازها و مقتضیات هر زمان، تأثیر مستقیم و ارتباط تنگاتنگى با کاهش و افزایش حضور دارد. در حقیقت شناخت نیازها و علایق مخاطبان از اصلىترین علل در گرایش یا واگرایى است.
ج: مقطعى بودن بعضى از نیازها، در حقیقت تأکیدى بر دورهاى بودن بعضى از نیازها و کارکردهاى مساجد است. بنابراین بخشی از پدیده کاهش حضور در واقع امری بدیهى و عادى است و از آن گریزى نیست.
هویت بخشی دینی
گفته شد که هدف از طرح مسأله، هویت بخشیدن به نسل جوان ایرانى اسلامى است. هویت دینى رابطه میان آدمى و دین را تبین مىکند و پیامدهاى آن، احساس تعهد و مسئولیت در قبال ارزشها و باورهاى دینى است. برخى از صاحب نظران، مسئولیت پذیرى را عنصر اصلى هویت دینى بر شمردهاند. از این رو میان مسئولیت پذیرى و هویت دینى رابطه دو سویهاى ثابت مىشود؛ به این معنا که هر چه هویت دینى در شخصى افزایش یابد، مسئولیت پذیرى نیز به همان اندازه تقویت مىگردد؛ و در مقابل کاهش و یا بحران در هویت دینى، کاهش محسوسى در مسئولیت پذیرى افراد به جا مىگذارد.
بنابراین مىتوان این گونه تصویر کرد که میان مسئولیت پذیرى و هویت دینى اشخاص رابطه معنا دارى وجود دارد. کاهش مسئولیت پذیرى در شخص بیانگر بحران هویت دینى و یا تردید در بنیادهاى آن مىباشد.
با توجه به آن چه گفته شده، مىتوان نتیجه گرفت که بحران در هویت دینى شخص یا گروههاى سنى خاص، اختلال و یا آشفتگى در میان آنان، مسئولیت پذیرى و نیز ضمانت اجرایى گزارهها و آموزههاى دستورى دین از سوى جوانان را کاهش مىدهد. اختلال در هویت دینى سبب مىشود، شخص واکنش مثبتى در برابر گزارهها و آموزههاى دینى از خودشان ندهد. مسئولیت گریزى و بى تفاوتى از آثار بحران یا فقدان هویت است که نسبت به دین به شکل دین گریزى، بى توجهى به آموزههاى دستورى آن،هم چنین واگرایى از شعایر، مناسک و نمادهاى دینى بروز مىکند. جوانى که گرفتار بحران و هویت (چه دینى و چه غیر دینى) است، نسبت به مسئولیتهاى اجتماعى خود واکنش مثبتى بروز نمىدهد و تمایل به واگریى اجتماعى، تخریب سنتها و عادات ملى و عرف اجتماعى و نادیده گرفتن اصول و ارزشهاى اجتماعى در وى شدت مىیابد و از نظر روانى گرفتار افسردگى، زود رنجى، درون گرایى و اضطراب است.
بحران هویت دینى نیز به اشکال مختلف اجتماعى و روانی در شخص تظاهر مىکند که کاهش تعهد و مسئولیت در برابر آموزههاى دستورى دین و نیز نمادهاى دینى از جمله این آثار است. اختلال و آشفتگى در هویت دین سبب ضعف دیندارى و کاهش تعهد و مسئولیت پذیرى در قبال گزارههاى دینى مىشود.
بستر بحران هویت را مىبایست در امور و مسایل درون و برون شخصیتى افراد جست. هر گاه فرد نتواند میان خود و ارزشهاى پذیرفته شده دینى رابطه درست، منطقى و عاطفى ایجاد کند، گرفتار بحران و اختلال در هویت دینى مىگردد. پیامد طبیعى این اختلال و بحران، وازدگى از ارزشهاى دینى و مسئولیت گریزى دینى است. عوامل متعددى موجب مىشود تا شخص نتواند میان ارزشهاى پذیرفته شده دینى و خود، رابطه درستى برقرار کند.
بحران نوجوانى و جوانى به عنوان عامل درونى از سویی و فقدان ارتباط منطقى و سالم میان خواستهها، انتظارات و ارزشهاى دینى به عنوان عامل برونى مىتواند نقش موثر را ایفا کند. از این رو، در این بخش به مباحثى چون اقتضائات طبیعى نوجوانی و جوانی به عنوان گروههاى سنى هدف در طرح، خواستهها و انتظارات دین از او و در مقابل خواسته ها و انتظار بشر ( در این جا نوجوانان و جوانان)از دین پرداخته مىشود.
پاسخ گویی به اقتضائات سنی و دوره ای
برای دوره نوجوانی و جوانی اقتضائاتی است که روان شناسان و جامعه شناسان و پیش از ایشان اولیای و پیشوایان دین بدان ها پرداخته اند و در آموزه های قرآنی روایات زیادی به مسایل جوانی اشاره شده است که می توان از تهور و شجاعت و نوگرایی و مانند آن اشاره کرد. هر کسی در فضایی رشد می یابد و در دوره و زمانی خاص شخصیتش شکل می گیرد و در این تشخص یابی با مشکلات و فضایی خاصی درگیر می شود که به آن اقتضائات سنی و دوره ای گفته ای می شود. به این معنا که برخی ارتباط تنگاتنگی با سن و سال شخص و برخی مرتبط به اوضاع و زمانه ای است که در آن به سر می برد و رشد می کند. بنابراین گاه سخن از فرزند زمانه بودن و گاه از اختلاف نسلی سخن به میان می آید. بحران های جوانی یکی از اقتضائات سنی است که در این جا بدان پرداخته می شود.
توجه دهی به بحرانهاى جوانى؛ بحران هویت
هویت جوان تحت تأثیر عوامل و مؤلفههاى فراوان شناخته و ناشناخته درونى و بیرونى شکل مىگیرد. عواملى چون وراثت، خانواده، جامعه، ملیت، زیست بوم، طبقه اجتماعى، فرهنگ عصری ملى و جهانى، میزان تحصیلات، نوع تخصص، دیانت، گرایشهاى سیاسى و بسیارى از مؤلفههاى ناشناخته دیگر، منشأ و عامل تغییرات و ظهور مقتضیاتى است که در شکلگیرى هویت جوان تأثیر گذارند. از این رو، مىبایست این عوامل در ساماندهى مناسبات با این گروه سنى و یا ایجاد و ارتباط سالم و منطقى مورد توجه قرار گیرد و از نظر کمى و کیفى به دقت در آنها تأمل شود.
روان شناسان براى تحول شخصیت نوجوان و جوان از نظر شکلگیرى هویت سه مرحله را مورد توجه قرار مىدهند. هر یک از این مراحل، اقتضائاتى دارد که در ایجاد ارتباط و تخاطب و تعامل با این گروه سنى مىبایست مدنظر قرار گیرد؛ به نظر روان شناسان تحول شخصیت، از نظر شکلگیرى در این سه مرحله زیر پدید مىآید:
۱. در مرحله نخست، شخص نسبت به وضعیت کنونى خود دچار تردید مىگردد و واکنش انکارى نسبت به عواملى که شخصیت کنونى او را شکل و هویت بخشیدهاند، از خود بروز مىدهد. از این رو، این مرحله را مرحله «بحران هویت» بر شمردهاند؛ زیرا شخص به گونهاى از هویت موجود گریزان و نسبت به عوامل شکل دهنده با تردید برخورد مىکند. تردید در همه چیز و شک گرایی نسبت به اموری که نسبت به آنها یقین و قطع داشته، از نشانههاى بحران این دوره سنى است.
این مرحله با تظاهرات روانى جزئى در سن نوجوانى آغاز مىشود. نوجوان هنوز کاملا باورها و تلقیات ذهنى خود را به جهت سازش یافتگى دوره کودگى، نگسسته، ولى گسست پارهاى از آنها را آغاز کرده است. همین آغاز گسست، نخستین تکانشهاى روانى را موجب مىشود. زود رنجى، پرخاشگر، ناآرامى، افسردگى، درون گرایى و نوسانات خلقى و روحى از جمله تظاهرات این دوره است.
