موعظه های حکیمانه لقمان
موعظه های پندهای عام است که موجبات تذکر آدمی را فراهم می آورد تا هماره هدف و مقصود از یاد نرود و در مسیر دیگر و خلاف مقصود گام بر ندارد و حرکت نکند. موعظه های فلسفه و سبک زندگی را به آدمی می آموزد. همگان نیازمند موعظه هستند و حتی پیامبر(ص) از ابوذر می خواهد تا او را موعظه کند. نویسنده در این مطلب به سراغ موعظه های حکیمانه لقمان حکیم(ع) رفته تا درس سبک زندگی اسلامی و قرآنی را بر اساس آن بیاموزد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
فرق موعظه و نصیحت
وعظ به معنای پند، به سخنان و حتی رفتاری گفته می شود که موجب تذکر و بیداری انسان می شود و شامل وعده و وعید است. اصولا موعظه همانند برهان و جدال احسن به کلیات مسایل و امور توجه دارد و از قضایای شخصی بیرون است. از همین روست که خداوند به پیامبر(ص) فرمان می دهد تا برای اثبات حقانیت و تبیین حقایق از این روش های سه گانه بهره گیرد.(نحل، آیه ۱۲۵)
خداوند در این آیه می فرماید: ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر می داند چه کسی از راه او گمراه شده و او به هدایت یافتگان داناتر است.
حکمت تعلیم است و موعظه تذکر به عاقبت کاری(ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۷، ص ۴۶۶)؛ حکمت بر استدلال و عقلانیت تکیه می کند، در حالی که موعظه بر عواطف نیز توجه دارد.(نگاه کنید: مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج ۱۱، ص ۴۵۵ – ۴۵۶) پس در موعظه مطالبی بیان می شود که نفس شنونده را نرم کرده، و قلبش را به رقّت در آورده، و آنچه مایه صلاح حال شنونده است بیان می شود تا مایه عبرتآور شود.( طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۲، ص ۳۷۱)
در حقیقت، «حکمت» راه رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است. حکمت از ماده «حکم»، به معناى بازداشتن و منع است و اولین معنا از آن، حکم کردن در قضاوت و داوری است که باعث جلوگیرى از ظلم میشود. از ویژگیهاى حکمت آن است که جهل و نادانى را از انسان باز میدارد. در «حکمت» انسان به وسیله علم و عقل به حق و حقیقت چیزی پی میبرد،( المفردات فی غریب القرآن، راغب الاصفهانی، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، ص ۲۴۹) اما در «موعظه»، کارهاى نیک به گونه ای یادآورى میشود که با شنیدن آن بیان، قلب شنونده نرم شده و در نتیجه تسلیم میگردد.( العین، خلیل فراهیدی، ج ۲، ص ۲۲۸)
تاکید قرآن بر موعظه حسنه و مقید کردن آن نشان می دهد که موعظه می تواند در دو قالب حسنه و سیئه انجام گیرد؛ یعنی اشخاص می توانند دیگران را به کارها و رفتارهای نیک و خیر دعوت کنند یا به کارهای بد و زشت بخوانند.
اما نصیحت از ریشه نصح در خیاطی که خوب دوخته و هیچ درز و خلالی را به جا نگذاشته یا نصح عسل به معنای جدا کردن موم از عسل و صاف کردن آن، به معنای پندهایی است که ناظر به شخص و از مصادیق قضایای شخصی است و ناصح می کوشد تا با این روش مشکلی را حل و خوب و بد را جدا کند. ( فالنصیحه والنصح بالضم تحری ما یصلح به الشیء ، ویکون خالیا من الغش والخلل والفساد من قولهم : “نصح العسل ونصح إذا کان مصفى خالصا ” و” نصح الخیاط الثوب إذا أنعم خیاطته ولم یترک فیه فتقا ولا خللا “؛ وقیل: مأخوذ من نصحت العسل، إذا صفَّیته من الشمع)
در ترجمه آیه ۹۱ سوره توبه که خداوند می فرماید: إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ؛ آن را به اخلاص ترجمه کرده اند؛ چنان که توبه نصوح (تحریم ، آیه ۸) به معنای توبه خالص آمده است؛ زیرا همانند عسل مصفا از ناخالصی موم در آمده است. پس کسی که نصیحت می کند تلاش دارد تا خالصانه به دیگری کمک کند و مشکلات او را حل و فصل نماید. از همین رو می توان گفت که نصیحت نسخه پیچی نسبت به شخص و مساله شخصی است. در این روش، ناصح با توجه به خصوصیات شخص و مساله اش نسخه ای را در قالب نصیحت بیان می کند. از همین روست که در نصیحت مسایل جزیی و شخصی مطرح می شود. بنابراین، نمی توان هر کسی را نصیحت کرد ولی همگان را می توان موعظه کرد.
از آن جایی که نصیحت به مسایل شخصی و قضایای جزیی ارتباط دارد و ناظر به رفتارها و گفتارها شخص خاصی می شود، در جمع نمی توان کسی را نصیحت کرد و باید خصوصی و اختصاصی این کار انجام گیرد؛ از این روست که امیرمومنان علی(ع) درباره نصیحت کردن دیگران در جمع هشدار می دهد و می فرماید: نصحک بین الملأ تقریع؛ نصیحتى که در حضور دیگران انجام بگیرد یک نوع ملامت و عتاب است.(غرر الحکم، فصل ۸۲؛ شماره ۱۷)
اما موعظه را می توان در جمع و یا به طور خصوصی نیز مطرح کرد، زیرا بیان کلیات است و ناظر به اعمال و رفتار شخص یا اشخاص نیست.
موعظه، روش تربیتی
یکى از روشهاى تربیت، موعظه است. موعظه با تعلیم، سخنرانى و اقامه برهان تفاوت دارد و از تأثیر ویژهاى برخوردار است. به هنگام وعظ، سخن به گونهاى به شنونده القا مىشود که در قلب او نفوذ کرده و حالت رقت و صفا و نورانیتى در آن به وجود مىآورد. گرچه موعظه غالباً به صورت خطابى القا مىشود و از براهین عقلی استفاده نمىشود، لیکن اثر آن بیشتر از استدلالهاى عقلى است.
