در مکتب اخلاقی امام حسین(ع)

جایگاه امام حسین(ع) نزد حضرت پیامبر(ص)
علاقه و محبّت پیامبر خدا به حسین بن على(ع) بسیار بود و هرگز راضى نمىشد کمترین آسیب یا خطرى متوجّه آن فرزند گرامى که میوه دلش بود بشود. نمونههای بسیاری در این ارتباط در روایات و منابع تاریخی و سیرهها آمده است. پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) امام حسین(ع) را نفس و جان خویش میدانست و میفرمود: حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاط؛ حسین از من است و من از حسین هستم. خدا دوست بدارد کسی را که دوستدار حسین باشد. حسین نوهای از نوهها[یم] است.(سنن ترمذی، ج ۵، ص ۳۲۴، ح ۳۸۶۴؛ الارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۲۷؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۶۲، ح ۱)
راشد بن ابىروح انصارى گوید: وقتى که پیامبر(ص) در حال سجود بود، حسین(ع) از پشت صفها مى آمد و به پشت پیامبر سوار مى شد و حضرت موقع بلند شدن از سجده یک دستش را به پشت امام حسین و دست دیگرش را بر زانوى خویش مى گذاشت تا از نمازش فارغ مى شد.(موسوعهًْ کلمات الامام الحسین ص ۷، سلیم بن قیس ص ۱۷۲)
انفـاق از دوستداشتنیها
خداوند در آیات قرآن ضمن تشویق مردم به انفاق و صدقات(بقره، آیه ۳) خواهان آن است که انسان از بهترین چیزهایی که دوست میدارد هدیه و انفاق و صدقه دهد. خداوند میفرماید: هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هرچه انفاق کنید قطعاً خدا بدان داناست.(آلعمران، آیه ۹۲)
اهلبیت عصمت و طهارت(ع) در راستای این احکام الهی، خود اینگونه عمل کرده و سرمشق دیگران بودند؛ خداوند در آیه ۸ سوره انسان درباره این عمل اهلبیت(ع) میفرماید: و طعام را با دوستى آن- با آنکه خود به آن مایلتر و نیازمندترند- به پاس دوستی و محبت خدا، به بینوا و یتیم و اسیر مى خورانند.
اهلبیت(ع) از جمله امام حسین(ع) بر آن بودند که هرچه را بیشتر دوست میدارند از همان چیز انفاق کنند. نقل شده که امام حسین(ع) شِکَر صدقه مى داد، از علت آن پرسیدند، فرمود: چون مـن آن را دوست دارم و خدا مى فرماید: به نیکى نمىرسید مگر اینکه از آنچه دوست مى دارید انفاق کنید.»(نورالثقلین ج ۱، ص ۳۶۳؛ ذیل آیه ۹۲ آلعمران)
اکرام در برابر احسان
احسان آن است که کار نیک را با کار نیک دیگر پاسخ دهند؛ یا از کار بد کسی بگذرند و عفو کنند؛ اما اکرام آن است که کار بد دیگری را به نیکی پاسخ داده و خیرات و صدقات و عنایتی نیز نسبت به خطاکار انجام شود. همان طوری که امام حسن مجتبی(ع) در برابر دشنام و بدگویی آن شامی عمل کرد و نه تنها با او مقابله به مثل نکرد، بلکه از باب اکرام، وی را به خانه دعوت کرد که در کتب روایی و تاریخی آمده است.
امام حسین(ع) نیز اینگونه بود و به حکم قرآنی عمل میکرد که میفرماید هنگامی که جاهلی سخن درشت گفت، با احسان و اکرام با او عمل شود و جواب تندخویی و لغوگویی او را با سلام و اکرام پاسخ دهید.(فرقان، آیات ۶۳ و ۷۲)
خداوند در آیه ۸۶ سوره نساء میفرماید: و چون به شما درود و تحیت گفته شد، شما به صورتى بهتر از آن، درود گویید، یا همان را در پاسخ برگردانید، که خدا همواره به هر چیزى حسابرس است. بر اساس این دستور قرآنی، مستحب است اگر کسى به شما چنین سلام داد: «السلامعلیکم»، در جواب بگویید: «السلامعلیکم و رحمهًْالله».