۲. در وهله دوم، همگرایى و کنشهاى ارتباطى در او تقویت می شود. جوان مىکوشد تا با بیرون از خود، ارتباط و تعادل سازندهاى را برقرار کند. این همگرایى و اجتماعى گرایى به اشکال مختلف در وی تظاهر مىکند. همگرایى، تظاهرات متعدد، پایههاى سازمان یافته و نیز ذهنیتهاى تازهاى را در او پدید مىآورد. نوجوان در برابر محیط خود، وضع مشخص و معین به خود مىگیرد و براى روش زندگى خود، شیوه رفتارى معین و ثابتى را اتخاذ مىکند.
این مرحله، از یک سو، مرحله در خود فرو رفتن و به درون خزیدن است؛ زیرا نوجوان به بازکاوى ساختهاى ذهنى و تحلیل پدیدهها و رخدادهاى زندگى خود در تعامل با دیگرى و جهان بیرونى مىپردازد و مىکوشد تا نخست جایگاه خود را در اجتماع و جهان بشناسد و شیوه تعامل با بیرون را در تصویر ذهنى ترسیم و باز سازى کند و آن گاه بر پایه شناخت خود، قدرت و توان و نیز ظرفیتها کنش ها و واکنش هاى بیرونى، تعامل خود را با دیگرى و بیرونی، سازمان دهى نماید.
۴. مرحله سوم، آغاز تعامل حقیقى و عملى با جامعه و بیرون است. در این مرحله نوجوان به نقطه اى از باور مىرسد که مىتواند به عنوان یک بازیگر وارد صحنه اجتماع شود. به تدریج نوعى گشایش در تمرکز و درون گرایى پیشین وى پدید مىآید و از خود به بیرون مىخزد.
نوجوان در این مرحله شخصى فعال و مثبت است. این تحول به مفهوم از خود بیرون آمدن و پایان بحران است. در این دوره شخصیت و سازمان روانى او ثبات یافته، یکپارچه شده و استقرارى به نسبت کامل مىیابد و تحت تاثیر شرایط و کنش های بیرونی و درونی به سادگی فرو نمی ریزد.
اریک اریکسون درباره مراحل سه گانه رشد نوجوان و بازیابى شخصیتى وى مىنویسد: دوره نوجوانى، دورهاى است که شخص با بحرانى روانى اجتماعى رو به رو مىشود. بحرانى که از سه محور وى را احاطه مىکند. به نظر وى بحرانهاى بیولوژیکى، روانی و فرهنگى، عمدهترین بحرانهاى دوره نوجوانى است. از نظر بیولوژیکى، بدن نوجوان دگرگونىهاى محسوس و قابل ملاحظهاى پیدا مىکند و با تحریکات جنسى همراه مىشود. در وهله نخست، نوجوان باید خود را با این تحولات و تغییرات جدید جسمى و جنسى سازگار نماید.
به لحاظ روانى نیز نوجوان، داراى نیازهاى متنوعى است. نیازهایى که گاه براى او شناخته شده و گاهى ناشناخته است. یکى از مهمترین نیازهاى روانى این دوره، تعریف «خود» است؛ زیرا نوجوان مىبایست بتواند زندگى گذشته و هویت دورههاى قبلى خویش را با وضعیت کنونى و جدیدش پیوند دهد. گسست میان حال و گذشته، بحران هویتى وى را دامن مىزند؛ بنابراین به باز تعریف خود اقدام مىکند تا گذشته و حالش را به هم پیوند زند.
بحران فرهنگى ارتباط تنگاتنگى با هویت اجتماعى او دارد. به این معنا که پیامد بحران فرهنگى در رفتار اجتماعى بروز مىیابد و تظاهرات آن را به اشکال متفاوت و متنوع اى خود را نشان مىدهند. وى در این دوره در برخورد با انتظارات فرهنگى جامعه مىبایست خود را هماهنگ و سازوار نماید. از این رو، دچار نوعى نگرانی و تعارض شخصیتی و فشارهای روحی و روانی مضاعف مىشود. انتظارات فرهنگى و اجتماعى جامعه و جهان بیرونى و ظرفیت تعامل با این انتظارات وى را دچار مشکل دو چندان مىکند. به این جهت لازم است ظرفیت و توانمندى خود را با توجه به انتظارات فرهنگى و اجتماعى جامعه، شناسى و سازگار نماید. این برای بسیاری از نوجوانان به سادگی و آسانی ای که گفته می شود، نیست . بنابراین نیازمند توجه بیش تری از سوی بزرگسالان و والدین و متولیان فرهنگی از جمله ائمه جماعات مساجد دارد.
شخصیت بخشی به نوجوان
چنان که بارها گفته شد، نوجوانى دورهاى است که شخصیت و هویت فرد شکل مىگیرد و تغییرات محسوس و مهمى رخ مىدهد؛ از این رو، اتخاذ رفتارى مثبت و سالم و نیز نهادینه شدن این گونه رفتارهاى سازنده و مثبت در شخص مىتواند آینده فرد و هم چنین جامعه را به جهت حفظ هنجارها و ارزشها بیمه نماید. جامعه پذیرى و فرهنگ پذیرى در این دوره عامل مهمى براى حفظ جامعه و فرهنگ و سنتهاى آن است.
ویژگىهاى انحصارى دوره نوجوانى این امکان را به نخبگان و رهبران جامعه مىدهد تا جامعهاى سالم و به دور از کژ روىها و ناهنجارىها پدید آورند. ویژگىهاى مهمى که براى دوره نوجوانى بر شمردهاند، مىتواند به جاى امرى ضد ارزشى و منفى، ظرفیت مناسبى براى رشد و تعالى فرد و جامعه فراهم آورد و تهدیدها را به فرصتها تبدیل کند. در این جا به شمارى از ظرفیتها و ویژگىهاى این دوره اشاره گذار مىشود تا باشد که این به ظاهر تهدیدها با شناخت درست به فرصتها تبدیل گردد و ارزش ها و سنت های سازنده و مثبت جامعه را تضمین کند.
۱. تحول گرایى: جوهره وجودى نوجوان و جوان، تحول خواهى و تحول گرایى است. ایجاد و تحول مثبت، رشد و حرکت به پیش از ویژگىهاى ذاتى آنان مىباشد. حضور آنان در برنامه ریزى و برنامه سازى به جهت انگیزشى مىتواند در شخصیت سازى مثبت آنان مؤثر باشد. قرآن در آیاتی چند به این ویژگی نوجوانان و جوانان اشاره کرده است که نمونه های عینی آن جوانی به نام حضرت ابراهیم(ع) و جوانان کهف هستند که خواستار تحول در بازخوانی سنت ها و اندیشه های شدند که بر جامعه حاکم بود و خداوند را در این بینش و نگرش به دست فراموشی سپرده بود. آنان با تحول گرایی خاص خویش خواستار بازخوانی بینش دینی شده و در این راه نیز به تلاش و مبارزه اقدام نمودند.
۲. انرژى و نشاط: نوجوانى و جوانى دوره نشاط و انرژى است. از نظر جسمى و روانى در مقطعى قرار دارند که قواى جسمى و جنسى آنان در حال رشد و بالندگى مضاعف است. این ظرفیت به آنان فرصت حضور جدى در همه صحنههاى اجتماعى را مىبخشد. بهرهگیرى درست از نشاظ جوانى نیازمد برنامه ریزى و هدایت آن به سوى فعالیتهاى سازنده و مفید است.
