خودستایی و تزکیه نفس غلط
تزکیه نفس اصطلاحی قرآنی است. تزکیه نفس اصطلاحی است که دو معنا و مفهوم متضاد را با خود حمل می کند. خودسازی و خودستایی دو معنایی است که از این اصطلاح فهمیده می شود.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا مفهوم و اصطلاح قرآنی تزکیه نفس را تبیین و آثار زیانبار تزکیه نفس به معنای خودستایی را روشن سازد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
اصطلاح قرآنی تزکیه نفس
واژه «زکو» در زبان عربی معناى پاکى، نموّ و رشد، صلاح و شایستگى و مدح است.( لسانالعرب، ابن منظور، ج۶، ص۶۴-۶۵، «زکا») از مشتقات و هم خانواده این واژه می توان به زکات اشاره کرد که به معنای یک واجب دینی و مالی است. پرداخت میزان مشخصی از اموال در راه خدا، زکات دانسته شده است؛ زیرا مایه رشد مالی و روحی انسان می شود و برخلاف ظاهر آن که از دست دادن مالی و ضرر و زیان است؛ در باطن جز مایه خیر و برکت و رشد و فزونی و نمو و طهارت و پاکی مال و انسان نخواهد شد.
این واژه در قرآن غیر از باب ثلاثی مجرد (نور، آیه ۲۱) در دو باب از ابواب ثلاثی مزید یعنی باب تفعیل چون «تزکیه» و باب تفعل چون «تزکی» نیز به کار رفته است.
تزکیه و تزکی درباره دو چیز مطرح شده است: ۱. تزکیه نفس(اعلی، آیه ۱۴؛ شمس، آیات ۷ و ۹؛ نساء، آیه ۴۹)؛ ۲. تزکیه مال.(لیل، آیه ۱۸ و آیات دیگر)
تزکیه نفس پسندیده و ناپسند
بر اساس آموزه های قرآنی تزکیه اصطلاحی است که می تواند دو معنا و مفهوم متضاد مثبت و منفی را با خود حمل کند. اگر بخواهیم این دو معنا را به فارسی برگردان کنیم ، برگردان و ترجمه فارسی آن، «خودسازی» و «خودستایی» است؛ یعنی این ها دو معنایی است که از این اصطلاح قرآنی فهمیده می شود.
به سخن دیگر، تزکیه نفس: ۱. یا با عمل است؛ ۲. یا با زبان؛ اگر تزکیه نفس به شکل عمل و فراهم آوردن اسباب و عوامل خودسازی و پاک کردن نفس از رذایل باشد، تزکیه نفس ممدوح و پسندیده ای است که در فارسی از آن به خودسازی یاد می شود؛ اما اگر این تزکیه نفس با زبان و گفتار برای پاک کردن خود از رذایل و ناپاکی ها و در شکل خودستایی باشد، امری مذموم و ناپسند است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۳۸۰، «زکا»)
خداوند خاستگاه و منشای تزکیه نفس
از آیات قرآنی به دست می آید که تزکیه نفس به معنای پاک گرداندن نفس از هر گونه رذایل و ناپاکی های اخلاقی و خلقی تنها از خداوند بر می آید و هیچ انسانی نمی تواند خود را از رذایل اخلاقی و خلقی پاک و منزه گرداند. پس تزکیه نفس به این معنا در آیات قرآنی تنها به خدا نسبت داده شده و تنها اوست که توانایی و قدرت پاک گرداندن نفس انسان از رذایل داراست. بنابراین، سخن گفتن از تزکیه نفس به معنای قدرت بر پاک گرداندن نفس از رذایل، از سوی انسان جز به معنای خودستایی نخواهد بود. از این روست که خداوند بارها تزکیه انسان از نفس خویش را مردود و نادرست دانسته و تزکیه را به خود نسبت داده داست.(نساء، آیه ۴۹؛ نور، آیه ۲۱)
از آیه ۲۱ سوره نور به دست می آید که خداى تعالى هر که را بخواهد تزکیه مىکند. پس این امر تزکیه نفوس و پاک گرداندن آن، منوط به مشیت او است، و مشیت او تنها به تزکیه کسى تعلق مىگیرد که استعداد آن را داشته، و به زبان استعداد آن را درخواست کند و این که و دانا به حال کسى است که استعداد تزکیه را دارد.
