تفاخر؛ غلبه تخیلات واهی

بررسی علل و آثار فخرفروشی از دیدگاه قرآن
یکی از رفتارهای نابهنجار اجتماعی، تفاخر و فخرفروشی با استفاده از ظرفیتها و امکانات چشم پرکنی است که موجب تحقیر یا احساس تحقیر در دیگران است. نویسنده در مطلب حاضر علل و آثار این پدیده ضدارزشی اجتماعی را بر اساس آموزههای قرآن تبیین کرده است.
تفاخر، خیالبافی انسانهای حقیر
تفاخر از ریشه فخر است. واژه فخر به معنای چیز برتر و برازنده است. از همین رو، عرب به نوعی ریحان خوشبو «فاخور» میگوید. به ظرف سفالی که آهنگی پس از ضربات از آن بیرون میآید، فخّار میگویند. همچنین به خرده الماسی که برای شیشه بری استفاده میشود، تفاخر میگویند.
با توجه به ریشههای واژه میتوان گفت هر چیزی که نوعی برتری ذاتی در خوشبویی یا سر و صدا یا تیزی و مانند آنها دارد و دیگران را متوجه به خود میکند، به عنوان فخر مطرح است. بر همین اساس، تفاخر نوعی نمایش و نمایاندن چنین امری به حق یا ناحق است. این گونه است که لاف، مباهات، بالیدن، خودستایی کردن، سخن اغراق آمیز گفتن، به رخ کشیدن، رجز خواندن، باتکبر راه رفتن، بادکردن و مانند آنها را تفاخر میگویند.
در آیات قرآن، «فخر» به معنای مباهات کردن در امورى مانند مال و مقام(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۶۲۷، «فخر»). و نیز خود را بزرگ وانمود کردن به کار رفته است.(لسانالعرب، ج۱۰، ص۱۹۸، «فخر».) و به انسان فخرفروش و تفاخرکننده «فخور» میگویند.
از نظر قرآن، «فخور» گرفتار خیالبافی و تخیل باطلی نسبت به خود و داشته هایش است. از اینرو واژه «مختال» به معنای خیال بافی و تخیل کردن باطل در کنار «فخور» به کار رفته (نساء، آیه ۳۶؛ لقمان، آیه ۱۸؛ حدید، آیه ۲۳) تا این معنا تبیین شود که انسان خیالباف بر خلاف حق و واقع، برای خود جایگاه و ارزشی را قائل است که حق نیست. از این رو بر اساس تخیلات واهی و باطل رفتارهایی را بروز میدهد که دلالت بر خودستایی، تکبر، به رخ کشیدن و مانند آنها دارد.
فخرفروشی و تفاخر از سوی انسانهایی انجام میگیرد که تخیلات واهیشان در گام نخست نوعی حقارت را در آنان زنده میکند و خود را در برابر دیگران حقیر مییابند؛ زیرا به داشتههای خود توجه ندارند و باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه میکنند. اینگونه است که برای جبران احساس کمبودها به بزرگنمایی «داشتهها» یا «شبه داشته»هایی رو میآورند که در اختیار دارند. تاکید بر شبه داشتهها از آنرو که بسیاری از اموری که از سوی فخرفروش، بزرگنمایی و به رخ کشیده میشود، داشتههای واقعی فرد نیست، بلکه به تعبیر قرآن، زینت زمین یا زندگی دنیوی است، به طوری که قابل انتقال به زندگی اخروی نیست؛ چرا که انسان تنها چیزی را با خود میبرد که جزو ذات او شده باشد. خداوند درباره «شبه داشتهها» میفرماید: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَه الْحَیَاه الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا؛ مال و پسران زیور زندگى دنیایند و نیکیهاى ماندگار، از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید نیز بهتر است.(کهف، آیه ۴۶)
از نظر قرآن آنچه که فرعون و قارون دارند و به دیگران بدان فخر میفروشند، زینت دنیا و یا زینت زندگی دنیوی است: و موسى گفت: پروردگارا تو به فرعون و اشرافش در زندگى دنیا زیور و اموال دادهاى پروردگارا تا خلق را از راه تو گمراه کنند. (یونس، آیه ۸۸)
البته مسلمان باید از زینتهای دنیوی برای دنیا استفاده کند و خدا حرام نکرده است(اعراف، آیه ۳۲)؛ اما باید توجه داشت اینها داشتههای حقیقی انسان نیست و نمیتوان به آن فخر فروخت.