۳. شادابى: افزایش سرشار نشاط نوجوانى و جوانى به آنان شادابى و طراوت خاصى مىبخشد؛ نیروهاى آزاد شده بسیار جوانى، موجب مىشود تا از سرزندگى و شادابی ویژهاى برخوردار باشند. همین مسأله عاملى براى واکنشهاى سرد آنان نسبت مسایل کهنه، تکرارى و ضد شادابى است. بنابراین شادى طلبى و نوگویرایى را مىبایست از ویژگىها و پیامدهاى طبیعى نشاط سرشار و طراوت بسیار زیاد این دوره دانست.
۴. لطافت روحى: روح و روان نوجوان و جوان نسبت به سنین دیگر، لطیفتر، پاکتر و حساستر است. کنشها و واکنشهاى آنان بر پایه این اصل شکل مىگیرد و متأثر از حرکتهاى عاطفى بیش تر از عقلی عمل مىکند.
۵. شجاعت و تهور از خصیصههاى دوره نوجوانى و به ویژه جوانى است. فقدان علاقه به دنیا و مسایل دنیوى و مادى، روح آزادگى را در ایشان تقویت مىکند. در برخوردها و کنشها، تهور و شجاعت شگفتی از خود بروز مىدهند و از محافظه کارى به دور مىباشند.
۶. همگرایى و فعالیت جمعى از دیگر ویژگىهاى شخصیت دوره جوانى است. نشاط و قدرت روز افزون از یک سو و انگیزه و تمایل درونى به خود اظهارى و رقابت با همسالان، آنان را به درون جمع و گروه هدایت مىکند. تشکیل گروههاى همسالان با انگیزه های متفاوت اجتماعى و فرهنگى، بر آیند این ویژگى دوره سنی نوجوانی و جوانی است.
۷. خود بیگانگى: جوان با آن که در میان اعضاى خانواده، همسالان، خویشان و جامعه انسانى زندگى مىکند و با آنان ارتباط دارد، از نوعى گسست عاطفى و ناهمزیستى روانى رنج مىبرد که از آن، به احساس بیگانگى از خود یا احساس نا خود بودن، تعبیر مىشود.
۸. بى هویتى: نتیجه طبیعى از خود بیگانگى، احساس بى هویتى است. این مسأله زمانى تشدید مىشود که از کودکى بریده و ارتباط درست و منطقى با جامعه بزرگسالان و حتى همسالان برقرار نکرده باشد. وى خود را شخصى مىیابد که هویت خود را از دست داده است. هویتى که در کودکى داشته و اکنون از آن بریده است. فقدان امنیت روانى شاید نتیجه دیگر خود بیگانگى و بى هویتی در نوجوانان باشد. از آن جایى که وضعیت خود را نسبت به بیرون مشخص نکرده و در سر درگمى به سر مىبرد، نوعى احساس نا امنى به سراغ او مىآید و گسستى میان خود و دیگران و حتى اشیاى پیرامونى مىبیند.
پیچیدگى شخصیتى نوجوانان و جوانان
به هر حال دوره نوجوانى، از نظر علمى داراى نقاط ابهام فراوانى است و بسیارى از ابعاد و جوانب این دوره شناخته نشده است. نوجوانى دوران مهم و تأثیر گذارى از زندگى آدمى است که آثار و برآیند آن در آینده فردى خود را نشان مىدهد. شناخت ویژگىها و پیچیدگىهاى شخصیت این گروه سنى، گام نخست چگونگى تعامل با این گروه عظیم اجتماعى و مؤثر و آینده ساز است.
روان شناسان دوره نوجوانى را به دو مرحله پیش از بلوغ و پس از آن تقسیم کردهاند. سالهاى پیش از بلوغ را مرحله نگرانىها و بحرانهاى جسمى و روانى مىدانند که همراه با تغییرات و دگرگونىهاى چند گانه و ژرفى است که میان کودکى و نوجوانى تمایز محسوس و قابل توجهى به جاى مىگذارد. سالیان پس از بلوغ جنسى و جسمى، مرحله وجد و شور و شباب است.
بنابراین، دوره نوجوانى از مهمترین دورهاى رشد آدمى به شمار مىآید، به طورى که از یک نظر مىتوان چنین گفت که این دوره واجد چهار تحول و انقلاب بزرگ است که دورههاى بعدى زندگى بشر را هویت مىبخشد. این چهار تحول اساسی عبارتند از: ا- انقلاب هورمونى و یا تحول زیست شناختى؛ ۲ – انقلاب و تحول عقلانى و یا دوره پدید آیى تفکر انتزاعى؛ ۳ – تحول عاطفى یا ظهور عواطف و هیجانات متنوع؛ ۴ – تحول ارزشى، اخلاقى و دست یابى به استقلال اخلاقى.[۵]
بر اساس نظر روانشناسان، همزمان با دگرگونىهاى دوران بلوغ و پیدایش تمایلات غریزى، احساس روحى خاص و متفاوتى در جوانان پدید مىآید که این احساس ویژه، تمایل او را جهت حرکت به سوى مسایل دینى و سیر و سلوک، شدت مىبخشد. این ارتباط و دگرگونى به گونهاى است که این دوره را دوره «ماوراى الطبیعى» نامیدهاند. بنابراین در صورتى که خانواده، دوستان، مدرسه، محیط اجتماعى و دیگر عوامل مرتبط با جوان نتوانند این احساس نیاز را به مسیرى که شایسته اوست و موجبات تکامل معنوى و بلوغ فکرى وى را در پى خواهد داشت، هدایت نمایند، آن گاه به مرور زمان و در طى سالهاى بعد همین شخص تبدیل به شخصیتى بى هویت و فاقد اصول و خاستگاه فکرى، معنوى و اجتماعى خواهد شد و در مقابل غریزههایى هم چون تهاجم، تخریب، شرآفرینى، آزار رسانى، مال دوستى و شهرتطلبى مىتوانند، وى را از راه اخلاق و انسانیت منحرف و کژ سازند.
بنابراین شناخت حساسیت های این دوره به ویژه در حوزه امور معنوی از مهم ترین مسایلی است که دست اندرکاران تربیت نوجوان می بایست به آن توجه داشته باشند. در این میان ائمه جماعات مساجد و مسئولان فرهنگی مساجد می توانند نقش مهم و مفیدی را در کنار والدین و مربیان آموزشی ایفا کنند. نقش مسجد را نباید تنها به برآورد نیازهای آموزشی و عبادی بسنده کرد. مسجد در این دوره برای نوجوان به عنوان منبع ارضای عواطف و احساسات معنوی و روحانی در کنار منبع رشد شناختی عمل می کند. اگر این کار را مسجد به درستی انجام ندهد، تبعات نخست آن دامن گیر دین و مسجد و سپس جامعه دینی می شود. بزهکاری و نابهنجاری رفتار نخستین برآیند و نتیجه نادیده گرفتن شرایط و مقتضیاتی است که نوجوان در آن قرار گرفته است.
پاسخ گویی به اقتضائات نوجوانی
چنان که بارها بر این نکته تاکید شده، دوران نوجوانى مرحله پر کشمکش و گاه دشوارى در زندگى شخص است. در این دوره تغییرات زیادى در نوجوان ایجاد مىشود. از آن جایى که نوجوانى، مقطعى خاص میان کودکى و جوانى است، نوجوان دوران حساسى را مىگذراند؛ زیرا خود را با رشد سریع جسمانى، پیدایش صفات ثانوى جنسى و اداى مسئولیت اجتماعی و تکلیفهاى دینى به صورتى جدىتر مواجه مىبیند. از طرفى والدین و اولیاى مدرسه از آنان توقع رفتارهاى پخته و سنجیده دارند و هم این که باید خود را براى ورود به دانشگاه، بازار کار و ازدواج مهیا سازند؛ البته دامها و زمینه بسیارى از انحرافات و ناهنجارىهاى رفتارى، عقیدتى و دینى افراد نیز از همین دوره آغاز و با افزایش سن فرد، اصلاح و تصحیح آن ها دشوارتر و سخت تر مىشود. مهم ترین مشکلاتی که نوجوان با آن رو به رو می شود، عبارتند از:
۱. دوران بحران: نوجوانى دورانى پر از دگرگونى و تغییرات است. از این رو مرحلهاى مهم از زندگى شخص به شمار مىآید. در این مرحله هر چه در کودکى رخ داده در وضعیت کنونى او اثر مىگذارد و اتفاقات و تربیت دوره نوجوانى نیز با شدت و حدّت بیشترى در وضعیت زندگى آیندهاش تأثیرات پایدارى به جا خواهد گذاشت؛ از همین رو بسیارى از بزرگسالان به فرصتهاى از دست رفته دوره نوجوانى خویش براى رسیدن به پلههاى موفقیت افسوس مىخورند.