پس این که خداوند در آیات ۷ تا ۹ سوره شمس می فرماید: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا. فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا. قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا؛ سوگند به نَفْس و آن کس که آن را راست درست کرد. سپس پلیدکارى و پرهیزگارىاش را به آن الهام کرد، که هر کس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد، به معنای ایجاد زمینه برای تزکیه نفس است؛ زیرا تنها خداوند است که می تواند نفس آدمی را پاک گرداند و تزکیه نفس نماید.
البته پیامبران به ویژه پیامبر گرامی (ص) به عنوان مظهر اتم و اکمل الهی و خلیفه خداوندی نیز می تواند در مقام ولایت طولی این تزکیه نفس را انجام دهند. از این روست که تزکیه نفس مردمان به عنوان یکی از فلسفه ها و اهداف بعثت مطرح شده است.(بقره، آیات ۱۲۹ و ۱۵۱؛ آل عمران، آیه ۱۶۴؛ جمعه، آیه ۲)
تزکیه نفس و خودستایی
چنان که گفته شد در آموزه های قرآنی تزکیه نفس به دو معنا و مفهوم مثبت و منفی مطرح شده است. این که انسان بخواهد خودش را با زبان و گفتار تزکیه و پاک گرداندن و نسبت های زشت و ناپسند اخلاقی و خلق و خوی ناپسند را از ساحت خود دور داند و رذایل اخلاقی را در خود منکر شود، به عنوان خودستایی، مطرح شده و امری مذموم و ناپسند شمرده شده است.
در حقیقت تزکیه نفس به معنای خودستایی همان ادعایی است که می بایست اثبات شود و هیچ کس نمی تواند خودش را از رذایل اخلاقی و ناپسندها و زشتی ها پاک و مبرا داند و مدعی این معنا شود که پاک پاک است.
خداوند به صراحت در آیه ۳۲ نجم می فرماید: فَلا تُزَکّوا اَنفُسَکُم هُوَ اَعلَمُ بِمَنِ اتَّقى؛ پس خودتان را پاک نشمارید در حالی که خداوند داناتر به کسی است که تقوا پیشه کرده است. پس انسان می بایست از از ادعاى تزکیه نفس و خودستایى پرهیز و اجتناب کند.
از همین آیه فهمیده می شود که آگاهى کامل خداوند به احوال انسان، دلیل لزوم پرهیز انسان از خودستایى و تزکیه نفس ناپسند است. به این معنا که خداوند به هویدا و نهان هر کسی آگاه و داناست و دیگر لازم نیست که انسان خود را بستاید و نفس خویش را از ناپاکی ها پاک و مبرا بداند. پس اگر کسی به زبان تزکیه نفس می کند جز خودستایی کاری نمی کند؛ زیرا خداوند نیازی ندارد تا شخص خود را برای خدا پاک از رذایل معرفی کند و خودش را به خدا بشناساند. اما ستایش خود برای این که مردمان او را بشناسند عملی ناپسند و قبیح است.
به سخن دیگر، اگر هدف از تزکیه نفس شناساندن خود به خداست که او بهتر از خودمان ما را می شناسد و اگر هدف از آن شناساندن خود به مردم است که این خودستایی و امری ناپسند است و باید از آن پرهیز شود.
از آیات ۴۹ و ۵۰ سوره نساء بر می آید که ادّعاى تزکیه نفس، افترا بر خدا و گناهى آشکاراست. پس خودستایى و ادّعاى پیراستگى و کمال امری ناپسند و مذموم از نظر قرآن است که باید از آن پرهیز واجتناب کرد.
از همین آیات همین چنین به دست می آید که در گذشته گروهی از یهود و نصارا ادعاهایی مبنی بر پیراسته بودنشان از آلودگیها داشته و این گونه از خود ستایش می کردند و خداوند این رفتار و اعمالشان را مورد سرزنش قرار داده و توبیخ نموده است. یهود و نصارا با وجود آلودگى به آفت کفر و شرک و بیداد و تحریف کتابهاى آسمانى خویش، باز هم به ستایش خویش مىپرداختند و خود را پاک و پاکیزه جا مىزدند. خداوند در این آیات به پوچ بودن ادعاى آنان پرداخته و روشن مىسازد که پاک شمردن و گواهىدادن بر ایمان و اخلاص انسانها، تنها در شأن خداست و اوست که هر که را بخواهد از گناه پاک مىسازد.
