توفیق شکر و استغفار

یکی از نعمتهای بزرگ الهی به بشر، توفیق است. اگر توفیق رفیق انسان نشود هرگز نمیتواند امید داشته باشد که به هدایت و کمال دست یابد و از خسران ابدی رها شود. تعلیم و تزکیه انسان نیز به توفیق الهی است. اینکه انسان توفیق پیدا کند به دانش و تقوا و خودسازی دست یابد، خود فضل الهی است.
اما بسیاری از مردم به عللی این نعمت و فضل الهی را از خود سلب میکنند و به سخن دیگر سلب توفیق از ایشان میشود. یکی از مهمترین توفیقها در زندگی بشر توفیق شکر نعمت و استغفار از گناه است که سلب آن بزرگترین بدبختی است که بشر به آن مبتلا میشود. نویسنده در این مطلب چیستی و نقش توفیق به ویژه توفیق شکر و استغفار و سلب آن را بیان کرده است.
نسبت توفیق با اراده و اختیار انسان
اصطلاح توفیق در آموزههای اسلامی همانند توکل و تفویض، از اصطلاحات کلیدی برای بیان نسبتهای اعمال انسان با خداست. این اصطلاح به ما کمک میکند تا رابطه میان خدا و اعمال انسانی را تبیین کنیم و میزان و نقش انسان از سویی و خدا از سویی دیگر را در اعمال خودمان بدانیم و بشناسیم. به این معنا که آیا اعمال انسانی جبری است یا اختیاری؟ یا آنکه شق سومی نیز وجود دارد که در ادبیات و فرهنگ شیعی و معارف اهل بیت(ع) از آن به الامر بین الامرین تعبیر میشود؟
توفیق از مادّه «وفق»، به معنای ایجاد مطابقت و موافقت بین دو چیز در کار خیر و نیک،(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۸۷۷-۸۷۸، «وفق») و یا قرار دادن شخصى یا چیزى موافق با دیگرى است تا اندازهاى که تنافر و مخالفت از میانشان برود و موافقت و همدلى حاصل شود.(التّحقیق، المصطفوی، ج۱۳، ص۱۵۹، «وفق»)
واژه توفیق در قرآن به کار رفته و خداوند در آیه ۸۸ سوره هود به نقل از حضرت شعیب(ع) میفرماید: وما تَوفیقى اِلاّ بِاللّهِ؛ توفیق و موفقیت من جز به خدا نیست.
این آیه به موضوع رابطه اسباب و نقش خداوند توجه میدهد و مشخص میکند که اسباب طولی در کنار فعل خداوند چه میزان نقش و تاثیر دارد؟
علامه طباطبایی در ذیل این آیه مینویسد: این جمله در مقام استثناء از استطاعت است؛ چون بعد از آنکه آن جناب به مردم فرمود: جز اصلاح مجتمع آنان به وسیله علم نافع و عمل صالح به مقدار استطاعتش منظورى ندارد، در ضمن گفتارش براى خود استطاعت و قدرت اثبات کرد، در حالى که عبد و مملوک، از پیش خود و بطور استقلال، استطاعتى ندارد و لذا آن جناب نقص و قصورى که در کلامش بود تتمیم نموده، فرمود:» وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ» یعنى آنچه در مورد تدبیر امور مجتمع شما از اراده من ترشح مىکند و هر استطاعتى که در توفیق و ردیف کردن اسباب و مساعد کردن بعضى از آنها با بعضى دیگر بذل مىکنم و- از آن اراده و آن استطاعت و آن ردیف کردن اسباب- سعادت شما را نتیجه مىگیرم، همهاش از خداى سبحان است و من بدون او هیچ قدرتى ندارم و از احاطه او بیرون نتوانم شد و در هیچ امرى مستقل از او نیستم. اوست که هر مقدار استطاعت که در من است به من داده و اوست که از طریق آن استطاعت که به من داده، اسباب را ردیف مىکند، پس استطاعت من از او و توفیقم به وسیله اوست.
توفیق، صفت اسباب
توفیق بیانگر نقش خداوند در اعمالی است که بنده انجام میدهد. در حقیقت، خداوند در اعمال انسانی بیکار ننشسته است و این گونه نیست که انسان به تنهایی در کارها دخالت میکند، بلکه این خداوند است که به عنوان مسبب الاسباب در کارها و اعمال دخالت میکند و توفیق میان دو چیز را ایجاد کرده و مناسب را پدید میآورد تا موفقیتی تحقق یابد. پس این گونه نیست که انسان، بطور مطلق مختار و آزاد یا مجبور محض در انجام کارها باشد. برای فهم معنای توفیق اصطلاحی، روایت امام صادق(ع) میتواند کمک کند. مؤلف کتاب معانى الاخبار به سند خود از عبداللَّه بن فضل هاشمى از امام صادق (ع) روایت کرده که گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: (با در نظر داشتن اینکه علل و اسباب در کار ما مؤثرند) معناى اینکه خداى تعالى در یک جا از قول شعیب حکایت کرده که گفت: وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ و در جایى دیگر خودش فرموده: إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ چیست؟ امام (ع) در جواب فرمود: وقتى بنده خدا آنچه که خدا به وى امر کرده اطاعت کند عملش موافق امر خداى عز و جل است و بدین جهت آن عبد را موفق مىنامد و هر گاه بنده خدا بخواهد داخل پارهاى از گناهان شود و خداى تعالى بین او و آن گناه حایل گردد و در نتیجه بنده آن گناه را مرتکب نشود ترک گناهش به توفیق خداى تعالى صورت گرفته و هر زمان که او را به حال خود بگذارد و بین او و معصیت حایل نشود و در نتیجه مرتکب گناه شود در آن صورت خدا او را یارى نکرده و موفق ننموده است.