در زمانى که نوجوان به سرعت با تغییرات جسمانى مواجه مىشود، اجتماع از او مىخواهد که مستقل و مسئولیتپذیر باشد و روابطش را با همسالان بر پایه اصول مسالمت آمیز تنظیم کند.
در این دوره از نوجوانان خواسته مىشود که دروس خود را به خوبى مطالعه و با نمراتی خوب قبول و وارد دانشگاه و مدارس عالى شوند. در کنار فعالیتهاى علمى و اجتماعى در حوزه فرهنگى و دینى نیز به تکالیف دینی خود عمل و وظایف شرعى را به خوبى انجام دهد. تلاش براى شدن و آمادگى براى ورود به بازار کار و برخى از انتظارات که تحقق آن براى نوجوانان و جوانان با توجه به وضعیت جسمانى و روانى و گذر از سویى و واقعیتها و فشارهاى جامعه، کار آسانى براى آنان نیست، موجب می شود که واکنش های سرد و تا اندازه متناقضی از خود بروز دهند.
میزان سازگارى و توانایى کنار آمدن نوجوانان با بحرانها و مشکلات این دوران متفاوت است و بستگى به عوامل بسیارى دارد. چنان که نوجوان به طور همزمان درگیر چندین مشکل یا موضوع باشد، امکان بروز بحران و ناسازگاری در او افزایش مىیابد؛ مثلا زمانى که نوجوان دچار تغییرات جسمانى (بلوغ) شده و مجبور به انتخاب رشتهاى در دبیرستان است، امکان بروز بحران در او بیشتر مىشود.
خانواده و محیط اجتماعى نیز نقشی مهم در شکلگیرى شخصیت نوجوان ایفا مىکند و در ایجاد سازگاری و گذر از بحران وی را یاری می رساند. خانوادهاى که میان اعضاى آن ارتباطى مناسب و مثبت است؛ یا مدرسهاى که برخوردار از مربیان آموزشى دلسوز و با تجربهاى مىباشد و یا جامعهاى که در آن برنامه ریزى به نحوى مناسب انجام و اجرا مىشود و نوجوانان و جوانان در آن احساس امنیت مىکند، امکان بروز بحران را در نوجوان و جوانان کاهش مىدهد.
هم چنین درگیرى کارى والدین، اختلاف آنان، مشکلات مالى، مدارس شلوغ و بسیارى موارد دیگر سبب ایجاد سر در گمى در نوجوانان شده و بحران نوجوانی و ناسازگاری را تشدید کرده و افزایش مىدهد.
پاره ای از مسایل موجب مىشود تا ایجاد هویت مثبت در نوجوانان با تأخیر همراه شود؛ زمانى که شخص به سن نوجوانى مىرسد تا اندازه بسیارى، شخصیت و ذهن او شکل گرفته است. اگر نیازهاى نخستین کودک، گرایش و میل شدید به عشق و محبت، احترام، امنیت، مهرورزى، به دیگران و بازى و سرگرمى به هنگام و در ست ارضا شود، دوره نوجوانى مىتواند با همه تغییراتش با سادگى و نشاط سپرى خواهد شد.
مسجد در این دوره می تواند در ایجاد زمینه های مناسب برای گذار نوجوان از دوره بحران نوجوانی نقش سازنده و مثبتی را ایفا کند. توصیه به والدین و مشارکت با آنان در جهت ایجاد وابستگی به قدرتی برتر که منشا و سرچشمه همه کمالات و خوبی هاست و نیز تاکید بر تکیه و اعتماد به خدای یگانه می تواند پذیرش شرایط و تحمیلات بیرونی را برای نوجوان آسان کند. باور به این که جهان با همه مشکلاتش زیباست، نوجوان را از پذیرش برخی از دشواری های موجود یاری می رساند و حتی محیط شلوغ مدرسه و مشکلات مالی را باور پذیر می سازد. به گونه ای که نوجوان به آسانی می تواند با آن ها کنار آمده و تعامل مثبت و سازنده ای را در محیط بیرون آغاز کند. از نظر روحی و روانی نیز با تاکید بر حضور دایم و تاثیرگذار خدا در همه چیز از کلی و جزیی، می تواند طمانینه و آرامش خاصی به نوجوان بخشد.
۲. استقلالطلبى: نیاز نوجوان به استقلال و اثبات وجود، همراه با این احساس که او را نمىفهمند، یکى از خصوصیات مهم دوران نوجوانى است. نوجوان مىکوشد تا از دوران کودکى و وابستگى شدید به والدین و ویژگىهاى این دوره رهایى یابد و در جنبههایی خاص از کودکان، به استقلال برسد. هر گاه والدین از این حس استقلالطلبى نگران شوند و بخواهند او را زیاده از حدّ تحت نظارت گیرند، درگیرى ایجاد مىشود. والدین و مربیان باید این نکته را مدنظر قرار دهند که نوجوان حق انتخاب دارد و برخى از رفتارهاى او که در نظر آنان ناپسند مىآید، بر پایه اقتضاى سن نوجوانی است. افزون بر این اختلاف سنى میان نوجوان و والدین یا مربیان وى، این ناسازگار را افزایش مىدهد. از این رو، پیش از آن که درک متقابلی میان والدین و نوجوان برقرار گردد، مىبایست والدین با درک درست نوجوانى که خود آن را از سرگذراندهاند، به استقلالطلبى نوجوان پاسخى در خور و شایسته دهند.
استقلال طلبی نوجوانان به مسایل پیرامونی نیز سرایت می کند. باید و نبایدهایی که از سوی دین و عالمان دینی انجام می شود برای نوجوان در حکم ادامه روند تعامل با کودک ارزیابی می شود و نسبت به دین و دستورها و باید و نبایدهای آن همان واکنشی را نشان می دهد که نسبت به برخوردهای والدین انجام می دهد. از این رو امام جماعت می بایست در برخورد با نوجوانان به عامل استقلال طلبی آنان توجه داشته و در تعامل از شیوه باید و نباید و دستورهای مستقیم پیرهیز کند. یکی از عوامل روگردانی از مسجد و دین و امام جماعت حس استقلال طلبی نوجوانان است که به نظر ایشان مسجد و دین آن را سلب می کند.
۳. نوگرایى: گرایش نوجوانان به استقلالطلبى و دورى از وابستگى و برخى از ویژگىهاى دوران کودکى موجب مىشود تا نوجوان نسبت به وضعیت کنونى و ویژگىهاى دوران کودکى با نگاهى انتقادى برخورد کند و به انتقاد از روشها و شیوههاى رفتارى والدین نسبت به خود، روى آورد. به نظر نوجوانان، رفتار والدین که بر پایه ی دوره ی کودکى و وابستگى شدید کودک به والدین شکل گرفته و هنوز ادامه دارد، رفتارى نادرست است و نوجوان در شرایط نوجوانی نمىتواند آن را فهم و هضم کرده و به عنوان رفتاری مناسب بپذیرد. هر چند که در دوره ی کودکى این رفتار بهترین و کاملترین شیوه در آن شرایط به شمار مىآمده است، ولی ادامه همان رفتار نه تنها سازنده نیست بلکه بسیار آزار دهنده و گاه خطرناک است.