موعظه، فطرت انسان را بیدار مىکند و در دل مىنشیند و از دلیل و برهان و امر و نهى بیشتر تأثیر دارد. پندپذیرى استعدادى است که در جان انسان نهاده شده و براى قبول تربیت آمادهاش ساخته است. پند و نصیحت یک نیاز طبیعى است. ممکن است کسى از تعلیم دیگران بىنیاز باشد؛ امّا هیچ کس نیست که از موعظه بىنیاز باشد، حتى دانشمندان و افراد صالح نیز گاه گاه به موعظه نیازمند مىشوند؛ چنان که پیامبر(ص) خودش به ابوذر می فرماید: یا اباذر عظنی؛ ای ابوذر مرا موعظه کن!(
اسلام نیز موعظه را یک امر مفید و مؤثر مىداند و در مورد ارزش و اهمیت آن احادیث فراوانى وارد شده است. امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: المواعظُ صقالُ النفوس، و جلاءُ القلوب؛ موعظه ها نفوس انسانها را صاف و نورانى مىکنند.(غررالحکم، فصل اول، شماره ۳۷۳)
قرآن نیز از همین روش استفاده کرده و سرشار از موعظه است، بلکه خود را به عنوان یک کتاب موعظه معرفى مىکند. خدا در قرآن مىگوید: هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَهُدىً وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ؛ این کتاب بیان براى مردم و هدایت و موعظه براى پرهیزکاران است.(آل عمران، آیه ۱۳۸) و یا در جایی دیگر می فرماید: اى مردم! از جانب خدا براى شما موعظه آمده، شفاى دلهاى شما و هدایت و رحمت براى مؤمنین است.(یونس، آیه ۵۷) و نیز مىفرماید: همانا که آیاتى روشن را براى شما نازل کردیم و داستانِ گذشتگان و موعظهاى براى پرهیزکاران است.(نور، آیه ۳۴)
چنان که گفته شد موعظه موجب تذکر مىشود؛ از همین رو در قرآن بدان توصیه شده است: کسانى را که از عذاب خدا مىترسند به وسیله قرآن تذکر بده.(ق، آیه ۵۰) و در جایی دیگر نیز مىفرماید: مردم را تذکر و پند بده، زیرا تذکر براى مؤمنین سودمند است.(ذاریات ، آیه ۵۵) و در جایی دیگر مسئولیت پیامبر(ص) را موعظه دانسته و مىگوید: اى رسول! مردم را تذکر بده، زیرا تو پند دهنده هستى.(غاشیه، آیه ۲۱)
موعظه های لقمان حکیم
باید توجه داشت که حکیم کسی است که از همه روش های سه گانه برای رسیدن به مقصد و هدف خردمندانه خویش سود برد؛ زیرا گاه لازم است تا استدلال و برهان عقلی و قطعی اقامه کند و قاطعانه حکمی را در امری بیان نماید و مطلبی را به کرسی نشاند؛ و گاه لازم است تا عواطف و احساسات شخص را درگیر کند و آن حکم عقلی حکیمانه را به قلب برساند و عقد ذهنی را به عقد قلبی تبدیل کند و گاه نیز لازم است تا کسانی که دارای شبهات هستند و ذهن و قلب ایشان آمیخته به حق و باطل است، با جدال احسن و ادله معقول مقبول نزد شخص او را به سوی حق راهنمایی کند.
لقمان حکیم(ع) همه این سه راه را مورد استفاده قرار داده است. این مطلب را می توان از آیات سوره لقمان نیز به دست آورد که با مهربانی فرزندش را مخاطب قرار می دهد و عواطف و احساسات او را به عنوان فرزند تحریک می کند تا پذیرا سخنان خالصانه و بی غرض و مرض پدر باشد. هم چنین با اشاره به شرک برخی از والدین می کوشد تا نشان دهد با والدین مشرک نیز می بایست به گونه ای برخورد کرد تا سخن فرزند مورد پذیرش شود؛ زیرا والدین مشرک اگر رفتار نیک فرزند را ببیند و فرزند در هیچ امری با آنان جز شرک مخالفت نکند، تسلیم می شوند.
در روایات معتبری که امامان معصوم(ع) از لقمان نقل کرده اند، چنین اموری را می توان مشاهده کرد و به دست آورد. سخنان لقمان در کلمات امامان معصوم(ع) نقل شده که برخی از آن ها کلماتی است که امام زین العابدین(ع) ، امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) بیان می کند. در این جا به برخی از موعظه های حکیمانه لقمان اشاره می شود.
- پذیرش قسمت در روزی : امام زین العابدین علی بن حسین(ع) از لقمان نقل می کند که ایشان فرمود: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : یا بُنَیَّ ، إن أشَدَّ العُدمِ عُدمُ القَلبِ ، وإنَّ أعظَمَ المَصائِبِ مُصیبَهُ الدّینِ ، وأسنَى المَرزِئَهِ مَرزِئَتُهُ ، وأنفَعَ الغِنى غِنَى القَلبِ ، فَتَلَبَّث فی کُلِّ ذلِکَ ، وَالزَمِ القَناعَهَ وَالرِّضا بِما قَسَمَ اللّهُ ، وإنَّ السّارِقَ إذا سَرَقَ حَبَسَهُ اللّهُ مِن رِزقِهِ ، وکانَ عَلَیهِ إثمُهُ ، ولَو صَبَرَ لَنالَ ذلِکَ وجاءَهُ مِن وَجهِهِ ؛ در بیان سفارشهاى لقمان علیه السلام به پسرش ـ: اى پسرم ! سختترین ندارى ، نداشتن دل است و بزرگترین مصیبت ، بدهکارى است و بالاترین محرومیت و بلا ، همان بدهکارى است و سودمندترین ثروت ، بىنیازىِ دل است . پس در همه اینها درنگ کن و به آنچه خدا قسمت فرموده ، قانع و خشنود باش . هر گاه دزد بدزدد ، خداوند عز و جل او را از روزىاش باز مىدارد و گناه آن ، بر عهده اوست . حال اگر شکیبایى مىورزید ، از راه خودش به آن روزى دست مىیافت . .(قصص الأنبیاء : ص ۱۹۶ ح ۲۴۷ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۲۰ ح ۱۵ )
- اخلاص در طاعت: یا بُنَیَّ ، أخلِص طاعَهَ اللّهِ حَتّى لا یُخالِطَها شَیءٌ مِنَ المَعاصی ، ثُمَّ زَیِّنِ الطّاعَهَ بِاتِّباعِ أهلِ الحَقِّ ؛ فَإِنَّ طاعَتَهُم مُتَّصِلَهٌ بِطاعَهِ اللّهِ ، وزَیِّن ذلِکَ بِالعِلمِ ، وحَصِّن عِلمَکَ بِحِلمٍ لا یُخالِطُهُ حُمقٌ ، وَاخزُنهُ بِلینٍ لا یُخالِطُهُ جَهلٌ ، وشَدِّدهُ بِحَزمٍ لا یُخالِطُهُ الضِّیاعُ ، وَامزُج حَزمَکَ بِرِفقٍ لا یُخالِطُهُ العُنفُ ؛ اى پسرم! طاعتِ (عبادتِ) الهى را خالصانه انجام بده ، به طورى که گناه کوچکى هم با آن مخلوط نشود . سپس با پیروى از دارندگانِ ایمان حقیقى ، طاعت خود را زینت ببخش ؛ زیرا طاعت آنان ، به طاعت الهى پیوسته است. و همین طاعت را با دانش ، آراسته کن . و دانشت را با بردبارى حراست کن ، تا حماقت با آن درنیامیزد. و بردبارىات را با نرمخویى ذخیره کن ، تا با نادانى همراه نگردد. و نرم خویىات را با تدبیرْ استوار کن ، تا نابودى در آن راه نیابد . و تدبیرت را با مدارا درآمیز ، تا زورى در آن نباشد .(قصص الأنبیاء : ص ۱۹۶ ح ۲۴۷ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۲۰ ح ۱۵ )