امام حسین(ع) به اینگونه مستحبات نیز عمل میکرد. انس گوید: نزد امام حسین(ع)بودم که کنیزى با دسته گلى وارد شد و سلام کرد، حضرت فرمود تو در راه خدا آزادى، عرض کردم: او دسته گلى بى مقدار هدیه آورد و تو او را آزاد مىکنى؟ فرمود: خدا این گونه ما را ادب کرده است، خدا مى فرماید: زمانى که به شما هدیهاى دادند (یا سلام دادند) بهتر از آن، هدیه کنید یا مثل آن و بهتر از آن، آزادیاش بود. (کشفالغمه، ج ۲، ص ۳۱)
البته اکرام در برابر احسان از سوی آن خاندان یک امر طبیعی است؛ زیرا وقتی آنان در برابر اسائه ادب و خطاهای دیگران نه تنها عفو و چشمپوشی میکنند و با احسان برخورد مینمایند، بلکه به دیگران اکرام میکنند، نمیتوان این امر را از آنان انتظار و توقع نداشت.
مومن همان طوری که وقتی خود خطا کرد عذر میخواهد و پوزش میطلبد، همچنین عذر دیگران را نیز میپذیرد حتی اگر به واقع غیرقابل قبول باشد؛ زیرا از نشانههاى روح بلند، «عذرپذیرى» است. این صفت، از صفات خداست. هر که در درگاه خدا به خطاى خویش اعتراف کند و از او عذر و بخشایش بخواهد، خداوند هم عذرخواهى او را مى پذیرد و از گناهانش مىگذرد. صفت «غفّار»، «توّاب»، «عفوّ»، «غفور» همه اشاره به این نکته دارد و خوب است مؤمنان هم نسبت به هم کینه به دل نگیرند و از خطا و بدى یکدیگر درگذرند.
در همین رابطه امام حسین(ع) با اشاره به عذرپذیری خویش فرموده است: لَوْ شَتَمَنى رَجُلٌ فى هذِهِ الاُذُنِ (و اَوْمى اِلَى الیُمْنى) وَاعْتَذَرَ لى فِى الاُخْرى، لَقَبِلْتُ ذلِکَ مِنْهُ؛ اگر کسى در این گوش من (اشاره کرد به گوش راست) ناسزا گوید و در گوش دیگرم عذرخواهى کند، پوزش او را از او قبول مى کنم. (احقاقالحق، ج ۱۱، ص ۴۳۱)
آزاد کردن بردگان به هر بهانه
انسان، آزاد آفریده شده و بردگی خلاف فطرت انسان است؛ اما به دلایلی بردگی در میان انسانها رواج یافت. دستور اسلام این بود که اگر بهدلیل جنگی، لازم است کسانی اسیر و برده گرفته شوند، پس از تربیت اسلامی- اخلاقی شرایطی فراهم شود تا آزاد شوند. از همین رو در میان کفارات، مهمترین ویژگی، آزاد کردن بردگان است. همچنین به هر بهانهای از مردم میخواهد تا بردگان خویش را آزاد کنند. البته در شرایط بد اقتصادی خیلیها حاضرند در خدمت دیگران بهعنوان برده باشند ولی لقمه نانی بخورند. در جهان امروز نیز نوعی از این بردگی وجود دارد؛ کودکان و زنان بسیاری در غرب به این نوع بردگی تن میدهند. بنابراین، آزاد کردن برده بدون تامین نیازهای اولی او به معنای فرستادن شخص به سوی مرگ و هلاکت است. امامان(ع) بر آن بودند تا آزادی را همراه با تامین نیازهای آنان همراه کنند که در آیات و روایات بسیاری به این معنا توجه داده شده است.
در روایت است: حضرت روزى به دستشویى مىرفت که لقمه اى نان در بیرون دید. به غلامش سپرد که آن تکه نان را بعد از آمدن به ایشان بدهد. حضرت بعدا نان را از او خواست و غلام گفت: خوردم، حضرت فرمود: تو آزاد هستى، زیرا جدّم فرمود: هر کس لقمه نانى را پیدا کند و پاک کرده بخورد هنوز نان به شکمش نرسیده خدا او را از آتش جهنم رها مى کند و من هرگز کسى را که خدا او را از آتش آزاد کرده است، عبد و غلام نمى کنم: وَ لَمْ اَکُنْ استَعْبِدُ رَجُلاً اَعْتَقَهُ اللهُ مِنَ النّارِ. (موسوعهًْ کلمات الامام الحسین، ص ۶۲۴، بحارالانوار ج ۶۶، ص ۴۳۳)
البته در این عمل امام حسین(ع) نکات آموزنده دیگری نیز وجود دارد که از جمله آنها پاسداشت حرمت نان است. در روایات آمده که اگر حرمت نان نگه داشته نشود مردم گرفتار خشکسالی و قحطی و کمبود مواد غذایی خواهند شد و خداوند نان را از سفره آنان بر میدارد.
آراستگی امام حسین(ع)
در حدیث آمده: الله جمیل یحب الجمال؛ خداوند زیبا است و زیبایی را دوست میدارد (کافی، ج۶، ص ۴۳۸)، مومن نیز میبایست دنبال آراستگی باشد و از طیبات و زیورآلات بهره برد. خداوند درقرآن میفرماید: ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود بردارید!(اعراف، آیه ۳۱)
امامان(ع) به این سنت الهی عمل میکردند و با وجود شرایط سخت زمانه از اسباب زیبایی و خوشبویی و خوشرویی چون عطر بهرهمند میشدند. حـنا گـذاشـتن از جمله مستحبات است که ایشان بدان عمل میکردند؛ زیرا خضاب کردن، مایه شکوه و جوان دیده شدن شخص بهویژه در شرایط خاص است. بهعنوان نمونه وقتى پیروان حق، دشمن و بدخواه دارند، بهرغم خواسته آن دشمنان باید خود را آراسته و جوان نشان داد. امام باقر(ع) فرمود: إنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلىٍّ یَخْضِبُ بِالسَّوادِ؛ حضرت حسین بن على(ع) با رنگ سیاه خضاب مىکرد. (مجمعالزواید، ج ۵، ص ۱۶۲)
امام حسین(ع) به جامه و لبـاس توجه داشته و برای هر فصلی لباسی مناسب با آن فصل تهیه میکرد. امام سجاد(ع) مى فرماید: امام حسین(ع)جامه اى از پوست خز به پنجاه دینار مىخرید و زمانى که تابستان مىشد آن را صدقه مىداد و اشکالى در آن نمىدید.(تفسیر نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۳)
این رویه آن حضرت نشانهای از زهدورزی ایشان بود. با آنکه آراسته میزیست ولی دلبسته به زینتهای دنیوی نبود. دلبستگى نداشتن به مظاهر دنیا نشانه زهد است. حریصان، از مال دنیا نه خود استفاده مىکنند، نه به دیگران چیزى مىدهند. امّا کریمان، هم خود بهره مىبرند، هم خیرشان به دیگرى مىرسد.
باید توجه داشت سادهزیستی به معنای زشتزیستی نیست، بلکه میتوان هم ساده زیست و هم نیکو و آراسته زیست. آنان انگشتر را بهعنوان زینت به دست میکردند، ولی در همان حال توجه به توحید و انتقال پیام توحیدی داشتند. امام رضا(ع) مىفرماید: نقش نگین امام حسین(ع) این جمله بود: «إِنَّ اللهَ بالِغُ أَمْرِهِ»؛ یعنی خداوند، فرمان خود را به نتیجه و پایان مىرساند. (الکافى، ج ۶، ص ۴۷۴) این نگاه توحیدى، عقیده به قدرت مطلق خداوند را در عالم هستى نشان مىدهد که هرچه فرمان او باشد، همان مىشود.