در برخى موارد نوجوان معایب والدین و بزرگترها را چند برابر جلوه مىدهد و نقاط منفى در نظر او بیشتر جلوه مىکند. گاهى نوجوانى که خانواده او از دیدگاه مالى در وضع نامناسبى هستند، مىکوشد این موضوع را از دوستان خود مخفى سازد و از آشکار شدن این موضوع نزد دوستانش خجالت مىکشد.
هم چنین بیشتر نوجوانان تمایل دارند والدین و خانواده خود را از دریچه چشم دیگران و به ویژه دوستان ببینند و درباره آنان قضاوت کنند.
بسیارى از نوجوانان محبت و رسیدگىهاى والدین را مداخله و فضولى بر مىشمارند، به ویژه که ضد استقلال خواهى آنان است. موضوعى که ارتباط تنگاتنگى با استقلال طلبى نوجوانان دارد، جست و جو و نیاز به نوشدن است. این امر نمایانگر نیاز نوجوان به شکستن ریخت و قالبهاى موجود، فاصله گرفتن از کودکى و نیاز به فاصلهگیرى از محیط است.
به سخن دیگر، نوجوان مایل به شکستن الگوهاى سنتى موجود در خانواده یا اجتماع است. بر اثر این عامل نیاز به نوگرایى در همه امور در نوجوانان پدید مىآید. نوگرایى را مىتوان در شیوه پوشش، آرایش، کاربرد اصطلاحات و واژگان مخصوص و طرز رفتار و حرکتهاى خاص یافت. گروههاى همسالان نیز این وضع را تشدید مىکند و نوجوان به پیروى از دوستانش تمایل مىیابد رفتارى مشابه انجام دهد و حس مىکند که از این طریق به استقلال و هویت شخصى دست یافته است.
نگرش اقتصادى نوجوانان در جنبههاى فردى و مسایل خانوادگى، اجتماعى، سیاسى و مانند آن ارتباط نزدیکى با تواناىهاى آنان در به یاد آورى عملیات صورى دارد.
به نظر مىرسد که توجه شدید نوجوانان به معایب بزرگسالان و نظم اجتماعى و خلق و ایجاد نظامهاى جانشین، بیشتر در حوزه حرف باقى مىماند تا عمل. این پدیده ممکن است نشان دهنده رشد شناختى ناقص و ادغام نشده با جنبههاى رفتارى نوجوان باشد. آگاهى نوجوان از تفاوت میان وضعیت موجود و مطلوب به سرکشی او کمک می کند. نوجوان همیشه وضعیت موجود را با وضعیت مطلوب ( یعنی وضعیت ممکنى که مطلوب است، ولى با وضعیت موجود فعلى هم خوانى ندارد) مقایسه مىکند و تمایز میان آن دو را کشف مىکند. در بیشتر موارد تصور مىکند آن چه موجود است، چیزى کم دارد و نظام موجود پاسخ گو نیازهاى او نیست؛ از این رو، در قالب سرکشى نسبت به وضعیت موجود، ناراضى و ناخشنودى خود را ابزار مىدارد.
توانایىهاى شناختی نوجوانان هم از لحاظ کیفى و هم از لحاظ کمى در سالهاى نوجوانى رشد بیشترى پیدا مىکند و در فرآیند عقلى نوجوانان که براى تشریح و استدلال درباره مسایل به کار مىرود، تغییرات مهمى به وجود مىآید. به منظور شناخت بیشتر ویژگىهاى شناختى دوران نوجوانى یکى از منابع تحقیقات پرفسور «پیاژه» است که مىبایست از آن به درستى بهره جست.
نوگرایی موجب می شود تا درباره بسیاری از مسایل پیرامونی قضاوت و داوری های نادرستی انجام دهد. یکی از این داوری ها نسبت به مسایل دینی و سنت های مذهبی و آیینی است. از آن جا که همواره در پی و جست و جوی امر نوینی است، بر باورها و به ویژه آیین های دینی و مذهبی خرده می گیرد. این گونه است که نوگرایی خود عاملی برای واکنش سرد نوجوانان نسبت به آیین های مذهبی مانند نماز و مانند آن می شود. نوجوان بر این باور است که این گونه اعمال و رفتار امری سنتی است و می بایست تغییر یابد. به نظر وی هر گونه تغییر و نوآوری در هر زمینه ای مفید و سازنده است.
با توجه به مساله رشد شناختی نوجوانان می توان با این مساله به خوبی تعامل سازنده و مفیدی پیش گرفت و به آنان این مساله را تفهیم کرد که هر گونه نوگرایی خوب و یا هر سنتی لزوما بد نیست؛ بلکه در داوری می بایست به سود و زیان هر امر کهنه و سنتی و یا نوینی توجه داشت. از این جا نقش شناخت و رشد عقلانی خود نمایی می کند که مساله دیگر این دوره است.
۴. رشد عقلانى: تفکر کودکان متکى بر واقعیت ملموس زمان حال و وضعیت کنونى است. با افزایش رشد، تفکر حسى و مبتنى بر حواس، جاى خود را به تفکر انتزاعى مىدهد. تفکرات انتزاعى ظرفیت بهترى را براى شخص فراهم مىآورد. با این توانایى جدید، نوجوان مىتواند درباره گذشته و آینده موضوعات و مسایل پیش رو به صورت درست و دقیقترى بیندیشد. بدین ترتیب، افکار نوجوانان دیگر به محسوسات و ملموسات مبتنى و متکى نیست و در دایره واقعیات ملموس محدود نمىشود. از این رو، مىتواند به طور منطقى و منظم به بررسى موضوعات و مسایل انتزاعى بپردازد. موضوعاتى که نوجوانان درباره آنها فکر مىکنند و عقاید خود را بر اساس آنها شکل مىدهند، طیف گستردهاى از مسایل اخلاقى، سیاسى و علمى را شامل مىشود. به احتمال قوى نوجوان درباره این موضوعات دیدگاه هایى دارد که از لحاظ علمى و منطقى سست مىنماید، اما همین دیدگاهها در سالهاى آینده او را به رشد شناختى بیشترى رهنمون خواهد کرد.
بنابراین می بایست والدین و اولیای فرهنگی به ویژه فرهنگ دینی با توجه به فرآیند رشد عقلانی عمل کنند و امکان آموزش مستقیم امور دینی را که بیش تر در حوزه امور انتزاعی است به نوجوانی منتقل کنند که در این فضا قرار گرفته است. با آزمون های پیاپی می توان ارزیابی درستی از وضعیت نوجوان به دست آورد و زمینه را برای آموزش های دینی فراهم آورد. تفکر انتزاعی که در این دوره رشد می کند این امکان را برای امام جماعت فراهم می آورد تا مباحثی خاص در باره توحید و هدفمندی و فلسفه آفرینش و دین و انتظارات دو سویه مطرح سازد و نوجوان با مساله انتزاعی دین ارتباط درست و منطقی برقرار کند.
رشد شناختی این امکان را برای درک متقابل نوجوان و امام جماعت فراهم می آورد و مسایل به دشواری پیش از این مرحله نیست؛ زیرا امکان برخورد منطقی تر و سالم تر از سوی نوجوان نسبت به امور شناختی دین فراهم تر است؛ هر چند که ممکن است که در حوزه باید و نباید های دینی هنوز با واکنش سرد رو به رو باشد؛ و یا در حوزه سنت های آیینی رفتار و واکنش مثبتی دریافت نشود؛ ولی در حوزه شناختی این امر به آسانی انجام می پذیرد و واکنش ها تا اندازه ای معقول و مقبول می نماید.
۵. خود میان بینى (خود محورى): در نوجوانى نوعى خود میان بینى و خود محورى پدید مىآید که مرحلهاى گذار در رشد شناختى نوجوان را شکل مىبخشد. یکى از آثار و پیامدهاى این پدیده رفتارهاى جلف با هدف جلب توجه و خودنمایى است که بیشتر در برابر جنس مخالف بروز و ظهور مىکند. بسیارى از نوجوانان که وضع ظاهرى، رفتار و کلام جلف و نسنجیدهاى دارند، مىکوشند به این شیوه خود را مطرح سازند و توانایى خود را با هویتى منفى نشان دهند.