خداوند در جایی دیگر با توجه به فخرفروشی اهل خیالبافی، به انسانها هشدار میدهد که حتی به شبه داشتهها دل نبندند، بلکه باید دنبال داراییهای حقیقی باشند که همان باقیات صالحات است. خدا میفرماید: مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَه فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ؛ هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما به شما نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابى است. این کار بر خدا آسان است؛ تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به سبب آنچه به شما داده است، شادمانى نکنید و خدا هیچ خیالباف خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.(حدید، آیات ۲۲ و ۲۳)
در این آیات بیان شده که انسانهای خیالباف فخرفروش نسبت به زینتهای دنیوی واکنشهای ناروا دارند و گمان میکنند که داشتههای آنان مال آنان است. پس گل و گیاه و اسب و گاو و گوسفند و زر و سیم و مانند آن، زینت دنیا و زمین بوده و در نهایت نیز باید گفت آنها زینت زندگی دنیوی است، نه زینت انسان و نه زینت دایمی که ماندگار و در آخرت نیز با او باشد. همچنین این زینتها داراییها و داشتههای انسان نیست که با تلاش خودش به دست آمده باشد، بلکه داشتههایی است که خداوند به او داده است. از همینرو خداوند میفرماید: وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَه فَمِنَ اللَّهِ ؛ هر چه از نعمت دارید از خدا است.(نحل، آیه ۵۳) پس نباید همانند قارون فکر کرد و گمان کرد که با علم اقتصاد و مانند آن کسب دارایی کرده است: قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی؛ قارون گفت: من اینها را نتیجه دانشی که داشتم فراهم آوردم. (قصص، آیه ۷۸) در حالی که باید گفت همه این نعمتها همانند نقمتها از آزمایشهای الهی است تا انسان در کوره آزمون نشان دهد تا چه اندازه بهرهمند از ظرفیتهای الهی است: چون انسان را آسیبى رسد ما را فرا مىخواند؛ سپس چون نعمتى از جانب خود به او عطا کنیم مىگوید: تنها آن را به دانش خود یافتهام؛ نه چنان است، بلکه آن آزمایش کوره آتش است؛ ولى بیشترشان نمىدانند.(زمر، آیه ۴۹)
خداوند درباره زینتهای دنیوی میفرماید: وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلادُکُمْ فِتْنَه؛ و بدانید که اموال و فرزندان شما فقط برای آزمایش شدن هستند. (انفال، آیه ۲۸)
به هر حال، تخیلات واهی، این احساس را در این افراد زنده میکند که کمبودهای خود را بزرگ بیابند و برای جبران آن داشتههایی را بزرگ میکنند تا برجستهنمایی شده و بر دیگران فخر فروشند و آن حقارت نفسانی و احساس درونی خود را به فخر و بزرگی و برتری تبدیل کنند؛ این گونه است که با سرو صدا و برترنمایی داشتهها و شبه داشتهها تلاش میکنند تا فخر بفروشند و خود را برتر نشان دهند. پس تفاخر تلاش انسانهای حقیر و خیالبافی است که گرفتار خودپسندی شده و احساس حقارت خود را با برترسازی داشتهها و شبه داشتهها نهان میکنند تا خود را برتر نشان دهند.