- رفتار با حکومت : امام صادق(ع) نیز از لقمان نقل می کند که ایشان فرمود: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : یا بُنَیَّ ، إنِ احتَجتَ إلَى السُّلطانِ فَلا تُکثِرِ الإِلحاحَ عَلَیهِ ، ولا تَطلُب حاجَتَکَ مِنهُ إلاّ فی مَواضِعِ الطَّلَبِ ، وذلِکَ حینَ الرِّضا وطیبِ النَّفسِ ، ولا تَضجَرَنَّ بِطَلَبِ حاجَهٍ ؛ فَإِنَّ قَضاءَها بِیَدِ اللّهِ ولَها أوقاتٌ ، ولکِنِ ارغَب إلَى اللّهِ ، وسَلهُ ، وحَرِّک أصابِعَکَ إلَیهِ ـ در بیان سفارش لقمان علیه السلام به پسرش ـ: اى پسرم ! اگر محتاج پادشاه شدى ، زیاد پافشارى نکن و نیازت را جز در جاى مناسبِ درخواست ، از او نخواه ، و آن ، زمانِ خشنودى و نشاط اوست . و در درخواست حاجت ، بىقرارى نکن ؛ چرا که برآورده شدن آن ، به دست خداست و آن هم زمانهایى دارد ؛ ولى به خدا علاقه نشان بده و از او درخواست کن و انگشتانت را به سوى او بجنبان . (قصص الأنبیاء : ص ۱۹۶ ح ۲۴۷ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۲۰ ح ۱۴ )
- حسادت و دشمنی: یا بُنَیَّ ، إنَّ الدُّنیا قَلیلٌ ، وعُمُرَکَ قَصیرٌ . یا بُنَیَّ ، اِحذَرِ الحَسَدَ فَلا یَکونَنَّ مِن شَأنِکَ ، وَاجتَنِب سوءَ الخُلُقِ فَلا یَکونَنَّ مِن طَبعِکَ ، فَإِنَّکَ لا تَضُرُّ بِهِما إلاّ نَفسَکَ ، وإذا کُنتَ أنتَ الضّارَّ لِنَفسِکَ کَفَیتَ عَدُوَّکَ أمرَکَ ، لِأَنَّ عَداوَتَکَ لِنَفسِکَ أضَرُّ عَلَیکَ مِن عَداوَهِ غَیرِکَ ؛ اى پسرم ! [متاع] دنیا اندک است و عمر تو کوتاه . اى پسرم ! از حسد بپرهیز ، که در شأن تو نیست ، و از بد اخلاقى دورى کن ، که از سرشت تو نیست ؛ چرا که تو با آن دو ، جز به خودت زیان نمىرسانى ، و هر گاه خودت زیانرسانِ خود بودى ، زحمت دشمنت را درباره کارت کم کردهاى ؛ زیرا دشمنىِ تو با خودت ، زیانبارتر از دشمنىِ دیگرى است.(قصص الأنبیاء : ص ۱۹۶ ح ۲۴۷ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۲۰ ح ۱۴ )
- اخلاق و دین : یا بُنَیَّ ، اِجعَل مَعروفَکَ فی أهلِهِ ، وکُن فیهِ طالِباً لِثَوابِ اللّهِ ، وکُن مُقتَصِداً ، ولا تُمسِکهُ تَقتیراً ، ولا تُعطِهِ تَبذیراً . یا بُنَیَّ ، سَیِّدُ أخلاقِ الحِکمَهِ دینُ اللّهِ تَعالى ، ومَثَلُ الدّینِ کَمَثَلِ الشَّجَرَهِ الثّابِتَهِ ، فَالإِیمانُ بِاللّهِ ماؤُها ، وَالصَّلاهُ عُروقُها ، وَالزَّکاهُ جِذعُها ، وَالتَّآخی فِی اللّهِ شُعَبُها ، وَالأَخلاقُ الحَسَنَهُ وَرَقُها ، وَالخُروجُ عَن مَعاصِی اللّهِ ثَمَرُها ، ولا تَکمُلُ الشَّجَرَهُ إلاّ بِثَمَرَهٍ طَیِّبَهٍ ، کَذلِکَ الدّینُ لا یَکمُلُ إلاّ بِالخُروجِ عَنِ المَحارِمِ . یا بُنَیَّ ، لِکُلِّ شَیءٍ عَلامَهٌ یُعرَفُ بِها ، وإنَّ لِلدّینِ ثَلاثَ عَلاماتٍ : العِفَّهَ ، وَالعِلمَ ، وَالحِلمَ؛ اى پسرم ! کار خوبت را براى اهلش انجام بده و در آن ، از خدا پاداش بخواه . [در خرج کردن ]میانهرو باش و از ترس فقر و فلاکت ، [از خرج کردنْ ]خوددارى نکن ؛ ولى ریخت و پاش هم نکن . اى پسرم ! سرور اخلاق حکیمانه ، دین خداى متعال است . مَثَل دین ، مانند درخت استوار است ؛ ایمان به خدا آب آن است و نماز ریشههاى آن ، و زکات تنه آن ، و برادرى در راه خدا شاخههاى آن ، و اخلاق نیکْ برگهاى آن ، و بیرون آمدن از گناهان ، میوه آن . و همانگونه که درخت ، جز با میوه پاکیزه به کمال نمىرسد ، دین نیز جز با بیرون آمدن از محرّمات ، کامل نمىگردد . اى پسرم ! هر چیزى نشانهاى دارد که بدان شناخته مىشود . دین نیز سه نشانه دارد : پاکدامنى ، دانش ، و بردبارى .(قصص الأنبیاء : ص ۱۹۶ ح ۲۴۷ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۲۰ ح ۱۴ )
- ارزش دنیا : امام صادق(ع) در جایی دیگر از لقمان نقل می کند که ایشان فرمود: کانَ فیما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ : یا بُنَیَّ ، إنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا قَبلَکَ لِأَولادِهِم ، فَلَم یَبقَ ما جَمَعوا ولَم یَبقَ مَن جَمَعوا لَهُ ، وإنَّما أنتَ عَبدٌ مُستَأجَرٌ ؛ قَد اُمِرتَ بِعَمَلٍ ووُعِدتَ عَلَیهِ أجراً ، فَأَوفِ عَمَلَکَ وَاستَوفِ أجرَکَ ، ولا تَکُن فی هذِهِ الدُّنیا بِمَنزِلَهِ شاهٍ وَقَعَت فی زَرعٍ أخضَرَ ، فَأَکَلَت حَتّى سَمِنَت فَکانَ حَتفُها عِندَ سِمَنِها ، ولکِنِ اجعَلِ الدُّنیا بِمَنزِلَهِ قَنطَرَهٍ عَلى نَهرٍ جُزتَ عَلَیها وتَرَکتَها ولَم تَرجِع إلَیها آخِرَ الدَّهرِ . أخرِبها ولا تَعمُرها ، فَإِنَّکَ لَم تُؤمَر بِعِمارَتِها . وَاعلَم أنَّکَ سَتُسأَلُ غَداً إذا وَقَفتَ بَینَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ عَن أربَعٍ : شَبابِکَ فیما أبلَیتَهُ ، وعُمُرِکَ فیما أفنَیتَهُ ، ومالِکَ مِمَّا اکتَسَبتَهُ وفیما أنفَقتَهُ ، فَتَأَهَّب لِذلِکَ ، وأعِدَّ لَهُ جَواباً . ولا تَأسَ عَلى ما فاتَکَ مِنَ الدُّنیا ، فَإِنَّ قَلیلَ الدُّنیا لا یَدومُ بَقاؤُهُ ، وکَثیرَها لا یُؤمَنُ بَلاؤُهُ ، فَخُذ حِذرَکَ ، وجِدَّ فی أمرِکَ ، وَاکشِفِ الغِطاءَ عَن وَجهِکَ ، وتَعَرَّض لِمَعروفِ رَبِّکَ ، وجَدِّدِ التَّوبَهَ فی قَلبِکَ ، وَاکمَش فی فَراغِکَ قَبلَ أن یُقصَدَ قَصدُکَ ، ویُقضى قَضاؤُکَ ، ویُحالَ بَینَکَ وبَینَ ما تُریدُ ؛ ـ در بیان سفارشهاى لقمان علیه السلام به پسرش ـ: اى پسرم! مردمِ پیش از تو ، براى فرزندانشان سرمایه جمع کردند ؛ ولى نه سرمایه باقى مانْد و نه آن کسى که سرمایه برایش جمع شده بود. همانا تو بندهاى اجیر شده هستى که به انجام دادن کارى مأمور شدهاى و مزدى نیز به تو وعده داده شده است . پس به انجام دادن کارت وفادار باش و مزدت را بگیر . در این دنیا ، همانند گوسفندى مباش که در زراعت سبزى داخل مىشود و آن قدر مىخورد که چاق مىگردد و هنگام چاقىاش کشته مىشود ؛ بلکه دنیا را همانند پلى بر روى رودخانهاى به شمار آور که از آن مىگذرى و آن را رها مىکنى و تا پایان روزگار ، به سوى آن باز نمىگردى. آن را خراب کن و آبادش نکن؛ زیرا تو مأمور آبادانى آن نیستى . بدان که همانا تو ، فردا به هنگامى که در پیشگاه خداوند عز و جل حاضر شوى ، درباره چهار چیز مورد سؤال قرار مىگیرى : جوانىات را چگونه سپرى کردى؟ عمرت را چگونه گذراندى؟ مالت را از کجا به دست آوردى و در چه راهى هزینه کردى؟ بنا بر این ، خود را براى چنین روزى آماده کن و براى این پرسشها ، جوابى فراهم کن .به خاطر آنچه از دنیا از دست دادى ، تأسف نخور؛ زیرا اندکِ دنیا دوام ندارد و زیاد آن ، از بلا و گرفتارى در امان نیست. پس بر حذر باش و در کارت بکوش و پرده [ ى غفلت] را از روى خود ، کنار بزن و به کارهاى مطلوب پروردگارت مشغول باش و در دل خود ، توبه را تازه کن و پیش از این که مرگ ، آهنگ تو کند و درباره تو حکم براند و بین تو و خواستههایت حایل شود، تو به سوى آسایش خود بشتاب .(فی المصدر «سمن» وما أثبتناه من بحار الأنوار .الکافی : ج ۲ ص ۱۳۴ ح ۲۰ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۲۵ ح ۱۹ )
- ارزش صبر و خوش خلقی: هم چنین امام صادق(ع) نقل می کند: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : یا بُنَیَّ ، إیّاکَ وَالضَّجَرَ وسوءَ الخُلُقِ وقِلَّهَ الصَّبرِ ، فَلا یَستَقیمُ عَلى هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ ، وألزِم نَفسَکَ التُّؤَدَهَ فی اُمورِکَ ، وصَبِّر على مَؤُوناتِ الإِخوانِ نَفسَکَ ، وحَسِّن مَعَ جَمیعِ النّاسِ خُلُقَکَ . یا بُنَیَّ ، إن عَدِمَکَ ما تَصِلُ بِهِ قَرابَتَکَ ، وتَتَفَضَّلُ بِهِ عَلى إخوَتِکَ فَلا یَعدَمَنَّکَ حُسنُ الخُلقِ وبَسطُ البِشرِ ؛ فَإِنَّهُ مَن أحسَنَ خُلُقَهُ أحَبَّهُ الأَخیارُ وجانَبَهُ الفُجّارُ ، وَاقنَع بِقَسمِ اللّهِ لَکَ یَصفُ عَیشُکَ ، فَإِن أرَدتَ أن تَجمَعَ عِزَّ الدُّنیا فَاقطَع طَمَعَکَ مِمّا فی أیدِی النّاسِ ، فَإِنَّما بَلَغَ الأَنبِیاءُ وَالصِّدّیقونَ ما بَلَغوا بِقَطعِ طَمَعِهِم ؛ در بیان سفارشهاى لقمان علیه السلام به پسرش ـ: اى پسرم ! از بىحوصلگى و بد اخلاقى و کم صبرى ، بپرهیز ؛ چرا که هیچ کس با این ویژگىها استوار نمىماند . خو کن که در کارهایت با وقار باشى و بر زحمتهاى برادران ، شکیبایى کنى ، و با همه مردم ، خوش اخلاق باش . اى پسرم ! اگر چیزى ندارى که با آن ، صله رحم به جا آورى و بر برادرانت بخششى نمایى ، خوشاخلاقى و خوشرویى را از دست نده ؛ چرا که هر کس اخلاقش را نیکو گرداند ، نیکان او را دوست مىدارند و بدان از او کناره مىگیرند . و به آنچه خدا قسمت تو فرموده ، قانع باش ، تا زندگىات صفا یابد . پس اگر خواستى عزّت دنیا را گرد آورى ، طمع خود را از آنچه در دستان مردم است ، قطع کن ؛ زیرا پیامبران و صدّیقان ، تنها به سبب قطع طمع ، به چنان مقاماتى رسیدند .(قصص الأنبیاء : ص ۱۹۵ ح ۲۴۵ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۱۹ ح ۱۴ )
- ادب آموزی در کودکی و آخرت طلبی: امام صادق(ع) می فرماید: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : إن تَأَدَّبتَ صَغیرا انتَفَعتَ بِهِ کَبیراً ، ومَن عَنى بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَکَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَکَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ لَهُ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ لَهُ طَلَبُهُ أدرَکَ بِهِ مَنفَعَهً ، فَاتَّخِذهُ عادَهً . وإیّاکَ وَالکَسَلَ مِنهُ وَالطَّلَبَ بِغَیرِهِ ، وإن غُلِبتَ عَلَى الدُّنیا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَهِ ، وإنَّهُ إن فاتَکَ طَلَبُ العِلمِ فَإِنَّکَ لَن تَجِدَ تَضییعا أشَدَّ مِن تَرکِهِ . یا بُنَیَّ ، اِستَصلِحِ الأَهلینَ وَالإِخوانَ مِن أهلِ العِلمِ إنِ استَقاموا لَکَ عَلَى الوَفاءِ ، وَاحذَرهُم عِندَ انصِرافِ الحالِ بِهِم عَنکَ ، فَإِنَّ عَداوَتَهُم أشَدُّ مَضَرَّهً مِن عَداوَهِ الأَباعِدِ بِتَصدیقِ النّاسِ إیّاهُم لاِطِّلاعِهِم عَلَیکَ؛ ـ در بیان سفارشهاى لقمان علیه السلام به پسرش ـ: اى پسرم! اگر در کودکى ادب شوى ، در بزرگى سودش را مىبرى. هر که قصد ادب کند ، به [کسب بیشتر] آن اهتمام مىورزد و هر که به آن اهتمام ورزد ، خود را براى آموختن آن ، به سختى مىاندازد و هر که خود را براى آموختن آن ، خود را به سختى اندازد ، شدیدتر [و تشنهتر] آن را طلب مىکند و هر که آن را به شدّت طلب کند ، به سودش دست مىیابد . پس آن را عادت خود قرار بده و بپرهیز از این که در کسب آن ، تنبلى کنى و در پىِ چیز دیگرى بروى . اگر در برابر دنیا شکست خوردى ، در برابر آخرت شکست نخور ، و اگر دانش نجویى ، هرگز زیانى شدیدتر از ترک آن نخواهى یافت . اى پسرم ! میان خودىها و برادران اهل علم ، اگر به تو وفادارند ، اصلاح کن ، و اگر نظرشان نسبت به تو عوض شده ، از آنان بر حذر باش ؛ زیرا از آنجا که مردم نظر آنان را ـ به دلیل آگاهىشان بر تو ـ دشمنىِ آنان ، زیانبارتر از دشمنىِ بیگانگان است .(قصص الأنبیاء : ص ۱۹۴ ح ۲۴۴ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۱۹ ح ۱۳ )