مورد توجه بودن، احساسی است که در این دوره در نوجوانان ظاهر مىشود. به این معنا که نوجوان احساس مىکند ظاهر و چگونگى رفتارشان مورد توجه دیگران است. بنابراین همان گونه که نوجوان توجه به رفتار و کنشها و واکنشهاى دیگران دارد، احساس مىکند که مورد توجه دیگران است. پیامد طبیعى چنین احساسی، دست پاچگى، خجالتى شدن و شتابزدگى و واکنشهاى تند و عجیب آنان است. ریشه برخى از رفتارهایى از این دست را باید در چنین احساس و تفکرى جست.
از پیامدهاى دیگر خود محورى و خود میان بینى نوجوانان، احساس قدرت براى انجام کارهاى گوناگون و خطرناک است که بیشتر براى جلب نظر دیگران صورت مىگیرد. نوجوان احساس مىکند، مىتواند بسیارى از کارها را بدون توجه به ظرفیت، توانایى و فراهم شدن مقدمات انجام دهد. نوجوانى که نمرات پایینى در درس ریاضى گرفته، هدفش انتخاب رشته معمارى یا مهندسى راه است، با این روش براى خود طرحها و برنامههاى بلند پروازانه تنظیم کند و دچار بحران متعدد دیگر مىگردد. در نوشتهها و نامههاى محرمانه، دفترچه خاطرات، یادداشتهاى روزانه و گفتهها و آرزوهایش، بسیار مىتوان آثار این طرحها و برنامههاى بلند پروازانه را دید. به طور معمولى، نوعى جوشش و انرژى در اندیشه و فکر نوجوان وجود دارد که مىخواهد اصلاحات اساسى را به انجام برساند و همه چیز را تغییر دهد. در این صورت ناتوانى در دست یابى به این اهداف و آرزوهاى بلند پروازانه ممکن است باعث احساس قضاوتى نومیدانه نسبت به خود جامعه و محیط گردد و نوعى سرخوردگى در وى تقویت گردد و تا آخر عمر با وى بماند.
این خودمیان بینی و خودنمایی جلوه های مختلفی می یابد. برای ارضای این احساس گاه نوجوان به سوی رفتاری کشیده می شود که بیرون از هنجارهای شرعی و عرفی اجتماعی است و حتی گاه به سوی رفتار بزهکار سوق داده می شود. این ها همه برای جلب کسانی است که محبت ایشان را می جویند. تغییر در اندیشه و باورها و هماهنگی با هدف موجب می شود که گاه از باورهای دینی و اجتماعی خویش دست بشوید. از این رو می بایست با توجه به شیوه های درست آموزشی و تربیتی و نحوه تعامل با دوره نوجوانی، رفتار های نوجوان را مهار و هدایت کرد.
امام جماعت مسجد می تواند این احساس رضایت را به گونه ای هدایت کند تا در طریق درست قرار گیرد. علایق نوجوانی متفاوت و متعدد است و می توان حس خودنمایی را از راه مشروع و درستی ارضا کرد. برگزاری مسابقات و معرفی افراد برتر و تشویق و ترغیب در جمع و یا در مراسمی رسمی مسجد می تواند این حس خودنمایی را بر طرف سازد.
بنابراین هر یک از عوامل پیش گفته که می تواند عاملی برای بحران و یا بزهکاری باشد، در صورت مدیریت درست می تواند به عاملی برای رشد و بالندگی نوجوان تبدیل شود.
منابع
۱. توسلى، غلام عباس؛ نظریه هاى جامعه شناسى، چ اول، تهران، سمت، ۱۳۶۹؛
۲. جمالى، فریبا؛ «بررسى رابطه بین نگرش مذهبى و احساس معنابخشى در دانشجویان دانشگاه»، پایان نامه کارشناسى ارشد دانشگاه الزهرا، ۱۳۸۱؛
۳. جیمز، ویلیام؛ دین و روان، ترجمه مهدى قائمى، انتشارات آموزش و پرورش انقلاب اسلامى، ۱۳۷۲؛
۴. خدایارى فر، محمد؛ «تهیه پرسشنامه نگرش سنج مذهبى در بین دانشجویان دانشگاه»، ۱۳۷۸؛
۵. رازفر، زهرا؛ «بررسى نقش باورهاى دینى در خویشتندارى نوجوانان تهران»، دانشگاه الزهرا، ۱۳۷۹؛
۶. سهرابیان، طاهره؛ «بررسى تأثیر نگرش مذهبى بر سازگارى فردى و اجتماعى دانش آموزان استان لرستان»، دانشگاه الزهراء، ۱۳۷۹؛
۷. صباغ پور، على اصغر؛ «بررسى نگرش مذهبى جوانان ذکور تهران (۲۲ـ۱۷ ساله) و عوامل مؤثر بر شکل گیرى آن»، دانشگاه تربیت مدرس، ۱۳۷۹؛
۸. فصلنامه اندیشه و رفتار، شماره ۸، زمستان ۸۰.
۹. قربانى، نیما؛ «روان شناسى دین، یک رویکرد عملى چند تبارى»، فصلنامه قبسات، سال سوم، ش ۲، تابستان و پاییز ۱۳۷۷.
۱۰. کریمى، عبدالعظیم؛ رویکرد نمادین به تربیت دینى با تأکید بر روش هاى اکتسابى، انتشارات قربانى، ۱۳۷۴؛
۱۱. کریمى، یوسف؛ روان شناسى اجتماعى، چ چهارم، دانشگاه پیام نور، ۱۳۷۲؛
۱۲. محمودى، مهرى؛ «رابطه قشربندى اجتماعى و رفتارهاى مذهبى»، دانشگاه تربیت مدرس، ۱۳۷۸؛
۱۳. ناظمیان، رضا؛ انسان و دین، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، ۱۳۶۹
۱۴. افروز، غلام علی؛ روش های پرورش احساس مذهبی نماز در کودکان و نوجوانان(چاپ سوم)، تهران، انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۱
۱۵.امینی، ابراهیم؛اسلام و تعلیم و تربیت، تهران، انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۲
۱۶. خدایاری فرد، محمد؛ مسایل نوجوانان و جوانان، تهران، انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۳
۱۷.رضایی، علی؛ جایگاه مساجد در فرهنگ دینی، قم، موسسه فرهنگی ثقلین، ۱۳۸۲.
۱۸.شرفی، محمدرضا؛ دنیای نوجوان، تهران، انتشارات تربیت، ۱۳۷۰.
۱۹. فلسفی، محمد تقی؛ جوان از نظر عقل و احساسات، چاپ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۹.
۲۰. قرائتی، محسن، رازهای نماز برای جوانان، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸.
۲۱. قوامی، صمصام الدین؛ مدیریت از منظر کتاب و سنت، قم دبیرخانه مجلس خبرگان، ۱۳۸۳.
۲۲. کردستانی، عباسد، عوامل موثر بر پایین بودن میزان ارتباط جوانان با مساجد در استان کرمان، فصل نامه پژوهشگران فرهنگ، سال دوم، شماره ۸، پاییز ۱۳۸۳.
۲۳. مطهری، مرتضی؛ گفتارهای معنوی، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۶.
۲۴. مرتضی پور، موسی؛ مجله تربیت، شماره ۳، سال دوازدهم.
۲۵. مکارم شیرازی، ناصر؛ کاوشی در راه های عملی ایجاد جاذبه برای مساجد، قم فصل نامه مبلغان، شماره ۱۳، ذی القعده ۱۴۲۱ ق.
۲۶. نبوی، محمدحسن؛ فعالیت های فرهنگی مساجد، قم، فصل نامه مبلغان، شماره ۵۸، شهریور ۱۳۸۳.