آثار تفاخر و فخرفروشی
تفاخر یک نابهنجاری رفتاری در اجتماع از سوی برخی از افراد خیالباف، حقیر و خودپسند است. این افراد برای اینکه نوعی برترسازی داشته باشند، به هر چیزی چنگ میزنند و رفتارهای ناروا و زشتی را در پیش میگیرند که خود از نظر اجتماعی آسیبهایی به دنبال دارد. در آیات قرآن آثاری برای تفاخر؛ این نابهنجاری رفتار اجتماعی بیان شده که برخی از آنها عبارتند از:
۱- اعراض از آخرت: انسانهای فخرفروش گرایش به دنیا و زینتهای آن داشته و از آخرت غافل بوده و بلکه اعراض میکنند. از نظر قرآن، از آثار بسیار خطرناک فخرفروشی اعراض از آخرت است. فخرفروشى که در پى مباهات به زینتهای دنیوی میرود و همه همت و اهتمام خود را مبذول دنیا و زینتهای زندگی دنیوی میکند، گرفتار اعراض از یاد خدا و آخرت میشود. (تکاثر، آیات ۱ و ۲) پس لهو به دنیا او را از آخرت دور ساخته و گرایش به آخرت را از دست میدهد؛ چرا که «الهاء» به معناى گرایش به «لهو»، و «لهو» به معناى گرایش به چیزى است که هواى نفس به آن دعوت کند. (مجمعالبیان، ج۹-۱۰، ص۸۱۱) شکی نیست که هواهای نفس دنبال آخرت نیست، بلکه دنبال زینتهای دنیوی و آرامش و آسایش آن است. اصولا انسانی که گرفتار اعراض از آخرت میشود، گرفتار فجور و بیتقوایی و بیمبالاتی در رفتارهای اجتماعی و زندگی میشود.(قیامت، آیات ۱ تا ۵) بنابراین، باید توجه داشت که تفاخر سرانجام بدی را برای شخص رقم میزند و او را از قوانین و شریعت و عمل بدان دور میکند.
۲- بخلورزی: انسان فخرفروش به سبب آنکه اصالت را به دنیا و زینتهای آن میدهد به جمع و تکاثر اموال توجه بسیاری داشته و از هرگونه انقاقات و صدقات پرهیز میکند. از این رو خداوند از پیامدهای تفاخر و فخرفروشی را بخل ورزی در مال و ثروت و کمک به دیگران دانسته است. (نساء، آیات ۳۶ و ۳۷؛ حدید، آیات ۲۳ و ۲۴).
۳- دعوت به بخل: فخرفروش نه تنها خود اهل بخل است بلکه دیگران را نیز به این صفت و رفتار زشت دعوت میکنند و مانع انجام خیر از سوی دیگران میشوند.(همان)
۴- تکبر: فخرفروش در دل، کبر و بزرگی را برای خود تخیل میکند و صفت تکبر در وی پدید میآید و در رفتار اجتماعی در قالبهای گوناگون بروز و ظهور میکند. از اینرو در نوع راه رفتن ، تکبر دارد و از تواضع به دور است.(لقمان، آیه ۱۸)
۵- عجب و خودشیفتگی: فخرفروش گرفتار خودپسندی و عجب است و داشتههای خویش را چنان برتر میداند که برتری دیگران دیگر به چشم نمیآید. این گونه است که در دام فریب و غرور میافتد و رفتاری از روی عجب و غرور از خود بروز میدهد.(همان)