از این بیان امام صادق(ع) این معنا استنباط میشود که توفیق خداى تعالى و یا خذلان بنده یعنی توفیق ندادن و یارى نکردن خداوند نسبت به بنده اش، از صفات فعلى خداى تعالى است نه اینکه از صفات ذاتی او باشد.
همچنین دانسته شد که توفیق، در اصطلاح فرهنگ قرآنی عبارت از این است که خداى تعالى اسباب را طورى ردیف کند که قهرا بنده را به سوى عمل صالح بکشاند و یا بعضى از مقدماتى که در ارتکاب گناه لازم است براى او فراهم نکند در نتیجه بنده آن کار واجب را انجام دهد و این کار حرام را ترک کند. در برابر توفیق اصطلاح خذلان است که به معنای همان سلب توفیق، الهی از شخص است.بنا بر این، باید گفت که متعلق توفیق، عبارت از آن اسباب است؛ چون گفتیم توفیق عبارت از ایجاد توافق بین آن اسباب است. پس این اسباب هستند که متصف به توفیق مىشوند و اگر انسان موفق را نیز موفق مىنامیم در حقیقت توصیف به حال متعلق است.
توفیق شکر و استغفار و سلب آنها
یکی از مهمترین توفیقات بشری این است که شرایط و اسباب بگونهای فراهم شود که انسان بتواند نسبت به هر نعمتی سپاسگزار باشد و در برابر هر گناهی راه استغفار و توبه را در پیش گیرد. بسیاری از مردم عادت کردهاند که نسبت به نعمتهای الهی شاکر نباشند و وقتی نعمتی خداوند به ایشان میدهد میگویند: مگر خدا به ما چه داده که شکرگزار باشیم؟ این مردم عادت کردهاند که تنها شاکر نعمتهای مادی و ظاهری بزرگی چون ثروت کلان قارونی یا قدرت فرعونی باشند؛ در حالی که اگر تعقل میکردند میدانستند که باید نسبت به هر چیز کوچک و بزرگ شاکر باشند. انسان باید نسبت به نعمت اصل زندگی و وجود سپاسگزار باشد.
سعدی در دیباچه گلستان مینویسد: منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیاتست و چون بر میآید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب. از دست و زبان که برآید، کز عهده شکرش به در آید.
اما چنان که خداوند میفرماید: وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور؛ بندگان شکرگزارم اندک هستند(سباء، آیه ۱۳)؛ چرا که مردم عادت به کفران نعمت دارند و ناسپاسی را پیشه خود کردهاند.
همچنین از گناهان کوچک بلکه بزرگ استغفار و توبه نمیکنند.کسی که شاکر خداوند باشد و توبه و استغفار را پیشه خود سازد، واقعا توفیق الهی رفیق او شده است؛ وگرنه گرفتار خذلانی است که استدراج و امهال یکی از آنهاست. استدراج موجب میشود تا شخص توفیق نیابد تا شکر نعمت گوید و از گناه، استغفار کند. امام صادق(ع) هم چنین فرموده است: خداوند وقتی بخواهد به بنده اش خیری برساند وقتی بنده اش گناهی میکند به دنبال گناهش، او را به بلاء وگرفتاری دچارش میسازد تا استغفار کند؛ اما وقتی بخواهد به بنده اش شرّی برساند وقتی بنده اش گناهی کرد دنبال گناهش نعمتی به او میرساند، تا بدین وسیله استغفار از یادش برود، و او همچنان به گناهکاری خود ادامه دهد. سپس امام(ع) افزود: واین سخن خداست که میفرماید: سنستدرجهم من حیث لایعلمون ؛ واین استدراج همان نعمت دادن در وقت معصیت است.(الدر المنثور، ج۳، ۱۴۹)
پس استدراج، دادن نعمت و گرفتن شکر نعمت از شخص است. از این رو میتوان گفت که از آثار استدراج، سلب شکر از شخص است؛ چنان که ویژگی سلب شکر، بیانگر معنا و مفهوم استدراج و یکی از دو مولفه اصلی آن نیز است. به این معنا که برای استدراج دو مولفه اصلی بیان شده که یکی افزایش نعمت و دیگری سلب شکر نعمت از شخص گرفتار استدراج است.
امام صادق(ع) در این باره میفرماید: بنده گناه میکند و خداوند به او مهلت میدهد و نعمت هایش را تجدید میکند، پس آن نعمت، او را از استغفار گناهان باز میدارد. لذا شخص گرفتار استدراج میشود از جایی که نمیداند.(بحارالأنوار، ج ۵، ص ۲۱۷)
بنابراین میتوان گفت که مهمترین علت خذلان و سلب توفیق از بنده آن است که خداوند شکر نعمتها و استغفار از گناهان را از او سلب میکند و این گونه اهل شقاوت و بدبختی میشود.