۲۷. نوابی نژاد، شکوه؛ رفتارهای بهنجار و نابهنجار، چاپ سوم، تهران، انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران.
۲۸. نوبهار، رحیم؛ مسجد نمونه، انتشارات ستاد اقامه نماز، ۱۳۷۵.
۲۹. موظف رستمی، محمد علی؛ آیین مسجد، انتشارات گویه، تهران، ۱۳۸۱.
۳۰. السباعی، محمد مکی؛ نقش کتابخانه های مساجد در فرهنگ و تمدن اسلامی، مترجم علی شکوهی، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۷۳.
۳۱. بهشتی، محمود؛ سلامتی تن و روان، انتشارات پارسایان، ۱۳۷۹.
۳۲. گروه نویسندگان؛ روان شناسان بزرگ، مرجمان دکتر احمد به پژوه و دکتر رمضان دولتی، چاپ دوم، انتشارات تربیت.
۳۳. شرفی، محمدرضا؛ جوان و بحران هویت، چاپ دوم، انتشارات سروش، تهران، ۱۳۸۰
۳۴.کارشناسان یونسکو؛ مکاتب و نظریه ها در روان شناسی شخصیت، چاپ اول، انتشارات رشد آموزش و پرورش برای آینده، تهران، ۱۳۷۰
۳۵. کارن، هورنای؛ تضادهای درونی ما، مترجم محمد جعفر مصفا، چاپ پنجم، تهران، انتشارات بهجت، ۱۳۶۴.
۳۶. قائمی، علی؛ جوانان از دیدگاه نیازها، خواسته ها و مصالح، تهران، دفتر مشاور رییس سازمان صدا و سیما در امور جوانان، ۱۳۷۹.
۳۷. موحدنیا، فریدون؛ عوامل گرایش نوجوانان و جوانان به فرهنگ بیگانه، چاپ اول، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۲.
۳۸.دامادی، سعید؛ پژوهشی درباره کتابخانه های مساجد و حسینیه های تهران، تهران، شرکت تضامنی داوروسیه، ۱۳۶۳.
۳۹.السباغی، محمد مکی؛ تاریخ کتابخانه های مساجد، ترجمه محمد عباسپور و محمد جواد مهدوی، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی، ۱۳۷۳.
۴۰.هاشمی، ابوالفضل؛ جزوه کتابخانه های مساجد، تاریخ، ساختار و نقش آن ها در جامعه؛ تهران، ستاد عالی کانون های فرهنگی و هنری مساجد، معاونت فرهنگی، واحد کتابخانه ها، ۱۳۸۰.
۴۱. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن،ترجمه ناصر مکارم شیرازی، تهران، نشر فرهنگی رجاء، ۱۳۶۸.
۴۲. صدوق، محمد بن علی بن بابویه؛ من لایحضره الفقیه، به کوشش محمد جعفر شمس، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۵ق.
۴۳. براهنی، محمد تقی و دیگران؛ زمینه های روان شناسی، تهران، انتشارات رشد، ۱۳۷۷.
۴۴. کرمی نور، ر؛ روان شناسی تربیتی، تهران، انتشارات سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، ۱۳۶۴.
۴۵. فراهانی، م . ن؛ روان شناسی شخصیت(نظریه، تحقیق، کاربرد)، تهران، معاونت پژوهشی دانشگاه تربیت معلم،۱۳۷۸.
۴۶. فراهانی، م . ن؛ روان شناسی تربیتی (بر اساس رویکرد شناختی)، تهران، جهاد دانشگاهی تربیت معلم، ۱۳۷۶.
۴۷. کریمی، دکتر یوسف؛ روان شناسی اجتماعی، تهران، انتشارات آزمایشی متوان درسی دانشگاه پیام نور، ۱۳۶۸.
۴۸.گروه مولفان؛ مسائل روان شناسی جمعی و روان شناسی اجتماعی، ترجمه دکتر علی محمد کاردان، تهران، انتشارات موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، ۱۳۴۵.
۴۹. ارنسون، الیوت؛ روان شناسی اجتماعی، ترجمه دکتر حسین شکر شکن، چاپ چهارم، تهران، انتشارات رشد، ۱۳۶۸.
۵۰. استونزل، ژان؛ روان شناسی اجتماعی، ترجمه دکتر علی محمد کاردان، چاپ چهارم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۸.
۵۱. العاملی، محمد بن حر، وسایل الشیعه؛ قم، انتشارات آل البیت، ۱۴۱۲.
۵۲. مجلسی، محمد تقی، بحارالانوار، تهران، مکتبه اسلامیه( اخوندی)، ۱۳۶۵.
در این جا به ریشهایترین چالشها، نگرانیها و بحرانهای هویت از گونه نخست اشاره میکنیم.
بحران های انسان معاصر
الف : بحران مرگ و نیستی
این پرسش همواره ذهن آدمی را به خود مشغول داشته است که من جاودانهام یا با مرگ در بیابان فنا و نیستی فرو میافتم؟ سردرگمی در جست و جوی پاسخ به این پرسش و تصور نابودی مطلق، اگر برای افراد بصیر به درستی به تصویر کشیده شود، مایه دلسردی، نومیدی و گونهای از بحران هویت میتواند باشد.
ب: بحران پوچی و بی معنایی
سلامت و شادابی زندگی و به هنجاری هویت وابسته به معنادار بودن زندگی و باور به فلسفه معقول زیست آدمی است، اما همواره این معنایابی آسان به دست نمیآید و چه بسا در اثر نگاه مادی و آدمی از این بابت دستخوش بحران هویت میشود .
ج: تعارض اخلاق و سود
چنان چه کسی نتواند در درون خویش ناسازگاری آزار دهنده سود فردی و عمل اخلاقی را حل کند، انتظار میرود در چنبره و سیطره چالشها و بحرانهای هویت قرار گیرد . بر اینها میتوان بحران مادیت و معنویت را افزود.
د: تعارض سنت و تجدد
از چالشهای بزرگ انسان معاصر تحیر میان سنت و تجدد است . تمدن نوین بسیاری از هنجارها و نگرشهای دنیای پیشین را که جزو هویت آدمی محسوب میشده، به چالش کشیده و تعارض پارهای از عناصر تمدن جدید و مدرنیته با معیارهای اعصار پیشین از یکسو در درون آدمها بحران آفریده است و از سوی دیگر، میان بخشهای گوناگون دنیا و کشورهای پیشرفته و کشورهای در حال توسعه جدایی افکنده، منشا بروز بحرانها شده است .
یکی از مقولات عصر تجدد، گسترش تردید و نسبیتگرایی مطلق در معرفتشناسی و اخلاق است که تولید کننده نابه سامانیها و بحرانهای درونی فراوانی است، و این همان مسیری است که علم و اخلاق آن را طی کرده است، عقلانیت الهی و ایمان دینی از پایههایی است که تا حد زیادی میتواند این بحران را مهار سازد و آرامش و هویتسالمی را به نسل امروز ارزانی دارد .
ه . هویت ماشینی
از جمله بحرانهای زاییده عصر جدید، که هویت آدمیان را نیز بحرانزده میسازد، پدیده فنآوری جدید و ماشین و اقتضائات روان شناختی و اجتماعی آن است، فنآوری و ماشین ضمن آن که پدیدهای سودمند به حال بشر بوده است، با این حال رشد و توسعه آن موجب نوعی خود بیگانگی انسان از خویشتن و دور افتادن آدمی از طبیعت ناب و سیطره کمیت و حاکمیت روح خشونتشده است . البته همه این امور در هویت آدمی و به ویژه در روح جوان طوفانزا و بحران آفرین است.