۶- اعراض از حق: اهل تفاخر از حق اعراض میکنند و تحت تاثیر حق و برهانهای آن قرار نمیگیرند. از این رو تلاوت آیات قرآن برای فخرکنندگان به امکانات مادى و موقعیت اجتماعى خود بیتاثیر است و هیچگونه تاثیری از قرآن و مواعظ و پندهای آن نمیگیرند؛ بلکه با اعراض از آن، رفتارهای زشت خود را ادامه میدهند. (مریم، آیه ۷۳)
۷- کتمان فضل الهی: فخرفروش مغرور به داشتههای خود بر اساس علم خویش نه تنها فضل الهی را نسبت به خود کتمان میکند و بلکه هر چه دارد را به خود و توانایی خود نسبت میدهد؛ و از فقر ذاتی خود غافل میشود و برای خود غنای ذاتی قائل است. (نساء، آیات ۳۶ و ۳۷)
۸- کفر: بیگمان شکر با ایمان و کفران با کفر ارتباط تنگاتنگی دارد. کسانی که اهل کفران نعمت هستند از جمله فخرفروشان گرفتار کفر نیز هستند. از نظر قرآن از آثار تفاخر این است که این دسته افراد در زمره کافران قرار میگیرند و کفران نعمت در ایشان به کفر میانجامد.(کهف، آیات ۳۴ و ۳۷)
۹- محرومیّت از محبّت خدا: محرومیّت از محبّت خداوند، از آثار تفاخر است. پس اهل فخرفروشی نمیبایست انتظار محبت الهی و محبوب شدن در نزد او را داشته باشند.(نساء، آیه ۳۶؛ لقمان، آیه ۱۸؛ حدید، آیه ۲۳)
۱۰- محرومیّت از نصرت: تفاخر، موجب محرومیّت از نصرت خدا میشود. لذا شخص در هنگام مشکلات یار و یاوری نخواهد داشت.(کهف، آیات ۳۴ و ۳۵ و ۴۲ و ۴۳؛ قصص، آیات ۷۶ تا ۸۱).
۱۱- نابودى: فخرفروشى به ثروت و مال فراوان خود، موجب نابودى آنها میشود؛ چنانکه قارون اینگونه گرفتار شد.( قصص، آیات ۷۶و۷۸و۷۹و۸۱) خداوند به اهل تفاخر هشدار میدهد که تبدیل شدن بوستانهاى زیبا و حاصلخیز به کویرى خشک و بىحاصل، نتیجه کفر و فخر و مباهات است.(کهف، آیات ۳۴ تا ۴۰).
۱۲- هواپرستى: فخرفروشى و در پى مباهات بودن، موجب گرایش به لهو و بازماندن از اهداف مهم و در یک کلمه هواپرستی به جای خداپرستی میشود(تکاثر، آیات ۱ و ۲)؛ زیرا «الهاه کذا» یعنى او را مشغول ساخت و از امر مهمتر بازداشت. (مفردات، ص۷۴۸، «لهى»)
۱۳- پوچی تفاخر: انسانها وقتی به روز حسابرسی میرسند، در آن هنگام درمییابند که کارهایشان براساس تفاخر، هیچ ارزشی نداشته و پوچ و باطل بوده است.(تکاثر، آیات ۱ تا ۴).
۱۴- توهمات باطل: انسانهای فخرفروش گرفتار خیالبافی و توهماتی هستند که ایشان را از حق و راست دور میکند. اینان گمان میکنند که همیشه در ثروت و قدرت خواهند بود و هرگز عذابی نمیشوند.(سباء، آیات ۳۴ و ۳۵).
۱۵- بدمستی: از دیگر آثار افکار و رفتار فخرفروشان بدمستی و فرحناکی است که به آنان دست میدهد و در حالت اتراف به هر کاری دست میزنند تا بدمستی خود را نشان دهند.(همان؛ قصص، آیات ۷۶ تا ۷۹).