- اخلاق فردی و اجتماعی: امام صادق(ع) فرموده است:لَمّا وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ فَقالَ : أنَا مُنذُ سَقَطتُ إلَى الدُّنیا استَدبَرتُ وَاستَقبَلتُ الآخِرَهَ ، فَدارٌ أنتَ إلَیها تَسیرُ أقرَبُ مِن دارٍ أنتَ مِنها مُتَباعِدٌ . یا بُنَیَّ ، لا تَطلُب مِنَ الأَمرِ مُدبِرا ، ولا تَرفُض مِنهُ مُقبِلاً ، فَإِنَّ ذلِکَ یُضِلُّ الرَّأیَ ویُزری بِالعَقلِ . یا بُنَیَّ ، لِیَکُن مِمّا تَستَظهِرُ بِهِ عَلى عَدُوِّکَ الوَرَعُ عَنِ المَحارِمِ ، وَالفَضلُ فی دینِکَ ، وَالصِّیانَهُ لِمُرُوَّتِکَ ، وَالإِکرامُ لِنَفسِکَ أن لا تُدَنِّسَها بِمَعاصِی الرَّحمنِ ومَساوِی الأَخلاقِ وقَبیحِ الأَفعالِ . وَاکتُم سِرَّکَ ، وأحسِن سَریرَتَکَ ، فَإِنَّکَ إذا فَعَلتَ ذلِکَ آمَنتَ بِسِترِ اللّهِ أن یُصیبَ عَدُوُّکَ مِنکَ عَورَهً ، أو یَقدِرَ مِنکَ عَلى زَلَّهٍ ، ولا تَأمَنَنَّ مَکرَهُ فَیُصیبَ مِنکَ غِرَّهً فی بَعضِ حالاتِکَ ، فَإِذَا استَمکَنَ مِنکَ وَثَبَ عَلَیکَ ولَم یُقِلکَ عَثرَهً ، وَلیَکُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّکَ إعلانُ الرِّضا عَنهُ ، وَاستَصغِرِ الکَثیرَ فی طَلَبِ المَنفَعَه ِ، وَاستَعظِمِ الصَّغیرَ فی رُکوبِ المَضَرَّهِ . یا بُنَیَّ ، لا تُجالِسِ النّاسَ بِغَیرِ طَریقَتِهِم ، ولا تَحمِلَنَّ عَلَیهِم فَوقَ طاقَتِهِم ، فَلا یَزالُ جَلیسُکُ عَنکَ نافِراً ، وَالمَحمولُ عَلَیهِ فَوقَ طاقَتِهِ مُجانِباً لَکَ ، فَإِذا أنتَ فَردٌ لا صاحِبَ لَکَ یُؤنِسُکَ ، ولا أخَ لَکَ یَعضُدُکَ ، فَإذا بَقیتَ وَحیداً کُنتَ مَخذولاً ، وصِرتَ ذَلیلاً . ولا تَعتَذِر إلى مَن لا یُحِبُّ أن یَقبَلَ مِنکَ عُذراً ، ولا یَرى لَکَ حَقّاً ، ولا تَستَعِن فی اُمورِکَ إلاّ بِمَن یُحِبُّ أن یَتَّخِذَ فی قَضاءِ حاجَتِکَ أجراً ، فَإِنَّهُ إذا کانَ کَذلِکَ طَلَبَ قضاءَ حاجَتِکَ لَکَ ، کَطَلَبِهِ لِنَفسِهِ ، لِأَنَّهُ بَعدَ نَجاحِها لَکَ کانَ رِبحاً فِی الدُّنیَا الفانِیَهِ وحَظّاً وذُخراً لَهُ فِی الدّارِ الباقِیَهِ فَیَجتَهِدُ فی قَضائِها لَکَ ، وَلیَکُن إخوانُکَ وأصحابُکَ الَّذینَ تَستَخلِصُهُم وتَستَعینُ بِهِم عَلى اُمورِکَ ، أهلَ المُرُوَّهِ وَالکَفافِ وَالثَّروَهِ وَالعَقلِ وَالعَفافِ الَّذینَ إن نَفَعتَهُم شَکَروکَ ، وأن غِبتَ عَن جیرَتِهِم ذَکَروکَ ؛ وقتى که لقمان پسرش را موعظه کرد ، به او گفت : «من از وقتى به دنیا آمدم ، پشت به دنیا و رو به آخرت کردهام . خانهاى که تو به سوى آن مىروى ، نزدیکتر از خانهاى است که از آن دور مىشوى .اى پسرم ! کارى را که گذشته است ، پیگیرى نکن ، و کار پیشِ رو را رها نکن ؛ چرا که آن ، اندیشه را گمراه و خِرد را سبک مىگردانَد . اى پسرم ! از جمله چیزهایى که به سبب آن ، بر دشمنت پیروز مىگردى ، اینها باشد : پرهیز از محرّمات ، برترى در دینت ، حفظ جوانمردىات ، و گرامى داشتن نفْست ، به گونهاى که آن را به گناهانِ خداى بخشنده و اخلاق بد و کارهاى زشت ، آلوده نسازى . رازت را پنهان کن و باطنت را نیکو گردان ؛ چرا که تو هر گاه چنین کردى ، به سبب پوشش خداوندى ، از دستیابى دشمن به راز ، تو یا از پىبردن او به لغزش تو ، در امان مىمانى . خود را از مکر دشمن ، در امان نبین تا مبادا در بعضى از حالتها فریبت دهد . پس هر گاه بر تو توانا گشت ، بر تو مىجهد و هیچ لغزشى را از تو نمىبخشد . باید از جمله سلاحهایى که در برابر دشمنت به کار مىگیرى ، اعلان رضایت از او باشد . در جلب منفعت ، بسیار را اندک ، و در زیانبینى ، کوچک را بزرگ بشمار . اى پسرم ! با مردم ، بر خلاف روش خودشان همنشینى نکن و بیش از توانشان بر آنان بار نکن که [اگر چنین کنى ،] همنشین تو پیوسته از تو گریزان مىگردد و کسى که بیش از توانش بر او بار شده ، از تو کناره مىگیرد و در این هنگام ، تو تنها خواهى ماند و نه رفیقى خواهى داشت که همدمت شود و نه برادرى که تو را یارى رسانَد ، پس وقتى که تنها ماندى ، خوار مىشوى و ذلیل مىگردى . به درگاه کسى که دوست ندارد عذر تو را بپذیرد و براى تو حقّى قایل نیست ، عذر نبر . و در کارهایت ، از کسى یارى نجوى ، جز از کسى که مىخواهد در برابرِ برآوردن حاجت تو ، مزدى بگیرد ؛ زیرا هر گاه چنین باشد ، همانگونه در پىِ بر آوردن آن حاجت براى تو مىرود که گویى آن را براى خودش پیگیرى مىکند ؛ چرا که او پس از برآورده شدن آن براى تو ، در دنیاى فانى سودى مىبَرد و در خانه باقىِ آخرت نیز نصیب و ذخیرهاى خواهد داشت ، پس بدین جهت ، در برآوردن آن براى تو مىکوشد . برادران و یارانى که براى خود بر مىگزینى و از آنان براى کارهایت یارى مىجویى ، باید اهل جوانمردى و قناعت و خیر و خرد و پاکدامنى باشند ؛ کسانى که اگر سودشان دهى ، سپاست بگزارند ، و اگر از همسایگىشان غایب شوى ، یادت کنند» .(فی المصدر : «ما» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .فی بحار الأنوار : «أن تدنّسها» .فی المصدر «منکم» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .قصص الأنبیاء : ص ۱۹۳ ح ۲۴۳ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۱۸ ح ۱۲ )
- تربیت اخلاقی : امام صادق(ع) می فرماید: ـ فی تَفسیرِ قَولِهِ تعالى : «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یَـابُنَىَّ لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُـلْمٌ عَظِیمٌ » ـ: فَوَعَظَ لُقمانُ لاِبنِهِ بِآثارٍ حَتّى تَفَطَّرَ وَانشَقَّ . وکانَ فیما وَعَظَهُ بِهِ … أن قالَ : یا بُنَیَّ ، إنَّکَ مُنذُ سَقَطتَ إلَى الدُّنیَا استَدبَرتَ وَاستَقبَلتَ الآخِرَهَ ، فَدارٌ أنتَ إلَیها تَسیرُ أقرَبُ إلَیکَ مِن دارٍ أنتَ مِنها مُتَباعِدٌ . یا بُنَیَّ ، جالِسِ العُلَماءَ وزاحِمهُم بِرُکبَتَیکَ ، لا تُجادِلهُم فَیَمنَعوکَ ، وخُذ مِنَ الدُّنیا بَلاغاً ، ولا تَرفُضها فَتَکونَ عِیالاً عَلَى النّاسِ ، ولا تَدخُل فیها دُخولاً یَضُرُّ بِآخِرَتِکَ ، وصُم صَوما یَقطَعُ شَهوَتَکَ ، ولا تَصُم صَوما یَمنَعُکَ مِنَ الصَّلاهِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاهَ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنَ الصِّیامِ . یا بُنَیَّ ، إنَّ الدُّنیا بَحرٌ عَمیقٌ ، قَد هَلَکَ فیها عالَمٌ کَثیرٌ ، فَاجعَل سَفینَتَکَ فیهَا الإِیمانَ ، وَاجعَل شِراعَهَا التَّوَکُّلَ ، وَاجعَل زادَکَ فیها تَقوَى اللّهِ ، فَإِن نَجَوتَ فَبِرَحمَهِ اللّهِ ، وإن هَلَکتَ فَبِذُنوبِکَ . یا بُنَیَّ ، إن تَأَدَّبتَ صَغیرا انتَفَعتَ بِهِ کَبیراً ، ومَن عَنى بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَکَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَکَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ طَلَبُهُ أدرَکَ مَنفَعَتَهُ ، فَاتَّخِذهُ عادَهً . فَإِنَّکَ تَخلُفُ فی سَلَفِکَ ، وتَنفَعُ بِهِ مَن خَلَفَکَ ، ویَرتَجیکَ فیهِ راغِبٌ ، ویَخشى صَولَتَکَ راهِبٌ . وإیّاکَ وَالکَسَلَ عَنهُ وَالطَّلَبَ لِغَیرِهِ ، فَإِن غُلِبتَ عَلَى الدُّنیا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَهِ ، وإذا فاتَکَ طَلَبُ العِلمِ فی مَظانِّهِ فَقَد غُلِبتَ عَلَى الآخِرَهِ . وَاجعَل فی أیّامِکَ ولَیالیکَ وساعاتِکَ لِنَفسِکَ نَصیباً فی طَلَبِ العِلمِ ؛ فَإِنَّکَ لَن تَجِدَ لَهُ تَضییعاً أشَدَّ مِن تَرکِهِ ، ولا تُمارِیَنَّ فیهِ لَجوجاً ، ولا تُجادِلَنَّ فَقیهاً ، ولا تُعادِیَنَّ سُلطاناً ، ولا تُماشِیَنَّ ظَلوماً ، ولا تُصادِقَنَّهُ ، ولا تُصاحِبَنَّ فاسِقاً نَطِفاً ، ولا تُصاحِبَنَّ مُتَّهَماً ، وَاخزُن عِلمَکَ کَما تَخزُنُ وَرِقَکَ . یا بُنَیَّ ، خَفِ اللّهَ خَوفاً لَو أتَیتَ القِیامَهَ بِبِرِّ الثَّقَلَینِ خِفتَ أن یُعَذِّبَکَ ، وَارجُ اللّهَ رَجاءً لَو وافَیتَ القِیامَهَ بِإِثمِ الثَّقَلَینِ رَجَوتَ أن یَغفِرَ لَکَ. فَقالَ لَهُ ابنُهُ : یا أبَتِ وکَیفَ اُطیقُ هذا وإنَّما لی قَلبٌ واحِدٌ ؟ فَقالَ لَهُ لُقمانُ : یا بُنَیَّ ، لَوِ استُخرِجَ قَلبُ المُؤمِنِ فَشُقَّ لَوُجِدَ فیهِ نورانِ ، نورٌ لِلخَوفِ ، ونورٌ لِلرَّجاءِ ، لَو وُزِنا لَما رَجَحَ أحَدُهُما عَلَى الآخَرِ بِمِثقالِ ذَرَّهٍ ، فَمَن یُؤمِن بِاللّهِ یُصَدِّق ما قالَ اللّهُ ، ومَن یُصَدِّق ما قالَ اللّهُ یَفعَل ما أمَرَ اللّهُ ، ومَن لَم یَفعَل ما أمَرَ اللّهُ لَم یُصَدِّق ما قالَ اللّهُ ؛ فَإِنَّ هذِهِ الأَخلاقَ تَشهَدُ بَعضُها لِبَعضٍ فَمَن یُؤمِن بِاللّهِ إیماناً صادِقاً یَعمَل للّهِِ خالِصاً ناصِحاً ومَن عَمِلَ للّهِِ خالِصاً ناصِحاً فَقَد آمَنَ بِاللّهِ صادِقا ومَن أطاعَ اللّهَ خافَهُ ومَن خافَهُ فَقَد أحَبَّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اتَّبَعَ أمرَهُ ، ومَنِ اتَّبَعَ أمرَهُ استَوجَبَ جَنَّتَهُ ومَرضاتَهُ ، ومَن لَم یَتَّبِع رِضوانَ اللّهِ فَقَد هانَ عَلَیهِ سَخَطُهُ ، نَعوذُ بِاللّهِ مِن سَخَطِ اللّهِ. یا بُنَیَّ ، ولا تَرکَن إلَى الدُّنیا ، ولا تَشغَل قَلبَکَ بِها ، فَما خَلَقَ اللّهُ خَلقا هُوَ أهوَنُ عَلَیهِ مِنها ، ألا تَرى أنَّهُ لَم یَجعَل نَعیمَها ثَوابا لِلمُطیعینَ ، ولَم یَجعَل بَلاءَها عُقوبَهً لِلعاصینَ .ـ در تفسیر این گفته خداى متعال : «و هنگامى که لقمان به پسرش ـدر حالى که او را موعظه مىکرد ـ گفت : «اى پسرک من ! به خدا شرک نورز ؛ چرا که شرک ، ستمى بزرگ است»» ـ : لقمان به حکمتى چند ، پسرش را موعظه کرد ، تا [سپیده صبح ،] شکافته شد . و در موعظه او به پسرش ، چنین بود که گفت : «اى پسرم ! از زمانى که تو به دنیا آمدى ، پشت به آن کردهاى و رو به آخرت دارى ، پس خانهاى که به سوى آن مىروى ، به تو نزدیکتر است از خانهاى که از آن دور مىشوى . اى پسرم ! با دانشمندان همنشینى کن و تنگاتنگ آنان بنشین ، [ولى] با آنان مجادله نکن ، که بازت مىدارند . و به اندازه لازم ، از دنیا برگیر ، و آن را چنان رها نکن که سربارِ مردم شوى ، و آنچنان در آن وارد نشو که به آخرتت زیان رسانَد . روزهاى بگیر که شهوتت را قطع کند ، و چنان روزهاى نگیر که از نماز ، بازت بدارد ؛ چرا که نماز ، نزد خدا محبوبتر از روزه است . اى پسرم ! دنیا دریایى عمیق است که بسیارى در آن هلاک شدهاند . پس کشتىِ خود را در دنیا ، ایمان ، بادبان آن را توکّل ، و توشه خود را در آن ، تقواى الهى قرار بده . پس اگر نجات یافتى ، در سایه رحمت خداست ، و اگر هلاک شدى ، به سبب گناهانت خواهد بود . اى پسرم ! اگر در کودکى ادب شوى ، در بزرگى سودش را مىبرى . هر که آهنگ ادب کند ، به [کسب هر چه بیشترِ] آن همّت مىگمارد و هر که به آن همّت گمارد ، خود را براى آموختن آن ، به سختى مىاندازد و هر که خود را براى آموختن آن ، به سختى بیندازد ، آن را شدیدتر طلب مىکند و هر که آن را به شدّت طلب کند ، به سودش دست مىیابد . بنا بر این ، آن را عادت خود قرار بده . تو جانشین پیشینیانت هستى ، و جانشین تو از آن سود خواهد برد و مشتاق ، به تو امید دارد و ترسا ، از قدرت تو مىهراسد . و بپرهیز از این که در کسب آن (ادب) ، تنبلى کنى و در پىِ چیز دیگرى بروى . اگر در برابر دنیا شکست خوردى ، در برابر آخرت شکست نخور ، حال اگر دانش را در جایگاهش نجستى ، هر آینه در برابر آخرت نیز شکست خوردهاى . در روزها و شبها و لحظاتت ، براى خودت زمانى را جهت جستجوى دانش قرار بده ؛ چرا که تو براى آن ، چیزى ضایع کنندهتر از رها کردنِ آن نمىیابى . و در باره آن ، با لجوج ، بگومگو نکن و با فقیه ، مجادله نکن و با پادشاه ، دشمنى نکن و با ستمگر ، همراهى و دوستى نکن و با فاسدِ پلید و متّهم ، رفاقت نکن و دانشت را ذخیره کن ؛ همان گونه که سکّهات را ذخیره مىکنى . اى پسرم ! از خدا چنان بترس که اگر در روز رستاخیز ، نیکىِ دو جهان را به همراه داشته باشى ، [بازهم ]از عذابش بترسى ، و چنان به خدا امیدوار باش که اگر در روز رستاخیز ، گناه دو جهان را به همراه داشته باشى ، [بازهم] به آمرزش او امیدوار باشى» . پسرش به او گفت : اى پدر ! چگونه مىتوانم چنین باشم ، در حالى که تنها یک دل دارم ؟ لقمان بدو گفت : «پسرم ! اگر دل مؤمن بیرون آورده شود و شکافته شود ، دو نور در آن یافت مىشود : نورى براى ترس و نورى براى امید ، که اگر وزن شوند ، هیچ یک بر دیگرى ، هموزن ذرّهاى برترى نمىیابد . هر که به خدا ایمان آورَد ، سخن خدا را تصدیق مىکند و هر که سخن خدا را تصدیق کند ، امر خدا را به جا مىآورد ، و هر که امر خدا را به جا نیاورَد ، سخن خدا را تصدیق نکرده است . بخشى از اخلاق ، بخش دیگر را تأیید مىکند ؛ پس آن که ایمانِ راستین به خدا دارد ، خالصانه و خیرخواهانه براى خدا کار مىکند و آن که خالصانه و خیرخواهانه براى خدا کار کند ، هر آینه ایمان راستین به خدا دارد ، و آن که خدا را اطاعت کند ، از او مىترسد و آن که از او بترسد ، دوستش دارد ، و آن که دوستش داشته باشد ، از فرمانش پیروى مىکند و آن که از فرمانش پیروى کند ، شایسته بهشت و خشنودىِ اوست ، و آن که از خشنودى خدا پیروى نکند ، خشم او را بر خود آسان گردانیده است . از خشم خدا به خدا پناه مىبریم ! اى پسرم ! به دنیا اتّکا نکن و دلت را به آن مشغول نساز ؛ چرا که خداوند ، هیچ چیزى را سستتر از آن نیافریده است . مگر نمىبینى که نعمتِ دنیا را پاداش فرمانبُرداران قرار نداده ، و گرفتارىِ آن را کیفر نافرمانان قرار نداده است ؟!» .(فی المصدر : «غنی» ، والتصویب من بحار الأنوار وقصص الأنبیاء : ص ۱۹۴ ح ۲۴۳ . وعَنَى الأَمرُ فلانا : أهَمَّهُ . ویقال : عَنى بأمر فلان (المعجم الوسیط : ج ۲ ص ۶۳۳ «عنا») .فی بحار الأنوار : «ولا تُؤاخِیَنَّ فاسقا» بدل «ولا تصاحبنّ فاسقا نطفا» . والنَّطِفُ الرَّجُلُ المُریبُ (لسان العرب : ج ۹ ص ۳۳۴ «نطف») .فی المصدر : « … نورین نورا للخوف ونورا للرجاء» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار .تفسیر القمی : ج ۲ ص ۱۶۳ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۱۱ ح ۲ )
- شناخت نشانه های امور و بهره مندی از آن: از امام صادق(ع) روایت است که فرمود: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : یا بُنَیَّ ، لِکُلِّ شَیءٍ عَلامَهٌ یُعرَفُ بِها ویُشهَدُ عَلَیها ، وإنّ لِلدّینِ ثَلاثَ عَلاماتٍ : العِلمَ وَالإِیمانَ وَالعَمَلَ بِهِ . ولِلإِیمانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الإِیمانُ بِاللّهِ وکُتُبِهِ ورُسُلِهِ . ولِلعالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : العِلمُ بِاللّهِ وبِما یُحِبُّ وبِما یَکرَهُ . ولِلعامِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الصَّلاهُ وَالصِّیامُ وَالزَّکاهُ . ولِلمُتَکَلِّفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : یُنازِعُ مَن فَوقَهُ ، ویَقولُ ما لا یَعلَمُ ، ویَتَعاطى ما لا یَنالُ . ولِلظّالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : یَظلِمُ مَن فَوقَهُ بِالمَعصِیَهِ ، ومَن دونَهُ بِالغَلَبَهِ ، ویُعینُ الظَّلَمَهَ . ولِلمُنافِقِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : یُخالِفُ لِسانُهُ قَلبَهُ ، وقَلبُهُ فِعلَهُ ، وعَلانِیَتُهُ سَریرَتَهُ . ولِلآثِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : یَخونُ ، ویَکذِبُ ، ویُخالِفُ ما یَقولُ . ولِلمُرائی ثَلاثُ عَلاماتٍ : یَکسَلُ إذا کانَ وَحدَهُ ، ویَنشَطُ إذا کانَ النّاسُ عِندَهُ ، ویَتَعَرَّضُ فی کُلِّ أمرٍ لِلمَحمَدَهِ . ولِلحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : یَغتابُ إذا غابَ ، ویَتَمَلَّقُ إذا شَهِدَ ، ویَشمَتُ بِالمُصیبَهِ . ولِلمُسرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : یَشتَری ما لَیسَ لَهُ ، ویَلبَسُ ما لَیسَ لَهُ ، ویَأکُلُ ما لَیسَ لَهُ . ولِلکَسلانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : یَتَوانى حَتّى یُفَرِّطَ ، ویُفَرِّطُ حَتّى یُضَیِّعَ ، ویُضَیِّعُ حَتّى یَأثَمَ . ولِلغافِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : السَّهوُ وَاللَّهوُ وَالنِّسیانُ .ـ در بیان آنچه لقمان علیه السلام به پسرش گفت ـ: پسرم ! هر چیزى ، نشانهاى دارد که بدان شناخته مىشود و بر اساس آن ، مورد گواهى قرار مىگیرد ، و همانا دین ، سه نشانه دارد : دانش ، ایمان ، و عمل به آن . ایمان ، سه نشانه دارد : ایمان به خدا و کتابهاى او و فرستادگانش .دانشمند ، سه نشانه دارد : شناخت خدا و شناخت آنچه مىپسندد و شناخت آنچه نمىپسندد .صالح ، سه نشانه دارد : نماز و روزه و زکات .متظاهر نیز سه نشانه دارد : با برتر از خود مىستیزد ، و چیزى را مىگوید که نمىداند ، و در پىِ چیزى است که به آن دست نمىیابد .ستمگر ، سه نشانه دارد : به بالاتر از خودش با نافرمانى ، و به پایینتر از خودش با چیرگى ستم مىکند، و به ستمگران یارى مىرساند .منافق ، سه نشانه دارد : زبانش مخالف دلش ، و دلش مخالف کارش ، و ظاهرش مخالف باطنش است .گنهکار ، سه نشانه دارد : خیانت مىورزد ، دروغ مىگوید ، و با سخن خودش نیز مخالفت مىکند .ریاکار ، سه نشانه دارد : هنگامى که تنها باشد ، تنبلى مىکند و هنگامى که نزد مردم باشد ، چابک است و در هر کارى ، خود را در مَعرض ستایش دیگران قرار مىدهد .حسود ، سه نشانه دارد : هر گاه غایب باشد ، غیبت مىکند و هر گاه حاضر باشد ، چاپلوسى مىکند ، و به خاطر گرفتارى ، سرکوفت مىزند .اسرافکار ، سه نشانه دارد : چیزى را مىخرد که لازم ندارد ، و چیزى را مىپوشد که لازم ندارد ، و چیزى را مىخورد که لازم ندارد .تنبل ، سه نشانه دارد : تا آن جا سستى مىکند که کوتاهى مىشود ، و تا آن جا کوتاهى مىکند که ضایع مىسازد ، و تا آن جا ضایع مىسازد که گناه مىکند .غافل ، سه نشانه دارد : اشتباه و سرگرمى و فراموشى .(الخصال : ص ۱۲۱ ح ۱۱۳ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۱۵ ح ۸ ).