و: جهانی سازی
شتاب تحولات زمانه و گسترش ارتباطات و انفجار اطلاعات در دهههای اخیر و نیز دگرگونیهای عظیم در جغرافیای سیاسی، بر سرعتحرکتبه سمت دهکده جهانی و جهانی سازی افزوده است، اما جهانی سازی دارای دو قرائت است، بنا بر یک قرائت – که متاسفانه تا حد زیادتی هم رواج دارد و در شمال بیشتر مطمح نظر است – جهانی سازی یعنی برتری تمدنهای خاص و اضمحلال هویتهای دیگر در آن . البته این امر هم مولد بحرانهای اجتماعی و هم بحران هویت در میان نسل جدید در جنوب و حتی اروپا است و چاره مشکل ارائه، تقویت و تثبیت قرائت دوم از جهانی شدن است و آن عبارت است از قرائت متعادل و سنجیدهای از جهانی شدن که در آن تمدنها و فرهنگها پذیرفته شود و هویتها و مقولات فرهنگی ملتها نفی نشود و در صدد تحمیل معیارها و ارزشهای واحد به صورت اجبار و یک جانبه بر نیایند .
باید بر این نکته تاکید کرد که شتاب تحولات این عصر و جهش به سمت وضعیتهای نوین، هم وضعیت هویتشمال و به ویژه بخش اروپایی آن را متزلزل و بیثبات میکند و هم هویت جنوب را دستخوش بحران میکند.
باید توجه داشت که به دلیل پیوستگی اقلیمها و مناسبات نزدیک فرهنگها با شتاب فزاینده، بحرانهای اجتماعی و شخصیتی و هویتی در هر گوشهای از دنیا بالقوه میتواند بر همه جهان تاثیرات پایداری بر جای نهد، و اندیشه جزیرههای از هم جدا، امروز نمیتواند مطلوب هیچ جامعه و فرهنگی باشد.
ز: فقدان امنیت
در نتیجه آنچه بدان اشاره شد اصولا تمدن جدید ضمن دستاوردهای بسیار مثبت، زمینه را برای یک عصبیت فراگیر و احساس قرار گرفتن در پرتگاه جهانی فراهم آورده است، امری که مطمئنا نسل امروز را دچار بحران هویت و احساس تزلزل و عدم ثبات میکند . بیتردید راه حل معضل را در تلطیف روح بشر و ترویج فرهنگ معنوی باید جست و جو کرد .
در این میان مساله سلاحهای کشتار جمعی، تروریزم و تخریب محیط زیست از جایگاه ویژهای برخوردار است و چنان چه مواجههای آگاهانه و عادلانه و فراگیر و ژرف با آنها به عمل نیاید، آسیبهای فراوانی میتواند به بار آورد . اینک که چهارچوب و طرح مورد وفاق در برابر آنها وجود ندارد، در ذهنیت و هویت آدمی و نسل امروز بحرانهای جدی به ارمغان آورده است.
فقدان خانواده
تغییرات اجتماعی و اقتصادی تحولاتی را در نگرش به خانواده و زن پدید آورده است که گرچه دستاوردهای خوبی را نتیجه داده است، اما از سوی دیگر کانون خانواده را که جایگاه انسانسازی و عاطفهپروری است، بسی لرزان و نابه سامان ساخته است، و این حقیقت، در بحران هویت نسلی که در این بستر رشد مییابد تاثیری به سزا میگذارد، نسلی که در خانوادهای اصیل و پر مهر و عاطفه پرورش یابد از احساس هویت مثبت و شخصیت متعالی برخوردار خواهد بود و چنان چه افرادی بیریشه در خانوادهای استوار پرورش یابند، بیتردید از هویتی بحرانزده مصون نخواهند بود .
ادیان الهی و دین اسلام بر اصالت و صیانتخانواده تاکیدی تام دارند و هماهنگسازی زندگی مدرن با معیارهای استحکام و اصالتخانواده نیازمند کوششهای عملی جدید و توافقهای بینالمللی است.
دین و بحران هویت
پرسش دیگر در این باره این است: موضع و نقش دین در قبال انواع بحرانهای برشمرده شده چیست؟
با قطع نظر از رویکردهای افراطی و تفریطی در کار کرد دین، به اجمال میتوان نقشها و کار کردهای مثبت دین را در حل بحرانهای هویتبه شکل زیر صورت بندی کرد:
۱- پاسخگویی و حل مشکل
نخستین کار کرد دین حل بحران از طریق حل ریشهای آن و پاسخ گویی به پرسش و مشکل است . این کار کرد در قلمرو همه بحرانها جاری نیست، بکله برخی از مهمترین بحرانهای هویت در زمینههای عام انسانی در قلمرو این صورت قرار میگیرند . حل بحران معنی داری زندگی یا مرگ و بقا مستقیم در حوزه رسالت دین قرار دارد و از دین انتظار میرود آن را پاسخ گوید . همین طور درجهبندی و تبیین نظام اولویتها در زندگی و فعالسازی عناصر برجسته هویتبیشتر در ساحت دین قرار میگیرد .
۲- ترغیبتبه بهرهگیری از اندیشه و تجربه بشری
در بسیاری از مشکلات انسانی و بحرانهای هویتی دین با قواعد کلی و عمومی به بهرهبردن از عقل و اندیشه و معرفت و تجربه بشری توصیه میکند و یافتن راه کارهای عملی را به آدمی واگذار میکند . چگونگی حل بحران خانواده یا آینده زندگی یا گسست نسلها و مانند آن اموری است که به عقلانیت آدمی سپرده شده است . البته ایمان و اخلاق معنوی پشتوانه مهمی در این راستا خواهد بود . همان طور که رعایت اصول و قواعد کلی مورد تاکید دین باید مورد توجه باشد .
۳- جایگزینسازی و مقاومتبخشی
کارکرد دیگری که از دین متوقع است و فیالواقع این نقش را دین در تاریخ و تجربه خود به نمایش گذارده است، مقاومتبخشی است. هنگامی که بحرانی و تعارضی در آدمی وجود دارد و پاسخ گویی به نیازی یا حل مشکلی امکان ندارد، ایمان دینی و مفاهیم وابسته به آن میتواند جلوی فرسودگی و اشتداد بحران و واماندگی فرد را بگیرد و به او اراده و دلیری و استواری ببخشد که بحران هویت در او فروکش کند . مفاهیم دینی مانند صبر، توکل، رضا و . . . نشان دهنده این محور مهم در سلامت روانی و مهار بحرانهای روحی است .
مقاومتیابی در روان آدمی دارای ساز و کارهایی است و یکی از آنها جایگزین سازی است . آدمی هر گاه در یکی از ابعاد و ساحتها احساس شکست و ناکامی بکند، میکوشد در بعدی دیگر آن را جبران کند و امر دیگری را جایگزین سازد، در آموزههای ادیان نیز از این ساز و کار استفاده، و بر انگیزههای متعالی ایمانی و موفقیتهای معنوی به عنوان جایگزین درد و رنجهای غیر قابل چاره، تاکید شده است .
در پایان بر این نکته باید تاکید کرد که راز سعادت انسان و رهایی نسل پراضطراب امروز از بحرانها در گرو بازگشت دوباره به دین، اخلاق، معنویت، تفاهم و همدلی است .
[۱]. دنیاى نوجوان، محمد رضا شریفى، تربیت، ص ۵۵.
[۲]. روان شناسان برزگ، گروه نویسندگان، مترجمان: دکتر احمد به پژوه و دکتر رمضان دولتى مؤسسه انتشارات تربیت، چاپ دوم، ص ۶۴.
[۳]. جوان و بحران هویت، محمد رضا شریفی، سروش، ۱۳۸۰، تهران، چاپ دوم ص ۲۰ تا ۲۴.
[۴]. روان شناسان برزگ، گروه نویسندگان، مترجمان: دکتر احمد به پژوه و دکتر رمضان دولتى مؤسسه انتشارات تربیت، چاپ دوم، ص ۶۴، جوان و بحران هویت، محمد شرفى، سروش، ۱۳۸۰ تهران، چاپ دوم، ص ۲۰ تا ۲۴.
[۵]. کریمى عبدالعظیم، راهبردهاى روان شناختى تبلیغ، ص ۳۳.