علامه طباطبایی می نویسد: راغب مىگوید کلمه (زکات و یا بگو ماده- ز- ک- ت) در اصل به معناى نموى است که از ناحیه برکت خداى تعالى حاصل مىشود،- تا آنجا که مىگوید- و تزکیه انسان، نفس خود را دو قسم است، یکى به عمل است، که بسیار پسندیده و مورد تاکید است، و در آیه شریفه:” قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى” همین قسم منظور است، و یکى دیگر تزکیه زبان است، نظیر این که دو شاهد عادل، شخصى را که عدالتش براى حاکم شرع ثابت نشده تعدیل کنند، و او را به عدالت بستایند، و این قسم از تزکیه در باره خویشتن و این که کسى خود را بستاید مذموم است، و خداى تعالى از آن نهى کرده مىفرماید:” فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ”، و نهى خداى تعالى از این قسم تزکیه، خود نوعى تادیب بندگان است، چون مدح کردن انسان از خود، هم از نظر عقل و هم از نظر شرع قبیح است، و به همین جهت وقتى از حکیمى پرسیدند آن چه عملى است که با این که حق است زشت است؟ گفت: این که کسى خود را به کمالى که دارد ستایش کند، این گفتار راغب اصفهانی بود.(المیزان ، ذیل آیه)
عجب و غرور ریشه خودستایی
خودستایی عبارت از این است که: آدمی در مقام اثبات کمال برای خود و نفی نقص از خود برآید. این گونه رفتار ریشه در تکبر و خودپسندی دارد و از نتایج عجب و غرور نسبت به خود است. چنان که تفاخر و استکبار نیز برآیند همین تزکیه نفس زشت و ناپسندی است که انسان می بایست از آن ها پرهیز کند.
باید توجه داشت که ستایش و ستودن از شؤون ربوبیت و مختص به خداى تعالى است، و آدمى هر چند که ممکن است واقعا متصف به کمالى باشد، و فضایلى را دارا شود، و انواعى از شرافت و پیشرفتهاى معنوى را کسب کند، اما به محضى که روى آن فضایل و شرافتها تکیه کند، نوعى استقلال و بىنیازى از خدا را براى خود اثبات کرده، و این خود در معناى ادعاى الوهیت و شرکت با رب العالمین است. در حالی که انسان سراپا حاجت است. پس نه مالک نفع و ضررى براى خود است و نه مالک مرگ و حیاتى.
این انسانی که هویت وجودی اش فقر و نداری است(فاطر، آیه ۱۵) نمی بایست مغرور شده و خود را به فضلیتی بستاید. پس اگر کسی خودش را می ستاید حقیقت خودش را فراموش کرده و مغرور شده است. بنابراین این غرور و خودپسندى که او را وادار مىکند تا خود را بستاید.
عجب و غرور از اصول رذایل اخلاقى است. از آن جایی که انسان موجودی اجتماعی است، به تدریج این رذیله او را وادار مىکند در تماسش با انسانهاى دیگر به رذیله دیگرى چون تکبر گرفتار شود؛ زیرا حکم همان خود پسندیش مىخواهد خود را بالاتر از سایرین جلوه دهد، و بندگان خداى را بنده خود بپندارد، اینجا است که به هر ظلم و ستم و حقکشى و هتک هر حرمتى از محارم الهى دست مىزند، و به خود اجازه مىدهد بر جان و ناموس و اموال مردم دستدرازى کند.
همه اینها در جایى است که فردى از افراد مبتلا به این بیمارىهاى روانى یعنى عجب و تکبر شده باشد اما اگر از فرد تجاوز کند و خلقى اجتماعى و سیرهاى قومى شود، آن وقت است که هلاک نوع بشر و فساد زمین حتمى است.
پس هیچ انسانى جا ندارد به منظور ستایش خود فضیلتى را براى خود ذکر کند، حال چه این که در این خودستایى راستگو باشد، و چه دروغ بگوید، براى اینکه او مالک آن فضیلت براى خود نیست، این خداى سبحان است که آن فضیلت، را به وى داده و او است که فضل خود را به هر کس بخواهد و به هر نحو که بخواهد عطا مىکند، و او است که با دادن فضل و افاضه نعمتش هر که را بخواهد عملا تزکیه مىکند و یا با ستایش قولى هر که را بخواهد مىستاید، و تزکیه مىکند، و به صفات کمال، شرافتش مىدهد.
به هر حال، تزکیه نفس به معنای خودستایی رذیله اخلاقی و مورد نهی آیات و روایات قرار گرفته و به دوری از آن تأکید شده است.