- ترس از خدا و دشمن: امام صادق(ع) می فرماید: کانَ فیما أوصى بِهِ لُقمانُ ابنَهُ «ناتانَ» أن قالَ لَهُ : یا بُنَیَّ ، لِیَکُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّکَ فَتَصرَعُهُ المُماسَحَهُ وإعلانُ الرِّضا عَنهُ ، ولا تُزاوِلهُ بِالمُجانَبَهِ فَیَبدُوَ لَهُ ما فی نَفسِکَ فَیَتَأَهَّبَ لَکَ . یا بُنَیَّ ، خَفِ اللّهَ خَوفا لَو وافَیتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَینِ خِفتَ أن یُعَذِّبَکَ اللّهُ ، وَارجُ اللّهَ رَجاءً لَو وافَیتَهُ بِذُنوبِ الثَّقَلَینِ رَجَوتَ أن یَغفِرَ اللّهُ لَکَ . یا بُنَیَّ ، حَمَلتُ الجَندَلَ وَالحَدیدَ وکُلَّ حِملٍ ثَقیلٍ فَلَم أحمِل شَیئا أثقَلَ مِن جارِ السَّوءِ، وذُقتُ المَراراتِ کُلَّها فَلَم أذُق شَیئا أمَرَّ مِنَ الفَقرِ.در سفارشهاى لقمان به پسرش ناتان ، این است که به او گفت : «پسرم ! از چیزهایى که باید با آن ، در برابر دشمنت مسلّح شوى تا زمینگیرش کنى ، نرمى با او و اظهار خشنودى از اوست ؛ ولى با کنارهگیرى ، خود را از او دور نکن ، که رازت براى او آشکار مىشود و براى [سرنگونىِ ]تو تدارک مىبیند .پسرم ! از خدا چنان بترس که اگر با نیکىِ دو جهان به او برخوردى ، [باز هم ]بترسى که خدا کیفرت دهد ، و چنان به خدا امیدوار باش که اگر با گناهان دو جهان به او برخوردى ، [باز هم] امیدوار باشى که خدا تو را بیامرزد .پسرم ! صخره بزرگ و آهن و هر بار سنگینى را بر دوش کشیدم؛ ولى چیزى سنگینتر از همسایه بد، بر دوش نکشیدم. همه تلخىها را چشیدم ؛ ولى چیزى تلختر از فقر نچشیدم» .(الأمالی للصدوق : ص ۷۶۶ ح ۱۰۳۱ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۱۳ ح ۳)
- عمر و بهره از دنیا : امام کاظم (ع) نیز از لقمان حکیم نقل می کند: کانَ لُقمانُ علیه السلام یَقولُ لاِبنِهِ : یا بُنَیَّ ، إنَّ الدُّنیا بَحرٌ ، وقَد غَرِقَ فیها جِیلٌ کَثیرٌ ، فَلتَکُن سَفینَتُکَ فیها تَقوَى اللّهِ تَعالى ، وَلیَکُن جِسرُکَ إیمانا بِاللّهِ ، وَلیَکُن شِراعُهَا التَّوَکُّلَ ، لَعَلَّکَ ـ یا بُنَیَّ ـ تَنجو وما أظُنُّکَ ناجِیا! یا بُنَیَّ ، کَیفَ لا یَخافُ النّاسُ ما یوعَدونَ ، وهُم یَنتَقِصونَ فی کُلِّ یَومٍ ، وکَیفَ لا یُعِدُّ لِما یوعَدُ مَن کان لَهُ أجَلٌ یَنفَدُ . یا بُنَیَّ ، خُذ مِنَ الدُّنیا بُلغَهً ، ولا تَدخُل فیها دُخولاً یَضُرُّ فیها بِآخِرَتِکَ ، ولا تَرفُضها فَتَکونَ عِیالاً عَلَى النّاسِ ، وصُم صِیاما یَقطَعُ شَهوَتَکَ ، ولا تَصُم صِیاماً یَمنَعُکَ مِنَ الصَّلاهِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاهَ أعظَمُ عِندَ اللّهِ مِنَ الصَّومِ .لقمان پیوسته به پسرش مىگفت : «پسرم ! دنیا دریاست و در آن ، گروههاى بسیارى غرق شدهاند . پس باید کشتىِ تو در آن ، پروا کردن از خداى تعالى ، و پُل تو ایمان به خدا ، و بادبان کشتىات توکّل باشد ، تا ـ پسرم! ـ شاید نجات پیدا کنى ؛ هر چند من گمان ندارم که نجاتیابنده باشى .پسرم ! چگونه مردم از آنچه وعده داده شدهاند ، نمىترسند ، در حالى که هر روز ، از [عمر] آنان کاسته مىشود ؟! و چگونه کسى که اجلِ پایانپذیرى دارد ، براى آنچه وعده داده شده ، مهیّا نمىگردد ؟!پسرم ! از دنیا به اندازه نیاز ، بر گیر و چنان در آن وارد نشو که به آخرتت زیان رسانَد ، و آن را چنان رها نکن که سربارِ مردم شوى ، و چنان روزه بگیر که شهوتت را قطع کند و روزهاى نگیر که از نماز ، بازت دارد ؛ چرا که نماز ، نزد خدا ، از روزه بزرگتر است» .(قصص الأنبیاء : ص ۱۹۰ ح ۲۳۸ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۱۶ ح ۱۰)