۱۶- کیفر اخروی: تفاخرفروشی موجب خشم و کیفر الهی در دنیا و آخرت است.(تکاثر، آیات ۴ تا ۶؛ قصص، آیات ۷۶ تا ۷۹)
مصادیق تفاخر
انسانها به امور بسیاری تفاخر میکنند که در بیشتر موارد یا زینت و داشته انسان نیست، یا اگر باشد زینت زندگی دنیوی است و ارزش ندارد که انسان بدان دلبسته شود؛ زیرا انسان برای ابدیت آفریده شده و باید کاری کند که ابدیت او در مزرعه دنیا آباد شود. در آیات قرآن مصادیق بسیاری برای تفاخر بیان شده که برخی از مهمترین آنها عبارتند از: تفاخر به باغ و بوستان (کهف، آیات ۳۲ و ۳۴)، تفاخر به جمعیت زیاد خانواده و خویشان و قبیله(تکاثر، آیات ۱ و ۲)، تفاخر به فرزند بویژه پسران(کهف، آیه ۳۴؛ سباء، آیه ۳۵)، تفاخر به قدرت(کهف، آیات ۳۲ و ۳۴؛ فصلت، آیه ۱۵؛ زخرف، آیات ۵۱ و ۵۲)، تفاخر به ثروت و مال(کهف، آیه ۳۴؛ قصص، آیات ۷۶ و ۷۹؛ سباء، آیه ۳۵)، تفاخر به مردگان و بزرگان و سران مرده(تکاثر، آیات ۱ و ۲)، تفاخر به نیاکان(بقره، آیه ۲۰۰؛ مؤمنون، آیه ۱۰۱)، تفاخر به موقعیت اجتماعی(توبه، آیه ۱۹؛ مریم، آیه ۷۳)، تفاخر به نعمت(هود، آیه ۱۰؛ حدید، آیه ۲۳) و مانند آنها.
عوامل تفاخر اجتماعی
فخرفروشی دارای علل و عواملی است که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. بهرهمندى از نعمت: برخوردارى از نعمتها این توهم و خیالبافی را ایجاد میکند که خداوند به این شخص عنایت دارد یا این شخص به تعبیر عوام از دماغ فیل افتاده است. از همینرو ثروت و قدرت و دیگر نعمتها زمینه تفاخر در افراد را موجب میشود. (هود، آیه۱۰؛ حدید، آیه ۲۳).
۲. ثروت زیاد: کثرت مال، از عوامل تفاخر براى انسان است و او را به سمت ظلم به خود و دیگران سوق میدهد و رفتارهای متکبرانه را سبب میشود.(کهف، آیات ۳۴ و ۳۵) خداوند در این زمینه به رفتارهای قارون اشاره میکند و میگوید، همین داراییهای بسیار و ثروت قارونی موجب شده بود تا برای فخرفروشی نمایشی از ثروت خود ارائه دهد و مردم را به خود مجذوب کند تا جایی که مردمان آرزوی قارون شدن داشته باشند. (قصص، آیات ۷۶ و ۷۹) این افراد بر این توهم هستند که اگر مشکلی باشد برای دیگران خواهد بود و خداوند آنان را به سبب آنکه دوست دارد و ثروت و قدرت داده عذاب نمیکند.(سباء، آیه ۳۵)
۳- جهل و نادانی: جهالت، ریشه برترنمایى و تفاخر و مسابقه رقیبان در کسب مال و مقام است، به طوری که نمایشی از تفاخر در رفتن به قبرستان و بازخوانی شمار نیاکان و جایگاه آنان یک امر عادی و شیوه برترنمایی در این افراد است.(تکاثر، آیات ۱ تا ۵)
۴- دنیا: زندگی دنیوی و دنیا، مایه فخرفروشى بعضى انسانها به یکدیگر است. این افراد آنچه زینت دنیا و یا زندگی دنیوی است را به خود منسوب کرده و بدان مینازند.(حدید، آیه ۲۰)
۵- ریا: خودنمایی و ریا، بستر تفاخر در افراد انسان است و از همینرو در آیات قرآن از ریا پرهیز داده شده است تا کسی گرفتار خیالبافی و فخرفروشی نشود. (نساء، آیات ۳۶ تا ۳۸)