همچنین عدم دلبستگی به دنیا به معنای نخوردن و نخوابیدن و زن نگرفتن نیست، هر چند که آنان غذای بسیار ساده مصرف میکردند ولی غذا میخوردند و در شهر و بازار میگشتند و مانند دیگران زندگی میکردند که با زهد هیچ تعارضی نداشت و اینگونه نبودند که از جامعه رویگردان باشند. در روایات بیان شده که غـذاى امامان(ع) ساده بود و به تجملات و تنوع و تعدد توجهی نداشتند و دلبسته به دنیا نبودند.
دیلمى درباره بیتوجهی امام حسین(ع) به دنیا میگوید: کانَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلىٍّ کَثیرا مّا یَتَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشّاعِرِ: یا أَهْلَ لَذّاتِ دُنْیا لابَقاءَ لَها إِنَّ اغْتِرارا بِظِلٍّ زائِلٍ حُمُقٌ؛ امام حسین(ع) بسیار به این قول شاعر تمثّل مىجست و آن را مىخواند که: اى اهـل لذتهاى ناپایدار دنیا، فریفته شدن به سایه ناپایدار، بىخردى است. (ارشادالقلوب، ص ۱۸۶)
چرا که این حقیقت دنیاست، که مثل سایهاى گذران و ناپایدار است و دل بستن به آن، مایه غفلت از سراى جاودان آخرت است.
رسـیدگى به حال محرومان
پیشوایان دین، غمخوار مردم بودند و روششان انفاق و ایثار بود و نسبت به وضع محرومان جامعه بى تفاوت نبودند. انفاق و صدقه پنهانى، از بهترین کارهاى ائمّه بود و کمک رسانى به فقرا را وسیله قرب به خداوند قرار مىدادند. خواسته پروردگار این است که متمکّنین و دولتمندان از نعمتهایى که خداوند به آنان داده است، به نیازمندان کمک کنند و این را یک آزمون الهى به شمار آورند.
شُعَیبُ بنُ عَبدِالرَّحمنِ الخُزاعى گوید: در شانههاى امام حسین(ع) روز عاشورا اثرى (سیاهى) دیده شد. از امام زینالعابدین(ع) از علت آن پرسیدند، حضرت فرمود: این اثر حمل مشک غذا به خانههاى بیوهزنان و یتیمان و محرومان است. (مناقب شهر آشوب، ج ۴، ص ۶۶؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹۰، ح ۳)
امام(ع) هرچند اموال ظالمین را میگرفت؛ زیرا آن را جزو اموال آنان نمیدانست ولی در زندگی شخصی هم آن را مصرف نمیکرد. علامه مجلسى روایت مى کند که: کانَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ یَأْخُذانِ مِنْ مُعاوِیَهًَْ الاَمْوالَ فَلایُنْفِقانِ مِنْ ذلِکَ عَلى أَنْفُسِهِما وَلاعَلى عِیالِهِما ما تَحْمِلُهُ الذُّبابَهًُْ بِفیها؛ امام حسن و امام حسین(ع) اموالى را که از معاویه مىگرفتند حتى به اندازه آنچه مگس با دهانش مىگیرد براى خود و فرزندان خود خرج نمىکردند. (بحارالانوار ج ۴۴، ص ۱۳)
به سخن دیگر، با آنکه آنچه از بیتالمال و ثروتهای عمومى در اختیار معاویه بود، در واقع متعلّق به امام حق و پیشواى الهى بود و او غاصب خلافت و اموال بود. اما آن دو معصوم آنچه را از معاویه مىگرفتند، در جاى واقعى خود مصرف مىکردند و بىآنکه به مصرف شخصى خود و خانوادهشان برسانند، بین مستمندان جامعه تقسیم مىکردند و این نوعى استیفاى حقوق ضعیفان از ظالمان بود.