از امام صادق(ع) از معنی آیه «فلا تزکوا انفسکم» سؤال شد. پس آن حضرت فرمود: گفتار انسانی که (در مقام تزکیه و خودستایی ) گوید دیشب نماز خواندم، دیروز روزه گرفتم و مانند این.( شیخ صدوق؛معانی الأخبار،عبد العلى محمدى شاهرودى، تهران،دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۷ ش،دوم، ج۲، ص ۹۵)
امام علی(ع) میفرمایند: اقبح الصّدق ثناء الرّجل على نفسه؛ زشتترین راستى، ستایش کردن مرد است بر نفس خود.(خوانساری، جمال الدین؛ شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم، دانشگاه تهران، ۱۳۶۶ ش، ۷ جلد، ج۲، ص ۳۸۹)
و نیز می فرمایند: من مدح نفسه ذبحها ؛ هر که نفس خود را ستایش کند، آن را کشد و به هلاکت اندازد.( همان، ج۵، ص ۴۴۶..)
آثار و پیامدهای خودستایی
در آیات پیش گفته برخی از آثار زشت خودستایی بیان شده است. البته در روایات موارد دیگری بیان شده که برخی از آنها بیان می شود:
- صاحب صفت خودستایی از شایبه ریا خالى نیست.( مصباح الشریعه،حسن مصطفوى تهرانانجمن اسلامى حکمت و فلسف ایران اول۱۳۶۰ ش ص ۴۰۶)
- هر کس خودستائی نماید در نظرها پست میگردد و از این جهت امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تزکیه المرء لنفسه قبیحه؛ ستایش مرد از خودش، قبیح و زشت است».( معراج السعاده،ص۲۴۷)
- خودستایى از آنجا که بیانگر اعتقاد انسان به کمال خویشتن است مایه عقبماندگى او است. چرا که رمز تکامل” اعتراف به تقصیر” و قبول وجود نقصها و ضعفها است.( مکارم شیرازى، ناصر ؛تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه،۱۳۷۴ ش، اول،، ج۲۲، ص ۵۴۳)
- از اندرزهاى حضرت مسیح(ع) در انجیل آمده است: خودستائى در دین، در رأس بدیهاى معروف و مشهور است. (حرّانى،حسن بن شعبه؛ تحف العقول، ترجمه بهراد جعفرى، تهران،اسلامیه، اول،۱۳۸۰ ش،ص۴۸۴)
- حضرت صادق(ع) فرمود: خودستایى، سبب قساوت و تیره بودن قلب است.( مصباح الشریعه-ترجمه مصطفوى، ص ۳۰)
- محروم و رانده شدن از مقام قرب خداوند و از اعدا و مخالفین محسوب شدن به واسطه خودستایی است. (مصباح الشریعه-ترجمه مصطفوى، ص ۴۳۱)
- هلاک و نابودی: امام علی (ع) : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند خودش را اصلاح کرده و هر که خودستایی کند و خودش را پاک شمرد خودش را نابود نموده است. ( غررالحکم ، ص ۳۹۹)
درمان بیماری خودستایی
برای درمان خودستایی راه هایی را ذکر کردهاند که عبارتند از:
پیامبر(ص) فرموده است: اگر شخصی در نفس خود، نسبت به عملى خودستایى دید، بیاندیشد و با خود بگوید: عمل من به وسیله دست و عضوى از اعضایم و با قدرت و ارادهام انجام گرفته که همه اینها آفریده خدایند. اوست که مرا آفریده و اعضا و جوارح، قدرت و اراده را به من داده است، پس چگونه من خودستایى کنم، پس در تمام اینها منّت از آن خداست.( عطائى،محمد رضا ؛مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام، آستان قدسمشهد، ۱۳۶۹ ش،اول،ص ۴۵۶)
امام علی(ع) فرموده است: مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ وَقَفَ عَلی عُیُوبِهِ وَ اَحاطَ بِذُنُوبِهِ، وَ اسْتَقالَ الذُّنُوبِ وَ اَصْلَحَ الْعُیُوبَ؛ هر کس خود را در زیر ذره بین حساب قرار دهد بر عیبهای خویش آگاه و از گناهان خود مطلع میشود. چنین فردی سرانجام در زدودن گناه و اصلاح عیوب خود موفق خواهد شد. ( فلسفى، محمد تقى؛ الحدیت- روایات تربیتى، تهران،دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۸ ش،، ج۲، ص۲۹۷ )
و این که حقیقت دنیا را بفهمد که از این راه باب خودستایى را به روى خود بسته و از معصیت و گناه پرهیز مىکند و ابواب تواضع و ندامت و توبه و حیا را به روى خود باز می کند و در انجام تکالیف خود و اجتناب از نواهى نهایت کوشش را خرج مىکند.( مصباح الشریعه، ترجمه مصطفوى، ص۴۱)