۶- قدرت زیاد: قدرت زیاد همانند ثروت زیاد، زمینه تفاخر بر دیگران است.( کهف، آیات ۳۲ و ۳۴؛ فصلت، آیه ۱۵؛ زخرف، آیه ۵۱)
۷- کثرت فرزند: کثرت فرزندان، زمینه تفاخر براى دنیاگرایان است. (کهف، آیات ۳۴ و ۳۵؛ سباء، آیه ۳۵)
۸ – همراهى شیطان: همراهى شیطان با آدمى، منشأ فخرفروشى است و باید از چنین دوست و همراهی اجتناب کرد. (نساء، آیات ۳۶ تا ۳۸)
موانع و درمان تفاخر
برای رهایی از این بیماری اجتماعی باید موانع تفاخر را شناخت و با ایجاد و تقویت آن در خود و دیگران به پیشگیری و نیز درمان این بیماری اجتماعی اقدام کرد. مهمترین موانع در ایجاد و نیز درمان تفاخر عبارتند از:
۱- احسان: احسان به والدین، خویشاوندان، یتیمان، مساکین، همسایگان، در راه ماندگان و بردگان، مانع تفاخر در انسان و نیز درمان این بیماری در صورت ایجاد آن است. (نساء، آیه ۳۶)
۲- ایمان به آخرت: ایمان به آخرت، مانع تفاخر و درمان آن است. (تکاثر، آیات ۱ و ۵ و۶)
۳- توجّه به حسابرسى در قیامت: توجّه به حسابرسى در روز قیامت، مانع تفاخر و نیز درمان این بیماری اجتماعی است؛ زیرا کسی که به آخرت توجه دارد، از زینتهای دنیوی تنها برای آخرت استفاده میکند نه برای تفاخر.(همان، آیات۱و ۸)
۴- توجّه به فرجام پیشینیان: توجّه به فرجام پیشینیان، از موانع تفاخراست و برای همین برای عبرت و درمان آن نیز گزارشهایی درباره آنان در قرآن آمده است و در روایات تأکید فراوان به زیارت اهل قبور شده تا مایه عبرت شود. (قصص، آیه ۷۸؛ فصلت، آیات ۱۵ و ۱۶)
۵- توجّه به قدرت خدا: توجه به قدرت خدا و ناتوانى خویشتن، زمینه پرهیز از تفاخر و نیز درمان این بیماری است. (قصص، آیات ۷۸؛ فصلت، آیه ۱۵؛ حدید، آیات ۲۲ و ۲۳)
۶- توجّه به کیفر: توجّه به کیفر آخرتى، مانع برترىنمایى و تفاخر در افراد انسانی است. (تکاثر، آیات ۱ تا ۴)
۷- توجّه به منشأ پیدایش: توجّه انسانها به منتهى شدن همه نژادها به پدر و مادر واحد، ازمیانبرنده تفاخرهاى خیالى آنان میشود.(حجرات، آیه ۱۳)
۸- عاقبتاندیشى: عاقبتاندیشى، مانع برترىنمایى و تفاخر بر دیگران میشود. (تکاثر، آیات ۱ تا ۳)
۹- عبادت: عبادت خداوند و پرهیز از شرک، مانعى در برابر تفاخر است و برای درمان نیز باید از آن یاری گرفت. (نساء، آیه ۳۶)
۱۰- عقیده به تقدیر و مشیت خداوند: اعتقاد به تقدیر الهى در برخوردارى و عدم برخوردارى از امکانات، از عوامل بازدارنده تفاخر است؛ وقتی انسان بداند هر چه دارد از خدا و بر اساس تقدیر الهی است دیگر فخرفروشی نمیکند. (کهف، آیات ۳۴ و ۳۹؛ حدید، آیات ۲۲ و ۲۳)، همچنین اعتقاد به جریان امور بر وفق مشیّت خداوند، مانع از تفاخر به مال و فرزند و امور دیگر میشود. انسان باید بداند که داشتههایش بر اساس مشیت و حکمت الهی است و اوست که میدهد و میگیرد و نباید به داشتههای خویش برای تحقیر دیگران سود جست و تفاخر و فخرفروشی کرد.(همان)